هفته هنر و فرهنگ؛ ابتذال تصویر، مانکن دانشگاهی، بخارا و فیلم
- مسعود بهنود
- روزنامه نگار
هفته پشت به زمستان و رو به بهار بود. شکوفه شکفته و گل بادام با لبخند آمده، اما فرمان رییس دولت ماندن در خانه است و خیال سفر نوروزی از سر به در کردن. سبزیها جوانه زدهاند، بلکه اجازه یابند و در سیزده به در به آب روان سپرده شوند. اما تئاتریها میگویند وقتی زندگی نیست تئاتر هم نیست. گرچه نسل جوانی از دنیای تئاتر دامن همت به کمر زدهاند، حرکت تئاتریها موثرتر از کار شرکت نوپای هنری شده که از خزانه غیب سهم دارند و به ریاست مدیران پیشین حراست در دو سال گذشته ثبت شدهاند. هزینهها میکنند، به سیما میفروشند و شبکههای خانگی را هم میدان تاخت و تاز خود کردهاند، اما حاصل کار همان است که ابتذال هنری نام گرفته.
تلاش روزنامههای بیفروغ برای گرم کردن انتخابات آینده ریاست جمهوری نه برای جراید بازار ساخته و نه هیزمی زیر تنور انتخابات گذاشته، مگر آن که چشم به فضای مجازی بدوزیم و مولود تازه "خانه کلوپ" که از راه رسیده چندان شلوغ شود که کس صاحبش را نشناسد. اولین موضوع خانه کلوپهای ایرانی ساسی مانکن بود.
گردش خبری ابتلای مدیر ماهنامه بخارا به ویروس کرونا، کم از گفتگو از مانکن نبود. صدها اهل قلم به بزرگداشت علی دهباشی برخاستند و از خدمات وی یاد کردند. مجلات نوروزی یکی یکی میرسند و تا نوروز میهمان روزنامه فروشها و کتابخانهها خواهند ماند، اما از شماره نوروزی و سالنامه و تقویم ماهنامه فیلم خبری نیست. تعطیل کامل نیست، مانند ماهنامه سینما و ادبیات، که محو شده از صحنه.
منبع تصویر، Hadi Heidari
توضیح تصویر،آزادی بیان هنری
گاهی سکوت بهترست
ماهنامه حق ملت، شماره نوروزی خود را به "آزادی بیان هنری" اختصاص داد که از حقوق ملت است. حسن اسدی زیدآبادی در سرمقالهاش نوشته نگوییم یک فیلم ۹۰ دقیقهای در مرحله بازبینی دو دقیقهاش حذف میشود، چرا باید این را اصل کرد. چیزی نیست دو دقیقه. "مساله همین جاست اکران آن فیلم ۸۸ دقیقهای دیگر از جنس آزادی نیست بلکه ماهیت آن چیزی نیست جز یک اجازه. باری از اجازه تا آزادی راه درازی است البته اگر چنین راهی باشد."
محمد رحمانیان کارگردان و نمایشنامه نویس که ۴۰ سالی است در این دشت میکارد و میدرود، مینویسد، طراحی میکند و کارگردانی. در مصاحبه با حق ملت گفته تصمیم گرفتهام هر چه میخواهد دل تنگم بنویسم، حتی اگر به اجرا نرسد.
"در همین جامعه هنری باز من جز خوش اقبالها بودهام. من از کسانی بودم که به هر حال نمایشنامههایی نوشته م که یا خودم اجرا کردهام یا دیگران اجرا کردهاند و تعدادی هم البته در این بین اجرا نشد، اما زیر بار این فشار سانسور زندگیهای زیادی نابود شده است. آدم زیادی از دست رفتند. استعدادهای بزرگی تلف شدند یا راههای دیگری برای امرار معاش پیدا کردند، یا مهاجرت کردند، یا کنج عزلت گزیدن."
این کارگردان ورزیده اضافه کرده: اگر بخواهید مختصری ایستادگی کنید و بگویید زیر بار این حرف نمیروم، ابتدا از یک گردونه خارج میشوید، سپس از گردونه هنر و بعدتر از گردونه معیشت. پس بخشی از قلب ما برای همیشه خالی میماند، زندگی ما برای همیشه تهی میشود. باورهایمان را متلاشی میکنند. کار دیگری غیر از سکوت از دست ما بر نمیآید، گاهی سکوت بهتر است. اگر کاری از دستمان بر نمیآید، لااقل با سانسور هم سخنی نکنیم.
منبع تصویر، Miahan Nameh
توضیح تصویر،بخارا ماند و مجله فیلم بدون بنیان گذاران
بخارا ماند، فیلم چه میشود
نوروز برای روزنامه نگاران، جدیتر و شیرینتر از همه حرفههاست. از دو سه ماهی پیش گروه کثیری در قالب نوروز میروند، پیشاپیش لباس نو بر تن خود و طرف گفتگو میپوشانند، تا آخرین لحظات که آخرین مطالب رسانده شود، گاه در دفتر میخوابند. تا دو سه هفتهای زودتر از حلول سال نو، نشریات تازه با بوی چاپ راهی بساط روزنامه فروشها شوند. حقوق اندکی و بعد رها شدن در دامن خانواده، و ورق زدن دهها باره نشریه و مزه مزه کردن هر کلمه، لذتی است که در جان روزنامهنگاران جا دارد.
میگفتند نوروز برای روزنامهنگاران مانند خیاطان است که همیشه دیر و بدقول میشوند. اما سرانجام آن جامه دوخته میشود و به تنها میرود در طلوع سال نو. اما آیا همیشه نوروز اگر به موقع نوشتهها در داخل صفحات جا شده باشند و دو هفته مانده مجله را به روزنامه فروشها رسانده باشی، شادیآور است. به خصوص اگر خبر رسیده باشد که همه شمارهها فروش رفته و چاپ دوم شماره نوروزی چه لذت مضاعفی است. چنان که همین هفته برای ماهنامه وزن دنیا، رسانه شعر رخ داد با صفحاتی مملو از شعر، شعرهای جوان شکوفه داده، و یاد و نقد شاعران پیشین. چنین حالی آیا دارد بخارا. این عادت علی دهباشی مدیر و سردبیر بخاراست که دلشوره دارد و همیشه زودتر از دیگران شماره نوروزیش را زیر بغل میگیرد و به عید دیدنی میرود. امسال هم وزن دنیا چنین بود و هم بخارا. اما همزمان با انتشار بخارای نوروزی - بیست روز مانده به تحویل سال - خبری مانند خمپاره صدا کرد در خلوت و سکوت محافل مطبوعاتی ترکید. علی دهباشی، انگار فقط منتظر بود مجله از زیر چاپ درآید و آنگاه بیفتد و آشکار شود که ویروس کرونا به بدن مملو از کورتن وی یورش برده است.
جامعه مطبوعات، هنر، ادبیات و فرهنگ، هرگز چنین همصدایی نداشته که در واکنش به خبر ابتلای علی دهباشی به کرونا در این هفته نشان داد. یکباره شبکه مجازی پر شد از پیامهایی برای شهاب دهباشی، تنها فرزند و دستیار او. همان که از ابتدای کودکیش بر بالای کوه مجلات و کتابها سر برده و همراه پدر بوده. از کودکی در بغل استاد انجوی شیرازی جا داشته و با ایرج افشار و اقتداری و دکتر فریدون آدمیت و استاد زرینکوب و شفیعی کدکنی و سایه مانوس بوده است. پیامها و خبرهای تسلابخش شهاب هم دل بخاراییان را گرم نکرد. تا پایان هفته همچنان دلنگران دهباشی بودند.
خبر انتشار پیش از موقع وزن دنیا، بخارا، تجربه، آنگاه، نگاه نو، چشمانداز ایران، سیاست نامه و… حتی ماهنامه فیلم هم شیرین بود تا زمانی که آشکار شد که سه ماه بعد از درگذشت مسعود مهرابی صاحب امتیاز دو تفنگدار مانده نتوانستهاند با هم بمانند. بنابراین نه حتی کتاب سال که آگهی پیش فروش آن از ماه پیش آماده شده بود، نه سالنامه فیلم و نه تقویم سال در کار نخواهد بود. امیدواریهاست که ماهنامه فیلم به سرنوشت ماهنامه سینما و ادبیات دچار نشود که با مرگ ناگهانی مهندس دهکردی، به تاریخ پیوست.
در سایت تحلیلی نگاتیو خواندم: علی دهباشی که این روزها با کرونا گلاویز شده، یک تنه وزیر فرهنگ است و با پسرش وظیفه ذاتی دهها نهاد فرهنگی را با میلیاردها بودجه و هزاران کارمند انجام میدهد. با کمترین بودجه بخارا در میاورد که نخواندش موجب خسران است برای اهلش.
نویسنده این تحلیل بعد از نام بردن از بهرام بیضایی میافزاید:.در ایران اینگونه است…بودجهها بر باد میرود و نخبگان نادری، جور عدم لیاقت برخی از دستگاههای فرهنگی را بردوش میکشند.
منبع تصویر، Social Media
توضیح تصویر،روزنامه خبری تحلیلی دانشگاه آزاد
ابتذال وارد میشود
رکود بازار رسانهها تا جایی است که یکی از خبرنگاران در توییتر خطاب به همکاران مهاجر نوشته: ما در این جا به کمک نتفلیکس و آمازون و آی پلیر بهترین سریالها و فیلمها را میبیینیم و تلویزیونمان هیچ گاه روشن نیست، اما شما نشسته در اروپا از "دل" و "کاندو" و "شهرزاد" مینویسید. یا للعجب!
اما همان رکودی که رسانهها را دارد خفه میکند، باعث میشود تا روزنامه متعلق به دانشگاه آزاد اسلامی که بعد از مرگ هاشمی رفسنجانی، پاکسازی شد، سردبیرش زندانی، و به تصرف اصولگرایان درآمد، تیتر اول و گزارش اصلی خود را به ساسی مانکن اختصاص داد و خبرهای پشت پرده از رقابتهای ساسی و ابی نوشت تا بلکه عنایتی شود و همه روزنامهها برگشت نخورد.
راهی که روزنامه "فرهیختگان" برای کسب تیراژ برگزیده، در بخشهای دیگر هم شکل گرفته. سینما و سریالها پولسازند و دلسوز فراوان دارند و چنین است که دیگر سالنهای خاطرهساز سینما رخ از نمایش این فیلمها برمیگردانند. در این شرایط رکود و فقر خبر میرسد که شرکتهای سازنده سریالها و فیلمهای مخصوص شبکههای خانکی، از "خزانه غیب" برخوردارند. همان الگوی شبکه سه سیمای جمهوری اسلامی که به مدیریت روسای قبلی حراست، نوعی برنامه و بیننده و بازیگر و خنده و شوخی خاص تولید میکنند. تولید این مجموعهها، از ضعف در بخش فنی، بازیهای مهوع، عشوههای بیخطر بازیگران زن و مرد، دیالوگهای به شدت مستهجن و تقلیدهای خط به خط مایه میگذارد. چنین است که هدفگذاری سال ۱۴۰۰ صدا و سیما و هر آنچه زیر کلید دارد، به مراتب مبتذلتر از فیلمهای آبگوشتی دهه چهل و پنجاه است، و به نظر منقدان به رقابت با سریالهای ترک و مصری (اسماعیل یاسین)، هندی مشغولند.
ابتذال گستردهای که در شبکههای داخلی تصویری به جریان افتاده، از دید صاحب نظران، در سریالها و فیلمها و برنامههایی خود را نشان میدهد که توسط شرکتها و موسسات نوبنیادی ساخته میشوند به مدیریت جوانانی با سابقه حضور در بخشهای حراست و امنیت. این تحول، دانشگاهیان و کارشناسان وسایل ارتباط جمعی را به واکنش واداشته، و از دیگر سو با استقبال جناح اصولگرا روبرو شده که شرایط را محکم و نفوذناپذیر و آماده پیروزیشان در انتخابات ۱۴۰۰ میدانند.
در گزارشی در روزنامه اعتماد با عنوان "ابتذال وارد می شود" تینا جلالی نوشته: سریالها مثل قارچ از زمین میرویند؛ نه تنها از زمین بلکه از در و دیوار، از بیلبوردها و تابلوهای تبلیغاتی. حتی اگر کسی حوصله سریال دیدن نداشته باشد، با اسم آنها غریبه نیست. پوسترشان را یا توی سوپرمارکتها دیده یا پشت ویترین مغازهها یا روی تابلوهای تبلیغاتی شهری.
عزیز اله حاج مشهدی منقد در ارتباط با همین عنوان نوشته: متاسفانه رونق تجملگرایی، زندگی شبهاشرافی، پدیده تازه به دوران رسیدگی، واسطهگری و دلالبازی، فریبکاری و نیرنگ و خیانت، بیآنکه آشکارا تقبیح شوند، به عنوان رفتارهایی عادی و عامهپسند به نمایش در میآید و به ویژه نمایش این همه تجملگرایی - که بخشی از آنها به بهانه نشان دادن یک تالار عروسی یا یک مجموعه لوازم لوکس خانگی از سوی پشتیبانان مالی تحمیل میشود.
شاهین شجری کهن فیلمشناس و منقد هم نوشته: این سریالها نسبت مستقیم با گسترش فقر و سخت شدن زندگی و خالی شدن دارند. سبد خانوادهها از جشن و شادی و تفریح و سفر و پیکنیک و چیزهایی از این دست خالی است. همه این موارد به نمایندگی از واقعیت در سریالها انباشته میشود. این تصویری از جامعه سرخورده فقیر خسته بدون رویا است که آدمهای آن منتظرند هفته به هفته از سوپرمارکت محله همراه با نخود و لوبیا، رویا هم بخرند.
منبع تصویر، Etemad
توضیح تصویر،تئاترشهر امروز
تئاتر شهر حصار میخواهد
هفتهها چه زود نو میشوند. هفته پیش ترانه یلدا شهرساز گلایه کرد که حریم برای تئاتر شهر لطمه به شهر و هنر است، معماران و شهرسازان دیگر نیز پی گرفتند تا این هفته مرضیه برومند کارگردان تئاتر، تلویزیون و سینما، از نگرانی تئاتریها از بیحصاری است: "امروز آسیبهای اجتماعی دور تا دور تئاتر شهر را فرا گرفته است به شکلی که من وقتی دبیری جشنواره عروسکی را برعهده داشتم با انواع چالشهای حفظ سلامت شرکتکنندگان و تماشاگران مواجه بودم. مگر ما میتوانیم با وضعیت پارک دانشجو یا جماعتی که مواد مخدر رد و بدل میکنند و دنبال کتککاری هستند، درگیر شویم؟"
کارگردان آرایشگاه زیبا فریاد زد "اینجا تئاتر شهر است، نوانخانه نیست. افرادی شبها اطراف ساختمان تئاتر شهر هر شب آتش روشن میکنند، اینها از تزریق مواد تا قضای حاجتشان را همانجا انجام میدهند درحالی که امکان شستوشوی هر روزه وجود ندارد. شستشوی مداوم هم امکانپذیر نیست؛ اگر ممکن باشد، به ساختمان آسیب میزند. نمیتوان آن حجم از رفتار غیربهداشتی را به همین سادگی پاک کرد."
علی شمس، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر هم فریاد برآورد که در وضعیت کنونی راهی جز ایجاد حفاظ و حصار باقی نمیگذارد: فکر میکنم حفاظت از تئاتر شهر در شرایط فعلی بیش از هر چیز به معنای نگهداری از یک بنای مهم و تاریخی است. دور تا دور ساختمان مملو از انسانهایی است که برای زنده ماندن و ارتزاق میجنگند. مگر ما میتوانیم در وضعیت آنها تاثیر داشته باشیم؟
حسین رسولی از زندگی تلخ خانه موزه مینایی یاد میکند که به یادگار مانده از دوره ناصرالدین شاه است: تهران میتوانست زیباتر شود و مردم هم آرامتر ولی چند سالی میشود که شاهد افزایش شدید دزدیهای سریالی مجسمههای تهران، بزهکاریهای گسترده، تعداد زیاد دورهگردان و دستفروشان کمسن و سال و درگیریهای گروهی و خونین هستیم. بیشتر سطل آشغالها نیز تبدیل به محل تجارت شدهاند انگار که ارزش زباله از هنر بیشتر شده است.
و سخن آخر را بهزاد فراهانی، بازیگر، کارگردان میگوید که تا وقتی زندگی وجود ندارد، تئاتر هم وجود نخواهد داشت.
منبع تصویر، Isna
توضیح تصویر،شیرهای پرویز تناولی
تجلیل از تناولی و شیرهای آرزو باخته
سه سال پیش در مراسمی برای بزرگداشت پرویز تناولی نقاش و مجسمه ساز پرآوازه، در موزه هنرهای معاصر تهران، گوهر همایونپور روانکاو و نویسنده، مقالهای با عنوان "در جستوجوی شیرهای از دست رفته" را خواند برای پرویز تناولی و "نگاه متفاوت او به شیرهای ایرانی."
خانم همایون پور در همان دیدار گفت: ما دنبال قهرمانانی هستیم که نشان از شیرهای باعظمت دارند در حالیکه همه قهرمانهای ما از پا افتادهاند و تا جایی که پذیرای این نوع قهرمان نباشیم باید سرزمین بدون شیر یا بدون قهرمان را تحمل کنیم. قهرمان و الگوی تناولی ضد قهرمان است زیرا توان افتادن دارند.
او ادامه داد: شیر ایرانی از ما روی گردانده زیرا تحمل ضد قهرمانیاش را نداریم. شیرهای تناولی نحیف، ضعیف، قفلزده و بییال وکوپالند. او میداند در صورتی میتوانیم قهرمان داشته باشیم که سقوطکرده را ارج بنهیم. او با تجلیل از شیرهای غیرآرمانی موجبات تغییرات اساسی و ضروری را در ناخودآگاه ما فراهم کرده است.
امسال نمایشگاه دیگری با تاکید بر شیرهای تناولی برپا شده است. آن سال بنیاد موسیقی پری صفا، گالری هدایت و موزه تناولی پشتیبان بودند. بنیاد موسیقی پری صفا یک کنسرت بزرگداشت برای پرویز تناولی برگزار کرد که به سه آهنگساز- کریستف رضایی، پیمان یزدانیان و مازیار یونسی- سفارش موسیقی داد. همچنین یک فیلم مستند هم توسط سروناز علم بیگی ساخته شد..
رویداد این هفته گالری اعتماد نمایشگاه دیگری است که به گفته مدیر نمایشگاه آقای تناولی یک مجسمه به این رویداد اهدا کرد؛ هشتاد نمونه از آن زیر نظر سازنده و توسط کارگاه این هنرمند ساخته شده و با امضای آقای تناولی و با شماره ادیشن به فروش میرسد . تندیس شیر پرویز تناولی که برای همراهی با انتشار آلبوم "کنسرت بزرگداشت پرویز تناولی" و فیلم "نقطه و شیر" ساخته شده است، برای نخستین بار به نمایش درآمد. در همین زمان نمایشگاهی در گالری۱۰ برپا است که یک نسخه از پورتفولیوی شیرهای پرویز تناولی و یک قالیچه شیری از طرحهای او به نمایش درخواهد آمد. این پورتفولیو مجموعهای است از چهار نسخه سیلک اسکرین از نقاشیهای پرویز تناولی با موضوع شیر و یک تندیس سرامیک کوچک شیر که آن نیز روی یک نقاشی نصب شده است.
در حاشیه این نمایشگاه، فیلمی از تناولی و شیرهایش به نمایش در میآید و یک مجموعه عکس کار ژوبین اسکندری، مریم زندی و حمیرا یاسری که در موقعیتهای مختلف از تناولی و هم صحنههای ضبط موسیقی.
منبع تصویر، Ghasem Tafakh
توضیح تصویر،پوستر نمایش مسافر اتاق ۳۷
مستاجر اتاق ۳۷
زندگی و هم مرگ کمتر کسی از ادیبان ایرانی به اندازه صادق هدایت که هفتاد سال قبل در پاریس خودکشی کرد، موضوع تالیفها بوده است. بیش از هشت فیلم مستند و نیمه مستند از زندگی و مرگ وی در پنجاه سال گذشته تهیه شده است. از صحنه مرگ و محل آن عکسی در دسترس نبود تا آقای رحمت مراغهای که همزمان با مرگ هدایت در پاریس بود، از طریق سفارت از مرگ وی خبر یافت و دوربینی برداشت و رفت از همان اول، جنازه روی تشک تا پزشکی قانونی و دفن.
عکسهای آقای رحمت مراغهای برای سالیان ندیده ماند تا زمانی که وی از فعالیتهای سیاسی منصرف شد و بعد از سفری به پاریس در سال ۷۱ به کشور برگشت و این بار سراغ عکسهای خود در انبارک آپارتمانش در شهرک غرب رفت و بخشهایی را به دست چاپ سپرد و در سال ۱۳۸۶ زندگینامه خود را منتشر کرد که بخشی هم به این عکسها و توضیحات وی اشاره دارد.
در چهل سال گذشته کتابها و روایتهای مختلف درباره مرگ هدایت و خصلت های شخصی او نوشته شده است که به نظر میرسد همواره جنجالی و پرهواخواه بوده و مورد استقبال قرار گرفته است.
بعد از انتشار فیلم ستایش شده کیومرث درمبخش درباره زندگی و مرگ هدایت، انتشار کتاب خاطرات مصطفی فرزانه دیگر موجی بود که در تصورات و دانستههای هواداران وی انداخته شد به جز کتابهایی نوشته کارشناسانی همانند دکتر محمد صنعتی و دو روانپزشک دیگر که نظرات مخالفی درباره رابطه هدایت و مرگ ارایه کردهاند.
پنج سال قبل نمایش فیلم مستندی به عنوان "از خانه شماره ۳۷" سام کلانتری و محسن شهرنازدار بار دیگر دفتری درباره زندگی هدایت و مرگ وی در برابر چشم نسل تازه گشود. هفته گذشته نمایشی درباره ساعات پایانی زندگی "صادق هدایت" در تماشاخانه مهرگان بر صحنه رفت که نویسنده آن هومن بنایی بود و کارگردانش پانیذ نوروزی که در سالن شماره ۲ تماشاخانه مهرگان میزبان تماشاگران شد که گویا بیشتر برای صادق هدایت آمده بودند تا تئاتر.
این نمایش ساعات پایانی زندگی صادق هدایت را روایت میکند. هدایت روزهای پایانی عمر خود در اتاق کوچک یک مسافر خانه واقع در پاریس سپری میکند که صدای سوت قطار در آن میپیچد و آزارش میدهد. او دنبال راهی برای پایان دادن به داستان زندگی خود میگردد. در نمایشنامه بدون اشاره مستقیم به تمایلات جنسی صادق هدایت وی را کسی نشان میدهد که معشوق خود را دوست دارد اما از هر نوع ابراز احساساتی پرهیز دارد.
بازیگران نمایش که هنوز نقدی بر اجرای آن نوشته نشده عبارتند از: حسین احمدی، غزاله خوش خلق، حمیدرضا دانایی فرد، حسین عابدی، میلاد غفوری، آرزو فروتن، محمد امین مدنی و پانیذ نوروزی.
کارتون هفته از کامبیز درمبخش
منبع تصویر، Kambiz Drambakh
توضیح تصویر،حاجی فیروز کرونازده و سلفی با خود
بیشتر بخوانید:
- هنر و فرهنگ هفته؛ مادران درد و کابوس دستها در آب
- هفته هنر و فرهنگ؛ هدیه ژان کلود کاریر، جشنواره لاغر، ترانه سرد و انفعال
- هفته هنر و فرهنگ، فجر سوت و کور، تنهایی ننه علی، مرگ ساندویچ فری
- هنر و فرهنگ هفته؛ حذف و پیچش مو، حجم بزرگ سرگردانی، ثبت آرزوها
- هفته هنر و فرهنگ؛ انتخاب مرگ یا آزادی، کرگدن افتاد، در کجا ایستاده ایم
- هفته هنر و فرهنگ؛ زخمی بدتر از کرونا، تئاتر یا انسولین
- هفته هنر و فرهنگ؛ عزای کتاب، سفر پروانه و توران، تجدد بزک شده
- هنر و فرهنگ؛ هفتهای به نام او که در مهر آمد و در مهر رفت
منبع خبر: بی بی سی فارسی
اخبار مرتبط: هفته هنر و فرهنگ؛ ابتذال تصویر، مانکن دانشگاهی، بخارا و فیلم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران