هفته هنر و فرهنگ، فجر سوت و کور، تنهایی ننه علی، مرگ ساندویچ فری

هفته هنر و فرهنگ، فجر سوت و کور، تنهایی ننه علی، مرگ ساندویچ فری
بی بی سی فارسی
هفته هنر و فرهنگ، فجر سوت و کور، تنهایی ننه علی، مرگ ساندویچ فری
  • مسعود بهنود
  • روزنامه نگار
۳ ساعت پیش

هفته، همزمان بود با دهه فجر (یادآور تولد انقلاب اسلامی)، هفته دولت و روز ایرانی مادر. رسانه های دولتی و حاکمیتی برنامه های مفصل و پرخرجی برای تجلیل از انقلاب و پیشرفت های کشور در ۴۲ سال گذشته تهیه کرده بودند که با اوج گیری ویروس کرونا و شرایط سخت معیشت طبقات مختلف جامعه، از سوی اکثریت مردم استقبالی از آن ها نشد.

نسل جوان پدران و پسران، از هفته پیش که میناوند فوتبالیست خونگرم از روی تخت کرونا به آسمان ها رفت، غمگینانه پیگیر شرایط علی انصاریان نیز راهی شد. آن ها هفته قبل از مرگ در برنامه تلویزیونی شرکت داشتند و همان جا از درد و رنجی گفته بودند. روز مادر که رسید روزنامه های ورزشی اشک برچشم تیتر زدند «نه نه علی تنها شد».

منبع تصویر، Iran Varzeshi

توضیح تصویر،

ایران ورزشی: ننه علی تنها شد

برنامه های تبلیغاتی جناح اصولگرا برای تصرف مجلس آینده، در چنین فضایی با بی اعتمادی و نومیدی حاکم بر فضا عمومی کشور، نظری جلب نکرد، سهل است در مواردی هم به ضد خود تبدیل شد. چنان که وقتی رییس قوه قضاییه هنگام سخن گفتن از بی عدالتی ها و ظلم و ستم های ۴۲ سال گذشته، همراه با وعده دهی برای بهبود شرایط، بغض کرد واکنش ها در شبکه های مجازی نشان داد که موثر نبود. ابراهیم رییسی ۴۲ سال در مقام های قضایی بوده و در دوران ولایت آقای خامنه ای ۳۲ سال در بالاترین مقامات قضایی. به ویژه حضور وی در کمیته مرگ و صدور حکم اعدام صدها زندانی (سال ۱۳۶۷)در شبکه های اجتماعی گشت و گشت، تا داغ هایی تازه شد.

هفته جشنواره های مجازی فجر که نه هیجانی ساخت و نه غوغایی برپا کرد. نه بادبادکی هوا شد نه پرده نمایشی پایین آمد، در بی خبری گذشت. تهدید به تعطیل کامل سینماها و نمایشخانه ها، جشنواره را بیشتر سرگردان کرد. وزیر ارشاد قول داد کارکنان سینما و تیاتر هم جز مشاغل خاص پرمشقت طبقه بندی شوند.

منبع تصویر، mahdiyeh bagherzadeh

توضیح تصویر،

جلسه مدیران فرهنگستان هنر

شهری برای همه زنان

وقتی زن یا مرد کارآمد باشد و دستگاه اداری هم خشک و بی رفتار، مانع از اجرای فکرهای تازه نشود، همین اتفاقی رخ می دهد که در تهران و چند شهر کشور روی داد. مهم تر این که در برخی شهرهای بزرگ مانند کرمان و رشت زنان و مردان کارساز موفق شده اند که بخش هایی از جامعه مدنی یعنی سمن ها را هم به جلب کنند. شهرسازان که خیلی خوشحالند و مدام شوقشان را نشان می دهند.

وقتی از مسوول یکی از سمن های همدان پرسیده بودند که آیا استانداری یا بخش های دیگر دولتی کمکی می دهند پاسخ داده بود ما سعی بسیار کردیم که محبت کنند و کمک نکنند، به زحمتی آزاد شده ایم. حالا چه کارمان به خانه خان حاکم.

این مقدمه بدان سبب است که یک برنامه جالب معرفی شود که از جمله کارها بود که دو بخش از شهرداری تهران به ذهنش رسید، بخش امور زنان و بخش روابط بین المللی، وقت هم بسیار نبود و منظور هم پیروزی بر کرونا و برپاداشتن مراسمی بود که جمع کردن جمعیت نخواهد و مردم خود درگیر شوند. اما در همین فاصله کم اعلام شد که نمایشگاهی از هنر بانوان تهرانی برپا می شود که در گام اول محدود است اما می تواند در سالیان گسترش پذیرد.

برنامه «تهران، شهری برای همه زنان» جمال رحمتی، نقاش، کارتونیست و فیلمساز را به مدیریت شناخت و قرار شد کارها در هفت رشته تقسیم گردد. کاریکاتور به مدیریت فیروزه مظفری، نقاشی به سرپرستی ستاره حسینی، تصویرسازی به مدیریت افسانه صالحی، گرافیک به مسوولیت فامه گرگه آبادی، طراحی به مدیریت مینا بحرینی، عکس به سرپرستی مینا طاهریان و حجم و مجسمه به مدیریت وجیهه دانا.

در یک هفته گروه در فرهنگستان هنر جمع شدند و کار آغاز شد و حاصلش این که موقعیتی فراهم آمد که - اگر نه امسال ـ در آینده مسایل اجتماعی، هنری و فرهنگی زنان شهر در آن گردآوری شود و با هدف توانمند کردن ظرفیت زنان و دختران شهر، برای حضور در سرنوشت شهر، موتوری به راه افتد.

در جلسه آغاز گفتگوها مدیرکل امور بانوان شهرداری گفت:: زنان از راه هنر می‌توانند مشکلاتی را که در شهر برایشان وجود دارد ، با زبانی خلاق به گوش مدیران و سیاستگذاران شهری برسانند.

همان زمان مردان نیز به صدا درآمده اند. از جمله رئیس کمیته اجتماعی شورای شهربا انتقاد از بی توجهی به سهم زنان در برنامه‌های بزرگداشت تهران، گفت: یکی از وجوه تمایز در پایتخت ایران نقش زنان در تاریخ این شهر است که متاسفانه در برنامه‌های پیش بینی شده بدان پرداخته نشده است.

فخاری گفت: شهر امن، آرامش را برای زنان به هنگام حضور در شهر به ارمغان خواهد آورد. عمده-ترین موضوع در شهرهای امن برای همه زنان فارغ از پایگاه اجتماعی، فرهنگی، اقتصادیشان، به احساس امنیت برای حضور در جامعه بازمی‌گردد.

اما هنوز حرف های جدی تری مانده که قرارست در کارهای هنری خانم های برگزیده منعکس شود.

گفته اند این بزرگترین رویداد بزرگ هنری بانوان است. به نظر غلوآمیز می رسد شاید برخی بگویند بزرگترین رویداد بزرگ هنری بانوان در تهران، به ۹۰ سال قبل برمی گردد که شبی قمرالملوک وزیری تابو را شکست. با لباسی که خوانندگان مشهور اروپایی به تن می کنند بر صحنه ایستاد و خواند و آب از آب نجنبید بلکه از پاسدارخانه خبر آمد که نظمیه گفته دست خودمان است که آن لات ها که مجلس به هم می ریزند، بریزند یا در خانه بمانند.

منبع تصویر، Ali Rizeh

توضیح تصویر،

فروشگاه فری

فری رفت

اول خبر از بچه ایرانی های نیویورک برآمد که آقافری درگذشته است. یکی پرسیده یعنی یک فوتبالیست دیگه؟ ناگهان فریاد از همه سوی پیام رسان زووم برآمد که نه بابا فری کثیف! و همه یک صدا جواب دادند: نه بابا. حیف. قرار بود کرونا که تمام شد بریم یک ساندویچ حسابی به رگ بزنیم.

با آغاز این گفتگو همه به یکدیگر خبر دادند چه خبری رسیده. کسانی که از زمان احمدی نژاد خارج شدند یا آن هایی که با پایان احمدی نژاد توانستند ویزای تحصیلی از آمریکا، بریتانیا، سوئد، ایتالیا به دست آورند. فقط یک گفتگو تازه در این مجادله پیدا شد وقتی که ک. از سان فرانسیسکو گفت: اژدر زاپاتا چی. پارسال می خواستند ببندنش. جواب: خیط زدی. مگه یادت نیست ماه رمضان تا صبح در صف ماندیم تو آن سرما، دو هزار نفر تو صف بودیم، با این عده چکار می توانند بکنند. انقلاب میشه!

از همین جا گفتگو بین قاره ادامه پیدا کرده و معلوم شد که اصل خبر درگذشت آقای فریدون مهروانی است صاحب و مدیر باتدبیر یک فروشگاه ساندویچی در خیابان نیلوفر تهران. نامی که دو نسل از ۲۵ سال به آن نامی داده بودند «فری کثیف». این نامگذاری بار منفی نداشت بلکه یک نشانی یا براندسازی بود که به سرعت جواب داد، چون این تنها ساندویچی بود که گوشت کباب شده یا استیک وار با مقداری جیپس و سس گوجه و سایر چیزها ریخته می شد در میکسر و پیچیده می شد داخل نان. و تمام.

دو سه نسل اعتقاد داشتند که این خوشمزه ترین ساندویچ روی زمین است. بعضی ها هم خواستند از استخر ماهی بگیرند. تقلید فری!

اول بار خبر رسید که چند هزار کارگر ایرانی که برای کار به ژاپن فرستاده شدند و ماندند در کنار همان پارک معروفی که در توکیو به نامشان ثبت شده، کیوسکی به همین نام زدند «فری کثیف». اما از قرار چندی بعد جمع شد. چندی بعد در انکارا دو مغازه به این نام باز شد. داستان در اوج خود با باز شدن مغازه در دوبی تکرار شد. این دیگر مغازه تمیز و مرتبی بود. در نام لاتین مغازه نوشته بود Feri Kasif Tehroon .

خبرنگار یکی از مجلات تهران چند سال پیش موفق شد با آقای مهروانی مدیر ساندویچ نیلوفر مصاحبه کند از وی در مورد شعباتی که در بیرون ایران - آنکارا، دوبی و…- به نام آن ها دایر شده، پرسیده بود.

مدیر ساندویچ نیلوفر تاکید کرده بود که هیچ نوع ارتباط و خبری از نمونه های خارجی براند خود ندارد. و اضافه کرده بود چه خوب که اونا از ما تقلید می کنند، نه ما از آن ها.

منبع تصویر، Niloufar Sani

توضیح تصویر،

کاری از مجتبا طباطبایی

تابلوهایی که سانسور را حمل می کنند

هفته پیش نقاشی های مجتبا طباطبایی در گالری اعتماد برابر دیده ها نشست. لته های بزرگ و تصویرهای گنگ.

نیلوفر ثانی منقد هنر نوشت: در تابلوهاي عروسي و مهماني طباطبايي، زنان با پوشش انتخابي خودشان بدون ممنوعيتي حضور دارند، مردان شادمان در حال رقص و پايكوبي بعضي با كت و شلوار و كراوات هستند. در تابلوهايي كه حاكي از حضور عمومي‌تر در سطح جامعه است، جمعيتي در حال عبور از خيابان و فضاهاي باز يا بازار ترسيم شده‌اند كه پوششي ساده، طبق موازين تعيين‌ شده و قانوني و اغلب خنثي دارند. تكنيك تمام تابلوها، محوشدگي يا تارشدگي است، يعني قرار نيست محوريت بر سوژه‌ها و چهره‌ها متمركز باشد يا حتي حالات و احساسات آنان را بازنمايي كند.

به نوشته روزنامه اعتماد: اين بخش را هنرمند به‌طور هوشمندانه از ماوقع اصلي مفاهيم نقاشي‌ها حذف‌ كرده تا با دو نشانه‌گيري به اصل محتوا بپردازد. نخست تارشدگي نشاني از تاثير و وجود بارز عواملي است كه بر شفافيت، صداقت و زلاليت حاكم، شبهه وارد مي‌كند. وقتي همچنان در فضاي اجتماعي فرد و افراد، مدام در حال سانسور خود و حذف بخش مهمي از موجوديت حقيقي زيستي و هويتي خود باشند، تارشدگي انتخاب هوشمندانه‌اي ا‌ست.

در انتهای تماشای تابلوهایی که می توانستند سانسور یا حذف شده باشند این جا«در حقيقت تارشدگي كه خود نوعي سانسور و حذف به حساب مي‌آيد، عليه سانسور، كنش و كاركرد خود را عرضه مي‌كند و دوم آنكه هنرمند نيازي به انتقال چالش و بازنمايي قياس متضاد موجود، از طريق كشف احساس سوژه‌ها ندارد.

منبع تصویر، Ensaf News

توضیح تصویر،

هاله لاجوردی ۱۳۹۹-۱۳۴۳

شیده کو، هاله کجا رفت؟

جامعه زنان و روزنامه نگاران هنوز داغدار مرگ خودخواسته و ناگهانی شیده لالمی رفیق و همدل بودند که خبری مشابه از هاله لاجوردی استاد دانشگاه رسید. کسی که به نقل سارا شریعتی، در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران درس خواند، رتبه اول جامعه شناسی شد. همان جا دکترا گرفت و مشغول کار شد. دانشگاه خانه او بود تمام وقت.

یکی از همشاگردان و دوستانش برای انصاف نیوز گفته: پرونده‌ای برایش دست و پا و از دورۀ دکترا اخراجش کردند. به لطف خوشنامی و محبوبیت‌اش دوباره به دانشکده برگشت و موفق شد که فارغ‌التحصیل و حتی عضو هیئت علمی دانشکده شود. نمی‌دانم پایش روی کدام مین رفته بود. چیزی که باعث شد نگرانی‌هایش افزایش یابند و بر سرعت‌اش بیافزاید. میدان مینی که هاله و امثال او در آن باید با احتیاط و کندی بسیار قدم بردارند فقط برای"غیرخودی‌ها" طراحی شده است و "خودی‌ها" مجبور نیستند پا در این میدان بگذارند.

و داستان به همین جا تمام نشد. بی خبر مانده بودیم از مرگ هدی زرباف که دو ماه پیش بی خبر رفت. هنرمند فوق العاده ای که همزمان با نمایش کارهای فوق العاده اش در گالری طراحان آزاد، در همین صفحه وصفش رفته بود و هم تصویری از یکی از زیباترین ساخته هایش.

زیان دیده ما بودیم

خبری که این هفته جامعه باستان شناسی و میراث فرهنگی را عزادار کرد، درگذشت دکتر فیروز باقرزاده بود و مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد. مرد بزرگ که در ۹۰ سالگی در پاریس درگذشت به جز استادی و دانایی در باستان شناسی، مدیری درجه یک بود.

سال پیش در چند جلسه در تهران، خبرگان باستان شناسی و تاریخ هنر به تجلیل از وی برخاستند. او در سال ۱۳۳۸ با استفاده از فرصت تحصیلی فولبرایت به آمریکا رفت و در دانشگاه ایلینوی در رشتۀ تاریخ هنر جهان خواند. سپس در پاریس به تحصیل در رشتۀ باستان‌شناسی و تاریخ هنر ایران در مقطع دکتری پرداخت و پس از بازگشت به ایران، مرکز باستان‌شناسی ایران را در ۱۹ آذرماه ۱۳۵۱ پایه ریزی کرد. افسوس که عمر خدمتگذاری وی در موزه و حفاظت از میراث ایران کوتاه بود و ۶ سال بعد با انقلاب، ایران یکی از برجستگان خود را از دست داد. او به پاریس رفت.

جبرئیل نوکنده، رییس فعلی موزه ملی ایران، درباره خدمات ارزنده زنده یاد فیروز باقرزاده گفت: بی شک میراث گرانبهای مدیر مدبر باستان‌شناسی و موزه ایران باستان در حافظه تاریخی این سرزمین مانا و جاودان خواهد ماند.

انچه از وی به یادگار مانده محدود به خدماتی نیست که در مقام بنیان گذار موزه ملی ایران انجام بلکه جامعه هوادار میراث فرهنگی به یاد دارد که دکتر باقرزاده و دکتر شهریار عدل - که او نیز ۵ سال پیش در پاریس درگذشت- اول آزمایشگاه حفاظت و مرمت آثار تاریخی و فرهنگی را برپا داشتند و در حالی که موزه ایران باستان نیز به زیرمجموعه موزه ملی پیوسته شده بود، به همت آنان سه اثر نخست ایران در فهرست میراث جهانی ثبت شد (چغازنبیل، تخت جمشید و میدان نقش جهان اصفهان).

این مدیر راه شناس و منظم و با سواد با برگزاری کنگره های باستان شناسی در سطح جهانی، و اعزام متخصصانی به اطراف جهان و کوشش برای تدوین قوانینی شرایط میراث فرهنگی را تغییر داد و مرکز باستان شناسی را بنیان نهاد. و خلاصه به گفته علی دهباشی مدیر مجله بخارا دکتر فیروز باقرزاده چهره ای ماندگار بود و دوره مدیریت وی یکی از دوران درخشان باستان شناسی و موزه ایران باستان به حساب می آید.

با وقوع انقلاب ۵۷ و جدا شدن دکتر باقرزاده از نهادهایی که بنیان نهاده بود، آن که زیان دید ایرانیان بودند، زیان دیده ما بودیم.

آن مرد ساکت

دکتر ایرج نوبخت، تبریز متولد شد و از لهجه اش پیدا بود که آذری است اما با اقامت سال های طولانی در رشت، تدریس در دانشگاه آزاد تنکابن، گیلک می نمود. در دوره جوانی برای تکمیل تحصیلات به ترکیه رفت و از دانشگاه استانبول فارغ التحصیل گردید. از سال های دور با محافل ادبی گیلان مانوس بود و ترجمه ها و نوشته های خود را برای نشریات تهرانی هم می فرستاد. زمانی در خوشه و روزگاری هم در فردوسی و کتاب جمعه هم، از سال ها دور با احمدشاملو تماس داشت.

در محافل دانشگاهی تهران هم حضور و وجهه داشت و این را بعد از ترجمه تاریخ شش جلدی عثمانی کسب کرد. بعد از آن هم کتاب های داستانی بسیار ترجمه کرد، گرچه ترجمه شعرهای ناظم حکمت و یاشار کمال، و دو سال پیش ترجمه داستان یادداشت های سبیل یک مرده از او به یادگار مانده است. گفته اند شناخت یاشار کمال را ایرانی ها مدیون او هستند.

علیرضا پنجه ای، روزنامه نگار موفق و کوشای گیلان، از جمله کسانی بود که به دکتر نوبخت سر می زد و نقطه اتصال و ارتباط وی با دیگر ادیبان بود . همو بود که از روزهای آخر استاد ایرج نوبخت خبر داد و گفت استاد پارسال به کرونا مبتلا شده بود که این باعث تشدید بیماری ریوی‌اش شد. یک ماه و نیم پیش برای دیدن دخترش به آمریکا رفت. از پیش یک تومور مغزی آزارش می داد. این که با قرنطینه مجبور شد به ماندگاری در آمریکا، آزارش داد. او بعد از اولین جلسه شیمی‌درمانی‌ در خانه دخترش درگذشت و همان‌جا به خاک سپرده شد..

خط خطی هفته

منبع تصویر، Kambiz Derambakhsh

توضیح تصویر،

روز مادر، اثر کامبیز درمبخش

منبع خبر: بی بی سی فارسی

اخبار مرتبط: هفته هنر و فرهنگ، فجر سوت و کور، تنهایی ننه علی، مرگ ساندویچ فری