هنر و فرهنگ هفته؛ مافیا سازی، روز زنهای پلاستیکی، خیابانهای دلخون
- مسعود بهنود
- روزنامهنگار
خبر رسید که جنگ حریم تئاتر شهر تهران به پایان رسید، جنگ شهرام و ابی هم گویی به صلح رسیده و علی کریمی هم رفته به دوبی. مانده روز جهانی زن که امسال بیش از هر سال بیسروصدا و پرمحتوا بود. سرنوشت نازنین زاغری، نسرین ستوده و نرگس محمدی - که پنج سال اخیر را در رفت و آمد بین زندانهای مختلف ایران گذراندند- دنیا را در انتظار گذاشته است. خبرهای جهان شمولی مانند سفر پاپ به نجف و جدال خانواده سلطنتی بریتانیا، به جایی نرسید. بعد از نتایجی که از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به دست آمد، دیگ انتخابات آینده ایران هم از گرما افتاده، گویا شوق ریاست از سرها پریده و جستجو درباره نامزدهای جدید بیفایده مانده. در چنین شرایطی مسعود کیمیایی اعلام داشته که فیلم تازهاش "خاک" از پرمخاطرهترین فیلمهای اوست. خبرنگار پرسیده یعنی خطرناکتر از گوزنها که موقع نمایشش سینما رکس آبادان آتش گرفت و آن بلا سر همه آمد.
در اختتامیه جوایز سزار (اسکار فرانسوی) بازیگری یکسره برهنه شد تا شعاری را نشان دهد که به دولت میگوید اینقدر به فرهنگ بیتوجه نباشد. هنرمندان و فرهنگیان بقیه دنیا لباس از تن به در نکردهاند اما به هر وسیله تلاش میکنند، تا همین پیام را به گوش دولتمردان برسانند. از میان رشتههای مختلف، دست کم در محیط فرهنگی ایران، موسیقیدانان وضعیت بهتری دارند. عجب نیست اگر معلوم شود که نیمی از خانههای تهران در تصرف معلمان سه تار و آواز است که استودیوهای کوچکی هم بر پا داشتهاند. گفته میشود معلمان بیحوصله و بزرگتر، ترجیح دادهاند که از ساعت چهار بعد از ظهر در کوچهها و محوطههای همسایه به نواختن مشغول باشند. رشته پر رونق دیگر تعلیم رقص است که بر اساس اسنادی که از اینستاگرام جمع شده، این رشته بیشتر از تعلیم پخت نان و تدارک سالاد خریدار دارد. گفته میشود هیچ کدام از رشتههای دیگر مربوط به سینما، تئاتر، نقاشی، مجسمهسازی، داستاننویسی و شاعری، قادر نیست خانواده را از فقر و گرسنگی نجات بدهد.
منبع تصویر، social media
توضیح تصویر،شادی عروسکها در شهر دلتنگ
هفته هنر و فرهنگ را میتوان در یک فیلم خانوادگی خلاصه دید که میانه هفته از یکی از خیابانهای تهران گرفته شده و در شبکههای مجازی پخش گردید. فیلمی که عروسکهای بزرگ، زیبا و رنگین را نشان میدهد از حاجیفیروز سرحال، سبزه کاشته با روبان قرمز، دیوان لسانالغیب، گاوی زیبا که سال آینده روی دوش اوست، که همه پایکوبان و رقصان میگذرند. چنین پیداست که فیلم را مادری گرفته که دیده نمیشود اما صدایش هست که هر کدام از عروسکها را برای بچهها توضیح میدهد: آقای حاجی فیروز، آقا گاوه، دیوان آقا حافظ شیرازی، به به سبزی، ساعت و سیب… شادمانی غریبی در کلام مادر هست که در آن هیاهوی جمعیت کمتر ماسکزده، متراکم و نفس در نفس، شکر میگوید این نعمت را که بهار خرم رسید. کودکانی که بعد از ماهها از تنگنای قرنطینه به درآمدهاند در پسزمینه این فیلم، در میان مردم شادمان میگذرند.
زمانی این فیلم ضبط شده که سیمای جمهوری اسلامی وزیر بهداشت را نشان میدهد که نگران و بسیار نگران - همراه کمی غضب که از خستگی میآید- تکرار میکند: استدعا دارم از خانه بیرون نیایید. وضعیت بعد از نوروز خطرناک خواهد بود... نگران جان و سلامت همدیگر باشیم… و دقایقی بعد تصویری از رییس دولت دیده میشود که با غرور میگوید تدابیری که در مبارزه با کرونا به اجرا گذاشتهایم، میتواند در دنیا منبعی برای کلاسهای دانشگاهی باشد.
ناگفته پیداست چرا فیلم این مادر-شهروند-خبرنگار با همه شور و مهربانی و رنگ که در آن هست، بیننده را دلنگران و اشکریزان رها میکند.
منبع تصویر، Social media
توضیح تصویر،مافیاهای سینمایی
صنعت مافیاسازی در هنر
در این ماهها کم نیستند منتقدان و گزارشگران سینمایی که میپرسند چطور یکباره سینما و سریالهای تلویزیونی پر شده از قصه مافیاهای وطنی، به خصوص آنها که تنه به مدیران دولت هم میزنند. سوژههای ناب در حد "پدر خوانده" به نتیجه رسیده که در دوبلکسهای پشت به دماوند فیلمبرداری شده با استخر و جکوزی روی بالکن، سالن تماشای فیلم و ورزشهای دور میزی با مبلمان آشنا و پلههای پیچ در پیچ. طنزنویسی پارسال نوشت: حسن فیلمهای مافیایی ایرانی بدان است که محل فیلمبرداری و خانه رییس مافیا یا پسرش برای تماشاگران فیلم یا سریال کاملا آشناست، حتی قیمت روز آن را هم میدانند و همین طور صاحب قبلی را.
در چنین فضایی که گاه بخشهای خبری صدا و سیما هم بدان میپردازند و کسانی را نشان میدهند در دادگاه با لباسهای راه راه آبی که عین آنها، با نامهای مشابه، در سریالها هم ظاهر شدهاند. مرز تخیل و واقعیت خیلی به هم نزدیک است. محمد حسن خدایی همین هفته در گزارشی نوشت: فیلم و سریالهای تازه مثل هیولا، مانکن، نهنگ آبی، آقازاده و این آخری یعنی ملکه گدایان نمونهاند. همه در شرح یک جهان پر رمز و راز مافیایی که علاوه بر جذابیت برای مخاطبان نشان میدهد که مدتی است افرادی توانستهاند با ایجاد تشکیلات مافیایی از راههای غیرقانونی، دم و دستگاهی بر هم بزنند و حتی با نفوذ در بوروکراسی اداری، کسب ثروت و قدرت کنند.
گزارشگر اعتماد تاکید کرده که: نمیتوان از منطق انباشت سرمایه به راحتی گذر کرد و تنها به زیباشناسی این فیلمها و سریالها پرداخت و پذیرفت که تهیه این آثار از احساس رسالت اجتماعی است. بازسازی افراد فرادست که ثروت را از طریق فساد کسب کرده، یا غارت کردهاند، در فضای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ما، اینها امید چندانی به گشایش اوضاع نمیدهند، بنابر این میل به مافیایی شدن برای کسب موفقیت طرفداران گستردهای یافته است.
احمد بیرانوند هم در همین هفته از نمایشی نوشت که در پایان جشنواره تئاتر فجر ۱۳۹۹ سالن مرکزی تئاتر شهر را در اختیار داشت، نمایش "گرگاسها یا روز به خیر آقای وزیر" به کارگردانی و نویسندگی حمیدرضا نعیمی. خط داستانی نمایش حول یک وزیر دارایی است که آمده تا با مفاسد اقتصادی و رشوهخواران و رانتخواران دولت به مبارزه برخیزد. در این بین کاراکترهای آقای رییسجمهور، آقای وزیر، خانم آقای وزیر، نوکر، یک وزیر دیگر، کارمند دونپایه، رییس شهربانی و رییس بانک، اضلاع و زوایای روایت را پیش میبرند تا داستان در فضایی اجتماعی-کمیک و در بستری گاه موزیکال و نمادین شکل بگیرد.
خلاصه این که قدیمیها معتقد بودند تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها، وقتی قیصرها و داش آکلها کارهای بودند موضوع فیلمها میشدند و تئاتر هم دنبال گاو مش حسن، پهلوان اکبر و در انتظار گودو میرفت. حالا تئاتر هم به دنبال سینما گرگاسها را زنده میکند، همین طور آل کاپون و آقای وزیر ایرانی.
منبع تصویر، Farshad Fizi
توضیح تصویر،نمایشگاه نوکر شیطان
تلخیم و دوریم. میمیریم
نوکر شیطان نمایشی است نوشته رسول بانگین و فاطمه زمانی کارگردان آن است. سه هفته اسفند را بر صحنه بود و اینک پایان گرفته است. میتوان حدس زد که بسیاری بر اساس شنیدههای خود خوشحال خواهند شد اگر نمایش تمدید شود یا بعد از تعطیلات سال نو ادامه پذیرد. حکایتی است که تماشاگرانش را تا ساعتی بعد از پایان نمایش در سالن آبان، با خود نگه میدارد. گاهی با سکوت. چنان که یکی از تماشاگران در صفحه فیسبوک خود نوشته: به اندازه چندین قصه گرفتارم کرد. مدتها بود که چنین تلخ و عمیق به چهل سال پیش نرفته بودم که این نمایش مرا برد.
صحنه چندان که گشوده میشود همه جا سیاه است. پارچهای سیاه و عریض همه جا را پوشانده از پیش، ما را از مصیبتی با خبر کرده است. صدایی نیست در این شب سرد زمستانی در آن قهوه خانه متروک، هنوز پارچه سیاه از سر آدمهای نمایش و مجسمههای گچی نیفتاده، تماشاگران میتوانند حدس بزنند که زمان روایت همان است که نفس را در سینه میگیرد، آخرای دهه پنجاه. اصلا شاید اوایل دهه شصت.
آدمهای نمایش نوکر شیطان حسن خط خطی، رحیم دراز، غلام افیونی، رضا چهارصد، اصغر ریشی… هستند. زنها اسم ندارند اما همه جا هستند اصلا قصه درباره آنهاست. وقتی همه یک چای بالا انداختند و یک دودی زدند و به حرف افتادند همه از زنها گفتند. نمایش در لحظاتی کمدی است و زمانی درام تکان دهندهای که اشک میگیرد. مثل وقتی که حسن خط خطی با آتش سیگارش دست علی سیاه را میسوزاند و صدای فریاد علی انگار تا چند خانه آن سوتر را هم بیدار میکند. بزم ناگهان جای خود به جنگی خونین میدهد.
چه فایده دارد حسن فریاد میکشد و به زمین میافتد و تمام. غلام افیونی تکه تریاکی بالا میاندازد و او هم میشکند. صدایش میگوید: "تو زندگی هر کسی یه لحظهای هست که تو اون لحظه باید بمیره! مهم نیست چطوری، فقط باید بمیره. عین برگی که دیگه باید از رو شاخه بیفته پایین. آه ... . حالا میفهمم که وقتی به سگام گوشت سمی دادن، بیچارهها چه دردی کشیدن تا که مردن. آره، اصغر راست میگفت. این دیگه شیرجه آخربود ... ."
گروه چهارماه یک نفس تمرین کرده. از صحنههای شلوغ کتکاری پیداست که خوب در هم تنیدهاند. بازیگران چه خوب جفت شدهاند: محمد اشکان مهر، سهیل قسیمی، شایان محمدی، امیر دشتی، مهرداد قادری، پویا آصفی، دیانا بابا اعظمی، نیما رضایی فراز، عطیه کیوان شکوهی، دلارام ذوالفقاری، اویان براتی فر و سجاد یار احمدی.
پرده میافتد. چراغها روشن میشود. دیگر زمان اوایل دهه شصت نیست. گرچه انگار چیزی عوض نشده است.
منبع تصویر، AngahMag
توضیح تصویر،دربی ۷۸ از نگاه رضا معطریان
فوتبال در آغوش ادبیات
ماهنامه آنگاه شماره ۱۳ خود را با چاپ عکسی از عادل فردوسیپور در روی جلدش، به فوتبال اختصاص داده، از هر زاویه که مقدور بود. آرش تنهایی سردبیر در سرمقاله فاش کرده که خود فوتبالی نیست و نوشته: یکی از ویژگیهای فوتبال این است که کسانی را جذب میکند که حتی فوتبال دوست ندارند. من یکی از آنها هستم. هر چند سال یکبار، فقط وقتی تیم ملی بازی دارد، فوتبال نگاه میکنم.
به نوشته او: فوتبال برای من مارادوناست با خالکوبی چهگورا بر بازویش؛ رود گولیت است که جایزهاش را به ماندلا اهدا میکند؛ علی دایی است که دعوت فیفا را رد میکند تا در کنار زلزلهزدگان کرمانشاه باشد. فوتبال برای من صدای عادل فردوسیپور است، وقتی میگوید: «چقدر خو بیم ما» یا وقتی که پس از دوسال محروم بودن از رسانه میفهمیم دل او هم برای ما تنگ شده. فوتبال شبیه مردم است.
در بخشی از گزارشهای آنگاه بنوشه فرهت از احمدرضا عابدزاده به عنوان عشق یگانه اکثر دختر دبیرستانیها یاد کرده و نوشته: احمدرضا عابدزاده بوی آهنگهای خارجی قدیمی میدهد. همانها که به انگلیسی ساده و روان از عشق و هیجان میگویند. از دوست داشتن، بودن، نترسیدن، جنگیدن، از اینکه یک نفر کنارت ایستاده که هوای همه چیز را دارد. از «خیالت تخت، من هستم». عابدزاده نوستالژی فراموش نشدنی همهی نسلهاست، اسطورهای ماندنی. عشق یگانه اکثر دختردبیرستانیهای نسل پیش از من که از او بر در و دیوار مدرسه مینوشتند و مرد مطمئن درون دروازهها برای نسل ما که وقتی بود دلمان قرص بود و امان از وقتهایی که مصدومیتی هوار میشد بر سرمان و آواره میشدیم. مثل سوت زدن یکنفره میماند، مثل دست در جیب تنها راه رفتنهای شبانه در کوچه پسکوچههای درختی. شبیه خودمان بود. یکجوری بود که گویی بخشی از هرکدام ما را در خود دارد.
حسین گنجی میزگردی در این شماره فراهم آورده با حضور دو قصهنویس که پیداست با ورزش عجیناند. در همین جاست که مهدی یزدانی خرم قصهنویس و منقد میگوید: یاد دارم اولین بازی پس از آتش بس ایران و عراق در جام باشگاههای آسیا بود و استقلال با پلیس عراق بازی داشت. صدام هم به استادیوم آمده بود و استقلال دو بر یک بازی را برد. انگار ما بصره را فتح کرده بودیم. انگار دوباره با عراق جنگیدیم و این بار پیروز شدیم. بعد آن داستانها ساخته شد که صدام گفته بازیکنان را شلاق بزنند. بخش زیادی از این داستانها را ما، یعنی جامعه، ساختیم برای اینکه فوتبال را جذابتر کنیم و حالتی حماسی به آن بدهیم.
یزدانی خرم افزوده: از این محل داستانها میتواند دربیاید، اما جریان روشنفکری همیشه آن را نادیده گرفته است. البته استثناهایی بودهاند مثل حمیدرضا صدر که منتقدی سینمایی بود و سالها مقالاتش را میخواندیم و با بیانی باشکوه آمد و درمورد فوتبال صحبت کرد، چه تأثیر اجتماعی عجیبی داشت. قبل از آن فروتن همین کار را میکرد. مثلت فروتن، حاج رضایی و بعد صدر نوک پیکان ادبیات جدید فوتبالی ما را ساخت.
طلوعی نویسنده کتاب رئال مادرید و سردبیر ماهنامه ناداستان بر این گفته افزود: آقای صدر منتقد سینما بود و از این موضوع واهمه نداشت. الان دیگر با فوتبال عجین شده و کسی با سینما زیاد او را نمیشناسد. حتی پس از آمدن اینها خود فوتبالیها به آنها به خاطر ادبیاتشان سوسول میگفتند. فهمیدیم که با اصطلاحات دیگری مثل چهارچهاردو و سه چهارسه هم میتوان عشق به فوتبال را نشان داد. میتوان فوتبال و ادبیات را با هم پیوند داد و در رمانها و داستانها آن را آورد.
منبع تصویر، Sales
توضیح تصویر،یادگاری از نمایشگاه سلف سرویس
وقتی تیغ را به تار و پود کشیدیم
ندا رضویپور چهره شناخته شده نقاشی، پرفورمنس، طراحی، چیدمان است. متولد تهران و درس خوانده رشته هنر در دانشگاه سوربن پاریس و در مدرسه عالی هنرهای تزیینی (انساد). از دهه هشتاد نمایشگاههای موفقی در ایران و نقاط مختلف جهان برپا داشته که وی را زبانزد هواداران هنرمدرن کرد. اما شاید بتوان گفت که مهمترین اثرش نمایشگاه سلف سرویس بود که در نگارخانه طراحان آزاد برگزار شد.
لیلی گلستان کارشناس هنری، در افتتاح این نمایشگاه چنان که نوشته چندان مجذوب فکر و اجرای سلف سرویس شد که اینک یک کتاب از این تلاقی زاده شده. کتاب تیغ و تار و پود که گفتگویی است درباره آن نمایشگاه، بین دو دانش آموخته هنر در پاریس.
به نوشته خانم گلستان: نمایشگاه فوق العاده بود. تعدادی فرش کهنه را روی زمین گالری گذاشت و تعدادی قیچی بزرگ. و از تماشاچیان خواست که هر جای فرش را دوست دارند با قیچی جدا کنند و با خود ببرند خانه. و مردم افتادند به جان فرشها و فرشها را تکه تکه کردند. بعضی هم اعتراض میکردند که این چه کاری است! اما تکهها را بردند، و چند نفرشان فردا گریان و سر افکنده برگشتند که چه کار بدی کردیم!
خانم گلستان که خود هنرشناس، نویسنده و مترجم است اضافه کرده: بعضیها آمدند و گفتند آن تکه قالی را قاب کردهاند! همه جو گیر شده بودند. متوجه نبودند که دارند فرش دستبافت را تکه تکه میکنند. این فکر و حرکت ندا خیلی حرف داشت. پیام مهمی داشت. ومن دلم خواست با او گفتگو کنم و گفتگو را نشر ثالث کتاب کرد. کتاب پر از عکس از آن اتفاق است و حرفهای ندا خیلی خیلی خوبه.
بازمانده فیزیکی سلف سرویس هشت قالی پاره پاره است؛ قالیهایی که گلهایشان را از دست دادهاند؛ مثل اجسادی بر جای مانده از کارزاری سخت؛ مثل بدنهایی که اعضایشان را از دست داده باشند...
منبع تصویر، Firooze Mozafari
توضیح تصویر،تندیسی که لو رفت
هشتم مارس، روز پلاستیک
میس کارتون در زیر عکسی که خود گرفته در روز جهانی زن، هشتم مارس نوشته: هنوز روزی نگذشته که یک چنین صحنه فجیعی در پلاستیک فروشی دیدم. طرح تندیس بزرگداشت روز زن و مقام شامخش لو رفت.
روز زن، امسال در سراسر جهان، رنگ و بوی دیگری داشت.
سروده حدیث لزر غلامی هم نمونه یک سرکشی ادبی در اوست.
میشود توی خواب تو باشم؟
چهرهای در نقاب تو باشم؟
تو مرا تازه تازه میل کنی
نان زیر کباب تو باشم!
پرزیدنت لحظههات شوم
توی جمهور ناب تو باشم
تو اولی العظم، عاشقم بشوی
دین تو، در کتاب تو باشم
تو سپاه ولی عصر منی
پا بده، در رکاب تو باشم
مثل شالی سفید در دستت
دختر انقلاب تو باشم!
روی سکوی اعتراض جهان
اعتراض حجاب تو باشم
تو بپرسی چرا نمیمانی؟
من فقط در جواب تو، باشم
تهران چهل سال اخیر
این هفته همزمان با گشایش نمایشگاه چهل سال، تهران در سینما تک خانه تهران (خانه اتحادیه) سیفاله صمدیان ـ دبیر جشن تصویر سال و جشنواره فیلم تصویر ـ دلایل تعویق یک ساله در برگزاری نمایشگاه را بازگفت و برگزیدگان بخشهای عکس، پوستر و کاریکاتور، را معرفی کرد. ده نفر در بخش عکاسی برگزیده شدند که عبارت بودند از حسین اسماعیلی، خدایار آهی، وحید احمدی، مهدی بلوریان، امیرعلی جوادیان، محمد رزازان، سعید صادقی، طاهره فلاحت پیشه، رضا لشگری و محمد حسین مهیمنی.
در بخش گرافیک (پوستر) نیز اعظم امینی سردشت، خسرو اشتری، امید اولادی قادی کلایی، علیرضا خالقوردی، مرتضی فرحناک و مهرداد موسوی برنده شدند. برندگان بخش کاریکاتور نام آشنا بودند. نعیم تدین، محمدرضا ثقفی، احسان گنجی، مهدی عزیزی و مهناز یزدانی .
علاوه بر نمایش فیلمهای منتخب راهیافته به بخش ویژه فیلمهای مستند چهل سال، تهران ۵۰ فیلم از فیلمسازان شاخص ایرانی از عباس کیارستمی و امیر نادری گرفته تا محمدرضا اصلانی و رخشان بنیاعتماد، پیروز کلانتری، محسن امیریوسفی و... نخستینبار یکجا در جشنواره فیلم تصویر اکران شد.
نمایشگاه چهل سال، تهران تا پایان سال ۱۳۹۹ در خانه تهران (اتحادیه) برپاست و ادامه آن در بهار سال ۱۴۰۰ بستگی به شرایط کرونایی در کشور دارد. اما شاید هیچ کدام از بخشهای عکاسی و گرافیک به اندازه کارتونها چشم حاضران را به خود جذب نکرد. دردهایی تازه شد. یک بار دیگر کارتونیستهای ایرانی نشان دادند که در کجای جهان هنر جا گرفتهاند. استادان این رشته که کاریکاتورهای پنج گانه را برگزیدند عبارت بودند از: کامبیزدرم بخش، فیروزه مظفری، جواد علیزاده و آروین.
کارتون هفته
منبع تصویر، Ehsan Ganji
توضیح تصویر،یکی از کارتونهای انتخابی در نمایشگاه چهل سال، تهران
بیشتر بخوانید:
- هفته هنر و فرهنگ؛ ابتذال تصویر، مانکن دانشگاهی، بخارا و فیلم
- هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ خاطرهها، رواج آنلاین، 'منم ایرانم'
- هنر و فرهنگ هفته؛ مادران درد و کابوس دستها در آب
- هفته هنر و فرهنگ؛ هدیه ژان کلود کاریر، جشنواره لاغر، ترانه سرد و انفعال
- هفته هنر و فرهنگ، فجر سوت و کور، تنهایی ننه علی، مرگ ساندویچ فری
- هنر و فرهنگ هفته؛ حذف و پیچش مو، حجم بزرگ سرگردانی، ثبت آرزوها
- هفته هنر و فرهنگ؛ انتخاب مرگ یا آزادی، کرگدن افتاد، در کجا ایستاده ایم
- هفته هنر و فرهنگ؛ زخمی بدتر از کرونا، تئاتر یا انسولین
- هفته هنر و فرهنگ؛ عزای کتاب، سفر پروانه و توران، تجدد بزک شده
- هنر و فرهنگ؛ هفتهای به نام او که در مهر آمد و در مهر رفت
منبع خبر: بی بی سی فارسی
اخبار مرتبط: هنر و فرهنگ هفته؛ مافیا سازی، روز زنهای پلاستیکی، خیابانهای دلخون
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران