چهل سالگی «۴۴۴ روز»

چکیده :دانشجویانی که نسبت به عملکرد دولت اعتراض و نظراتی داشتند، در مرحله اول می توانستند آنها را از طریق نمایندگانشان با دولت مطرح کنند و اگر به نتیجه نرسیدند به مراجع بالاتر، از جمله رهبر انقلاب، مراجعه کنند و دلایلشان را در باره ضعف عملکرد دولت بگویند و سپس تصمیم گیری را به مقامات عالی واگذار کنند. اما این کار صورت...


مطالب عنوان شده توسط ابوالفضل بازرگان در میزگرد روزنامه شرق

– لطفا راجع به ۱۳ آبان، پیامدهای تصمیم های سفارت آمریکا، روزی که این خبر را شنیدید و تاثیر آن توضیح دهید؟

بازرگان: ۱۳ آبان یک حادثه تاریخی است که نقطه عطفی در انقلاب و تاریخ معاصر ایران بود. در ابتدا، در مورد نقد تصمیم و اقدام دانشجویان بحث می‌کنم و پس از آن در مورد پیامدهای آن صحبت هایی خواهم داشت.

سه ایراد به اصل تصمیم گیری و اقدام دانشجویان مسلمان پیرو خط امام وارد بود. یکی اینکه دولت موقت دولت مستقر بود. این دولت برخاسته از انقلاب، مصوب شورای انقلاب و منصوب از جانب رهبر انقلاب بود و چون چندی از عمر آن می گذشت، تثبیت شده بود؛ از نظر بین‌المللی، به عنوان یک دولت رسمی شناخته شده بود و به‌رغم انتقادهایی که از طرف رهبری به آن می‌شد، همچنان مورد اعتماد بود. به همین دلیل، وقتی مهندس بازرگان استعفانامه داد در ابتدا استعفایش پذیرفته نشد ولی بعداً به ناچار پذیرفتند.

از سوی دیگر، روابط ما با دولت آمریکا رسمی بود یعنی آنها دولت جدید در ایران را به رسمیت شناخته و، ما نیز آنها را به رسمیت شناختیم. بنابر این، خصومتی وجود نداشت، به ویژه آن که مرحوم دکتر یزدی نظر امام را در مورد آمریکا و اینکه چه باید کرد، پرسیده بود و امام در پاسخ گفته بودند: «کج­دار و مریز رفتار کنید.»

در آن زمان، بحث مقابله با آمریکا مطرح نبود. بنابر این، اقدام دانشجویان در واقع نوعی شورش و کودتا علیه دولت مستقر محسوب می‌شد، دولتی که مورد تایید شورای انقلاب و رهبری بود.

یک زمان ممکن است با دولتی به خاطر مخالفت درگیر شد، مانند زمان شاه. ولی اگر در مورد دولتی که با مردم است و پس از انتصاب از سوی رهبر فقید انقلاب در راهپیمایی‌های عظیم مورد تایید مردم قرار گرفت، چنین اقدامی انجام گیرد، از نظر حقوقی غیرقابل توجیه است.

دانشجویانی که نسبت به عملکرد دولت اعتراض و نظراتی داشتند، در مرحله اول می توانستند آنها را از طریق نمایندگانشان با دولت مطرح کنند و اگر به نتیجه نرسیدند به مراجع بالاتر، از جمله رهبر انقلاب، مراجعه کنند و دلایلشان را در باره ضعف عملکرد دولت بگویند و سپس تصمیم گیری را به مقامات عالی واگذار کنند. اما این کار صورت نگرفت.

نکته دوم: آن طور که گفته شده است، رهبر انقلاب از این حرکت خبر نداشتند. بنابر این، دانشجویان از رهبر انقلاب پیشی و سبقت گرفتند. بر اساس موازین دینی، نباید از پیامبر و امام پیشی گرفت و بلکه باید پشت سر آنان حرکت کرد‌، در حالی که آنان از رهبر پیشی گرفتند و رهبر را در برابرعمل انجام یافته قرار دادند. درست است که رهبر انقلاب، کمی پس از این اتفاق آن را تایید کردند ولی از پیش موافق این حرکت نبودند و به دکتر یزدی گفته بودند که دانشجویان را از سفارت خارج کنید. ولی توقف موجی که به راه افتاده بود، امکان پذیر نبود. زیرا پیشبرد انقلاب متکی به جوانان بود و در صورت ایستادن در مقابل این موج، حمایت جوانان و مردم انقلابی از دست می‌رفت.

نکته سوم: اگر نخواهیم نام اقدام دانشجویان را قمار بگذاریم، می توانیم بگوییم که ورود به یک بازی شطرنج بود. در شرایط فوق العاده پیچیده، حرکت اول برای کسی که بخواهد شطرنج بازی کند مهم نیست، بلکه باید تا اتمام بازی، همه امکانات را از پیش بررسی کند و به گونه ای قدم بردارد که به نتیجه برسد. ولی در این مورد، اقدام درستی انجام نگرفت. بعدها، کسانی که در این اقدام شرکت داشتند می‌گفتند که ما فقط می‌خواستیم سه چهار روز سفارت را در دست بگیریم و  سپس گروگان‌ها را آزاد کنیم ولی در مدت ۴۴۴ روز این کار صورت نگرفت. آنان گام‌های بعدی را نتوانستند پیش بینی کنند و در نتیجه یک جریان دراز مدت پیش آمد.

پس از استعفای دولت موقت، گفته می‌شد که تنها عامل استعفای دولت مسئله تسخیر سفارت آمریکا بوده است در صورتی که نارضایتی دولت از اوضاع و احوال مدت ها پیش از آن شروع شده بود.

در خاطراتی که گفته یا نوشته‌ام (از جمله در میزگردی در مسجد الرحمان)، اولین نامه اعتراضی دولت در خرداد یا تیرماه سال ۵۸ به خط من نوشته شد و افراد خارج از دولت از محتویاتش با خبر نبودند. مهم‌ترین شکایتی که مهندس بازرگان بر روی آن تاکید داشت، تعدد مراکز تصمیم‌گیری بود، یعنی دولت تنها مجری برنامه‌ها نبود و عوامل مختلف دخالت می‌کردند و اجازه نمی‌دادند که دولت کارش را به درستی انجام دهد. در ملاقات‌های هیات دولت با امام در قم، این موضوع مطرح می‌شد و آن نامه هم نوشته شد که در واقع نوعی اخطار و هشدار بود که بدان گونه نمی‌توان ادامه داد. حتی به رهبر انقلاب پیشنهاد شده بود که از قم به تهران بیایند و خودشان فرمان را به دست بگیرند یا کار به دست کسانی که به آنان اعتماد دارند، سپرده شود.

در آن زمان، این موضوع پذیرفته نشد و اختلافات ادامه یافت. البته میانجی‌گری‌هایی صورت گرفت و قرار شد که افرادی از شورای انقلاب به دولت موقت یا از دولت به شورا بروند و جا به‌جایی‌هایی صورت گیرد تا تصادم ها کمتر شود.

پیش از اتفاقات ۱۳ آبان ۵۸، در سفری که نخست وزیر و دوتن از وزیران دولت موقت برای شرکت در جشن سالگرد انقلاب الجزایر به آن کشور رفته بودند و با مقامات آمریکایی هم گفتگو داشتند، به دولت هجمه وارد شد که نباید این کار بدون اجازه رهبری صورت می‌گرفت. مهندس بازرگان در پاسخ گفته بود: «نخست وزیری که نتواند با سفیر یا وزیری ملاقات کند و اختیاری نداشته باشد برای لای جرز خوب است».

پس از اشغال سفارت امریکا، حملات شدت یافت و عملا امکان فعالیت دولت وجود نداشت. برخی از وزیران را به وزارتخانه‌ها راه نمی دادند و رادیو و تلویزیون انواع حملات را انجام می‌داد. اعضای دولت موقت متوجه شدند که با این جریانات، ادامه فعالیت در راستای منافع ملی نیست و عنان کار به دست انقلابیون افتاده است.

مهندس بازرگان در مشورتی با وزیران، به این نتیجه رسیدند که استعفانامه نهایی را بنویسند. آن نامه را نیز بنده به قم بردم اما بر خلاف دفعه پیش، امکان دیدار رهبر انقلاب را پیدا نکردم و یکی از اعضای دفتر نامه را از من گرفتند. به طوری که شنیده شد، روز بعد، آقایان دکتر بهشتی، هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی به قم رفتند تا با رهبر انقلاب مشورت کنند. در نهایت، تصمیم گرفته شد که استعفا را نپذیرند. قرار شد که آقایان به تهران برگردند و از دولت بخواهند که ادامه دهد ولی در مسیر قم به تهران از رادیو شنیدند که دولت استعفا کرده است. آقایان برای کسب نظر به قم برگشتند ولی مشخص شد که دیگر فایده‌ای ندارد. روز بعد، چند نفر از وزیران در دفتر نخست وزیری جمع شدند و هنگامی که خبر قبول استعفا رسماً اعلام شد، مهندس بازرگان اظهار خوشحالی کرد و گفت: راحت شدیم. بعداً از شورای انقلاب از بازرگان پرسیدند که اگر بخواهند از افرادی برای همکاری دعوت کنند، آیا می‌پذیرد؟ او گفته بود که هر کس که با او بیعتی داشته است آن را پس می‌گیرد. اما آنها می خواستند که بازرگان در شورای انقلاب بماند.

یکی از پیامدهای حادثه ۱۳ آبان این بود که روند دموکراتیزاسیون(گام برداری به سوی دمکراسی) متوقف شد. در زمان دولت دکتر مصدق، کشور به سمت دموکراسی می‌رفت. البته این مسئله از نهضت مشروطه شروع شد ولی به هر حال به هم خورد و دوباره استبداد حاکم شد. دکتر مصدق تا حدودی آزادی پیدا کرد و توانست قدرت شاه را کاهش دهد و استقلال در برابر قدرت‌های بزرگ به وجود آورد. حرف شنوی از آمریکا و انگلیس دیگر مطرح نبود. وزارت خارجه و کلاً دولت ایران خودشان تصمیم می‌گرفتند. این روند با کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ متوقف شد و سال‌های استبداد ادامه پیدا کرد و نهضت مقاومت ملی برای مقابله با آن تاسیس شد.

در زمان دولت کندی، مجددا زمینه حرکت به سوی دموکراسی فراهم شد ولی ادامه پیدا نکرد و پس از چندی آزادی‌ها به شدت محدود شد. انقلاب ۵۷ این امید را به وجود آورد که چون استبداد از بین رفته است آزادی به دست خواهد آمد.

شعار اصلی انقلاب هم شعار سه گانه «آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی» بود. در قانون اساسی هم نوشته شده است که به بهانه استقلال، آزادی را نمی‌توان محدود کرد‌. امروز نیز همه متفکران می‌گویند که اگر آزادی به‌وجود نیاید بقیه موارد به وجود نخواهد آمد و استقلال نیز از بین خواهد رفت. در کتاب دفاعیات مهندس بازرگان در دادگاه نظامی مطرح  شده است که در فضای استبداد حتی خدا هم پرستیده نمی‌شود. جریان ۱۳ آبان باعث شد که تندرو ها حاکم شوند و جریان دموکراتیزاسیون متوقف شود و اکنون می بینیم که این امر تشدید شده است.

از پیامدهای دیگرش این بود که آمریکا با ایران قطع رابطه کرد و ما ارتباطمان را با یکی از دولت ها از دست دادیم. یکی دیگر از پیامدهای بد تسخیر سفارت آمریکا گروگانگیری بود که چهره انقلاب ایران را لکه‌دار کرد. پیش از آن، دنیا به انقلاب ملت ایران با احترام نگاه می‌کرد. حتی یک مجله آمریکایی نوشته بود که انقلاب ایران مسالمت آمیزترین انقلابی بود که تا آن زمان رخ داده بود. البته، انقلاب تلفاتی داشت و تندروی‌هایی هم وجود داشته است ولی بُعد معنوی داشت و تنها یک انقلاب سیاسی نبود. بعد از گروگانگیری، این چهره عوض شد و ایران را به عنوان کشوری گروگانگیر شناختند. اینکه برخلاف قوانین بین‌المللی، سفارت خانه یک کشور را- که جزئی از خاک آن کشور محسوب می شود- تصاحب کردند، باعث شد که نه تنها امریکا با دولت جدید ایران دشمن شود و روندی که می توانست روابط را عادی کند، غیرفعال شد، بلکه دیگر کشورها هم با ما مخالف شدند و ما در یک انزوای سیاسی قرار گرفتیم، به گونه‌ای که وقتی تصمیمی علیه کشورمان گرفته می‌شد مورد اجماع قرار می گرفت و حتی شوروی کمونیست و ضد آمریکا هم از ایران پشتیبانی نمی‌کرد.

پیامد بعدی جنگ تحمیلی بود. البته، پیش از آن،  واقعه طبس می‌توانست خطرناک باشد ولی به خیر گذشت. معمولا این گونه است که وقتی در کشوری انقلاب می‌شود دشمنان آن کشور سعی می‌کنند که جنگ را به آن تحمیل کنند. زیرا شیرازه امور بعد از انقلاب از هم می‌پاشد و قبل از اینکه نیروی نظامی شکل بگیرد و مملکت دوام و قوام مستحکمی پیدا کند، نقطه ضعف‌هایی به وجود می‌آید. به ویژه با اعدام هایی که صورت گرفت و افسرانی از بین رفتند، ارتش استحکام و انسجامش را از دست داد.

این امر فرصتی برای کشورهایی که با ما دشمنی داشتند پدید آورد. از جمله رژیم صدام حسین به دنبال فرصتی بود که به نفع خودش سوء استفاده کند. بقیه کشورها هم چراغ سبز نشان دادند و صدام را تحریک کردند و جنگ بر ایران تحمیل شد. البته، پیش بینی نمی‌کردند که مردم فداکار ایران در مقابل این جنگ مقاومت کنند. به هر حال جنگ تلفات انسانی سنگین و خسارات های بسیاری برای دو طرف پیش آورد که جبران آنها سخت بود.

پیامد بعدی این بود که دیر تصمیم‌گیری کردند، در حالی که می‌شد با مذاکره جریانات به وجود آمده را تمام کرد. دانشجویان شرایطی برای آزادی گروگانها گذاشته بودند و مجلس نیز شرایطی را تصویب کرد. برخی از شرایط این بود که آمریکا باید تعهد دهد که در امور داخلی ایران دخالت نکند، شاه را به ایران برگرداند و ثروت خاندان پهلوی که از ایران خارج شده بود نیز به ایران برگردد. هیچ یک از این تعهدات عملی نشد. سپس بیانیه الجزایر صادر شد. ما ضعیف بودیم و از نظر حقوق بین المللی نیز کارشناس ورزیده‌ای نداشتیم تا در مقابل وکلای رقیب بایستند. تصمیم‌گیری دیر هنگام برای آزاد کردن گروگانها، بدون دستاوردهای مورد انتظار، باعث شد که دموکرات‌ها انتخابات را باختند و در آخرین لحظه نامزد حزب جمهوری‌خواه بر سرکار آمد. از نظر مالی نیز بیانیه الجزایر به ضرر ما تمام شد. مدام شکایت هایی از ایران می شد و در دادگاه بین‌المللی لاهه رای به ضرر ایران داده می‌شد.

یکی از مذاکره کنندگان‌، آقای بهزاد نبوی بود که در دوره پیش از انقلاب به زندان رفته بود؛ تحصیلکرده بود ولی اطلاعی از حقوق بین‌الملل نداشت. البته خودش هم گفته بود که ما مجبور بودیم که این تفاهم‌نامه را بپذیریم. گفتند که خود او از این بیانیه شدیدا ناراحت بود ولی در برابر انتقادها می‌گفت که در آن شرایط این بهترین کار بود. البته بهزاد نبوی به دلیل مبارزاتی که انجام داده است انسان ارزشمندی است و نمی‌توان اقدامات مفید او را نادیده گرفت، اما در این مورد کار بلد نبود. یکی از معاونانش می گفت:؛ تنها کاری که ما در سفر به خارج می‌کنیم امضای اسنادی است که به موجب آنها ایران باید به دیگران خسارت بپردازد و به ندرت کاری به نفع ایران انجام می‌دادند.

در مجله آمریکایی فورچون نوشته شد که انقلاب ایران اولین انقلابی است که در آن کمترین خسارت به دارایی‌های کشورهای دیگر وارد شد. معمولا یک کشور انقلاب کرده کل دارایی‌های کشورهای دشمن را مسدود می‌کند. ولی در مورد کشور ما توانستند بسیاری از این دارایی‌ها را نجات دهند.

در مرحله بعد، تحریم‌ها پیش آمد. به خاطر عملکرد نادرست و دیپلماسی ضعیف و لجبازی های که داشتیم نتوانستیم دوست و متحد دیگر کشورها شویم. درست است که می‌گفتند ملت ها مدافع ما هستند و کشورهای سوریه و عراق محور مقاومت‌اند. ولی در جنگ تحمیلی، نه تنها قدرتهای بزرگ، بلکه کشورهای همسایه ما هم با عراق متحد شدند. البته، با فداکاری مردم ایران و مسایلی که پیش آمد توانستیم در جنگ چیزی از دست ندهیم.

این جنگ برای هر دو کشور ایران و عراق، که در منطقه قدرتمند بودند، یک باخت بود، حتی برای برخی کشورهای دیگر. مثلا پول‌های زیادی که کشورهای مختلف مانند عربستان و کویت برای نگه داشتن صدام خرج کردند، هدر رفت و باعث شدکه به اقتصادشان صدمه وارد شود.

شاید نتوان همه پیامدها را به آن نقطه (۱۳ آبان ۵۸) مرتبط کرد. تلاش‌هایی از سوی دیگران صورت گرفت که برای حفظ منافع ایران و تبدیل جنگ به آرامش و صلح بود ولی نتیجه مطلوب نداد. حتی از کشورهای حامی‌مان هم پیروی نکردیم. در اسلام، جنگ ابتدایی مجاز شناخته نشده و سیره پیامبر و امامان همیشه دفاع و مذاکره بوده است. باید در بدترین حالت هم مذاکره کرد‌. در جنگ، گفته می‌شد که مگر می‌شود مجتهدی مانند آقای خامنه‌ای با کسی مثل صدام جنایتکار مذاکره کند؟ این تابو باعث شد که راه مذاکره بسته شود. در مقابل، تحریکاتی هم در ایران وجود داشت. مثلا آقای دعایی (سفیر ایران در عراق) می‌گفتند ما سعی می‌کنیم که روابط را اصلاح کنیم  ولی حرفی زده می‌شود یا تیری پرتاب می‌شود که هر چه ما رشته‌ایم پنبه می‌شود. ایشان حامل پیام صدام نیز بود که پذیرفته نشد.

سوال: فکر نمی‌کنید تسخیری که ایران انجام داد باعث شد که سفارتخانه‌ها و کنسولگری‌های ما در خارج را بگیرند؟ مثلاً آقای افروز، سفیر ما در انگلستان را گرفتند و به سفارتخانه نیز حمله شد. فکر نمی‌کنید این یکی از پیامدهایش بود؟؟

پاسخ: این مسئله توجیه حقوقی و قانونی ندارد. اگر ما اشتباهی ‌کنیم به دیگران حق داده نمی‌شود که همان را انجام دهند ولی می‌تواند محرک و برای تکرار آن به وسیله دیگران بهانه‌ای باشد.

– بعد از تسخیر سفارت آمریکا، این اتفاق برای ما در جای دیگری افتاد. چون کنوانسیون می‌گوید سفارتخانه خاک آن کشور محسوب می‌شود این در حالی است که سال‌ها سفارتخانه آمریکا که با عنوان لانه جاسوسی معروف شده است را مقر سپاه کردیم که از نظر قانونی اشتباه است، پیرامون این موضوع نیز توضیحاتی عنوان کنید.

همان‌گونه که گفتم این تصمیم اشتباه بود و دیگر اشتباهات نیز تکرار شد. این که به سفارت آمریکا لانه جاسوسی گفتیم، این نوعی قضاوت است. اگر کسانی معتقد بودند که آنجا لانه جاسوسی بوده است باید به قوه قضاییه اطلاع می‌دادند تا بررسی می‌شد. چه دلیلی وجود داشت که سفارت‌خانه آمریکا لانه جاسوسی باشد ولی سفارتخانه شوروی در آن زمان نباشد؟ با این استدلال، آنجا را هم می‌توانستیم بگیریم، همچنان که آقای احمدی‌نژاد به دانشجویان پیشنهاد کرده بود.

بعد از آن، افشاگری‌ها با استفاده از سندهای موجود آغاز شد. اگر اتهامات واقعیت داشت و برای محکومیت کسی عنوان شده بود باید قوه قضاییه آن را پیگیری می‌کرد. نباید کسی تصمیم بگیرد که کی جاسوس است و کی نیست و آنها را افشا کند. ضمن آن که گزینشی عمل شد، مثلاً در مورد آقای مهندس امیرانتظام. البته مقداری از اسناد از بین رفته بود که نمی‌دانیم چه بوده است. مطمئناً بخشی از اسناد موجود نیز مربوط به سران مملکت، شاه، هویدا و ارتشی‌ها بوده است. در مورد مقامات حاضر در کشور، علاوه بر آقایان امیرانتظام و توسلی، که در جهت قانع کردن مقامات آمریکایی صحبت می‌کردند تا حمایت دولت آمریکا از شاه را کاهش دهند، آقایان دکتر بهشتی و موسوی اردبیلی هم مذاکره کرده بودند که اسناد آنها پخش نشد و دانشجویان کاملا گزینشی عمل کردند. ضمناً باید اسناد با دقت ترجمه می‌شد. البته من نه صلاحیت و نه وقت داشته‌ام که اصل هر سند را با ترجمه‌اش مقایسه کنم ولی به چند مورد برخورد کردم، مثل کاربرد واژه Dear ، به معنای عزیز، که در مکاتبات به زبان انگلیسی عادی و رایج است ولی مترجمان می‌گفتند که این امر نشان دهنده صمیمیت با آقای امیرانتظام بوده است.

یا آمریکاییها از ایشان در باره تاریخ بازگشت امام به ایران پرسیده بودند و او در پاسخ گفته بود

“to the best of my knowledge…” یعنی «تا آنجا که من می‌دانم …..» ولی در ترجمه آمده بود که «من بهترین اطلاعاتم را در اختیار شما قرار می‌دهم». وقتی چنین عباراتی به کار می رود سوء استفاده می‌شود. یا ادعا می‌شد که فلان شخص از عوامل آمریکا بوده است چون اسم مستعار برای او گذاشته بودند که این مسئله هم عادی و متداول است.

– پیش بینی شما به عنوان یک فعال سیاسی، در مورد انتخابات آینده آمریکا و رابطه بین ایران و آمریکا چیست؟

پیش بینی خیلی مشکل است. مثلا، امروز در روزنامه شرق خواندم که یک خانم جمهوری‌خواه به عنوان عضو جدید دادگاه عالی آمریکا انتخاب شده است. این یک پیروزی برای آقای ترامپ است. علاوه بر این، اگر ترامپ انتخابات را ببازد، که احتمالش زیاد است، می‌تواند نتیجه انتخابات را نپذیرد و شکایت کند و نهایتا موضوع به دادگاه عالی برود‌. البته می‌گویند بسیاری رای شان را داده‌اند و وضعیت خیلی تغییر نخواهد کرد، البته اگر نظر سنجی‌ها درست باشد ولی هیچ چیزی را نمی شود صددرصد پیش بینی کرد و هر اتفاقی ممکن است بیفتد.

همچنین، رابطه‌ای که بین رژیم اسراییل و کشورهای عربی پیش آمد برای دولت فعلی آمریکا پیروزی است. این امر می‌تواند بر رای کسانی که هنوز تصمیم نگرفته‌اند، اثر بگذارد. آنچه که جامعه آمریکا نشان می دهد، شانس آقای بایدن بیشتر است ولی مواردی که به وسیله کالج انتخاباتی تعیین می‌شود هنوز مشخص نیست.

علی شاملو، روزنامه شرق
۳۰ دی ماه ۱۳۹۹

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: چهل سالگی «۴۴۴ روز»