تکبیرهایی که از پشت بام باید به آمریکا می‌رسید

از قصه‌های مجید نام بردم چون با قاسم رفیعا ؛ شاعر مشهدی هم‌صحبت شدم و خاطرات او در سال ۵۷ را مرور کردم.

شاعری طنزپرداز که حتی صحبت عادی‌اش هم پر از طنز و شوخی است و دقایقی که با گفت‌وگو با او می‌گذرد دقایق مفرحی است.

این رویدادها وقتی طنزشان بیشتر می‌شود که رفیعا درباره خودش می‌گوید. باید خراسانی باشی و لهجه مشهدی را بشناسی تا از این روایت بیشتر لذت ببری.

معنای انقلاب

رفیعا متولد سال ۵۰ است و سال ۵۷ کلاس اول ابتدایی بوده در مدرسه‌ای به‌نام خواجه نصیر که یکی از قدیمی‌ترین مدارس طرقبه است.

می‌گوید آن زمان به ما در مدرسه تغذیه شیر و بیسکویت می‌دادند و میان وعده میوه.ما که درگیر هیجانات انقلاب بودیم پاکت‌های شیر را به دیوار می‌زدیم و شعار می‌دادیم ما شیر بز نمی‌خواهیم، شاه دزد نمی‌خواهیم.

راستش به ما گفته بودند که این شیرها قبل از این که بسته بندی شوند، فرح در آنها شنا کرده ! و همین حال ما را بد می‌کرد و ما هیچ رقبتی به خوردن آنها نداشتیم.

پدرم هم درگیر انقلاب بود، یادم هست رسم بود برای گفتن تکبیر روی پشت بام می‌رفتیم، این یکی از آن کارهایی بود که جزو واجبات بود و پدرم می‌گفت باید چنان بلند تکبیر بگوییم که به گوش آمریکا برسد.

همین مراسم باید در زمان مدرسه هم اجرا می‌شد یعنی باید با تمام قوا مرگ بر آمریکا و تکبیر می‌گفتیم. ۲۲بهمن که انقلاب پیروز شد مدارس تعطیل شد و ما سال بعد دوباره به مدرسه رفتیم و با یک اتفاق کاملا متفاوت رو به رو شدیم.

قبل از عید معلمان ما که خانم هم بودند بی‌حجاب بودند و بعد از عید محجبه شدند و به زبان ساده به ما گفتند: انقلاب یعنی همین.البته این را هم بگویم که من کلاس اول مردود شدم و سال بعد دوباره تکرارش کردم.

آن سرود بیادماندنی

«یکی از مهیج‌ترین کارهایی که ما بعد از پیروزی انقلاب انجام می‌دادیم خواندن سرود سر صف بود.یادم هست یک نوار کاست پیدا کردیم سرود، همه به پیش... به یک صدا / جاویدان ایران عزیز ما روی آن ضبط شده بود.تصمیم گرفتیم، تمرین کنیم و سر صف آن را اجرا کنیم. اما راستش هر چقدر گوش کردیم، بخش جاویدان ایران عزیز ما را متوجه نشدیم که چه می‌گوید به همین دلیل قرار شد آن بخش را به صورت موسیقی و با دهانمان اجرا کنیم! سال‌ها بعد شاید وقتی هفده هجده ساله بودم،متوجه شدم که چه می‌گویند.

یک‌بار هم بعد از پیروزی انقلاب ما را برای تظاهرات بیرون از مدرسه بردند.نزدیک پاسگاه که رسیدیم فرمانده پاسگاه بیرون آمد و ما چند تا دانش‌آموز با دیدن او پا به فرار گذاشتیم به تصور این‌که می‌خواهد ما را دستگیر کند، ما که فرار کردیم چند نفر از آدم بزرگ‌ها هم فرار کردند، بعدها به ما گفتند فرمانده پاسگاه برای ادای احترام به تظاهرکننده‌ها بیرون آمده اما ما باورمان نمی‌شد و چند هفته از روستا بیرون نمی‌رفتیم.

امان از توبه نصوح

رفیعا به نمایش فیلم در مساجد در بعد از پیروزی انقلاب هم اشاره می‌کند و می‌گوید:یکی از فیلم‌هایی که مدام نمایش می‌دادند فیلم توبه نصوح بود که مرحوم سلحشور در آن نقش اوس یحیی را بازی می‌کرد. آنقدر از این فیلم و شخصیت وحشت داشتیم که جرات نمی‌کردیم شب‌ها تنهایی به کوچه برویم ! یک بار هم گفتند می‌خواهیم فیلم عقاب‌ها را نمایش بدهیم. وقتی رفتیم باز هم توبه نصوح نشان دادند. یعنی از همه روش‌ها استفاده می‌کردند تا ما از کارهای بدمان توبه کنیم. من هر زمان آقای سلحشور را می‌دیدم یاد اوس‌یحیی می‌افتادم و واقعا می‌ترسیدم.

فیلم سازدهنی را هم زیاد نشان می‌دادند که نماد استثمار و استعمار را به تمامی نشان می‌داد. امیرو از طرف پسری که سازدهنی داشت استعمار شده بود.

خلاصه این‌که ما خاطرات دلنشینی از آن سال‌ها داریم،کاش آرمان‌های انقلاب عملی می‌شد؛ فقر، بی‌سوادی، آزادی‌های مشروع.تقصیر انقلاب نیست که به این آرمان‌ها نرسیدیم.

موانع زیاد است، همان موانعی که اول انقلاب هم بود انگار فقط شکل عوض کرده‌اند. نکته این است که ما مثل اول انقلاب باز هم باید پایبند آرمان‌های انقلاب باشیم و از آنها جدا نشویم.

طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه جام جم

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: تکبیرهایی که از پشت بام باید به آمریکا می‌رسید