شاخه گل سرخی برای صدسالگی شوایک سادهدل
شوایک داستان بخش تاریک ذهن انسان است، آن بخشی که دوست نداریم ببینیم و به یاد بسپاریم. داستان از روزی شروع میشود که امپراتور اتریش، فرانتس فردیناند، در سوءقصدی در سارایو کشته میشود. در این روز شوایک به اتفاق دوستش در میخانهای نشسته، میان میگساری از این حادثه سخن میگفتند. یکی از جاسوسان رژیم به آن دو مشکوک میشود و در گزارشی به مافوق، آنها بازداشت شده و به دادگاه کشانده میشوند. شوایک به علت اینکه دیوانه است، آزاد میگردد، اما دوستش به ده سال زندان محکوم میشود.
آتش جنگ جهانی اول که شعلهور میشود، شوایک نیز به خدمت نظام فراخوانده میشود. او را پیشتر یک هیأت پزشکی به علت دیوانه بودن، از خدمت نظام معاف کرده بود. حال پنداری دیوانگان باید بجنگند.
از همان آغاز رمان با مردی آشنا میشویم که در دنیای خودش سیر میکند. به نظر میرسد اسیر حوادث است و از مافوق فرمان میبرد. در نخستین فصل رمان، به راه جبهه جنگ، آنجا که ترمز قطار را بیموقع میکشد و بابت آن بیست کرون جریمه باید بپردازد، در پاسخ به مردی که خیرخواهانه پول جریمه او را می پردازد و به او توصیه میکند: «مواظب خودت باش و بکوش تا بیهوده در جنگ کشته نشوی»، میگوید؛ از این بابت خاطرجمع باشید.
شوایک از قطاری که او را به جبهه میبرد، عقب میماند. غم به دل راه نمیدهد. با تنی چند به میگساری مشغول میشود. سربازانی را میبیند که با شتاب به سوی جبهه روانند. آینده آنها را در ذهن مجسم میکند؛ به عالیترین افتخارات نظامی مفتخر خواهند شد و بر بالای قبر هرکدام صلیبی چوبی از سوی میهن قدرشناس به آنها تقدیم خواهد شد که بر روی آن نشان خاندان امپراتوری نقش بسته است.
او در این رابطه دو خاطره را یادآور میشود که شنیدنیست:
- چندی پیش نشان گندهای به یکی از سربازان به نام میلیچکا دادند. او یک پایش را در جنگ از دست داده بود. به عنوان قهرمانی بزرگ، پایی چوبی برایش ساختند. شبی این قهرمان جنگ به کافه آمده بود. مابین او و یکی از وابستگان رژیم دعوا شد. آن مرد از پای چوبی میلیچکا گرفت، و آن را بر فرق سرش کوفت. ملیچکای مغموم از آن پس نشان افتخار را از سینه کند و بر دیوار اتاقش آویخت. به همین علت دادگاه به عنوان توهین به امپراتور، هم مدال و هم پای چوبی را از او پس گرفت.
- در ویچگراد پیرمردی زندگی میکند که پسرش در جنگ کشته شده است. او نشان افتخار پسرش را به میخ توالت آویخته بود. موضوع گزارش شد. پیرمرد را به عنوان جاسوس بازداشت کردند.
شوایک چون پول ندارد تا با قطار به هنگ خود بپیوندد، پیاده راه میافتد و چون چیزی از مسیر نمیفهمد، خلاف جهت، به سوی مشرق راه پیش میگیرد؛ در هوایی برفی و سرد، یقه پالتو را بالا میکشد و راه میافتد. در فصل سوم رمان شوایک به صرف اینکه اونیفورم یک سرباز روس را پوشیده تا ببیند در آن لباس به چه شکلی درخواهد آمد، به اتهام جاسوس بازداشت میشود. شوایک هیج مدرک هویتی در دست ندارد تا ثابت کند سربازی چک است. میگوید که احتیاجی به مدرک نیست. در واقع نیز چه فرق میکند و چه ارزشی دارد مدرک هویت برای کسی که قرار است به عنوان سرباز در جبهه جنگ بمیرد. میخواهند او را اعدام کنند. تنها پُرحرفی اوست که رئیس دادگاه نظامی درمییابد دیوانه است. او را به جبهه بازمیگردانند.
در پیوستن به هنگ به علت فرار از خدمت زندانی میشود؛ در اینجا ما از گاو و گوسفند هم کمتریم. آنها را که به مسلخ میبرند، فحش بارشان نمیکنند...در زندان تازه آدم متوجه میشود که جنگ چقدر آدمها را خشن و بیرحم میکند.
یاروسلاو هاشک، نویسنده معروف چک و خالق "شوایک"
در زندان شوایک با زندانیانی مجاری و چک همبند است که نخواستهاند به جبهه بروند و در ارتش اتریش-مجار آدم بکشند و یا کشته شوند. شوایک در دفاع از این افراد، آنها را افرادی شریف مینامد که "چون نخواستهاند کسی را بکشند، حالا میخواهند آنها را بکشند". شوایک که نمیداند خدا کجاست و اصلاً آیا وجود دارد، مُدام و در هرکجا از "زندگی سگی" خود میگوید.
شوایک میکوشد سربازی وظیفهشناس باشد و همین وظیفهشناسی است که کار دستش میدهد. او نه دیوانه است و نه عقل گمکرده؛ سادهدل است و میکوشد ساده نیز نمایانده شود. جز این راهی ندارد. اگر سادهدلی را وانهد، به خط مقدم جبهه اعزام خواهد شد و عمرش دیری نخواهد پایید. اگر سادهدل نباشد، نمیتواند واقعیتهای زندگی را چنین ساده و بیپیرایه نتیجهگیری کند. شوایک نه قصد جنگ کرده و نه میخواهد کشته شود. رفتار و کردار او مضحکه نیست، آنچه مضحکه است، جنگ است و تراژدی زندگی سربازها در جنگ.
شوایک آدم سادهای است که به تجربه پوچی جنگ را دریافته است. او نماد همین عقل تجربی است، عقلی که آدمیان معمولی در شرایطی مناسب بدان خواهند رسید. نه قصد دارد فاتح جنگ گردد و نه میخواهد به ترفیع مقام دست یابد و مدالی بر سینه داشته باشد. میکوشد تا زنده بماند و زنده به خانه بازگردد. میکوشد نماد و صدای مردی باشد که نمیخواهد در سلاخخانه جنگ کشته شود و برای خوشبختی امپراتور و خانوادهاش بجنگد.
شوایک شانس میآورد و از حوادث، زنده جان بدر میبرد که این البته منطق کمدی است. اگر کشته میشد، دیگر نمیشد به واقعیتهای جاری جامهای کمیک پوشاند. او آسیبناپذیر است تا امپراتوری اتریش را به مسخره گیرد و جنگ را یک بازی پوچ بنمایاند.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
دنیای شوایک دنیای کوچکیست؛ ساده و بیپیرایه، در میان دنیای پُرآشوبی که در دود جنگ دارد خفه میشود. اینکه شوایک همهی کارهایش خندهدار است و هر رفتاری از او احمقانه به نظر میآید، به دنیای پیرامون او برمیگردد که پوچ و بیمعناست. او میداند که از شکوه امپراتوری چیزی به او نخواهد رسید، ولی در سادهدلی خود میکوشد وظیفهشناس باشد و در این راه از تفریحات خود دل برنمیکند؛ مینوشد و میخندد و یکریز حرف میزند. پنداری گزارشگر جامعه و موقعیت جنگی کشور است.
شوایک نیز چون سانچوپانزا که در رکاب دنکیشوت جهانی نو را تجربه میکرد، گُماشته افسری از ارتش است، با این تفاوت که شوایک در توهم زندگی نمیکند. میداند که از این جهان جز فقر، گرسنگی و جنگ بهرهای نخواهد برد. افسر رئیس شوایک نیز خلاف دنکیشوت میداند که به جنگی بیهوده کشانده شده و دلاوری شوالیهها را ندارد.
یاروسلاو هاشک (۱۹۲۳ - ۱۸۸۳) زمانی که این رمان هزارصفحهای را مینوشت، به حتم نمیدانست که جنگ جهانی اول تکرار خواهد شد و آتش جنگ جهان را در بر خواهد گرفت. او نمیدانست که آوازه شوایک همچون دنکیشوت، خالق خویش را پشتِ سر خواهد گذاشت، از داستان بیرون خواهد آمد و به شهرتی جهانی خواهد رسید.
شوایک داستانی یکبار مصرف نیست. تا آن زمانی که جنگ هست، داستان او نیز زنده خواهد ماند، گفته و بازگفته میشود. شوایک داستان ناتمام تاریخ معاصر جهان است. حوادث آن به شکلی در جهان امروز بازشناختنی هستند.
شوایک داستان سرباز غیرمسلحی است که حقوق شهروندی او از دو سو به تاراج رفته است. از یک سو رژیمی توتالیتر و از سویی دیگر رژیمی اشغالگر. شوایک نافی هر دو است، اما نیرو و توان لازم برای دفاع از خود را ندارد. او نمیتواند بر این موقعیت سر به شورش بردارد، پس در صفِ "توده مردم" آتش دم توپ میشود.
شوایک دل خوش به زندگی دارد، نمیخواهد بمیرد. با تمامی سادگی و سادهدلی خویش میداند که قهرمان شدن در این فرهنگ کلاه گشادی است که بر سر تودهها میگذارند. او میان عقلی که بر تجربه استوار است و احساس، جانب عقل را میگیرد. در برابر شعارهای توخالی رژیم توتالیتر، مبارزهای منفی را آغاز میکند، به این امید که روزی جهان همچون دنیایی که در سرش وجود دارد، ساده و بیپیرایه گردد.
ماجرای شوایک به فارسی نیز برگردانده شده است
شوایک خود را در این جنگ کاملاً غریبه احساس میکند. نمیداند چرا باید بجنگد و برای چه کسی کشته شود. او از اهداف این جنگ نیز چیزی نمیداند و هیچ دلیلی برای ادامهی جنگ نمیشناسد. با تمام وجود زشتی و پلشتی و خشونت جنگ را لمس میکند و برای همین نیز جنگ برایش بیمعناست، خود را نه به جنگ، بلکه چیزهایی حاشیهای مشغول میدارد. برای شوایک پنداری بودن در جبهه و یا فرار از آن فرقی نمیکند. او برای فراریان نیز احترامی ویژه قایل است و با آنان همدلی میکند و سخنانشان را تأیید.
شوایک به اتهام فرار از جنگ بازداشت میشود. به این اتهام اعتنایی ندارد، هیچ اشتیاقی از خود در رد آن و پیوستن به جبهه نشان نمیدهد. رفتار شوایک هیچ نفرتی در خواننده ایجاد نمیکند، برعکس او را میخنداند و همراه خویش میگرداند. رفتار شوایک اصلاً نفرتبرانگیز نیست. کسی او را بزدل و یا خائن نمیداند. جنگ برای او بیارزش است. او برای اهداف امپراتور هابزبورگ هیچ پایبندی در خود احساس نمیکند، اصلاً نمیداند امپراتور از جنگ چه میخواهد و چرا شوایک باید برای خوشبختی امپراتور و خانوادهاش بجنگد.
شوایک سربازی است ساده و تابع مقررات. با اعتراض و شورش و تمرد میانهای ندارد، فردیست مطیع که هر دستوری را چنان جدی میگیرد که در اجرای آن ناخودآگاه مضحکه میآفریند. فکر نمیکند، عمل میکند و در همین رفتارهاست که با چهره خندان و امیدوار خویش عمق فاجعه جنگ و هولناکی آن را برملا میکند.
شوایک مردی است آرام، برخاسته از مردم عادی که ناخواسته سرباز میشود. جنگ او را از زندگی بیدغدغه و آرامی که داشت، جدا میکند. او آدم صلح است. با جنگ میانهای ندارد، کار دنیا را نه در جنگ و خونریزی، بلکه در صلح و صفا میپسندد. و در این راه همیشه لبخندی گرم و صمیمی بر لب دارد. اگر جهان به کام مرگ فرو رود، او اما احساس پیروزی میکند. شوایک آنارشیست است، بی آنکه خود بداند؛ آنارشیستی صلحطلب. وجود او را میتوان هر آنجایی که انسانها را مجبور میکنند تا برای مقاصد عالی دیگران بجنگند، دید.
سادهدلی شوایک آیینهای میگردد تا خواننده داستان نیز در آن به این جهان بهتر بنگرد. رفتار او رختِ زیبایی را از تنِ جهان بدر میکند تا وقاحت سیمای دنیای موجود، آشکار گرداند. در جنگی که بین اتریش و روسیه درگرفته، نه او و نه خلق او جایی ندارند. چرا باید آنان فدای کسانی شوند که در واقع عامل بدبختیهایشان هستند.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
شوایک نمیخواهد قهرمان باشد. او ضدقهرمان است، آنارشیستیست برای تمام دورانها که در صلحطلبی خود، حماقت انسانها را به مسخره میگیرد. انسان سادهایست که رفتارش ضدقدرت حاکم میشود و در واقع خلاف جریان پیش میرود. با پایان جنگ شوایک قهرمانی میشود جاودان. هر آنجا که جنگ باشد، هر جایی که استبداد و اقتدارگرایی حاکم است، او نیز آنجا در کنار مردم است تا به مسخره گیرد خودکامگان را.
جنگها پایان میگیرند و به تاریخ میپیوندند، شوایکِ ضدجنگ اما در ادبیات جاوید میماند و از بایگانی شدن در تاریخ سر بازمیزند. شوایک به نماد بدل شده است، آنسان که دنکیشوت نماد شد. هر دو زاده و پرورده همان نابسامانیها و نقیضهایی هستند که بایسته طنز است.
شوایک آنگاه خلق شد که رژیم توان بسیج تودهها را برای جنگ از دست داده بود. برتولد برشت در زمانی دیگر، آنگاه که اقتدار نازیسم را بر آلمان تجربه میکرد، به اقتباس از شوایک، شوایکی دیگر آفرید که به زمان توانِ رژیم در بسیج تودهها تعلق داشت.
این نیز گفتنیست که هاشک معاصر کافکا بود. دو نویسنده از یک کشور که به دو زبان و از دو منظر به جهان پرداختهاند. یوزف کا و شوایک دو فرد از یک دنیا هستند. دو ضدقهرمان؛ یکی در یأس و آندیگر در طنز که نماد شدند.
داستان شوایک روایتیست ملموس از زندگی در ایران امروز.
* مطالب منتشر شده در صفحه "دیدگاه" الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.
-
تبلیغات جنگ برای کودکان در جنگ جهانی اول
پدر در جنگ
در ماه اوت سال ۱۹۱۴ که جنگ جهانی اول در کشورهای اروپایی و سپس در دیگر کشورهای جهان آغاز شد، کودکان نیز از پیامدهای آن در امان نماندند. پدران و برادران بسیاری از این کودکان خانواده را تنها گذاشته و به عنوان سرباز راهی جبهههای جنگ شده بودند. تعداد زیادی از کتابهای کودکان و نوجوانان در این زمان به موضوع جنگ میپرداختند. این کتابها با بیانی متفاوت و تصاویری گوناگون فضای جنگ را منعکس میکردند.
-
تبلیغات جنگ برای کودکان در جنگ جهانی اول
داستان قهرمانان و افسانههای دیگر
"توضیح جنگ در کتابهای کودکان" نام نمایشگاهی بود که بر پایه ۲۰۰ کتاب و بروشور با موضوع جنگ در شهر ترویزدورف آلمان برگزار شد. کارولا پولمان، مدیر این نمایشگاه میگوید: «در این نمایشگاه هم ادبیات تبلیغیای که همه را به شرکت در جنگ فرا میخواند برای همه گروههای سنی عرضه شده و هم کتابهایی میانهرو که میگویند دشمنان هم انسان هستند.» تصویر جلد کتاب "داستان ژنرال هیندنبورگ" را نشان میدهد.
-
تبلیغات جنگ برای کودکان در جنگ جهانی اول
از جنگ فرانسه و آلمان تا قدرتگیری ناسیونال سوسیالیستها
نمایشگاه "توضیح جنگ در کتابهای کودکان" دوره پایان جنگ آلمان و فرانسه در سال ۱۸۷۱ تا به قدرت رسیدن هیتلر در سال ۱۹۳۳ میلادی را دربرمیگرفت. با دیدن کتابها و بروشورهای تبلیغی این بازه زمانی برای کودکان روشن میشود که چگونه چند نسل با ادبیات جنگ و تبلیغ راجع به آن بزرگ شدند. تصویر: "کتاب فکاهی در باره جنگ برای کودکان" در سال ۱۹۱۶. شوخطبعی واقعی در این کتابها موضوعی نادر است.
-
تبلیغات جنگ برای کودکان در جنگ جهانی اول
طنز در جنگ؟ هرگز!
طنز تلخ بریتانیاییها معروف است. این موضوع در باره کتابهای کودکان آنها نیز صدق میکند. اما به گفته کارولا پولمان که کتابهای کودکان زیادی از دوره جنگ جهانی اول را برای برگزاری نمایشگاه از نظر گذرانده، "انگار دیدن آن همه تصاویر وحشتناک جایی برای شوخطبعی بریتانیاییها باقی نگذاشته است". تصویر: روی جلد یکی از کتابهای تبلیغی جنگ برای کودکان در بریتانیا
-
تبلیغات جنگ برای کودکان در جنگ جهانی اول
"جنگبازی"
در کتابهای تبلیغ جنگ از داستانهای شناخته شده کودکان نیز استفاده میشد. برای نمونه در یکی از کتابهای کودکان فرانسوی زمان جنگ از داستان "کلاه قرمزی و گرگ" استفاده شده، و در آن کلاه قرمزی که دختربچهای فرانسوی است و دوستانش، بچههای انگلیسی و بلژیکی، علیه گرگ خونخوار که آلمان است میجنگند. کتابهای کودکان منتشر شده در آلمان هم جنگ را بازی سادهای جلوه میدادند که به راحتی میشود در آن پیروز شد.
-
تبلیغات جنگ برای کودکان در جنگ جهانی اول
ورقبازی
تبلیغ جنگ نه تنها در کتابهای کودکان بلکه در اسباب بازی آنها هم به کار گرفته میشد، مثلا در ورقها و کارتهای بازی. برای نمونه در تصویر بالا ورقهای بازی قدیمی "پتر سیاه" (Old Maid) در زمان جنگ جهانی اول دیده میشود. مطرح کردن موضوع جنگ در کتابهای کودکان تنها برای اهداف تبلیغی و آموزشی نبود بلکه ناشران از جنگ بهرهبرداری میکردند و با انتشار این نوع کتابها میتوانستند پول خوبی به دست آورند.
-
تبلیغات جنگ برای کودکان در جنگ جهانی اول
تدریس و تبلیغ جنگ در مدارس
کتابهای تبلیغی جنگ نه تنها در خانه خوانده میشد بلکه معلمان هم در ساعات درسی به موضوع "وطنپرستی" و لزوم رفتن به جبههها میپرداختند. در بسیاری موارد کلاسهای درس به دلیل استفاده از ساختمان مدارس به عنوان بیمارستان تعطیل میشد یا تشکیل کلاسها به دلیل سرما و نبود سوخت ممکن نبود. کودکان به جای شرکت در کلاس درس باید در پشت جبهه به گردش اقتصاد جنگ کمک میکردند، برای مثال در مزارع کار میکردند.
-
تبلیغات جنگ برای کودکان در جنگ جهانی اول
کتاب تبلیغ جنگ برای دختران
بخش عمده ادبیات جنگ در جهت پاسخگویی به نیازها و روحیه ماجراجویانه جوانان نوشته میشد و مردان جوان را مد نظر میداشت. اما دختران جوان نیز به عنوان خوانندگان این نوع کتابها مورد توجه نویسندگان بودند، از جمله در کتابهایی با داستانهای عشقی و "میهنپرستانه".
-
تبلیغات جنگ برای کودکان در جنگ جهانی اول
میان چاپ سریع و هنر
فریدریش هلر، پژوهشگر کتاب کودکان، در این باره میگوید: «نقاشان و طراحان زیر فشار زمانی زیادی کتابهای تصویری درباره میدانهای جنگ مختلف را آماده میکردند.» اما کتابهای تصویری فرانسوی از کیفیت بالایی برخوردار بودند. تصویر بالا حمله نیروهای آلمانی به بلژیک، در یک کتاب تصویری فرانسوی برای کودکان، با چکمه یک سرباز آلمانی نشان داده شده که شهر "لیژ" بلژیک را زیر پا له میکند.
-
تبلیغات جنگ برای کودکان در جنگ جهانی اول
بروشورها و فراخوانهای جنگ
در بروشورها و پلاکاردهای تبلیغاتی هم از تصاویر کودکان استفاده میشد. برای نمونه پلاکارد تبلیغاتی بالا که در سال ۱۹۱۵ تهیه شده است. در زیر آن نوشته شده است: «نمیگذاریم کودکان گرسنگی بکشند». سازمانهای خیریه از این طریق مردم را به پرداخت کمک مالی به منظور تهیه غذا برای کودکان فرا میخواندند. نباید فراموش کرد که کودکان جنگ را تنها از طریق کتابها نمیشناختند بلکه مزه تلخ آن را هر روز میچشیدند.
-
تبلیغات جنگ برای کودکان در جنگ جهانی اول
از شور و شوق جنگ اثری باقی نماند
با گذشت زمان تصاویر کتابهای کودکان و نوجوانان نیز تیرهتر میشد. در ابتدا با شروع جنگ کتابهایی منتشر میشدند که از داستانهای "بامزه" و از قهرمانانی حکایت میکردند که در حملات خیلی سریع به پیروزی دست مییافتند. در سالهای ۱۹۱۷ و ۱۹۱۸ در برخی از کتابها تصاویر واقعگرایانهای از آثار "نخستین جنگ مدرن" نشان داده میشدند که در آن از گاز سمی و خودروی زرهپوش جنگی استفاده شده بود.
-
تبلیغات جنگ برای کودکان در جنگ جهانی اول
کلیسای جامع "رنس"
در این دوره در مواردی هم به کتابهای صلحدوستانه برمیخوریم. نویسندگان که از جنگ خسته شده بودند به انتشار تصاویری از "زیباییهای زندگی در صلح" روی آوردند. برای نمونه در تصویر بالا از یک کتاب کودک فرانسوی، "کلیسای جامع رنس" از میان ویرانههای جنگ برخاسته و زندگی در صلح و آرامش را نوید میدهد. در فرانسه تخریب این کلیسا در زمان جنگ نمادی از "بربریت آلمانیها" به شمار میرفت.
-
تبلیغات جنگ برای کودکان در جنگ جهانی اول
صلح؟ تنها برای مدتی کوتاه
در تاریخ ۱۱ نوامبر سال ۱۹۱۸ میلادی سرانجام آلمان قرارداد آتشبس را با فرانسه و انگلستان به امضا رساند. اما این صلح مدت زمان طولانی پایدار نماند. بسیاری از کودکانی که کتابهای تبلیغاتی جنگ را در طی جنگ جهانی اول خوانده بودند، در سال ۱۹۳۹ میلادی با حمله آلمان به لهستان و شروع جنگ جهانی دوم به عنوان سرباز راهی جبهههای جنگ شدند.
-
تبلیغات جنگ برای کودکان در جنگ جهانی اول
از سربازان در کتابهای تصویری تا سربازان واقعی
فریدریش هلر، پژوهشگر ادبیات کودکان، معتقد است که تصاویری که انسان در دوران کودکی میبیند و تجربه میکند به نوعی در ذهن او نقش میبندند. تصاویر تبلیغات جنگ در کتابهای کودکان این امر را بدیهی جلوه میدادند که کودکان نقش سرباز یا جنگجو را در زندگی واقعی نیز امری بدیهی بدانند. این پژوهشگر میگوید: «قدرت تصاویر و نوشتهها را نباید دستکم گرفت.»
منبع خبر: صدای آلمان
اخبار مرتبط: شاخه گل سرخی برای صدسالگی شوایک سادهدل
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران