هنر و فرهنگ هفته؛ شهر کودکان شاد و کار، دریچه تازهای به گفتگو
- مسعود بهنود
- روزنامه نگار
منبع تصویر، Hamshahri
توضیح تصویر،کوچه های دور و شادمانی بچه های کار
نوروز به گردش افتاد در شهرها. گمان نمیرفت که در روزگار قرنطینه با منع سفر، جریمهها و خطرها، باز ساز و آواز در کوچهها بپیچد، در نگاه نسترن. رسانههایی که مدام خبرهای تکراری از سیاست دارند رونقی نداشتند، اما ابتکارات شهرداریها موثر بود، فکرهای تازه هنرمندان همچون بازسازی خیابانهای قدیم و شادخواری کودکان کار، مجسمهسازان، بازیگران و نوازندگان را به صحنه خیابان کشید. نوروزی بیدخالت سیاست و حکومت، روشنتر از سال پیش بود.
اضافه شدن فیلمهای تلویزیونی - نیمی تکراری- افزودن برنامههای ورزشی، سریالهایی که گیراییهای پیشین را نداشتند و بیشتر شرح درگیری خانوادهها، طلاق، اعتیاد جوانان و زندان بودند. برخلاف بسیاری از سالها، سریالها و برنامههای ویژه، در جذب تماشاگر بیشتر، کمتر موفق بود. گرچه مانند همیشه پخش زنده مسابقات فوتبال فریادرس آمد.
کلاب هاوس، دنیای تازهای که دریچههایش، بدون منع و بند در دنیای مجازی باز شده، هنوز نوزادست اما روزهای تعطیل را به اعتیادآورترین شکلی پر کرد. علاوه بر اتاقهای هم سن و سالان و شنگولان بلکه مسایل حاد سیاسی هم اتاقهایی پیدا کرد و گاه بسیار گرم بود. سه گروه مشخص که نامهای اصولگرا و اصلاح طلب و برانداز دارند، فرصت کرده اند با تاسیس اتاقهای خود، به بازارگرمی انتخابات بپردازند، با تحریم یا تهدید. در اولین تلاش، دستگاه حاکمه برای جلوگیری از بحثهای سیاسی و حتی انتخاباتی وارد عمل شد. محمدرضا جلایی پور جامعه شناس که اولین اتاق را برای چنین بحثهایی پی ریخت و با دعوت از مصطفی تاجزاده فعال اصلاحطلب آن را به جلسه پرگفتگو و گرمی تبدیل کرد، فردای آن روز احضار شد. وی در یک پیام تصویری که در شبکه مجازی انعکاس وسیعی یافت با بازجویان خود سخن گفت و احتمال داد که او را به زندان اندازند اما تاکید کرد که جلو حرکت طبیعی جامعه مدنی را نمیتوان گرفت. ظهر روز احضار، جلایی پور به خانه برگشت.
منبع تصویر، privet
توضیح تصویر،بخشی از مجلات نوروز ۱۴۰۰
دکههایی که دیگر دل ندارند
اگر از حال روزنامهها بپرسید، خیلی خوب نیستند و اگر از طنزنویسان و کارتونیستها و ستوننویسان بپرسیم قصهها دارند بگویند از فضای سرد روزنامهها و حکایت قدیمیهای روزنامهنگاری که دیگر این حرفه را ترک گفتند. برخی جوانتر و تازه از مدرسه درآمده جای خبرنگاران و گزارشگران با سابقه را گرفتهاند و انگار چنین تربیت شدهاند که هر تحمیلی حق حکومت است و هر محدودیتی هم دلایل قانع کننده دارد. میماند مجلات که به تعدادشان افزوده شده و رونق چاپخانهها و کاغذ فروشان را نگاه داشتهاند، اما به چه بهایی؟
از میان مجلات نوروزی که امسال به جهت برخورد با سال ۱۴۰۰ سرشار از گزارشهای خواندنی، از صدسال زندگی ایرانیان هستند، مجلات متنوع فراوان منتشر شده، اما کدام دکه و بساط روزنامهفروش در خلوت عید باز میماند که مجلات و شمارههای سال روزنامهها به دست مردم برسد. کجا وضعیت سابق به مجلات برمیگردد که پر از سرگرمی و قصههای طنز، تضمین کننده دو هفته تعطیل نوروزی بودند. از میان گلایههای سردبیران و مدیران مجلات در این باب، یکی کافی است.
پژمان موسوی در سرمقاله شماره نوروزی مروارید که درباره رویا یا تخیل است با مقالات و گزارش های خواندنی، چنین ناله سرداده است: تجربه «دکه» از یادمان رفته، خیلی وقت است که رفته. سر در گریبان، دست در جیب، با شانههای افتاده، از کنار دکهها میگذریم و اندک توقفی هم نمیکنیم. حالا بیشتر ما تمام چاله چولهها، خراشخوردگیها و شکافهای آسفالت پیادهروها را از بَریم، اما پیشخوان دکهها را نه. نه صفحه اول روزنامهها را میبینیم، نه تیتر و جلد مجلات را، به جایش فقط رد میشویم، عبور میکنیم. تهی از معنی، همچون عبارت «عابر پیاده». آنقدر سبک و بیوزن که حتی هوا را هم جابه جا نمیکنیم. سرگردان و عبوس.
به نوشته سردبیر مروارید: بیتجربگی نابی از ایستادن و گپ زدن. فقط از هجوم عابران سرمیدزدیم تا باد عجلهشان کلاهمان را نبرد. تعلل و درنگ در مقابل دکهها مفهومی تهی و بیمعنا شده و خیلی وقت است از فرهنگ لغات خیابانی ما رخت بربسته. خیابان و پیادهرو برای ما جایی شده است تنها برای عبور، برای گذر، برای نبودن و نماندن.
مقاله نوروزی مروارید برای پرهیز از ایجاد نومیدی افزوده: البته هنوز هستند مخاطبان وفادار و علاقه مند و پیگیری که هر روز به شوِق روزنامه و مجله پای دکهها می آیند، با هم گپ میزنند و روزنامه یا مجله به بغل صحنه را ترک میکنند. اما زیاد نیستند.
منبع تصویر، H.Hajbabaeei
توضیح تصویر،نمایش لوله
لوله، در سکوت
اگه برات لالایی بخونم خوابت میبره؟
اگه برات بخندم؟
اگه بگم، خیلی وقته یه چیزی، یه چیزی تو گلوم گیر کرده
میخوام بهت بگم...
نمیشه اول تو خوابت ببره؟
نمیشه
تو
برام لالایی بخونی…
بخشی از دیالوگ نمایش لوله. همان نمایشی که در دو اجرای اولش، دو سال پیش تشویقها شنید. اما قطع شد و ادامه نیافت. تا حالا که از هفته آینده برای ۲۸ روز به نمایش در میآید. گروه کوشیده با دست کاری اندکی در متن و اجرا، محتوی و شکل بهتر شود. اما دلیل هیجان حاضران اجرای اول و اشکهایی که در پایان نمایش از بینندگان گرفته شد، چه بود. مگر چه گفتند و چگونه نمایشی را به اجرا درآوردند این گروه جوان.
به گفته علیرضا اجلی نمایشنامهنویس و کارگردان لوله: از سال ۹۵ تا ۹۷ حدود یک سال و نیم زمان برای تمرین و تولید نمایش "لوله" صرف شد، ولی نمایش بعد از ۱۶ اجرا در تالار مولوی به دلیل نوبت اجرای نمایشهای دیگر متوقف شد.
این گروه و همین نمایش اول بار در بخش خارج از مسابقه جشنواره تئاتر دانشگاهی ظاهر شدند مهر و آبان ۹۷ و در تماشاخانه هامون رشت هم دو بار اجرا کردند. اینک بازتولید یک تئاتر تماشایی است در نسخه جدید با تغییرات جزیی.
قصه چیست؟ کاری فانتزی است درباره جامعهای که تحت سلطه یک سرکارگر قرار دارد. او از مقامات بالا دستور میگیرد که ۷ کارگر شرکت تخلیه چاه را اخراج کند، این ۷ کارگر اخراج میشوند و باقی ماجرا… آشناست. مگر اجرای قبلی دوم آبان ۹۷ نبود.
ابراهیم عبدی، محمدرضا آریان، یاسمن وفایی، مینا رسولی، مژده منظومه، غزل شجاعی و مصطفی عطری بازیگران نمایش "لوله" هستند.
لوله هزینه بر و پرماجراست. اما یک استعداد دانشگاهی است که کارگران اخراج میشوند، و با "لا" گویان پنهان، آری در سکوت به خانه میروند …
منبع تصویر، Social MEdia
تلخک و قندک
در پردیس تئاتر شهرزاد ۳ نمایش از هفته دوم فروردین به صحنه میرود: تلخک و قندک، ریورساید درایو (نوشته وودی آلن)، بیست تومنی که همه طعم کمدی دارند و برای تعطیلات نوروزی مناسب هستند. تلخک و قندک در حقیقت کمدی آشنایی است که حتی در زمان روحوضی و سیاه بازی هم در سالهای دور دیده شده است. نمایش دو شخصیت اصلی دارد.
تلخک که پرسوناژی صدها ساله از روحوضی است همزمان با قندک در جستجوی کار به شهری وارد میشوند غافل از این که هنگام کفتر پرانی برای انتخاب حاکم است. کفتر میپرد و تلخک به امارت میرسد و قندک در شهر آواره میشود. نویسنده نمایش داوود فتحعلی بیگی و کارگردان آن شایان طهماسب پور است
فریدون احمدی، زیبا مصطفایی، محمد عبدالهی، محمدمهدی فتاحی، بهار جهانبانی، امید رهبر، مهشید زبردست، مجتبی طباطبایی، مرجان آقانوری، هیوا پورشفیعی، حسین براتی، علی پیله ور، رضا حسین نژاد، علی رضا عباسی، سعید بیرام زاده، مبینا سرلک جیوا بازیگران این نمایش روی صحنهاند.
منبع تصویر، nadastan
توضیح تصویر،ماهنامه ناداستان
دفتر خاطرات رفتهها
سروش صحت در شماره عید ماهنامه ناداستان، روایتی نقل کرده: یکی از فامیلهای دورمان که خانهی قدیمی مادربزرگم را خریده است زنگ زد و گفت میخواهند خانه را بکوبند و از نو بسازند، وسایل را تخلیه کردهاند و موقع جابجایی یک کارتن توی زیرزمین پیدا کردهاند که تعدادی عکس خانوادگی قدیمی و چند دفترچهی کهنه توی آن است. فردای آن روز رفتم و دفترها و عکسها را گرفتم و برعکس چیزی که فامیلمان فکر میکرد عکسها و دفترها چیز خیلی خاصی بود، در واقع گنج بود.
بر اساس این روایت، اولین یادداشت دفترچه قدیمی مربوط به سال ۱۳۲۱ است. مادربزرگم نوشته: حامله شدهام. شک کرده بودم اما نانا (مادرش را نانا صدا میکرد) مطمئنم کرد. به امیر (پدربزرگم) که گفتم خوشحال شد و بغلم کرد. هیچوقت تا حالا اینقدر سفت بغلم نکرده بود. خجالت کشیدم.
تیرماه ۱۳۲۲: جهانگیر به دنیا آمد و خدا را صد هزار مرتبه شکر سالم است. خوشحالم ولی برایم سخت است. خدا را شکر که نانا هست. برایم فرقی نداشت که بچه پسر باشد یا دختر ولی الان که پسر است خوشحالم که پسر است، لابد اگر دختر بود هم خوشحال بودم که دختر است. خیلی چاق شدهام. امیر میگوید خوشگل تر شدهای. ولی خودم چاقی را دوست ندارم. همان هیکل قبلیام را بیشتر دوست دارم. باید ورزش کنم.
نویسنده کوتاهنویس و نکته پسند ادامه داده: اینجا اولین باری است که مادربزرگم از ورزش حرف زده. برایم جالب است که در سال۱۳۲۲ به ورزش فکر میکرده. یادم آمد که مادربزرگم همیشه صبحها نرمش میکرد. مینشست و پاهایش را باز میکرد و قندی را روی زمین میگذاشت و بعد خم میشد و خمتر میشد و قند را با لبهایش از روی زمین برمیداشت و میگفت: «ببین چه بدن نرمی دارم.» بعد من هم قند را زمین میگذاشتم و پاهایم را باز میکردم و کمرم را خم میکردم ولی هرچه زور میزدم کمرم از یک حدی بیشتر خم نمیشد و دهانم به قند نمیرسید و مادربزرگم میخندید.
روایت چنین به پایان میرسد: مادر بزرگ شش سال بعدش جملهای را ناتمام گذاشته و رفته. وقتی این سطرها را مینوشته مادرم بچه بوده و داشته گریه میکرده. حالا من سالها بعد وقتی که هم مادر و هم مادربزرگم مرده اند و دیگر نیستند («نیستند» چه کلمه ی سنگینی است، آدمهایی که دیگر نیستند برای همیشه نیستند، تا همیشه نیستند، تا آن ته ته ته نیستند) دارم دفترها را ورق میزنم.
منبع تصویر، C&O
توضیح تصویر،برادران سعیدی در میهمان دو شهر
آواز اصفهان در استراسبورگ
اینک سالهاست که با افزایش روزافزون مهاجرت ایرانیان به اروپا و آمریکا، به مناسبت نوروز و حتی جشنهای کوچکتر مانند تیرگان و مهرگان، جشنوارهها و فستیوالهایی برپا میشود که در نشریات محلی هم انعکاس میگیرد. چنان که در دومین روز هفته که دومین شب از جشنهای فستیوال استراسبورگ در فرانسه برپا شد، ساز و آواز برادران دوقلوی سعیدی توانست از اصفهان، شوری با ساز و آواز در اندازد.
گفتنی است که فرایبورگ آلمان (نزدیک به استراسبورگ) دارای یک انجمن دوستی با اصفهان است که هر سال با پرپایی مراسمی در معرفی فرهنگ ایران، آن پیوند را محکمتر میکنند. امسال این جشنواره آنلاین اجرا شد گرچه گروه کثیری از مردم استراسبورگ و فرایبورگ با حضور خود محیط شهر را هم گرم کرده بودند.
علی و محمد سعیدی چهرههای تازه از مکتب موسیقی اصفهان در این مراسم خواندند و علی هاشمی با تار، علی مرادزاده با کمانچه و امیر رفیعی با تنبک تصنیف رنگهای طبیعت ساخته مرحوم عبدالحسین برازنده آنان را همراهی کردند.
برادران سعیدی پیش از این در سال ۸۸ در آلمان آواز خواندند و دومین بار به دعوت کنسرواتوآر چایکوفسکی در مسکو به روسیه سفر کردند. فستیوال نوروزی استراسبورگ سومین حضور اروپایی دو برادر بود.
کارتون هفته: هایده، مهران مدیری و ویگن
منبع تصویر، Shahab Jafarnejad
توضیح تصویر،مدیری ترانه خوان
شهاب جعفرنژاد کارتونیست خوش ذوق که در کشیدن چهره چیره دست است در متن کار تازه خود که تصویر مهران مدیری و هایده و ویگن در آن است، ضمن ادای احترام به هنرمندان قدیمی نوشته پس از وفات آنها، پست یا استوری کافی نیست.
با این مقدمه وی گلایه میکند که چرا مهران مدیری در برنامه خود ترانههایی از هایده و ویگن، دو خوش صدای از دست رفته را خوانده است، در حالی که تنظیم کننده ترانه هایده (ناصر چشم آذر) در زمان حیات در ایران، اجازه اجرای اثر خود را نداشت...و یا ترانه مهتاب ویگن عزیز ....چطور میشود، اجرای ترانهای که پدید آورندگانش ممنوع هستند، با چنین اعتماد به نفسی مجاز؟ آیا صرف اینکه پدید آورندگان ترانه "مهتاب" در قید حیات نیستند، میتواند مجوزی برای اجرای مجددش باشه؟هنوز واکنش های آقایان قنبری، منفرد زاده و سرفراز از اجرای بیاجازه آثارشون در یادها هست…
منبع خبر: بی بی سی فارسی
اخبار مرتبط: هنر و فرهنگ هفته؛ شهر کودکان شاد و کار، دریچه تازهای به گفتگو
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران