ده فیلم برتر سال ۲۰۲۰

ده فیلم برتر سال ۲۰۲۰
رادیو فردا

یک سال میلادی دیگر گذشت، اما سالی که با همه سال‌های دیگر تفاوت داشت، به‌ویژه برای اهالی سینما. به دلیل شیوع کرونا، تالارهای سینما در بیشتر کشورها تعطیل شدند و بسیاری از جشنواره‌های بزرگ سینمایی جهان از کن تا لوکارنو و کارلووی‌واری برگزار نشدند و درنهایت یکی از غم‌انگیزترین سال‌های تاریخ سینما رقم خورد تا آن‌جا که انتخاب ده فیلم برتر سال هم مشکل‌تر از سال‌های پیش به نظر می‌رسد.

با این حال، سنت انتخاب ده فیلم را باید به جا آورد تا یادآور جریان سیال سینما و زندگی باشد و به امید سال بهتری در پیش. این هم انتخاب‌های نگارنده - بدون ترتیب- از میان فیلم‌های جشنواره‌های برگزارشده و همین طور اکران عمومی محدود سینماهای اروپا.

یک دور دیگر (Another Round/توماس وینتربرگ)

«یک دور دیگر» ( که با نام «مست» هم شناخته می‌شود) بازگشتی است به حال و هوای «شکار»؛ فیلم حیرت‌انگیزی که وینتربرگ در سال ۲۰۱۲ ساخت و در آن قضاوت اخلاقی آدم‌ها را زیر سؤال برد و مفهوم دوستی و خانواده را به چالش کشید.

«يک دور دیگر» هم همین مایه را پی می‌گیرد و تمام اخلاقیات و قضاوت‌های اخلاقی را زیر سؤال می‌برد. فیلم نقطه‌قوتش را از جایی می‌گیرد که خلاف تمام جریان رایج قضاوت اخلاقی جامعه حرکت می‌کند و در اثری جسورانه تمام قواعد از پیش تعیین‌شده را به سخره می‌گیرد.

فیلم بسیار مفرح است و تصمیمِ شاید در نگاه اول احمقانه و خطرناک شخصیت‌های اصلی- در نوشیدن دائم الکل- موقعیت ابزوردی را خلق می‌کند که فیلمساز آن را به موقعیت امروز تمام بشر پیوند می‌زند و در واقع با زبانی استعاری، شکنندگی و پوچی بشر معاصر را به تصویر می‌کشد.

«یک دور دیگر» ساختهٔ توماس وینتربرگ

سیب‌ها Apples)/ کریستوس نیکو)

این فیلم یونانی چشمگیر از یک همه‌گیری حرف می‌زند و حالا شاید نوعی پیش‌گویی را به رخ می‌کشد، اما این همه‌گیری شکل متفاوتی دارد؛ زمانی که آدم‌ها هویت خودشان را فراموش می‌کنند.

فیلم با نماهای طولانی و دوربینِ غالباً ثابت به روایت طنزآلود جهان سوررئال غریبی مشغول است که به‌راحتی تماشاگرش را با شخصیت اصلی همراه می‌کند در جهانی آخرالزمانی که در آن تمام مفاهیم تثبیت شده به زیر سؤال می‌رود و با جهانی تهی و پوچ روبه‌رو می‌شویم که به‌طرز حیرت‌انگیزی شبیه به جهان سال ۲۰۲۰ است.

شیطان وجود ندارد (محمد رسول‌اف)

برنده خرس طلای جشنواره برلین ادامه جهان فیلمساز معترض ایرانی است که با وجود زندگی در ایران تیغ تیز و برنده‌اش را به سمت لایه‌های مخوف و ترسناک حکومتی می‌گیرد که در آن جنایت از فرط تکرار طبیعی به نظر می‌رسد، چه از نوع قتل‌های زنجیره‌ای که «در دست‌نوشته‌ها نمی‌سوزند» روایت شد و چه اعدام که در این فیلم داستان را پیش می‌برد.

اما فیلمساز با سبک و سیاقی متفاوت چهار داستان را حول و حوش اعدام درباره آدم‌هایی روایت می‌کند که در قبال اجرای کورکورانه این عمل برخورد متفاوتی با هم دارند، با دوربینی آرام که عجله‌ای در روایت کردن ندارد و غالباً در سکوت و سکون به نظاره شخصیت‌هایش مشغول است.

کجا می‌روی آیدا؟ (Quo Vadis, Aida?/ یاسمینا ژبانیچ)

فیلمی تماشایی از فیلمساز زن بوسنیایی که نگاه زنانه‌اش به جنگ را که پدیده‌ای مردانه است، با هوشمندی به تصویر می‌کشد و ما را به جهان تلخ و تیره نسل‌کشی در بوسنی می‌برد؛ جایی که در میانه بحران با زن مترجم میانسالی روبه‌رو هستیم که می‌خواهد به هر قیمت که شده دو پسرش را نجات دهد.

فیلم مستقیم به سراغ اصل مطلب می‌رود و با روایتی داستانگو تمام ماجرا را در مدت کوتاه رخ دادنش روایت می‌کند.؛ مدت زمان کوتاهی که فیلمساز در انتها به ما می‌گوید چطور امتداد می‌یابد و به امروز می‌رسد.

صدای انسان (The Human Voice/ پدرو آلمودووار)

فیلم نیم‌ساعته جذابی از پدرو آلمودووار، فیلمساز ستایش‌شده اسپانیایی، که اقتباس آزادی است از نمایشنامه ژان کوکتو.

با زنی روبه‌رو هستیم (با بازی دیدنی تیلدا سوئینتون) که در فضای بسته یک استودیوی فیلمسازی آخرین مکالمه‌اش را با معشوقی تجربه می‌کند که او را ترک کرده است.

تنهایی به مایه اصلی فیلم بدل می‌شود که در کنار پرداختن به مفهوم و کارکرد سینما ابعاد جذابی به خود می‌گیرد و آلمودووار موفق می‌شود در فیلمی که پس از شیوع کرونا و بعد از آغاز محدودیت‌های آن - که معنایش تنهایی مضاعف بشر است- ساخته، وضعیت خودش و ما را در کوتاه‌ترین زمان ممکن به تصویر بکشد و البته با امید به پایان برساند.

رفقای عزیز! (Dear Comrades!/ آندری کونچالوفسکی)

فیلم موفقی از آندری کونچالوفسکی (پس از چندین تجربه ناموفق از این فیلمساز روس) که روایت شلیک به کارگران معترض در شهری در شوروی در سال ۱۹۶۲ است که به فیلمساز این امکان را می‌دهد که در فضای خفقان‌آور کمونیستی، احساسات مادرانه یک زن را - که از قضا خود برای حزب کمونیست کار می‌کند- در قبال گم شدن دخترش در این فضای متشنج به تصویر بکشد.

کونچالوفسکی و با فضاسازی جذاب که به غیر از تصویربرداری سیاه و سفید به شکل دیگری قابل تصور نبود، تماشاگر را در فضای پیچیده و بغرنج سهیم کند.

فرمان تازه (New Order/ میشل فرانکو)

از موفق‌ترین فیلم‌های این فیلمساز مکزیکی که اختلاف طبقاتی و فساد دولتی را به شکل جسورانه و بی‌ملاحظه‌ای به تصویر می‌کشد؛ جایی که یک خانواده بانفوذ در شب عروسی با حملهٔ شورشی‌های فقیر خشنی روبه‌رو می‌شوند که بهشت آن‌ها را به جهنم بدل می‌کنند.

نیمه دوم فیلم ترسناک‌تر است؛ زمانی که دختر این خانواده توسط ارتش- که ظاهراً باید حافظ نظم باشد- برای باج‌گیری ربوده می‌شود. فیلم ابایی از نمایش خشونت ندارد و برعکس می‌خواهد با نمایش آن تماشاگرش را در یک جهنم واقعی درگیر کند و تا حد زیادی موفق می‌شود.

فیلم «برلین الکساندرپلاتز» ساختهٔ برهان قربانی

برلین الکساندرپلاتز (‌Berlin Alexanderplatz/ برهان قربانی)

فیلمِ تماشایی برهان قربانی، فیلمساز آلمانی افغان‌تبار، که رمان دهه بیست را به امروز می‌آورد و مفهوم مهاجرت را در آلمان امروز روایت می‌کند اما بیش و پیش از آن فیلمی است درباره مفهوم خیر و شر و دنیای درونی یک مرد که تلاش فیلمساز را در زمان طولانی فیلم در نمایش جهان شخصیت اصلی آفریقایی‌اش به تصویر می‌کشد که اتفاقاً از مفهوم جغرافیا فراتر می‌رود و از تلاش فیلمساز برای نمایش تقابل خیر و شر درونی هر انسانی در هر نقطه جهان حکایت دارد.

آرموگان (/Armuganجو سول)

فیلم غریبی از فیلمسازی اسپانیایی درباره مرگ که در آن زندگی مردی افلیج را در یک کوهستان روایت می‌کند که کارش خلاص کردن افراد پیر و ازکارافتاده‌ای است که در حال رنج کشیدن‌اند.

فیلم با کمترین دیالوگ ممکن رابطه این مرد را با مردی که به او کمک می‌کند، به تصویر می‌کشد و از ورای آن به رابطه با طبیعت و مفهوم زیستن و مرگ می‌رسد و روایت ظریف ضد قصه‌اش را به مدد تصاویر سیاه و سفید جذاب به بچه‌ای می‌رساند که در حال رنج کشیدن است و سؤال اصلی و اساسی‌اش را درباره مفهوم زندگی پیش می‌کشد.

«پشه» ساختهٔ خوآئو نونو پینتو

پشه (/Mosquito خوآئو نونو پینتو)

«پشه» اثر تماشایی خوآئو نونو پینتو، فیلمساز پرتغالی که جشنواره روتردام را افتتاح کرد، داستان سرباز هفده‌ساله‌ای است که طی جنگ جهانی اول به موزامبیک فرستاده می‌شود و این آغاز سفری طولانی و غریب برای شخصیتی است که با واقعیت‌های جنگ روبه‌رو می‌شود.

فیلم به شکلی ضدقصه تماشاگر را درگیر یک فضای ذهنی و مالیخولیایی می‌کند و با تصاویری عمدتاً قوی می‌تواند جهان ذهنی یک نوجوان را با خشونت اطرافش درگیر کند.

فیلم به‌قدری در این ترکیب فضای ذهنی و واقعی پیش می‌رود که تمیز دادن واقعیت از هذیان ذهنی این نوجوان غیرممکن است. در عوض این فضای ناهمگون و ناآشنا فرصتی به فیلمساز می‌دهد برای روایت بیهودگی جنگ. فیلم بی‌آن‌که به ورطه شعار بغلتد، به‌زیبایی می‌تواند روایتگر خشونت‌ها و خسارت‌های بی‌دلیل جنگ و بی‌فایده بودن آن باشد.

منبع خبر: رادیو فردا

اخبار مرتبط: ده فیلم برتر سال ۲۰۲۰