فرصتی که ایران باید مغتنم بشمارد
استقرار دو ناو گروه هواپیمابر آمریکا در این منطقه اهمیت موضوع و دیدگاه دولت بایدن را روشن تر می کند. عزم آمریکا برای اجرای رزمایش در دریای چین جنوبی پیامی آشکار برای چین است که ضمن پایبندی به تعامل نتیجه گرا، نشانه اولیه جهت گیری سیاست خارجی بایدن و اراده او در رویارویی مستقیم با چین در صورت نیاز است. منطقه جنوب شرق آسیا از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است، این ناحیه دروازه چین به سمت جهان محسوب می شود و مسیر تجاری چین با جهان و مهمترین گذرگاه حیات اقتصادی چین به شمار می آید. چین از سمت شرق احساس ناامنی منطقی دارد، ژاپن، کره جنوبی و تایوان شرکای استراتژیک آمریکا بوده و پیمان های نظامی گسترده با آمریکا دارند و آمریکا از طریق آنها و حضور نظامیان خود در خاک آنها تهدید مستقیم و بالقوه برای چین محسوب میشود. با این وصف امکان دسترسی به اقیانوس هند و آرام برای اهداف نظامی و اقتصادی از طریق جنوب شرقی اولویت یکم چین بوده و هرگونه اخلال در این مسیر را به شدت پاسخ خواهد داد و تنها با ایجاد هژمون بر این منطقه، احساس امنیت خواهد کرد.
آمریکا با آگاهی از برنامه های چین در منطقه ایندو پاسفیک در پی ایجاد مانع در دستیابی چین به هدف اصلی خود که همان هژمون منطقه ای است، خواهان آن است تا نشان دهد تنها هژمون مسئولیت پذیر و واقعی آمریکا است، تا به این ترتیب نظم لیبرال بینالملل مربوط به خود و هم پیمانانش را دنبال کند.
انچه از سیاست های اعلامی بایدن قابل برداشت است، رویکرد چند جانبه گرایی و تلاش در هم سو کردن متحدان خود در مقابل چین است. دولت بایدن مصمم است که به تفاهم ها و شراکت های جهانی بازگردد و به این ترتیب چین را در گسترش دامنه نفوذ اقتصادی در جهان با مشکل مواجه کند. از سویی دیگر سیاست اعلام شده شی جین پینگ مبنی بر تغییر جهت نگرش اقتصاد به سمت مصرف داخلی بدون جدا شدن از اقتصاد جهانی هرچند سیاست پنهان چین از سالهای گذشته است، اما صورت جدی آن و قاطعیت در اجرا، در برنامه پنج ساله توسعه چین انعکاس یافته است. به دنبال تغییر و تحولات بین المللی، به نظر میرسد چینی ها به این نتیجه رسیده اند که برای پیگیری اهداف و منافع خود ناگزیرند تا با شرایط جدید بین المللی هماهنگ شده و نوع جدیدی از قدرت را جستجو نمایند.
در پاسخ به این سؤال که سیاست گذاران جدید چین چه نوعی از قدرت را در سیاست جهانی دنبال می نمایند تا به اهداف و منافع خود دست پیدا کنند، رهبران نسل جدید را به سمت منابع متعدد قدرت و ترکیب هوشمندانه آنها در عرصه بین المللی هدایت کرده است. جمهوری خلق چین در سالهای اخیر دستخوش روند صنعتی شدن فزاینده بوده است؛ به گونه ای که این کشور، اکنون یکی از بزرگ ترین اقتصادهای در حال رشد دنیا را از آن خود کرده است. در مقام مقایسه، جمهوری اسلامی ایران در سیاست خارجی خود موفق شده تا از تمامیت ارضی کشور حراست نموده و همچنین از نظام سیاسی کشور نیز صیانت به عمل آورد. اما سیاست خارجی ایران وارد مراحل بعدی یعنی تولید ثروت و قدرت نشده است و بدین صورت سیاست خارجی صرفاً در حوزه های امنیتی عمل کرده و به حوزه های اقتصادی، تجاری، صادرات گسترده، ورود در بازارهای فن آوری و بازارهای سرمایه وارد نشده است.
از این رو در شرایط فعلی که کشور تحت شدید ترین نظام تحریمی بلوک غرب و مشخصا امریکا قرار گرفته است، میبایست به سمت توافقی راهبردی با چین در عرصهی سیاست خارجی پیش برود. بررسی سیر روابط ایران و چین در دوران بعد از انقلاب اسلامی نشان می دهد که این بخش از روابط خارجی برای ایران با چالش ها و بحث های زیادی همراه بوده است؛ چنان که با وجود اشتراکات زیاد میان دوطرف برای تقویت همکاری، در برهه هایی از زمان، روابط دو کشور شاهد الگوهای رفتاری بوده که سبب شده تا در پرتو مقولات همزمان همکاری و تعارض رابطه مبتنی بر همکاری فراگیر شکل نگیرد. به نظر میرسد در حالی که راهبردهای سیاست خارجی ایران برای چین وزنی راهبردی، بلندمدت و فارغ از رفع نیازهای مقطعی در نظر گرفته، اما سیاست گذاری خارجی چینی ها همکاری با ایران را تاکتیک محور و ابزاری، کوتاه مدت، معطوف به موضوع و وابسته به شرایط زمانی می داند. با این حال و با توجه به تقابل گسترده و عیان ایالات متحده امریکا با چین میبایست فرصت به وجود امده را مغتنم دانست. از این رو به نظر میرسد زمزمه های توافق راهبردی 25 ساله بین جمهوری اسلامی ایران و چین میتواند نقطهی عطفی در مناسبات خارجی دو کشور باشد و نیازهای هر دو کشور در عرصهی اقتصادی و سیاست خارجی را تا سطح مطلوبی تامین نماید.
*کارشناس روابط بین الملل
310 310
منبع خبر: خبر آنلاین
اخبار مرتبط: فرصتی که ایران باید مغتنم بشمارد
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران