عدالت، عنصر نام آشنای فطرت

عدالت، عنصر نام آشنای فطرت
خبرگزاری دانشجو

گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، امیرعلی وطن دوست باجگیران؛ عدالت، آرمانی انسانی و یک گرایش باطنی است و سابقه‌ای به قدمت عمر بشر دارد. بشر بعد از شناخت عدالت مبنای قوانین و قضاوت‌های خویش را قضاوتی عادلانه قرار داده است. هیچ چیز به اندازه‌ی پایمال شدن حق ضعیف و مظلوم برای فطرت بشر زجرآور و نفرت‌انگیز نیست و هیچ مسأله‌ای به اندازه‌ی بی‌عدالتی، کینه و دشمنی را در قلب‌ها پدید نمی‌آورد. علت بسیاری از انقلاب‌ها، فقدان عدالت اجتماعی در بستر جامعه بوده است؛ از همین رو تمام مصلحان بشری و انسان‌های آزاده‌ی تاریخ با اندیشه‌ی عدالت، حرکت‌های اصلاحی را آغاز نموده و یکی از اهداف اصلی انقلاب و تحرکات اجتماعی خود را رفع تبعیض و برقراری عدالت اجتماعی قرار داده‌اند. مسأله‌ی امروز ما نیز برهم خوردن توازن میان عدالت، استقلال و آزادی بعنوان شعار‌های انقلاب اسلامی است.

 

عدالت در دیدگاه اندیشمندان و فیلسوفان

از نظر ارسطو، عدالت به معنای عام آن شامل تمام اقسام فضایل و به معنای خاص آن فضیلتی است که به موجب آن باید به هرکس آنچه حق اوست داده شود. سیسرون حقوق‌دان رومی این جمله را بر این تعریف افزوده است: «به شرط این که به منافع عمومی زیان نداشته باشد.» حقوق‌دانان و حکمای غربی تعریف ارسطو را همراه با جمله متمم سیسرون مهم‌ترین تعریف عدالت شمرده‌اند. به اعتقاد افلاطون، عدالت رشته‌ای است که افراد جامعه را به هم پیوند می‌دهد.

 

در دوره‌ی رنسانس به منظور وحدت افراد، تأمین منافع دیگران را نیز در معنای عدالت وارد کرده و گفته‌اند: «عدالت اجتماعی دال بر احترام به حقوق دیگران و دادن حق هر صاحب حقی است.» همین وضعیت در تعاریف دانشمندان اسلامی نیز بوده است.

 

مرحوم طبرسی آن را «مانند چیزی از جنس خودش، یعنی برابری» معنی می‌کند. مرحوم علامه طباطبایی می‌نویسد: «عدالت برپا داشتن مساوات است و برقراری موازنه بین امور، به طوری که هر چیزی سهم مورد استحقاق خویش را داشته باشد» و در جای دیگری می‌فرماید: «عدالت آن حالت میانه، به دور از افراط و تفریط می‌باشد.» شهید مطهری می‌گوید: «عدالت عبارت است از اعطای حق به ذی حق یا عدم تجاوز به حق ذی حق»؛ البته پیش از همه این تعریف‌ها، علی علیه‌السلام عدالت را «اعطاء کل ذی حق حقه» دانسته و در جای دیگر عدالت را به معنای انصاف، میانه‌روی و اجتناب از افراط و تفریط و قرار گرفتن هرچیز در جای خودش، تعبیر نموده‌اند.

 

اهمیت عدالت اجتماعی در قرآن

از منظر قرآن، ارزش عدالت در سطح اجتماع به حدی است که به صورت اصلی بنیادین مطرح گشته و خداوند به طور قاطع به آن فرمان می‌دهد و آن را واجب می‌کند؛ برای مثال آیات «اِن اللّه یامربالعدل…» (نحل /۹۰) ، «یا داود انّا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالعدل» (ص/۲۶) به این فرمان الهی اشاره دارد. همچنین خداوند درآیه‌ی «ولا یجرمنّک شنآن قوم علی ان لاتعدلوا اعدلوا هواقرب للتقوی» (مائده /۸) به جامعه‌ی اسلامی متذکر می‌شود که بدی‌ها و دشمنی‌های مخالفان نباید شما را از راه عدالت بیرون برد و حتی با دشمنان‌تان با عدالت رفتار کنید.

 

قرآن بر همین اساس یکی از اهداف عمده‌ی پیامبران را اقامه‌ی عدل و قسط می‌شمارد و می‌فرماید: «و لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» (حدید/۲۵). هرچند علامه طباطبایی این عدالت و قسط را به قسط در معاملات حمل نموده است ولی مفسران دیگر از آن مطلق عدالت اجتماعی در همه‌ی زمینه‌ها از جمله عدالت اقتصادی را برداشت کرده‌اند.

 

شهید مطهری از علمای برجسته‌ی عصر معاصر و از تئوریسین‌های انقلاب اسلامی در باب تأثیر فقهای اسلام در تدوین مفاهیم عدالت می‌گوید: «علمای اسلام با تدوین و توضیح اصل عدل پایه‌ی فلسفه حقوق را بنا نهادند هرچند بخاطر پیش‌آمد‌های تلخ تاریخی نتوانستند نقش تاریخی که شروع کرده بودند را ادامه دهند و در این راه با قصور فقها مواجه شدیم و از ادامه راهی که خود شروع کرده بودند، باز ماندند.» امیر مومنان درباره‌ی عدالت می‌فرمایند: «آن اصلی که می‌تواند تعادل اجتماعی را حفظ کند و همه را راضی نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد، عدالت است.» اما به راستی ما تا چه میزان به سمت تحقق عدالت پیش رفته‌ایم؟

 

منطق و احکام، فطرت و فلسفه، عقل و شعور، شرایط و روابط اجتماعی همه و همه نیازمند وجود عدالت اجتماعی و یک جامعه با ساختاری عادلانه هستند. عدالت چیزی نیست که به سبب وضع قانون یا به وسیله‌ی قانون‌گذار یا رواج آن در عرف جامعه اعتبار و ارزش داشته باشد؛ بلکه اعتبار و مشروعیت همه‌ی آن‌ها از عدالت است. متأسفانه شاهدیم که عدالت آنچنان که باید، به عنوان عنصر تضمین کننده‌ی یک حکم‌رانی سالم به رسمیت شناخته نشده‌ است و امروز ما اندازه‌ی یک لیبرال برای عدالت ارزش قائل نیستیم و متاسفانه نتوانستیم به معیار‌های اولیه‌ی اسلام در باب عدالت دست یابیم.

 

عدالت تابع خواست قانون‌گذار و سلیقه‌ی فردی و جمعی افراد نیست بلکه حقیقتی است که ارزش ذاتی و اعتبار نفسانی دارد. عدالت نفس‌الامری و مطلق است؛  عدالت ناشی از قانون نیست بلکه قانون ناشی از عدالت است و همه‌ی این‌ها درخدمت جامعه‌ی اسلامی قرار می‌گیرد.

 

در بحث عدالت ساختاری شهید بهشتی می‌گوید: «هیچ زیربنای اجتماعی از آن زیربنای شوم خطرناک‌تر نیست که انسان یا انسان‌هایی می‌توانند هرچه می‌خواهند یا می‌توانند انجام دهند بی‌آنکه بشود بر آن‌ها خرده گرفت و بی‌آنکه بشود از آن‌ها بازخواست کرد؛ جامعه‌ی اسلامی جامعه‌ی بره‌ها نیست، جامعه‌ی آدم‌ها است. آدم‌هایی که انتقاد می‌کنند و در هرکاری دقت دارند اما به چه خاطر؟ بخاطر پاسداری از حق و عدل که از محترم‌ترین چیز‌هاست.»

 

در حکومت اسلامی لازمه‌ی باور به عدالت، معاد باوری‌ است. جامعه‌ای که به معاد، باور حقیقی نداشته باشد حکومتش رویکرد عادلانه‌ای نخواهد داشت و اساسا جامعه‌ای که رویکرد عدالت‌طلبی در آن وجود نداشته باشد، محکوم به سقوط است. حکومت عادلانه اینگونه است که خیر عمومی از طریق حکم‌رانی شایسته بر جامعه محقق شود. ما شاهدیم ساختار‌های امروز توان مقابله با فساد و ناعدالتی‌های موجود را ندارند، چه برسد به پیش‌بینی و جلوگیری از وقوع بی‌عدالتی!

 

امام خمینی رحمة الله، بنیان‌گذار انقلاب اسلامی، در سخنرانی شجاعانه در باب اهمیت عدالت اجتماعی می‌فرماید: «کاری نکنید مردم بگویند یک رژیم فاسد رفت و رژیم فاسد دیگری به جایش نشست.» در سال‌های اخیر نیز شاهد هستیم مقام معظم رهبری در بیانیه‌ گام دوم صراحتا در باب  عدالت می‌گویند: «نارضایتی این حقیر از کارکرد عدالت در کشور به‌ این دلیل است که این ارزش والا باید گوهر بی‌همتا بر تارک نظام جمهوری اسلامی باشد و هنوز نیست و فاصله میان باید‌ها و نباید‌ها به گونه‌ای است که وجدان‌های آرمان‌خواه را عذاب می‌دهد.»

 

این سخنان نشان از درک صحیح و والای امامین انقلاب از نیازمندی جامعه به عدالت دارد؛ ولی متاسفانه ما امروز شاهد خرج میلیاردها تومان پول بیت‌المال برای تئوریوسازی‌های فرمالیته‌ای‌ هستیم که هیچ آورده‌ای برای مردم و نظام ندارد و نمی‌دانیم این فرایندهای اشتباه چه زمانی قرار است اصلاح شود. به راستی دلیل این پافشاری برخی افراد برای تک‌حزبی و یکسان‌سازی تفکر و از بین بردن روحیه‌ی انتقاد و عدالت‌خواهی با جایگزینی تفکر تقلید چیست؟ آن‌هم وقتی شاهد هستیم عدالت و عدالت‌خواهی جزو لاینفک یک حکومت مردمی و مبتنی بر اسلام است. جامعه‌ی ایران در بهبه‌ی سال‌های قبل و بعد از پیروزی انقلاب، یک جامعه مبتنی بر تفکر انتقاد بود ولی ما امروز شاهد یک جامعه‌ی واداده علمی-عملی هستیم که ریشه‌های تفکر در آن خشکانده شده است و با تربیت نیروهای فکری و اسیر در بینش‌های خاص، نمی‌تواند جنبش فکری و اثرگذاری اجرایی داشته باشد. این وادادگی‌های فکری در دانشگاه نیز نمود خود را دارد. آن جایی که شما از قشر تحصیل کرده انتظار تولد فکر و بینش نو را دارید ولی چیزی جز سکوت عایدتان نمی‌شود.

 

تا زمانی که توده‌ی مردم برای اصلاح شرایط حاکم مطالبه‌ی عدالت نکنند، روندی اصلاح نخواهد شد. قرآن کریم درباب مسئله‌ی اثرگذاری مردم بر شرایط دولت‌ها و حکومت‌های حاکم می‌گوید: «خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر توسط خودشان!» حال وقتی عدالت‌خواهی یک فریضه‌ی الهی است و در بینش رهبران انقلاب بر آن تاکید شده است، چرا شاهد کاهلی مردم در اجرای این امر هستیم؟

 

اهل قدرت و ثروت با دادن رشوه، هدیه و وارد کردن فشار بر چهره‌های شناخته شده دربین مردم، سیستم را به گونه‌ای چیده‌اند که اگر روشن‌گری بخواهد آگاهانه با بی‌عدالتی مبارزه کند، ناخواسته خود را در مقابل فرهنگ، سیاست و در نهایت حاکمیت می‌بیند.

 

برای اصلاح این روند نیاز به یک بازنگری در برخی اجزای نظام حس می‌شود؛ زیرا بدون رفع نقصان موجود نمیشود به اصلاح و ایجاد ساختاری مبتنی بر عدالت پرداخت. راه حل این اصلاح همان‌گونه که رهبر انقلاب فرمودند، روی کار آوردن افراد مومن و متعهد است. افرادی که با ذهنیت عمل‌گرا و جهادگونه، بدور از وابستگی به عناصر فساد، به رویارویی با معاویه های زمانه روند و آن‌ها را از مسندهای قدرت و ثروت که با تحقیر مستضعفین به عنوان برپا کنندگان انقلاب بدست آورده‌اند، به زیر کشند.

 

امیرعلی وطن دوست باجگیران - کارشناسی مهندسی مواد و متالورژی دانشگاه فردوسی مشهد

انتشار یادداشت‌های دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروه‌ها و فعالین دانشجویی است.

منبع خبر: خبرگزاری دانشجو

اخبار مرتبط: عدالت، عنصر نام آشنای فطرت