عکس| تکرار دوباره داستان فداکاری ریزعلی
محمد مهدی عباسی میگوید: آن روزبا دوستانم در زمین خاکی کنار مدرسهمان که در نزدیکی راه آهن است غرق بازی فوتبال بودیم که تنها سرگرمی ما در روستا است. بعد از تمام شدن بازی، من رفتم توپ را که بچهها کنار ریل راهآهن شوت کرده بودند بردارم و به خانه بروم که متوجه شکستگی ریل شدم، شکستگی طوری بود که دو قسمت ریل از هم جدا شده بود.
این نوجوان روستایی بیان میکند: در آن لحظه داستانی که مادرم برایم ازحادثه شکستگی ریل و اتفاقات ناگوار آن برایم گفته بود یادم آمد، خیلی ترسیده بودم با خود گفتم، اگر قطار از روی چنین ریلی رد شود از مسیر خارج میشود، جان مسافران و حتی مردم روستا که خانههایشان کنار راه آهن است به خطر میافتد.
عباسی ادامه میدهد: یک لحظه داستان ریزعلی فداکار یادم آمد کلافه شده بود گوشی همراهم نبود، تنها چیزی که به ذهنم رسید به مادرم بگویم، چون میدانستم شماره ایستگاه را دارد،با سرعت تمام به سمت خانهمان میدویدم، از خدا میخواستم اتفاقی بدی نیفتد تا بتوانم از وقوع این حادثه جلوگیری کنم که خدا را شکر با کمک مادرم توانستیم مسوول راه آهن را در جریان این اتفاق قرار دهیم.
مادر محمد مهدی نیز میگوید: غروب آفتاب بود که پسرم با عجله به خانه آمد و ترسیده بود، میگفت، اتفاق بدی افتاده، ریل راه آهن شکسته است، عجله کن، به مسوول ایستگاه تلفن بزن، در غیر این صورت، قطار از ریل خارج میشود.
مریم قلعه نوی میگوید: محمد مهدی استرس زیادی داشت، خواستم مطمئن شوم که درست میگوید، دوباره از او پرسیدم و او جریان را کامل با جزئیات گفت، من نیز سریع با ایستگاه آزادوار تماس گرفتم.
مادر این پسر فداکار میگوید: پس از آنکه شکستگی ریل را با آنها در میان گذاشتم که پرسیدند خودتان شکستگی ریل را دیدهاید؟، گفتم من ندیدهام، اما پسرم آن را دیده است، ۱۰ دقیقه بعد دوباره از ایستگاه جاجرم با من تماس گرفتند و گفتند کدام ریل دچار شکستگی شده و شما مطمئن هستید؟، گفتم، بله مطمئن هستم، ریل آسیبدیده است، پسر من ۱۴ساله است و او نحوه شکستگی ریل را برای من توضیح داده است.
وی بیان میکند: کمی بعد دوباره تماس گرفتند و اینبار نشانی دقیق محل شکستگی ریل را گرفتند که به آنها اعلام کردم، همان روز مأموران آمدند و ابتدا ریل را تعمیر و روز بعد هم تعویض کردند.
مریم قلعه نوی اضافه میکند: پسرم محمد مهدی امروز روز تولدش است و ۱۴ساله میشود، او طی ۱۰ سال گذشته مرد خانه من است، من با آرایشگری مخارج خانه را تامین میکنم و محمد مهدی هم دو سالی میشود که تابستانها به زمین کشاورزی میرود و میخواهد کمک خرج خانواده باشد. پسرم بسیار دلسوز و مهربان است و روحیه فداکاری دارد، از همان کودکی وقتی میدیدم وقتی پرندهای زخمی میشد، او چقدر نگران میشد مراقبت میکرد، همیشه تحسینش میکردم.
او متذکر میشود: محمد مهدی یک دفترچه دارد که اهداف خود را در آن نوشته و برای اینکه گوشی بخرد نذر کرده بود ۵۰ هزار تومان به ضریح امامزاده بریزد که آن را هم در دفترچهاش نوشته است، امسال که گوشی را خریده، به من میگوید کی تابستان شود و بروم سر زمین کار کنم تا بتوانم ۵۰ تومان نذرم را ادا کنم.
منبع خبر: آفتاب
اخبار مرتبط: عکس| تکرار دوباره داستان فداکاری ریزعلی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران