مسئلهی اصلی حقیقت و آگاهی است
در شبکههای اجتماعی و رسانهها مسئلهی اصلی حقیقت و آگاهی است. مثلاً اگر مسئلهی اصلی در خیابان، سرکوب است؛ در شبکهی اجتماعیای مثل توییتر مسائلی چون پنهانکاری، سکوت، دروغ، تبلیغات، حمایت، توجیهگری و عادیسازی؛ اولویت دارد. برایهمین مفهوم ابتذالِ شر مهم شده است.
اما هر مفهوم با تغییرِ زمان یا تغییرِ مکان نیاز به بازتعریف دارد. ابتذالِ شر هرگونه تخطی از مسئولیت شخصی در سیاست و اجتماع است. ابتذال، پیشپاافتادگی، سطحیشدن، عادیشدن و عمومیشدنِ نادرستی و شر با طفرهرفتن از نیاندیشیدن در انجامِ هر عمل اتفاق میافتد.
ابتذالِ شر میتواند ارتکاب، حمایت، توجیه یا حتی پذیرش آن شر باشد. درواقع تاثیرِ نیاندیشیدن و اعتراضنکردنِ افراد در عادیشدن و عمومیشدن مشکلات است که معمولاً با تندادن، نپرسیدن، اطاعتکردن، تکرارکردن، توجیهکردن یا عادینمایاندن امور اتفاق میافتد.
مثلاً ابتذالِ شر در توییت هفتهی قبل بهعلتِ سابقهی توجیهگری، عادیسازی و مداراگری با نادرستیها و سکوت و نارواداری دربارهی خشم و رنجِ مردم استفاده شده بود.
در این دو سال که در توییتر بودهام، به مفاهیم و مسائل مختلفی پرداختهام. بهعنوان نمونه:
-تفاوتِ تمامیتخواهی با دیکتاتوری، ورودِ مناسباتِ قدرت به اجتماع، فرهنگ و اقتصاد، ساختاریشدنِ خودی-غیرخودی و ایجادِ فرودستی، تحقیر، حذف و رانتِ ساختاری
-ویژگیهای دگرگونشدهی حقیقت، زبان و رسانه در دوران سرکوب و سانسور
-تعریفِ بیطرفی، امید، آزادی بیان و تدریجگرایی.
-بازتعریف عدالتِ فرصتها براساس جایگاهِ غیرخودیترین بهجای پردهی جهل
-بازتعریف عدالتِ قابلیتها براساس تبعیضِ منفی جهت رفعِ همهی نابرابریهای تاریخی و انباشته بهجای تبعیضِ مثبت
-تعریف دموکراسی با پاسخگویی و براندازیِ قانونی و تفوقِ عرف بر قانون و تبیینِ ویژگیهای رایندادن.
-بازتعریف جبرِ تاریخی و تقدمِ ذهن بر عین با مفهومِ شرایطِ امکان و رواجِ نوعی از ساختارگرایی که عاملیت را تقدمِ زمانی و بهعبارتی امکانِ امکان میداند.
– چون منطقِ شکست، شرایطِ امتناع را میدهد، پس شکستخوردگان مفسر و طراحِ انحطاطند.
– ضرورت، نفیِ مسائل دیگر نیست و فقط “اولویت” است.
– جامعهی بیعرف تبیینکنندهی بحرانِ حاکمیت قانون و گذارِ طولانیمدت است که فقط با تفوقِ عرف و زندگی نرمال به نتیجه میرسد.
– جنبش اجتماعی تکوینِ انقلاب است و گذار جایگزینِ فراگیر اصلاح، تحول و انقلاب است.
– جامعهگرایی و دولتگرایی با هم جمع نمیشود؛ خیابان با انتخابات جمع نمیشود.
– گذار فرآیند نیست و یک برنامه است. گذار باید حداقلی و برای شروعِ سیاست باشد. برای حفظِ آزادیها ضروری است که “پایانِ سیاست”ها فقط پس از گذار تعقیب شود
– صلحِ پایدار نیاز به تضعیفِ قدرتِ ملی دارد
– بدون تبدیلشدن به یک کشورِ عادی، امکانِ زندگیل عادی فراهم نمیشود.
– ارادهگرایی بیقدرتان شاید به عقلانیتِ قدرت منتهی شود، ولی مطالبهگری بیقدرتان تاثیری بر عقلانیت ندارد
– ارادهگرایی تبدیلِ نارضایتی به اعتراض است و استمرارِ اعتراض یا تکرارِ اعتراض مشروعیتزداست و انباشتِ مشروعیتزدایی به امتناعِ اصلاح میرسد.
– خردهجنبشگرایی، کنترلشدگی را آسان میکند و نتیجهگیری بدون بازگشت ندارد. درحالیکه خردهبرنامهگرایی هم بدونبازگشت است و هم امکانِ امکان است
– مدارا نیازی به نسبیتگرایی یا کثرتگرایی ندارد، برای مدارا حساسیتزدایی کافیست. مدارا با بیقدرتان است. نامدارایی با قدرت ضروری است.
– خشم با خشونت تفاوت دارد و خشم با تغییر پایان مییابد و به خشونت تبدیل نمیشود
-مسئلهشناسی، راهکارها را تعیین میکند. با وجود مفروضات و مبانی مشابه، راهکارها مشابه میشود. راهکار از تحلیل و تحلیل از توصیف برمیخیزد. راهکار تمامیتخواهی با راهکار شبهدموکراسی هیچ اشتراکی ندارد.
-دادخواهی با تکیه بر افشاگری و رسواسازی فقط پیگیریِ عدالت نیست، بلکه اجرای عدالت است و رسواسازی یک خشونتِ ضروری است
-تحقیرشدگان خواهانِ تحقیرِ تحقیرکنندگان و حذفشدگان خواهانِ حذفِ حذفکنندگانند. بدون انحلالِ ساختارِ تبعیض، آرامش بهدست نمیآید اما با وجود پرداختن به این مسائل و برخی مسائلِ دیگر در اینمدت به مسئولیتِ شخصی در دوران تمامیتخواهی و ابتذال شر توجه بیشتری شد. برایهمین تردیدی ندارم که توجه به ابتذال شر زیادهروی نخواهد بود. بهویژه اینروزها که شبکههای اجتماعی رقیبِ سرسختی برای رسانههای عمومی شده است.
نکته دیگر اینکه اندیشمندان هر جامعه به مسئلهی جامعهی خودشان میپردازند. برایهمین آثارشان بهطور مستقیم نمیتواند “مسئلهی ایران” را حل کند. البته برای “اندیشیدن” و درنتیجه شناخت بهتر و یافتن راهکار بهتر به آن نیاز داریم. مثلاً میفهمیم گاهی صورتبندی، نتیجه را تعیین میکند. مثلاً اگر در هر مسئلهای بهجای اینکه مردم را مخالفِ حکومت بدانیم، حکومت را مخالفِ مردم بدانیم و بگوییم مردم خودِ واقعیشانند؛ پذیرفتهایم که مردم، انسانهایی با بدیهیترین ویژگیهای زندگیشان چون آزادبودن، آزاداندیشیدن، دوستداشتن، کارکردن، تفریحکردن و شادبودناند.
پس بهجای اینکه بگوییم در همهجا قدرت همین است و مردم در همهجا قدرت را پذیرفتهاند؛ میگوییم در همهجا انسان همین است و حکومتی که نتواند با این بسازد، شایسته نیست. البته انسانها تغییر میکنند. اما سیاستورزی تغییر حکومتها و حاکمان برای ایجاد بهبود و ساختنِ آیندهی بهتر است.
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: مسئلهی اصلی حقیقت و آگاهی است
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران