نتیجه نزدیکی به غرب و سیاست «شوک درمانی» در روسیه قدیم
خبرگزاری میزان - با ترسیم نمودار تحول نگرش روسیۀ پساشوروی به ایران، جابه جاییهایی با شدت نوسان گسترده قابل مشاهده است که در یک سوی آن، ایران به مثابه «متحدی مطمئن و قابل اتکا در منطقه و جهان» و «متحدی در برابر دشمان مشترک» و در سوی دیگر به عنوان «تهدید جنوبی و به منزله ابزاری برای تنظیم روابط با غرب» مورد شناسایی قرار گرفته است.
یکی از جلوههای عملی این نوسان، در ارائه دو رای متفاوت و مهم در شورای امنیت سازمان ملل متحد در قبال ایران مشاهده میشود، مخالفت و وتوی قطعنامه ضد ایرانی شورای امنیت در ۲۶ فوریه ۲۰۱۸ و موافقت و رای به قطعنامه ضد ایرانی ۱۹۲۹ در ۹ ژوئن ۲۰۱۰ است. «ایران در هندسه سیاست خارجی روسیه» عنوان کتابی به قلم محمد شاد است که وی در این اثر کوشیده است تصویری منطبق با واقعیت، از نحوه سیاستگذاری خارجی روسیه در مقابل ایران و عناصر دخیل در شکلگیری این سیاستها ارائه دهد. خبرگزاری میزان در نظر دارد هر روز برشی از این کتاب را با خوانندگان خود به اشتراک بگذارد. چهرههای شاخص سنت نظری جریان مدافع «غربگرایی» را میتوان در سه دسته غرب گرایان مذهبی (مانند: پیتر چادایف، ولادیمیر پجنرین، ایوان و گاگارین) غرب گرایان لیبرال (مانند: ولادیمیر سلاویوف و بوریس چیچیرن) و غربگرایان سوسیال (مانند: ایوان تورگنیف، ویساریون بلینسکی، آلکساندر هرتسن، نیکولای اورگاریف، میخائیل باختین، نیکلای چرنیشفسکی، واسیلی بتکین، و پاول آننکوف) طبقهبندی کرد.
این نحله فکری، تا پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در عرصه اجتماعی_ سیاسی روسیه فرصت بازیگری نیافته و پای از دامنه ادبیات و محالف روشنفکری فراتر ننهاده بود؛ زیرا با زیرساخت هویتی مردمان این سرزمین چندان سنخیتی نداشت و مورد اقبال عمومی قرار نمیگرفت؛ اما حقارتهای ناشی از بحران انتهایی دهه هشتاد میلادی، شکست سیاستهای بیپشتوانه اقتصادی و مواضع مخاصمه جویانه و آنتاگونیستیک نظام کمونیستی، برای این نحله روشنفکری مجال طرح مواضع در ابتدای دهه نود را فراهم آورد و افکار عمومی در روسیه برای محک و آزمونی جدید به این گروه، اقبال نسبی نشان داد.
این مکتب فردی در مواجهه با مقوله قدرت و سیاست نیز تجویزهای خاص خود را داشت. هسته اصلی اندیشه اوروآتلانتیسم را در ساحت سیاست خارجی، گزارههایی همچون لزوم ادغام در فرایندها و هنجارهای نظامهای غربی، اصرار بر اتخاذ سیاست «تنشزدایی» در عرصه سیاست خارجی، تأکید بر «نهادگرایی بینالمللی» به جای سرمایهگذاری بر اتحادیههای محدود منطقهای، تأکید بر شباهتهای روسیه با غرب به جای ایجاد ائتلاف با کشورهای فقیر، تأکید بر انگاره «وابستگی متقابل» به جای الگوهای اقتصاد درونزا و تجویز رفرمیسم مذهبی و پلورالیسم سیاسی به جای تمرکزگرایی تشکیل میداد.
نماینده اصلی این گفتمان در عرصه سیاست خارجی روسیه «آندره وذلادیمیرویچ کوزیروف»، اولین وزیر امور خارجه روسیه پاشوروی بود (Arbatov۱۹۹۳) کوزیروف اساساً تعلق چندانی به «ناسیونالیسم روسی» نداشت. او متولد بلژیک و ساکن ایالت میامی آمریکاست.
کوزیروف در سال ۱۹۷۴ به استخدام وزارت خارجه اتحاد جماهیر شوروی درآمد و بیشترین بخش نسوات حضورش در این وزارتخانه به خدمت در بخش «سازمانها و مجامع بینالمللی» مربوط میشود. او از منتقدان اصلی نگرش ایدئولوژیک به ماهیت نظام بینالملل بود و اندیشه انترناسیونالیستی کمونیسم را برای رهایی از نظام طبقاتی بینالمللی همواره مردود میدانست. با بازتر شدن فضای نقد در سایه اجرایی شدن دو پروژه اصلاحی «گلاسنوست» و «پروستریکا» اندیشه «مبارزه طبقاتی بینالمللی» را که بن مایه و جوهره اصلی اندیشه کمونیسم در حوزه سیاست خارجی شمرده میشود به صراحت نقد کرد و راه رهایی روسیه را ادغام در هویت غربی و دست کشیدن از شعارهای ملی گرایانه دانست. چاپ این نوشتهها در مجلههای معروف غربی باعث اشتهار بینالمللی او شد و اندیشه غربگرایی عملاً در ساختار قانونی و دولتی روسیه نمایندهای رسمی پیدا کرد.کوزیروف مترصد کاهش تنشها با جهان غرب بود. در دورهای که او تصدی وزارت امور خارجه را بر عهده گرفت، از اسلاوگرایان حوزه بالتیک حمایت نشد، جمهوریهای پاشوروی به حال خود واگذار شدند و حاکمیت اوکراین بر شبه جزیره کریمه به رسمیت شناخته شد. بر مبنای اندیشه اوروآتلانتیسم، روسیه نه تنها نباید رابطهای خصمانه با ناتو میداشت، بلکه باید به این سازمان میپیوست. در دوره مزبور، روسیه به سازمان همکاری و امنیت اروپا ملحق شد و همکاریها خود را با سازمان بینالمللی نظیر اتحادیه اروپا، گروه هفت و سازمان همکاریهای اقتصادی توسعه افزایش داد. «دکترین همبستگی دموکراتیک» در این مقطع، آموزه حاکم بر سیاست خارجی روسیه بود و راه نجات کشور را نه در رودرویی، بلکه در جلب نظر و همبستگی با غرب جستجو میکرد.
مطابق اجماع کارشناسان، سیاست خارجی کوزیروف بر مبنای «همگرایی با غرب» مفصلبندی شده بود. بر اساس نگراش اوروآتلانتیسم، ادغام در فرایندهای حاکم بر هویت غرب سرنوشت محتوم روسیه خواهد بود؛ بنابراین، نباید در مقابل آن مقاومتی نشان داده شود. از منظر این مکتب فکری، الحاق روسیه به غرب «ممکن مطلوب» شمرده میشود و کنشهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی روسیه باید در وضعیت «وابستگی متقابل» با غرب به ویژه ایالات متحده قرار گیرند.
در دستگاه فکری اوروآتلانتیسم، سیاست خارجی اگر بر مدار «دگره» قرار گیرد، ناگزیر تولید حریف و دشمن میکند و تولد این مفاهیم کشور را به تسلسلی مخاصمه جویانه وارد، و منافع ملی را به پای تعاریف ایدئولوژیک ذبح خواهد کرد. کوزیروف در مقام نماینده اجرایی این مکتب هیچگونه اهتمامی برای تقابل با رقبای سنتی روسیه نداشت و حتی به عکس، راه توسعه کشور ا زمسیر تنشزدایی و دوستی با آنها جستجو میکرد. او برخلاف اسلاف ضدآمریکاییاش، ایالات متحده را اساساً دگر جمهوری فدراتیو روسیه نمیدانست و هیچگونه مقاومت، مخالفت یا برخورد سلبی در مواجهه با ایالت متحده نداشت؛ تا جایی که در ادبیات سیاسی عامه به عنوان «آقای بله» مشهور شده بود.
اوروآتلانتیسم غایب مطلوب نظامی- امنیتی خود را عضویت در ناتو میدانست. مقامات عالیرتبه در دوره حاکمیت این مکتب فکری از جمله شخص بوریس یلتسین (رییس جمهور وقت) آلکساندر روتسکوی (نخستوزیر وقت)، کوزیروف (وزیر امور خارجه)، و گنادی بوربولیس (دستیار ویژه رییس جمهور) از این مسئله حمایت میکردند. از منظر این مکتب، الحاق به ناتو میتوانست ضامن امنیت و ثبات جهانی «از ونکوور تا ولادی وستوک» باشد.
قرار گرفتن در این پارادایم، اروآتلانتیستها را مجبور به بازتعریف کلیت سیاستهای پیشین و رویکردهای جاری در سیاست خارجی روسیه کرد. بسیاری از دوستان سنتی اتحاد جماهیر شوروی موانع راهبردی گسترش تعاملات با غرب شمرده شدند. الحاق به سازمانهای غربی که بر اساس هنجارهای ضدکمونیستی شکل گرفته بودند. تبعات خاص خود را به همراه داشت و روسیه را ملتزم به لوازم درونی خود میکرد.
کوزیروف تمام متحدان پشین اتحاد جماهیر شوروی را در مقابل تهاجمات ایالات متحده آمریکا تنها گذاشت: از عدم حمایت از عراق در مسئله کویت و تحریمهای سازمان ملل، مسئل صربها وبوسنی و بحران کوزوو تا حادثه در لیبی. نزدیکتر شدن روز افزون ناتو به مرزها و محیط امنیتی روسیه نیز از مهمترین این موارد است. آمریکا در سرزمینهای متحدان روسیه وارد شد و منافع سنتی این کشور یکی پس از دیگری به رقیب واگذار میشد؛ به نحوی که دومای دولتی روسیه سیاستهای کوزیروف را در خصوص تسلیمشدن در مقابل غرب و از دست قدرت جهانی این کشور به طور جدی نقد کرد و این وضعیت باعث شد که ناسیونالیستهای منتقد این گفتمان در انتخابات پارلمانی سال ۱۹۹۳ اکثریت آرا را از آن خود کنند و وارد پارلمان شوند.
در مه ۱۹۹۲، کوزیروف در کنشی حساسیتبرانگیز، علیه صربهای متحد سنتی روسیه در شورای امنیت سازمان ملل متحد رای داد. این اقدامات باعث شد که در سپتامبر همان سال از سفر یلتسین به ژاپن نیز ممانعت به عمل آید؛ زیرا در روسیه بیم این میرفت که او جزایر مورد مناقشه کوریل را به ژاپن که متحد ایالات متحده به شمار میرفت تقدیم کند. وضعیت همکاری با غرب و در عین حال، عدم دستیابی به نتایج دلخواه برای غربگرایان روس چنان غامض و پیچیده شده بود که کوزیروف برای تمثیل تودرتویی آن، به عروسک ماتریوشکای روسی اشاره کرد. نزدیکی به غرب و سیاست «شوک درمانی» علاوه بر اینکه واجد دستاورد عینی برای دولت یلتسین نبود، انطباقی هم با هویت غالب وطن دوستی روسی نداشت و مورد اعتراض مجامع نخبگی و عمومی در روسیه قرار گرفت. بلتسین خود به سیاستهای کوزیروف انتقاد کرد و یوگنی پریماکوف به جانشینی کوزیروف انتخاب شد. پریماکوف انتقاد جدی به نگرش و مشی اوروآتلانتیسم و شخص کوزیروف داشت؛ تا حدی که در کتاب خاطراتش با لحنی استخافی آورده است «کوزیروف در جلسهای با ریچارد نیکسون رییس جمهور وقت ایالات متحده میگوید: ما درک معینی از منافعان نداریم و سپس از نیکسون میخواهد که اگر میتواند منافع ملی روسیه را برای روسها تعریف کند»
یکی از جلوههای عملی این نوسان، در ارائه دو رای متفاوت و مهم در شورای امنیت سازمان ملل متحد در قبال ایران مشاهده میشود، مخالفت و وتوی قطعنامه ضد ایرانی شورای امنیت در ۲۶ فوریه ۲۰۱۸ و موافقت و رای به قطعنامه ضد ایرانی ۱۹۲۹ در ۹ ژوئن ۲۰۱۰ است. «ایران در هندسه سیاست خارجی روسیه» عنوان کتابی به قلم محمد شاد است که وی در این اثر کوشیده است تصویری منطبق با واقعیت، از نحوه سیاستگذاری خارجی روسیه در مقابل ایران و عناصر دخیل در شکلگیری این سیاستها ارائه دهد. خبرگزاری میزان در نظر دارد هر روز برشی از این کتاب را با خوانندگان خود به اشتراک بگذارد. چهرههای شاخص سنت نظری جریان مدافع «غربگرایی» را میتوان در سه دسته غرب گرایان مذهبی (مانند: پیتر چادایف، ولادیمیر پجنرین، ایوان و گاگارین) غرب گرایان لیبرال (مانند: ولادیمیر سلاویوف و بوریس چیچیرن) و غربگرایان سوسیال (مانند: ایوان تورگنیف، ویساریون بلینسکی، آلکساندر هرتسن، نیکولای اورگاریف، میخائیل باختین، نیکلای چرنیشفسکی، واسیلی بتکین، و پاول آننکوف) طبقهبندی کرد.
این نحله فکری، تا پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در عرصه اجتماعی_ سیاسی روسیه فرصت بازیگری نیافته و پای از دامنه ادبیات و محالف روشنفکری فراتر ننهاده بود؛ زیرا با زیرساخت هویتی مردمان این سرزمین چندان سنخیتی نداشت و مورد اقبال عمومی قرار نمیگرفت؛ اما حقارتهای ناشی از بحران انتهایی دهه هشتاد میلادی، شکست سیاستهای بیپشتوانه اقتصادی و مواضع مخاصمه جویانه و آنتاگونیستیک نظام کمونیستی، برای این نحله روشنفکری مجال طرح مواضع در ابتدای دهه نود را فراهم آورد و افکار عمومی در روسیه برای محک و آزمونی جدید به این گروه، اقبال نسبی نشان داد.
این مکتب فردی در مواجهه با مقوله قدرت و سیاست نیز تجویزهای خاص خود را داشت. هسته اصلی اندیشه اوروآتلانتیسم را در ساحت سیاست خارجی، گزارههایی همچون لزوم ادغام در فرایندها و هنجارهای نظامهای غربی، اصرار بر اتخاذ سیاست «تنشزدایی» در عرصه سیاست خارجی، تأکید بر «نهادگرایی بینالمللی» به جای سرمایهگذاری بر اتحادیههای محدود منطقهای، تأکید بر شباهتهای روسیه با غرب به جای ایجاد ائتلاف با کشورهای فقیر، تأکید بر انگاره «وابستگی متقابل» به جای الگوهای اقتصاد درونزا و تجویز رفرمیسم مذهبی و پلورالیسم سیاسی به جای تمرکزگرایی تشکیل میداد.
نماینده اصلی این گفتمان در عرصه سیاست خارجی روسیه «آندره وذلادیمیرویچ کوزیروف»، اولین وزیر امور خارجه روسیه پاشوروی بود (Arbatov۱۹۹۳) کوزیروف اساساً تعلق چندانی به «ناسیونالیسم روسی» نداشت. او متولد بلژیک و ساکن ایالت میامی آمریکاست.
کوزیروف در سال ۱۹۷۴ به استخدام وزارت خارجه اتحاد جماهیر شوروی درآمد و بیشترین بخش نسوات حضورش در این وزارتخانه به خدمت در بخش «سازمانها و مجامع بینالمللی» مربوط میشود. او از منتقدان اصلی نگرش ایدئولوژیک به ماهیت نظام بینالملل بود و اندیشه انترناسیونالیستی کمونیسم را برای رهایی از نظام طبقاتی بینالمللی همواره مردود میدانست. با بازتر شدن فضای نقد در سایه اجرایی شدن دو پروژه اصلاحی «گلاسنوست» و «پروستریکا» اندیشه «مبارزه طبقاتی بینالمللی» را که بن مایه و جوهره اصلی اندیشه کمونیسم در حوزه سیاست خارجی شمرده میشود به صراحت نقد کرد و راه رهایی روسیه را ادغام در هویت غربی و دست کشیدن از شعارهای ملی گرایانه دانست. چاپ این نوشتهها در مجلههای معروف غربی باعث اشتهار بینالمللی او شد و اندیشه غربگرایی عملاً در ساختار قانونی و دولتی روسیه نمایندهای رسمی پیدا کرد.کوزیروف مترصد کاهش تنشها با جهان غرب بود. در دورهای که او تصدی وزارت امور خارجه را بر عهده گرفت، از اسلاوگرایان حوزه بالتیک حمایت نشد، جمهوریهای پاشوروی به حال خود واگذار شدند و حاکمیت اوکراین بر شبه جزیره کریمه به رسمیت شناخته شد. بر مبنای اندیشه اوروآتلانتیسم، روسیه نه تنها نباید رابطهای خصمانه با ناتو میداشت، بلکه باید به این سازمان میپیوست. در دوره مزبور، روسیه به سازمان همکاری و امنیت اروپا ملحق شد و همکاریها خود را با سازمان بینالمللی نظیر اتحادیه اروپا، گروه هفت و سازمان همکاریهای اقتصادی توسعه افزایش داد. «دکترین همبستگی دموکراتیک» در این مقطع، آموزه حاکم بر سیاست خارجی روسیه بود و راه نجات کشور را نه در رودرویی، بلکه در جلب نظر و همبستگی با غرب جستجو میکرد.
مطابق اجماع کارشناسان، سیاست خارجی کوزیروف بر مبنای «همگرایی با غرب» مفصلبندی شده بود. بر اساس نگراش اوروآتلانتیسم، ادغام در فرایندهای حاکم بر هویت غرب سرنوشت محتوم روسیه خواهد بود؛ بنابراین، نباید در مقابل آن مقاومتی نشان داده شود. از منظر این مکتب فکری، الحاق روسیه به غرب «ممکن مطلوب» شمرده میشود و کنشهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی روسیه باید در وضعیت «وابستگی متقابل» با غرب به ویژه ایالات متحده قرار گیرند.
در دستگاه فکری اوروآتلانتیسم، سیاست خارجی اگر بر مدار «دگره» قرار گیرد، ناگزیر تولید حریف و دشمن میکند و تولد این مفاهیم کشور را به تسلسلی مخاصمه جویانه وارد، و منافع ملی را به پای تعاریف ایدئولوژیک ذبح خواهد کرد. کوزیروف در مقام نماینده اجرایی این مکتب هیچگونه اهتمامی برای تقابل با رقبای سنتی روسیه نداشت و حتی به عکس، راه توسعه کشور ا زمسیر تنشزدایی و دوستی با آنها جستجو میکرد. او برخلاف اسلاف ضدآمریکاییاش، ایالات متحده را اساساً دگر جمهوری فدراتیو روسیه نمیدانست و هیچگونه مقاومت، مخالفت یا برخورد سلبی در مواجهه با ایالت متحده نداشت؛ تا جایی که در ادبیات سیاسی عامه به عنوان «آقای بله» مشهور شده بود.
اوروآتلانتیسم غایب مطلوب نظامی- امنیتی خود را عضویت در ناتو میدانست. مقامات عالیرتبه در دوره حاکمیت این مکتب فکری از جمله شخص بوریس یلتسین (رییس جمهور وقت) آلکساندر روتسکوی (نخستوزیر وقت)، کوزیروف (وزیر امور خارجه)، و گنادی بوربولیس (دستیار ویژه رییس جمهور) از این مسئله حمایت میکردند. از منظر این مکتب، الحاق به ناتو میتوانست ضامن امنیت و ثبات جهانی «از ونکوور تا ولادی وستوک» باشد.
قرار گرفتن در این پارادایم، اروآتلانتیستها را مجبور به بازتعریف کلیت سیاستهای پیشین و رویکردهای جاری در سیاست خارجی روسیه کرد. بسیاری از دوستان سنتی اتحاد جماهیر شوروی موانع راهبردی گسترش تعاملات با غرب شمرده شدند. الحاق به سازمانهای غربی که بر اساس هنجارهای ضدکمونیستی شکل گرفته بودند. تبعات خاص خود را به همراه داشت و روسیه را ملتزم به لوازم درونی خود میکرد.
کوزیروف تمام متحدان پشین اتحاد جماهیر شوروی را در مقابل تهاجمات ایالات متحده آمریکا تنها گذاشت: از عدم حمایت از عراق در مسئله کویت و تحریمهای سازمان ملل، مسئل صربها وبوسنی و بحران کوزوو تا حادثه در لیبی. نزدیکتر شدن روز افزون ناتو به مرزها و محیط امنیتی روسیه نیز از مهمترین این موارد است. آمریکا در سرزمینهای متحدان روسیه وارد شد و منافع سنتی این کشور یکی پس از دیگری به رقیب واگذار میشد؛ به نحوی که دومای دولتی روسیه سیاستهای کوزیروف را در خصوص تسلیمشدن در مقابل غرب و از دست قدرت جهانی این کشور به طور جدی نقد کرد و این وضعیت باعث شد که ناسیونالیستهای منتقد این گفتمان در انتخابات پارلمانی سال ۱۹۹۳ اکثریت آرا را از آن خود کنند و وارد پارلمان شوند.
در مه ۱۹۹۲، کوزیروف در کنشی حساسیتبرانگیز، علیه صربهای متحد سنتی روسیه در شورای امنیت سازمان ملل متحد رای داد. این اقدامات باعث شد که در سپتامبر همان سال از سفر یلتسین به ژاپن نیز ممانعت به عمل آید؛ زیرا در روسیه بیم این میرفت که او جزایر مورد مناقشه کوریل را به ژاپن که متحد ایالات متحده به شمار میرفت تقدیم کند. وضعیت همکاری با غرب و در عین حال، عدم دستیابی به نتایج دلخواه برای غربگرایان روس چنان غامض و پیچیده شده بود که کوزیروف برای تمثیل تودرتویی آن، به عروسک ماتریوشکای روسی اشاره کرد. نزدیکی به غرب و سیاست «شوک درمانی» علاوه بر اینکه واجد دستاورد عینی برای دولت یلتسین نبود، انطباقی هم با هویت غالب وطن دوستی روسی نداشت و مورد اعتراض مجامع نخبگی و عمومی در روسیه قرار گرفت. بلتسین خود به سیاستهای کوزیروف انتقاد کرد و یوگنی پریماکوف به جانشینی کوزیروف انتخاب شد. پریماکوف انتقاد جدی به نگرش و مشی اوروآتلانتیسم و شخص کوزیروف داشت؛ تا حدی که در کتاب خاطراتش با لحنی استخافی آورده است «کوزیروف در جلسهای با ریچارد نیکسون رییس جمهور وقت ایالات متحده میگوید: ما درک معینی از منافعان نداریم و سپس از نیکسون میخواهد که اگر میتواند منافع ملی روسیه را برای روسها تعریف کند»
- بیشتر بخوانید:
- ایران در مناظرات هویتی سیاست خارجی روسیه
انتهای پیام/
منبع خبر: خبرگزاری میزان
اخبار مرتبط: نتیجه نزدیکی به غرب و سیاست «شوک درمانی» در روسیه قدیم
موضوعات مرتبط: شورای امنیت سازمان ملل متحد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سازمان همکاری های اقتصادی اولین وزیر امور خارجه جمهوری فدراتیو روسیه ایالات متحده آمریکا سیاست خارجی روسیه سازمان بین المللی نیکلای چرنیشفسکی ویساریون بلینسکی امور خارجه روسیه انترناسیونالیست وزارت امور خارجه پلورالیسم سیاسی شبه جزیره کریمه سیاست تنش زدایی میخائیل باختین یوگنی پریماکوف آلکساندر هرتسن وابستگی متقابل
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران