سید هادی خامنه ای: فاصله میرحسین با غیرخودش خیلی زیاد است

سید هادی خامنه ای: فاصله میرحسین با غیرخودش خیلی زیاد است اشتراک
  • Donbaleh
  • بالاترین
  • Facebook
  • Twitter
  • Delicious
سه شنبه, ۱۷ فروردین, ۱۴۰۰

چکیده :حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خامنه‌ای معمولا کمتر مصاحبه می‌کند. در بسیاری از موضوعات ترجیح می‌دهد نظر رک و راستی ندهد، اما در برخی دیگر نیز با صراحت لهجه سخن می‌گوید. برای نمونه با صراحت با حصر مخالف است و می‌گوید این موضوع را به مسئولان هم گفته، اما تاثیری نداشته. در طول فعالیت‌های سیاسی خود به جر نمایندگی مجلس، سمت اجرایی خاصی نداشته، اما سال‌ها از اصحاب مطبوعات بوده و خودش تایید می‌کند که رکورددار روزنامه‌های توقیف شده...


  • سال ۷۹ با پنجه بکس به صورتم زدند
  • دولت بعدی احتمالا دست کسانی‌ست که همه چیز در اختیارشان است
  • سال ۸۸، فتنه رخ داد، اما نه از سوی میرحسین، بلکه از جانب دیگران
  • اگر فردی بنیه دار و اصلاح طلب بیاید، قاعدتا شورای نگهبان تاییدش نمی کند
  • موضوع حجاب می‌تواند در یک پروسه نسبتاً طولانی به آنچه در ابتدای انقلاب گفته شد، بازگردد
  • برای ردصلاحیت بنده، لابد چیزی شبیه به ضدیت با اسلام احساس کردند / امام خمینی به «تسخیر سفارت آمریکا» نگفت «انقلاب دوم»
  • قرار نبود که تک‌صدایی باشد
  • هاشمی گفت نگذارید مجلس از چشم امام بیافتد، نمایندگانِ مخالف مهندس موسوی گفتند بگذار بیافتد
  • مجلس انقلابی؟ نماینده ۴۰ درصدی هستند بالاخره!
  • فاصله میرحسین با غیرخودش خیلی زیاد است

حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خامنه ای معمولا کمتر مصاحبه می کند. در بسیاری از موضوعات ترجیح می دهد نظر رک و راستی ندهد اما در برخی دیگر نیز با صراحت لهجه سخن می گوید. برای نمونه با صراحت با حصر مخالف است و می گوید این موضوع را به مسئولان هم گفته اما تاثیری نداشته. در طول فعالیت های سیاسی خود به جر نمایندگی مجلس، سمت اجرایی خاصی نداشته اما سال ها از اصحاب مطبوعات بوده و خودش تایید می کند که رکورددار روزنامه های توقیف شده است. می گوید این سمت نداشتن و دوری از کارهای اجرایی ربطی به سمت برادرش ندارد و قبل از این موضوع نیز همین رویه را داشته.

در گفت و گو با او، از موضوعات قبل از انقلاب از موضع ابوی او در خصوص مبارزات انقلابی تا شکنجه های ساواک سخن گفته شد تا موضوعات روز مانند مجلس یازدهم و انتخابات ۱۴۰۰٫

مصاحبه در یک نگاه:

از اواخر سال ۴۱ وارد عرصه مبارزات شدیم

به خواست خودم، روحانی شدم نه پدرم، اما در مورد برخی اخوان شاید چنین نبود

منافقین در زندان  با خرما مشروب ساختند / در زندان متوجه شدیم تصوراتمان در مورد مجاهدین خلق اشتباه بود / جلساتم را در زندان بهم ریختند ، به هیچ چیز اعتقاد نداشتند / به آقای مطهری و بهشتی و هاشمی و اخوی توضیح دادم، آنچه را که از این جریان در زندان مشاهده کردم

«ساواک» تفاوتی در شکنجه منافقین و روحانیون قائل نبود، دنبال اطلاعات بودند و فرقی نمی‌کرد چه کسی مقابل‌شان نشسته / از اختلاف ما استقبال می‌کرد

اولین بار ۱۷ سالگی توسط ساواک بازداشت شدم / نام بردن از امام، قاچاق بود / آن موقع خیلی کتک زدن مرسوم نبود، اما چند مشت و لگد و سیلی به من زدند

ساواک بار دوم بازداشتم کرد و شلاق با کابل به کف پا می‌زدند که اثرگذارترین نوع شکنجه است

بار سوم که بازداشت شدم، بجز شلاق، سر را می‌بستند و آویزان می‌کردند که حس خفگی دست می‌داد

در شکنجه‌ی آپولو، پاها را در سینی فلزی دراز می‌کردند و کف پا بیرون می‌ماند و قفل می‌ماند، می گفت دو دست را مثل منبر که می‌شینی کنارت بگذار و دست را قفل می‌کردند / یک چیزی هم مثل «آپولو» بالای سر بود که باعث می‌شد هر فریادی بزنی، بیرون نرود و به گوش خودت بازگردد / سیم به برق وصل می‌کردند و شوک می‌دادند

حسینی شکنجه گر معروف هیکل بزرکی داشت و مشت بر صورت می‌کوبید / شکنجه ها علیه من، مدل متوسطش بود و شکل های بدتری هم داشت / مثلا آقای هاشمی رفسنجانی در شکنجه ها بیهوش می‌شد / نیمه‌ی شب صدای فریاد آنها می‌آمد تا خوف ایجاد کنند / قد بلند و هیکل ورزشکاری داشتم؛ بازجوی من، ابتدا مفصل مرا می‌زد و تازه بعدش، می‌فرستاد پیش حسینی، و می‌گفت «آماده باش آقای حسینی که یک میهمان گردن کلفت دارم برایت می‌فرستم»

(درباره ماجرای روایت آیت‌الله هاشمی از فعالیت های قبل از انقلاب آیت‌الله مصباح، تلاش برای اقناع مرحوم مصباح توسط هاشمی و رهبر معظم انقلاب برای بازگشت به فعالیت انقلابی): آقای هاشمی قاعدتاً خلاف نمی‌گویند

یکی از ایدئولوگ‌های مجاهدین قبل از تغییر ایدئولوژی پیش امام رفت و توضیحاتی داد، امام گفتند مطالب بدی نگفتند، اما اسلام نبود

مرحوم ابوی مخالف مبارزه علیه شاه نبودند، اما خودشان مشارکتی نداشتند؛ موضع ایشان به گونه ای بود که رژیم می‌دانست از ایشان نمی‌توان توقع برخی همکاری‌ها را داشت / در برخی اعلامیه ها علیه رژیم شاه، نام ایشان هست / گفتند شاه به مشهد می‌آید، اما می‌دانستند ابوی در جلسه با او نمی‌رود / رژیم شاه، جلسات قرآنی در مسجد گوهرشاد برگزار کرد که پدرم نرفتند / چلوکباب دادند به برخی روحانیون، به وقت سفر شاه به مشهد از شهر رفتند، ساواک پیغام داد چطور هنگام چلوکباب خوردن بودید؟ که برخی از اینها از مسجد گوهرشاد اخراج شدند

ایشان (آیت الله خامنه ای ) با پدر دکتر شریعتی ارتباط داشتند و بعدتر با دکتر شریعتی آشنا شدند / آقای اخوی (رهبری) از معدود روحانیون روشنفکر در منطقه شناخته می‌شدند، این افکار در میان روحانیون کم‌یاب بود / شبیه اتهاماتی که به دکتر شریعتی می‌زدند را به اخوی (رهبری) هم می‌زدند 

شهید مطهری کتاب «اسلام شناسی» دکتر شریعتی را بسیار تمجید کردند / شهید مطهری ، پدر دکتر شریعتی را به تهران دعوت کردند

سال ۵۲ در مخفیگاه دکتر شریعتی دیدار داشتیم

(درباره نقش نقش «میناچی» در اختلاف دکتر شریعتی و شهید مطهری و خارج شدن مطهری، بهشتی، آیت الله خامنه ای و هاشمی از حسینه ارشاد ): به شریعتی می‌گفتند شما باعث رونق حسینیه ارشاد دارید نه شهید مطهری! / شهید مطهری دچار کدورت شد، به حسینیه ارشاد نرفت و روحانیون معتبر دیگری نیز آنجا را ترک کردند

(درباره مخالفت شدید با «مخالفان ۹۹ نفر با نخست وزیری میرحسین»): امام گفت صلاح نمی دانم میرحسین نباشد / جناح بازار مخالف موسوی بود، گرانفروشان را تعزیر کردند و ناراحت بودند / موافق میرحسین بودم، امام هم که حمایت کرد ما هم اصرار کردیم / ابتدای روز رای گیری، هاشمی رفسنجانی بعنوان رییس مجلس گفت «رفتاری نکنیم که مجلس از چشم امام بیفتد» که برخی فریاد زدند «بگذار بیفتد» / برخی گفتند اسامی ۹۹ نفر مخالف را من افشا کردم، اما کاملا دروغ بود، من اساساً چنین کارهایی نمی‌کنم

(پیرامون اشغال سفارت آمریکا): آن موقع بصورت هیجانی، خوشحال شدیم / نمی توانم با قطعیت بگویم جنگ تحمیلی معلول این اتفاق بود / آمریکا قلدری کرد و مردم را تحریک و تهییج / امام خمینی «تسخیر سفارت آمریکا» را «انقلاب دوم» نمی‌دانست / نباید به یک طرف ماجرا را تقدس بخشید

در شورای نگهبان فعلی، تیغ استصواب بیشتر متوجه انقلابیون اصیل و افراد موجه است و ملاک مشخصی برای رد آن‌ها نیست / قصد برخورد با استصواب در مجلس داشتیم اما وزیر کشور وقت موضوع را به مجمع تشخیص برد که قانون شامل کاندیداهای مجلس چهارم شد / من در دوره چهارم رد شدم؛ احتمالا ضدیت با اسلام در کار بوده!

آقای لاجوردی در زندان و پیش از انقلای، طوری برخورد می‌کرد که انگار گوشش مشکل دارد و ما مجبور بودیم بلند صحبت کنیم، بعد از انقلاب دیدیم گوش لاجوردی سالم است و مشخص شد تاکتیک او بوده

خیلی از زندانیان می‌گفتند چرا به ما سیگار نمی‌دهید، لاجوردی گفت کوفت بخورند! ضرر هم برایشان دارد! / قبول نکرد، به امام گزارش دادم و امام دستور آزاد کردن سیگار را دادند / زندانیان در صبحگاه باید در حیاط سرود «خمینی ای امام» را بخوانند! شعار بدهند «مرگ بر منافقین صدام؛ مخصوصاً منافقین زندان» / به لاجوردی گفتم چرا این کار را می‌کنی؟ گفت می‌خواهم اعصاب زندانیان را خُرد کنم! / به امام گزارش دادم که ایشان را تکان داد. گفتند احمد اقا همین الان به اوین زنگ بزن و بگو این برنامه حذف شود

(درباره گزارش سیدهادی خامنه‌ای که منجر به عزل لاجوردی شد اما مجدد پس از دو‌ روز به کار خود بازگشت): پخش فیلمی از شکنجه‌ی وحشیانه نیروهای کمیته توسط منافقین ، قتل و دفن آنان از تلویزیون در تلویزیون منجر به بازگشت لاجوردی شد

نقش اخوی‌ام، آقا محمد خامنه ای در مبارزات تا اندازه ای نبود که به زندان محکوم شود.

جناح رقیب دولت نمی‌خواهد برجام در دولت روحانی به سرانجام برسد، سنگ‌اندازی می‌کنند تا دولت بعدی بیاید و افتخارش نصیب دولت فعلی نشود

دولت بعدی احتمالا دست کسانی‌ست که همه چیز دراختیارش است

(درباره حجاب) در هر دو سو‌ «تندروی» می‌کنند؛ کارشناس نیستند و نظر فقهی می‌دهند

تنها روحانیت بلندپایه و مرجعیت می‌توانند شرایط را تغییر دهند؛ آنهم به شرط تصمیم‌گیران نظام با آنان همکاری کنند

با اقناع طرفین دعوا، اوضاع رو به آرامش خواهد رفت

موضوع حجاب می‌تواند در یک پروسه نسبتاً طولانی به آنچه در ابتدای انقلاب گفته شد، بازگردد

متاسفانه موضوع حجاب را سیاسی کرده‌اند

در لبنان، حکومت ، اسلامی نیست، شبیه ۵۷، ۵۸ خودمان است

سال ۷۵ برخی جریان‌ها بدنبال کاندیداتوری ریاست‌جمهوری من بودند، اول سراغ مهندس موسوی رفتند، قبول نکرد، من هم نپذیرفتم

(درباره انتخابات ریاست جمهوری) می‌دانم چیزهایی که مورد نظرم هست را نمی توانم اجرا کنم، پس چرا بیایم؟ / خیلی ها با اینکه می‌دانند نمی‌توانند کاری کنند، می‌آیند / سر سوزنی اشتها برای ریاست‌جمهوری ندارم، الان هم به افراد گفتم‌ «نه می‌آیم و نخواهم توانست» / نشنیدم که خاتمی و سیدحسن خمینی بدنبال کاندیداتوری باشند

انتخاب: اخوی شما «سید محمد خامنه‌ای گفته «آیت‌الله منتظری و هاشمی رفسنجانی بر سر نفوذ آمریکا در ایران رقابت داشتند»، نظرتان چیست؟ / سید هادی خامنه ای: نظری ندارم، از گوینده بپرسید / انتخاب: اساساً قبول دارید این ادعا را؟ / سید هادی خامنه‌ای: خیر

سرنوشت دائمی انقلاب، نباید دست یک عده باشد

فکر نمی کردم هاشمی رفسنجانی در سال ۹۲ ردصلاحیت شود؛ یکی از وقایع نامطلوب بود / نقش ایشان در پیروزی روحانی ، بالا بود، نقش جریان اصلاحات نیز اثرگذار بود

من اگر جای روحانی بود، وعده رفع حصر نمی دادم؛ کاری که انسان نمی‌تواند از پس آن برآید، نباید به زبان بیاورد

انتخاب: روحانی گفت رفع حصر آیت‌الله منتظری کار من بود / سید هادی خامنه‌ای: نه، هر کس می‌تواند بگوید کار من بود

در ماجرای شلوغی مقابل منزل آیت‌الله منتظری در سال ۷۱، ما خبرش را در روزنامه منتشر کردیم / آیت‌الله هاشمی دستور پیکیری و حل مسئله را دادند  / برخی معتقدند علت تعطیلی روزنامه «جهان اسلام»، انتشار این خبر بود

سید هادی خامنه ای: مخالف حصر هستم / انتخاب : آیا تلاشی برای رفع حصر انجام داده اید؟ / سید هادی خامنه ای: از دست من کاری بر نمی‌آید / به مصلحت انقلاب و اسلام است که رفع حصر انجام شود / گفتم ادامه این کار هیج دلیلی ندارد، اما کسی گوش نکرد

(پیرامون بیانیه‌های میرحسین موسوی پس از انتخابات سال ۸۸): چیز تحریک آمیزی نبود، موافق بودم / پاره کردن عکس امام، به فرض صحت، از کجا می‌دانید کار چه کسی بوده؟ چگونه می‌توانید اثبات کنید کار طرفداران موسوی بوده؟ تمام قرائن ضد آن را اثبات می‌کرد / ماجرای «پاره کردن عکس امام»، عمدی و تصنعی بود، از میدان امام حسین تا میدان انقلاب مملو از جمعیت بود، این دوربین از کجا آمد این عکس را دید را فیلمبرداری کرد؟

انتظار بیجایی هست که یکطرف شایعه بسازد و طرف مقابل هِی بیاید انکار کند؛ مگر بیکار نشسته‌ایم که شما چیزی بگویید و ما دائم انکار کنیم؟ / آقای حدادعادل گفت «چه مصاحبه‌ی خوبی کردید، چرا زودتر مطرح نکردید»، گفتم مگر ما بیکاریم که مدام اتهام بزنند و ما بگوییم نبودیم / ما هم می توانیم بگوییم کار شما بوده

سال ۸۸ شرایط به گونه‌ای بود که همه می‌گفتند رای با میرحسین است، بعد یک‌باره دیدیم چیز دیگری شد

۸۴ به هاشمی رای دادم و‌ ۸۸ به میرحسین

سال ۸۸ فتنه رخ داد، اما فتنه‌ی دیگران بود / تخلفاتی بود مثل اظهارنظر دست‌اندرکاران انتخاباتی در حمایت از احمدی‌نژاد، با ماشین‌های دولتی تبلیغ می‌کردند / مردم یک‌شبه نظرشان را تغییر دادند و خودشان را دست انداختند؟ /  به نفع موسوی در شهرها سخنرانی می‌کردم

قبل از دولت خاتمی هم دوران اصلاحات بود / برخی رفتارهای دولت اصلاحات مثل تندروی ها و خودکامگی ها منجر به پیروزی احمدی نژاد شد / الان هم که سوار بر قدرت نیستند از ابن ادعاها دارند / معلوم بود برخی کارها در آن ایام کارهای بدی بود که چنین محصولی به بار آمد / جلسات آسیب‌شناسانه داشتیم که چه شد چنین اتفاقاتی افتاد و همه‌ی آن حرفها ضبط شد / بعدها خانم فاطمه کروبی گفتند سر ماجرای حصر که به منزل ریختند، نوارها را با خود بردند / آن مذاکرات هست، اما دست ما نیست و اگر روزی پس دهند، معلوم می‌شود نظرات ما چه بود، الان در خاطرم نیست چه مباحث و نتایجی داشتیم

عده‌ای طالب بودند خط فکری آقای مصباح در دهه ۷۰ وارد میدان شود؛ اعتبار علمی ایشان قابل انکار نیست و شهره به فضل و علم بود / مواضع سیاسی ایشان را قبول ندارم / عالمی چون او را به نماز جمعه دعوت کردند و ایشان از «حکومت اسلامی» سخن می‌گفت / «نظریه‌پرداز جریان انقلاب» کسانی بودند که امروز در کنار ما نیستند، نه ایشان

(درباره ماجرای ناشنیده‌ی حمله با پنجه بوکس به صورت «سیدهادی خامنه ای» در قم در سال ۷۹ و خون‌ریزی صورت): مُهر و جزوات قرآن به سویم پرتاب کردند، با نشانه‌گیری خوب! / شعار می‌دادند تا صدای من به جایی نرسد / مشت و لگد به عمامه می‌زدند ، عینکم افتاد و جایی را نمی‌دیدم که پنجه بوکس به سمتم آمد / اگر می‌دیدم طرف را که ولش نمی‌کردم، اما او فرار کرد / ضاربین، ماشین را هم تعقیب کردند و دست بردار نبودند / صورتم خون‌ریزی داشت و در آستانه‌ی بی‌هوشی بودم، آیت‌الله صانعی با ناراحتی بالای سرم آمد که با جَدِّ شما هم چنین کردند / حتی دلجویی از من نشد / برای اولین بار است که یک رسانه این سوال را از من کرده، عمداً یا سهواً به این موضوع نپرداخته‌اند، نمی‌دانم 

تیراژ روزنامه «حیات نو» بیش از ۲۵۰ هزار بود که با بهانه‌ی واهی توقیفش کردند / برخی سادیسمِ اذیت کردن دارند / گفتند کاریکاتوری کشیدید که شبیه امام است، درحالیکه اصلا ربطی به امام نداشت / توضیحاتی در مجلس دادم که برخی نمایندگان گریه کردند / سال ۸۸ هم بخاطر انتشار بیانیه میرحسین موسوی توقیف شدیم

(درباره علت کم شدن فعالیت شما در دهه ۷۰ ): ۴ دوره نماینده مجلس بودم، بدون دخالت حاکمیت / مجمع روحانیون و جبهه مشارکت هیچ وقت با من کنار نیامدند، «مشارکت» با تیپ امثال من مخالف بود

بعد از انقلاب، ارتباطم با ایشان (آیت‌الله منتظری ) بیشتر شد / سه سمت آیت الله منتظری به من دادند

چند خانم در فرانسه از امام پرسیدند نظر شما به امام چیست؟ امام می‌کوید اکر مفسده نباشد، اشکالی ندارد / امام معتقد بود حجاب بستگی به «شرایط محیط» دارد / شهید مطهری در دهه ۴۰ پیرامون حجاب نظراتی دادند که باعث حمله‌ی متحجرین شد

(در مورد شبکه‌های اجتماعی): باید استقبال کرد، یک دوره‌ای ویدیو در این کشور جرم بود و برخی بخاطر شغل‌شان از هستی ساقط شدند

(پیرامون «مجلس انقلابی»): نماینده ۴۰ درصدی هستند بالاخره! / اکثریت نمایندگان را نمی‌شناسم / تندروی و ضدیت بی‌رویه با دولت فعلی و بدون منطق دارند

 

متن کامل گفت و گوی «انتخاب» با حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خامنه ای پیش روی شماست:

انتخاب: سلام عرض می‌کنم خدمتتان حاج آقا و ممنون از فرصتی که در اختیار «انتخاب» قرار دادید. اگر نکته‌ای برای ابتدای صحبت دارید، بفرمایید.

خامنه‌ای: بسم الله الرحمن الرحیم. من از شما و همکارانتان تشکر می‌کنم و ترجیح می‌دهم سوالات را شروع کنید.

انتخاب: حاج آقا! این ایام که کرونا کشور و دنیا را احاطه کرده، شما خدای ناکرده که دچار نشدید؟

خامنه‌ای: خودِ من تاکنون خیر، ولی بچه‌ها و خانواده به نوبت گرفته‌اند.

انتخاب: حاج آقا! می‌دانم که شما خیلی اهل ورزش هستید. آیا مختل نشده؟

خامنه‌ای: نخیر، ورزش را در خانه انجام می‌دهم.

انتخاب: شنیده‌ام که شما در زورخانه ورزش می‌کردید.

خامنه‌ای: زورخانه می‌رفتیم ولی حالا دیگر مثل همه چیز تعطیل است. در خانه ورزش می‌کنم.

انتخاب: حاج آقا! اگر اجازه دهید ما صحبت را از قبل از انقلاب شروع کنیم. در مورد فعالیت‌های حضرتعالی در پیش از انقلاب. البته به کرات در مورد فعالیت‌های گسترده حضرتعالی در پیش از انقلاب در خراسان و جای جای کشور این صحبت‌ها شده ولی خواستم از زبان حضرتعالی این را جویا شویم که شما از چه موقع درواقع دقیق‌تر وارد این عرصه شدید و فعالیت مبارزاتی‌تان را شروع کردید؟

خامنه‌ای: بسم الله الرحمن الرحیم. می‌شود گفت که به طور جدی از همان زمانی که خود حضرت امام ندا را دادند و شروع کردند.

انتخاب: یعنی از چه سالی حاج آقا؟

خامنه‌ای: سال تقریبا اواخر ۴۱، ۴۲ درواقع، ما هم به ماجرا کشیده شدیم و چون یک عالِم دینی این حرکت را آغاز می‌کرد، خودبخود ما به عنوان طلبه حوزه علمیه مشهد خودبخود وارد این ماجرا شدیم و البته با انتخاب خودمان، اما یک مقدارش طبیعی بود که روحانیون وارد این ماجرا شوند و بالاخره از همان زمان دنبال کردیم.

انتخاب: اساسا اینکه شما لباس طلبگی به تن کردید و وارد عرصه شدید، به خواست ابوی‌تان بود یا نه؟

خامنه‌ای: نه، به خواست خودم بود.

انتخاب: یعنی همه اخوان هم؟

خامنه‌ای: نه، اخوان شاید اینجور نبود ولی مالِ من به اختیار خودم بود.

انتخاب: حاج آقا! در مورد فعالیت‌هایی که با گروه‌ها و جریان‌های سیاسی که در مشهد بیشتر با آنها پیش از انقلاب مشغولیت داشتید، صحبت می‌کنید که چگونه بود؟

خامنه‌ای: یعنی فعالیت سیاسی منظورتان است؟

انتخاب: بله سیاسی و مبارزاتی.

خامنه‌ای: فعالیت عمده در دو، سه تا مسئله خلاصه می‌شد. یکی از آنها تکثیر و توزیع اعلامیه‌های امام بخصوص بود. یکی، سخنرانی و مثلا صحبت در منابر و جایگاه‌ها در لباس دین و با جهت‌گیری سیاسی به همان شکلی که امام ترسیم کرده بودند. و یکی هم جلسات خصوصی با اشخاص و افراد و حالا مثلا من بیشتر با جوان‌ها و دانشجوها و کار روی بعضی از متونی که می‌توانست به این موضوع کمک کند. مثلا من ولایت فقیه امام را مدتی در آن جلسات خصوصی با بچه‌ها کار می‌کردیم و توضیح می‌دادیم و تدریس می‌کردیم. همانی که امام درس داده بودند، همان چیز را. و احیانا بحث‌ها و گفتگوهای سیاسی و مباحثی که به آگاهی سیاسی افراد و جامعه کمک می‌کرد. این دیگر تقریبا تمام کاری بود که ما می‌کردیم و می‌توانستیم بکنیم و خواندن کتاب و تشویق به خواندن کتاب، هر دو که آن زمان یادم هست کتابخوانی خیلی رواج داشت.

انتخاب: فعالیت‌تان بیشتر در مشهد متمرکز بود یا در جاهای دیگر هم مشغول بودید؟

خامنه‌ای: نه، من از اول تا اواخر مشهد بودم به غیر از یک برهه‌ای که بالاجبار تهران و جاهای دیگر می‌رفتم و مثلا سه، چهارسالی هم در تهران در زندان بودیم، بقیه را همه در مشهد بودم.

انتخاب: حاج آقا! در مورد روابطتان با مجاهدین خلق هم می‌فرمایید که چگونه بوده؟

خامنه‌ای: با مجاهدین خلق به عنوان این جریان مستقیما رابطه‌ای نداشتم. البته اشخاص مرتبط و عضو مجاهدین را بدون اطلاع از اینکه اینها عضوند، می‌شناختم و با اینها ارتباط هم داشتم ولی خبر نداشتم که اینها عضوند. بعدها مثلا در زندان اینها را می‌دیدیم و می‌فهمیدیم که اینها عضو بودند و خب، طبعا نمی‌گفتند! نه، ارتباط رسمی با مجاهدین خلق به عنوان همکاری، همفکری (نداشتم)….

انتخاب: حتی قبل از تغییر ایدئولوژی؟

خامنه‌ای: بله، بله. حالا بعد از ایدئولوژی که تکلیف روشن بود، آن که هیچ. و نه، هیچ ارتباطی با اینها نداشتیم منتها خب چون هنوز اوایل کار اینها بود، به اینها خیلی خوشبین بودیم. مخصوصا به خاطر اینکه فدائیان خلق که آمده بودند و خیلی مثلا میدان‌داری می‌کردند و مذهبی نبودند، وقتی فهمیدیم اینها آمدند با همان خط مشی ولی مذهبی‌اند، خب، خیلی از این بابت خوشحال بودیم ولی از دور نسبت به اینها نگاه می‌کردیم. از نزدیک ارتباطی ایجاد نشده بود. منتها در دوره‌ای که من در تهران زندان بودم از ۵۳ به بعد، که با اینها در زندان بودیم و شبانه‌روز با اینها زندگی کردیم…

انتخاب: می‌توانید بگویید بعضی از افراد چه کسانی بودند؟

خامنه‌ای: من الان یک خرده در یادآوری اسامی مشکل دارم. اگر می‌دانستم باید روی کاغذ فکر می‌کردم، الان بخواهم فکر کنم، وقت این جلسه گرفته می‌شود ولی خب، بودند یک تعدادی هم از رده‌های بالا یا نیمه بالا یا رده‌های مثلا متوسط به پائین که اینها را در آنجایی که ما بودیم و در آن بندهایی که امثال ماها بودند، چون ما بندهایی در زندان قصر بودیم که زندانی‌هایش حداکثر ۵، ۶ سال زندان می‌گرفتند. من خودم مثلا دوره اول ۴ سال گرفتم و بعد سه سال و خرده‌ای شد در تهران. در مشهد دوسال گرفتم و بعد در تجدیدنظر یکسال شد. در مشهد ما درواقع با غیرمذهبی‌ها، فدائیان و بعضی از گروه‌های دیگر غیرمذهبی از نزدیک به مدت یکسال حشر و نشر پیدا کردیم. آنجا اینها را شناختم و از اینها اعتقادم برگشت. قبلا اعتقاد داشتیم به فدائیان و فکر می‌کردیم اینها انقلابی‌اند، خوبند! ولی در زندان که با اینها مواجه شدیم، دیدیم تصوری که از اینها داشتیم با واقعیت فرق دارد.

انتخاب: به دلایل غیرمذهبی که اینها…

خامنه‌ای: نخیر! نه به آن دلیل. به این خاطر که آنها اصولا برخلاف آنچه می‌گفتند، تفکری غیر از تفکر خودشان را اصلا قبول نداشتند و با ما یعنی با خود شخص من به دلیل اینکه آنجا با بعضی از جوان‌ها و دانشجویان کار می‌کردم و تعالیم اسلامی را ترویج می‌کردم، بدون اینکه تعرضی نسبت به کسی داشته باشم، با ما رسما مخالفت کردند و آن جلسه ما را به هم ریختند و به هم زدند.

انتخاب: عجب! یعنی در همان زندان تشنج ایجاد کردند؟

خامنه‌ای: بله در همان زندان مشهد، اصلا شایعه انداختند که فلانی دارد به مارکسیست‌ها فحش می‌دهد و فلان کار را می‌کند. من اسلام را داشتم توضیح می‌دادم و داستانش مفصل است. این کارها را که کردند، ما فهمیدیم که اینها اصولا پیشرفت خودشان را در شکست و کوباندن و متهم کردن دیگران می‌بینند و کارشان این شکلی است. اینها را دیگر نمی‌شود انقلابی دانست. صرفا اینکه حالا یک اسلحه‌ای به دست می‌گیرند و یک کارهایی می‌کنند، این نشان انقلابی بودن نیست. خلاصه شناخت‌ها و چیزهای دیگری هم از اینها دیدیم که در خاطرات گفتیم. اینها مثلا در زندان مشروب درست کردند بخورند و از این کارها هم کردند.

انتخاب: جدا؟! چطور درست می‌کردند؟

خامنه‌ای: یک مقدار خرما را که به اصطلاح ملاقات‌کنندگان برای ماها می‌آوردند، اینها برداشته بودند و برده بودند یک جایی گذاشته بودند و شراب درست کرده بودند!

انتخاب: عجب!

خامنه‌ای: داستانی دارد حالا. این کارها را کردند و از این طرف این کارشان و از آن طرف مسخره‌کردن مسائل دینی و رسما، علنا مسخره می‌کردند، هو می‌کردند و هیچی را قبول نداشتند. خب، ما نسبت به اینها نگاه دقیق‌تری پیدا کردیم و بیرون که آمدم به بعضی دوستان که می‌دیدمشان بخصوص با چند نفر، من توضیحات کامل نسبت به آنچه دیده بودم، داده بودم.

انتخاب: چه سالی حاج آقا؟

خامنه‌ای: سال ۵۰ رفتم، ۵۱ آمدم بیرون. آمدم تهران و به آقای مطهری مفصل این مسائل را توضیح دادم. به آقای بهشتی توضیح دادم و به آقایان دیگر، هر کسی دیدم توضیح دادم. آقای باهنر و هاشمی و خود آقای اخوی، اینها را من برایشان توضیح دادم که من آنچه دیدم، این است. خب، این مربوط به این مرحله بود. بعد سال ۵۳ مجددا در تهران دستگیر شدم که شش ماه و نیم در کمیته بودم، در سلول و بازجویی و بعد آمدیم در زندان قصر. نیمه‌های ۵۳ به بعد تا اوائل ۵۶٫ آنجا خب، با مجاهدین خلق و بچه‌های وابسته به آنها مواجه شدیم. دیدیم اینها هم، درست مثل آنها هستند بااین تفاوت که ما در آن زندان تبلیغ زندان می‌کردیم و ما را متهم می‌کردند که داریم به مارکسیست فحش می‌دهیم تا بهانه‌ای برای تعطیل کردن کلاس‌های ما درست کنند و این آقایان اصلا به ما اجازه نمی‌دهند و این حق را برای ما قائل نیستند که ما راجع به اسلام و قرآن با بچه‌ها کار کنیم. می‌گفتند این کار را ما باید بکنیم! شما نگاهتان و آشنایی‌تان با اسلام، آشنایی مثلا خوبی نیست یعنی شما، نگاهتان نگاه اشتباهی است و ما باید اسلام را توضیح و به این بچه‌ها تعلیم دهیم و شما تنها کاری که می‌توانید بکنید این هست که چون طلبه هستید و زبان عربی بلدید، زبان عربی به اینها یاد دهید که ما می‌خواهیم با اینها قرآن کار کنیم، بتوانیم این کار را آسان‌تر انجام دهیم. خب، ما طبعا زیر بار نمی رفتیم و علی‌رغم خواست اینها و فشارهایی که بر من در زندان می‌آوردند، یک تعدادی برای خودمان داشتیم و با اینها قرآن و نهج‌البلاغه و چیزهای دیگر را کار می‌کردیم و به بعضی از دوستان طلبه‌ای هم که ممکن بود به دام اینها بیفتد و بروند عربی درس دهند، گفته بودم آقا اکیدا مواظب باشید اگر به شما گفتند عربی درس دهید، عربی درس ندهید چون اینها می‌خواهند از عربی درس دادن ما، به عنوان ابزاری برای کارهای خودشان استفاده کنند. خب این دیگر تقریبا صورت مسئله بود ولی حواشی زیادی داشت که به اختلافات خیلی بالایی انجامید و این قبل از آن بوده که آنها تغییر ایدئولوژی که البته شده بود ولی ما خبر نداشتیم (را انجام داده باشند). آن مصاحبه همه چیز را رو کرد.

انتخاب: یعنی قبل‌تر بوده…

خامنه‌ای: قبل‌تر بوده، مسلم بوده. شاید از ۵۰ شروع شده بوده. بله از ۵۰ شروع شده بود چون در زندان مشهد یکی از مجاهدین خلق خودش به من گفت و بعضی‌ها را اسم برد که آن زمان نماز نمی‌خواندند. خب، یک خرده برای من هضمش مشکل بود و باور نمی‌کردم چون خوشبین بودم. در این زندان که آمدیم، دیدیم که به ظاهر نماز می‌خواندند اما کارشان این شکلی بود. یعنی اصلا ماها را قبول نداشتند و خطی را که ماها را به اصطلاح بیانگر خط امام می‌دانستند در دلشان و گاهی هم در ظاهر مسخره می‌کردند. و نمی‌گذاشتند ما اصلا هیچ کار تشکیلاتی، کار فکری، کار قرآنی، کار مثلا سیاسی با بچه‌های دیگر داشته باشیم و بایکوت می‌کردند و خلاصه بدگویی می‌کردند. خیلی کارهای عجیب و غریبی می‌کردند که حالا داستانش خیلی تلخ و مفصل است. اینها را هم وقتی من آمدم بیرون، مفصل برای آقای مطهری، برای آقای بهشتی و برخی دیگر توضیح دادم، همه‌شان. که خدا رحمت کند آیت‌الله مطهری به دقت گوش می‌کرد و خیلی خلاصه مغتنم می‌دانست این اطلاعات را و خیلی ما را تشویق می‌کرد.

انتخاب: در پسا۵۴ که دیگر رسمی مجاهدین…

خامنه‌ای: بله آنوقت که رسمی شد دیگر خب برای من خیلی تعجب‌آور نبود.

انتخاب: به خاطر اینکه یکسری سمپادها، جوان‌ها بودند همچنان برای شما مشکل بود که درواقع…

خامنه‌ای: برای ما که نه، برای آن بچه‌ها شاید بوده ولی…

انتخاب: منظورم آنهاست که بخواهند دوباره آنها را جذب بکنند.

خامنه‌ای: نه نمی‌گذاشتند، باز هم نمی‌گذاشتند. باز هم اجازه نمی‌دادند یعنی حالا شاید معنی‌اش این بود که آنها با این مسئله هماهنگ‌اند و از قبل هماهنگ کردند، برایشان چیز تازه‌ای نبود. توجه می‌کنید؟ فقط این مقدار بود که می‌گفتند اینها که دارند مصاحبه می‌کنند، اینها مزدور ساواک شده‌اند و این حرف‌ها را می‌زدند، بیخود می‌گویند، همان‌ها که مصاحبه می‌کردند. در مصاحبه یادم هست که «خاموشی» بود و یکی هم چندتای دیگر بودند. آن وحید افراخته و کی بود آن یکی؟ من اسم‌ها را فراموش می‌کنم! و عکس صمدی لباف را نشان دادند که زیر شکنجه‌های خیلی زیاد قرار داشت و بعد هم بالاخره اعدامش کردند و اینها، او را زدند و زدن او باعث شد که توسط ساواک در کوچه دستگیر شد. و شریف‌واقفی را هم که شهیدش کردند که خانواده‌اش آنجا بودند و با اینها مصاحبه می‌کردند و اینها گریه می‌کردند و می‌گفتند که بله. خب، می‌دانید که با چه وضع فجیعی هم او را کشتند؟ خیلی وحشیانه. و به هر حال یک همچین وضعی بود. ما آنچه دیدیم تقریبا به نظر من سیر طبیعی آن چیزی بود که قبلا دیده بودیم.

انتخاب: حاج آقا در مورد انحصارطلبی مجاهدین خلق در آن ایام نمونه دیگری هم دارید؟ به جز اینکه می‌فرمایید در زندان ممانعت می‌کردند و می‌گفتند اسلام را فقط باید آنگونه که ما می‌گوییم، بیاموزند.

خامنه‌ای: خودِ همین این یک سیاست مادر برای اینها بود که در زندان که خیلی هم تشکیلاتی عمل می‌کردند و کنترل می‌کردند، اجازه ندهند هیچ تفکری وارد میدان شود و به عنوان دین و اسلام فعالیتی بکند. خب، طبیعتا این تفکر و سیاست مادر، خیلی آثار داشت. خب یک اثرش این بود که همه وقتی وارد زندان می‌شدند حالا اگر مطالعه‌ای هم راجع به اسلام داشتند، وقتی از این در بیرون می‌رفتند، به کلی متفاوت می‌شدند. دوم، دیدی بود که نسبت به روحانیون اینها ارائه می‌دادند. البته به خود ما که چیزی نمی گفتند ولی از کسانی که تحت تاثیر اینها قرار گرفته بودند، اول ورود با ماها خیلی رفیق و دوست بودند و خلاصه ماها را دوست می‌داشتند ولی بعد از مدتی می‌دیدیم که اصلا ما را می‌بینند، نگاهشان را به سمت دیگر…

انتخاب: پس حتی در ظاهر هم.

خامنه‌ای: بله، بله بایکوت می‌کردند، رسما. این معلوم بود که نتیجه تعالیم و حرف‌های آنهاست که از آخوند و آخوندیسم و همه چیز بد و بیراهه می‌گفتند. حالا بعضی‌ها تصور می‌کردند که شاید مثلا تفکرات و اندیشه‌های امثال آقای دکتر شریعتی موثر بوده. اینها  آقای دکتر شریعتی را هم قبول نداشتند. این را دقت کنید! قبول نداشتند به هیچ وجه. فقط خودشان را قبول داشتند. هرچه که از آداب و تعالیم و اندیشه‌های اسلامی و سیاسی اسلامی در مطالب خودشان، نوشته‌های خودشان به عنوان گروه وجود داشت، آن وحی منزل بود و غیر از آن هیچکس را به طور مطلق قبول نداشتند، امام را هم که قبول نداشتند. بارها و بارها می‌شنیدیم به طور غیرمستقیم از اینها که ماها را مسخره می‌کردند و می‌گفتند اینها دنباله‌روهای آقای خمینی‌اند. و خودشان را دارای اندیشه‌های مذهبی و دینی منتها حالا می‌توانم بگویم لائیک تعریف می‌کردند. بارها در زندان مثلا گفته بودند که ما تفکرمان شبیه تفکر یاسر عرفات است. نماز و اینها می‌خوانیم اما کاری به اسلام نداریم. اسم یاسر عرفات را می‌بردند به این خاطر که هم مبارز و چریک بوده و هم در عین حال اینجوری بوده.

انتخاب: تفاوتی بین رویکردی که ساواک و بازجوها با جریان روحانیت در زندان داشتند با مجاهدین خلق بود؟

خامنه‌ای: از چه جهت؟

انتخاب: انواع رویکردهایی که داشتند، دادودستدی که داشتند.

خامنه‌ای: آنها هیچکس را قبول نداشتند. نخیر، آنها از خدا می‌خواستند که چنین اختلاف‌نظرهایی وجود داشته باشند و می‌فهمیدند و می‌دانستند که چنین چیزی هست ولی آن را تقویت می‌کردند، تائید می‌کردند و از وجود چنین اختلافی خوشنود بودند اما این باعث نمی شد که در بازجویی‌ها یا از ما یا از آنها چیزی کم بگذارند و اگر پای شکنجه و کتک و اینها باشد، کمتر بکند. چون آنها هدفشان دربازجویی‌ها عمدتا این بود که اطلاعات گیر بیاورند. آنها بیشترین سعی‌شان این بود که از آن متهمی که آوردند، اطلاعات بگیرند. حالا اگر چریک و اهل گروه و گروهک است، اطلاعاتی راجع به تیم و اسلحه و انبار اسلحه و برنامه‌ها و پروژه‌ها و اگر امثال ماست، از ارتباطات ما و احیانا مثلا بعضی روابط ما با این گروه‌ها سردربیاورند، اگر داشته باشیم. و انگیزه‌ها را جستجو کنند. خلاصه دنبال اطلاعات بودند، هرچه بیشتر، بهتر.

انتخاب: حاج آقا بحث شکنجه شد. شما از طرف ساواک شکنجه‌ای پیش از انقلاب و در دوران مبارزه و زندان شدید؟

خامنه‌ای: بله.

انتخاب: می‌توانید بگویید چگونه بوده؟ شکنجه روحی بوده، جسمی بوده؟

خامنه‌ای: حالا روحی که طبعا وجود داشت ولی جسمی هم مرسوم بود به کسانی که اطلاعاتی فکر می‌کردند دارند و از آنها به زور اطلاعات بگیرند، شکنجه‌هایی وجود داشت منتها خب سلسله مراتب داشت. اولین باری که من رفتم زندان، سال ۴۴ بود که فقط ۱۷ سالم بود.

انتخاب: به چه اتهامی آن موقع رفته بودید؟

خامنه‌ای: آن اتهام عبارت بود از اینکه در مجلس دعای توسلی که آن سال‌ها بعد از تبعید امام به ترکیه، هم در قم وجود داشت هم در مشهد تشکیل شده بود، یعنی ماها به کمک مرحوم آقای ربانی شیرازی و با هدایت ایشان، در حرم تشکیل دادیم. در همان دارالسیاده، بعد از نماز مغرب عشاء آنجا جمع می‌شدیم و مردم خودبخود دور و بر ما جمع می‌شدند و دعای توسل می‌خواندیم. یک خرده روزه و یک خرده مداحی توسط افراد مختلف و در انتها، دعا می‌کردیم و دعا به امام می‌کردیم که هدف همان دعای به امام بود. به اسم نام می‌بردیم و فریاد الهی آمین مردم بلند می‌شد و خیلی یک مانور خوبی بود در آن دورانی که بردن اسم امام، قاچاق بود! خب، من آن شب آنجا شرکت می‌کردم و خب در واقع پشت صحنه را داشتیم و کارگردانی و این چیزها با ماها بود. بعد که یکی از شب‌ها من خودم دعا را خواندیم و بعد هم دستگیر شدیم و آمدیم زندان، خب ما را که ساواک آوردند، آن وقت هنوز کتک‌زدن خیلی مرسوم هم نبود ولی خب ما را یک مقداری کتک زدند. البته هم سیلی به صورت و هم لگد و مشت و این چیزها و مثلا یک ساعتی هم جلوی آفتاب که تابستان بود، دو دست بالا و یک پا بالا، ما را نگه داشتند که این یکی از آن کارهایی بود که شد و مال آن زمان بود. دفعه دوم که زندان رفتم سال ۵۰ بود همین مشهد. اینبار به ظاهر به خاطر اعلامیه‌ها و این چیزها بود.

انتخاب: سن و سالتان هم دیگر بیشتر بود.

خامنه‌ای: بله، آنجا دیگر شلاق کفِ پا بود، درست مثل همان شکنجه‌های کلاسیک، شلاق‌های با کابل، کف پا می‌زدند به طوری که پا دیگر کاملا مجروح می‌شد و خب دردش هم چون کف پا مستقیم به مغز ارتباط دارد، تقریبا می‌توان گفت اثرگذارترین نوع شکنجه همان است. و او هم که بود و بالاخره صورت گرفت و تا آخر زندان آمدیم بیرون.

انتخاب: یعنی شکنجه کف پا بیشتر برای حضرتعالی بود. چیز دیگری نبوده؟

خامنه‌ای: حالا یک نوع دیگرش هم. دفعه سوم که من تهران زندان آمدم در کمیته، آنجا جلسات مختلفی شلاق‌ها وجود داشت. در بعضی از جلسات کار دیگری هم می‌کردند. مثلا یک جایی بود که سر را یک جایی می‌گذاشتند و می‌بستند و با دو تا دست آدم را آویزان می‌کردند و در حین آویزان کردن، پاها به ظاهر روی زمین بود ولی جوری بود که زانو را نمی شد راست کرد. یعنی خیلی فشار روی زانو زیاد می‌آمد.

انتخاب: یعنی حس خفگی هم دست می‌داد؟

خامنه‌ای: بله، احساس خفگی هم تا حدودی دست می‌داد و آنها با شلاق به پا می‌زدند. اگر پا را جمع می‌کردیم به جلوی پا می‌زدند، اگر این طرف می‌آمدیم، از پشت می‌زددند و آن منطقه قوزک پا را کاملا مصدوم می‌کردند که سالیان سال آن استخوان‌های پای من درد می‌کرد.

انتخاب: الان هنوز آثارش هست؟

خامنه‌ای: الان نخیر. الان من آثاری ندارم ولی خب بعد این یکی از آنها بود. بعد شلاق مخصوص آپولو و جریانی که شنیدید هم در آن بود. یکی، دوبار هم با حسینی، شکنجه‌گر معروف آن برنامه را داشتیم. خودِ بازجو هم مفصلا می‌زد.

انتخاب: می‌فرمایید دقیقا چگونه بود؟

خامنه‌ای: مالِ آپولو؟

انتخاب: بله.

خامنه‌ای: آپولو یک درواقع جای نشستنی بود فلزی که می‌شد پاها را روی آن دراز کرد. یک سینی فلزی درواقع بود که پاها را دراز می‌کردیم و این قسمت از پا بیرون قرار می‌گرفت و دو دست هم یک چیزی گذاشته بودند که خود حسینی به ما می‌گفت دست‌هایت را آنجا بگذار، مثل منبر که می‌نشینی! می‌خواست سر به سر ما بگذارد. دو دست و دو پا را با یک وسیله فلزی قفل می‌کردند به طوری که فشار هم می‌آورد یعنی گاهی دست‌ها را مصدوم می‌کرد. این کار باعث می‌شد دست از جایش تکان نخورد پا را هم روی عصب به صورتی می‌بستند که صاف بماند و نتوانی تکان بدهی. بعد شروع به شلاق زدن می‌کرد. یک چیزی هم مثل آپولو روی سر می‌گذاشتند و خاصیتش هم این بود که صدا بیرون نمی‌رفت و هرچه صدا بود به گوش خود فرد می‌رفت. بیشتر برای این بود که اعصاب فرد خسته شود.

انتخاب: چند بار برای شما اتفاق افتاد؟

خامنه‌ای: دوبار. آن هم که گفتم در اتاق حسینی آویزان می‌کردند.

انتخاب: کدام آزاردهنده‌تر بود؟

خامنه‌ای: شلاق که آپولو بود. در همان حالت آپولو سیم به برق هم وصل می‌کردند و شوک هم می‌دادند. همانطور که می‌زدند و فریاد می‌کشیدیم، کمی سکوت می‌کرد و دوباره می‌زد. باز ما فریاد می‌کشیدیم و دو سه بار این کار را می‌کرد. گاهی هم جلو می‌آمد و با هیکل بزرگی که داشت به فکمان می‌کوبید که مثلا چرا حرف نمی‌زنی و… همینطور ادامه داشت تا جایی که دستور داشتند بزنند. بعد هم که تمام می‌کردند. سه جلسه به این صورت اتفاق افتاد. البته به نظرم شکل متوسط شکنجه بود و از این بالاتر خیلی بود.

انتخاب: روی چه کسانی این کارها را می‌کردند؟

خامنه‌ای: افراد مختلفی بودند.

انتخاب: مثلا آقای هاشمی؟

خامنه‌ای: بله البته از جزئیاتش خبر ندارم اما می‌دانم که حتی ایشان بیهوش می‌شده.

انتخاب: در مورد اخوی چطور؟

خامنه‌ای: در مورد ایشان هم بوده اما اندازه‌اش را خبر ندارم. در مورد کسانی که مسلح بودند فشار بیشتر بود. گاهی هم افراد مسلح نبودند اما نمی‌دانم چرا در موردشان خیلی حساس بودند و من سروصدای شکنجه‌شان را از سلول در نیمه شب می‌شنیدم. مخصوصا نیمه‌شب بیدارشان می‌کردند که شکنجه دهند.

انتخاب: خوفی هم ایجاد کنند…

خامنه‌ای: بله. ما صدایشان را می‌شنیدیم. نمی‌دانستم صدای کیست. یکی دو بار در اتاق بازجویی همان آقا را دیدم و فهمیدم کیست و بعدا از دوستانم شد. آقای سیروس نجفی که معلمی از گیلان بود و خیلی شکنجه شد.

انتخاب: علت شکنجه را نمی‌دانید؟

خامنه‌ای: خیر یادم نیست اما در مورد برخی افراد حساسیت بیشتری به خرج می‌دادند. من خودم آن زمان جوان و ورزشکار بودم و بدن آماده و قد بلندتر از حالا و هیکل بزرگ‌تر داشتم، بازجوی من اول مفصل خودش با شلاق در اتاق من را می‌زد، تازه بعدا می‌فرستاد نزد حسینی. از طبقه بالا به پایین فریاد می‌زد و می‌گفت آقای حسینی آماده باش که یک مهمان گردن‌کلفت برایت می‌فرستم.

انتخاب: یعنی حضرتعالی.

خامنه‌ای: بله او هم روی مهمانان خیلی حساسیت داشت و بیشتر می‌زد. کسانی که هیکل بزرگی داشتند را بیشتر می‌زد.

انتخاب: به طور کلی چند سال قبل از انقلاب در زندان بودید؟

خامنه‌ای: مجموعا چهار سال و نیم.

انتخاب: چند سال در مشهد؟

خامنه‌ای: در مشهد حدود یک سال و خرده‌ای و مابقی در تهران.

انتخاب: در مورد گروه یازده نفره حوزوی که تشکیل شده بود، توضیحاتی دارید؟

خامنه‌ای: اطلاعات ویژ‌ه‌ای از آن جلسه ندارم. در قم بعد از شروع انقلاب تعدادی از آقایان در سطوح مختلف فعالیت می‌کردند. برخی مثل آیت‌الله منتظری یا مرحوم ربانی شیرازی، مبارزه علنی و سفت و سخت داشتند و زندانش را هم رفتند و شکنجه شدند. افرادی هم بودند که می‌خواستند آرام‌تر به کارهای اصلاحی حوزه بپردازند و اساسنامه‌ای هم نوشته بودند.

انتخاب: مثل آقای مصباح؟

خامنه‌ای: بله یازده نفر بودند که آقای مصباح هم یکی از آنها بود. اخوی ما آسید محمد خامنه‌ای هم جزوشان بود. بقیه هم آذری قمی، مشکینی، جنتی بودند. بعد تعدادی از اینها را گرفتند. آقای آذری را مدت کمی گرفتند و بعد آزاد شد. آقای مشکینی را گرفتند و به ایشان گفتند در قم نباش، هر جا می‌خواهی باش. ایشان به مشهد آمد و ما یک سال در خدمت ایشان بودیم و با ایشان مانوس بودیم و درس می‌دادند. بقیه هم اگر دستگیر و زندانی شدند ظاهرا طولانی نبوده. نمی‌دانم آقای مصباح دستگیر شدند یا نه. برخی از این افراد مدتی فراری شدند و بعد هم مسئله منتفی شد.

آقای هاشمی از جمله کسانی بود که از اول در خط مبارزه بود و خیلی هم فعال بود و در سال ۴۱-۴۲ که طلبه‌ها را به سربازی می‌بردند، ایشان را به سربازی بردند و یک روز ایشان در همان لباس سربازی به قم آمده بود در همان جلسه‌ای که امام بودند و همه نگاه کرده بودند و… بعد هم امام فرمودند همه‌تان اینجا باشید و اسلام را ترویج کنید. این باعث شد رژیم که تا آن زمان فکر می‌کرد با گرفتن طلبه‌ها می‌تواند آنها را وحشت‌زده کند حالا اینها را در میدانی قرار داده…

انتخاب: یعنی تهدید را به فرصت تبدیل کرده.

خامنه‌ای: بله. لذا بعد دیگر فشار نیاورد و یکی یکی فرار کردند و ظاهرا دنبال نشد و قضیه تمام شد.

انتخاب: درست است که آقای مصباح بعد از اینکه گروه لو رفت مبارزه را کنار گذاشتند؟

خامنه‌ای: در این زمینه خبر ویژه‌ای ندارم البته مبارزه آقایانی که اسم بردم منحصر به همین مقدار بود. ولی خب اینها از لحاظ فکری آن زمان افراد روشنفکری بودند و بالاخره به درد مدیریت حوزه می‌خوردند. آقای بهشتی با اینها کار می‌کرد. بعدها در اثر گذر زمان و برخی تجربه‌ها، مثل همه فعالیت‌ها و روندها اختلاف نظرهایی پیدا شد احتمالا ایشان در جایی مشکلی دیدند که صلاح دانستند ادامه ندهند.

انتخاب: در مورد فعالیت‌های قبل از انقلاب آقای مصباح توضیحاتی دارید؟

خامنه‌ای: خیر اطلاعی ندارم.

انتخاب: از زبان آقای هاشمی روایتی شنیدم که گفتند قبل از انقلاب همراه با آیت‌الله خامنه‌ای به تهران آمدند و به قم منزل آقای مصباح رفتند و ساعت‌ها با ایشان مباحثه کردند که باید به مبارزه برگردی و ایشان زیر بار نمی‌رفت و می‌گفت مبارزه در شرایط فعلی حرام است و این گفته تا سال‌ها بعد منجر به قهر آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی با آقای مصباح می‌شود.

خامنه‌ای: بنده هم تا همین مقدار شنیده‌ام.

انتخاب: این گفته را تصدیق می‌فرمایید؟

خامنه‌ای: فرقی نمی‌کند تصدیق کنم یا تکذیب. بالاخره یک گفته تاریخی است که نقل شده. یا واقعی است یا غیرواقعی. به قول ما طلبه‌ها الخبر یحتمل الصدق و الکذب. حالا آقای هاشمی راوی هستند و ایشان قاعدتا خلاف نمی‌گویند. ولی ممکن است برخی چیزها که جنبه استنباطی دارد را ایشان استنباط کرده‌اند و آقای مصباح ممکن است قبول نداشته باشند.

انتخاب: آقای مصباح در جواب گفته‌اند به این خاطر بود که انقلابی‌ها با مجاهدین گره خورده بودند.

خامنه‌ای: بله.

انتخاب: اما آن زمان مجاهدین تغییر ایدئولوژیک به طور محسوس نداده بودند.

خامنه‌ای: من اینجا در مورد عملکرد آقای مصباح قضاوت ندارم اما این مطلب را باید دانست که حتی قبل از اعلام مواضع هم افکار و اندیشه‌های در قالب مذهبی، (سیاسی و مبارزاتی به کنار) آنچه مجاهدین خلق در مورد معرفی و شناخت اسلام در چارچوب تعلیمات و آموزش‌های درون گروهی‌شان داشتند مورد قبول اکثریتی از روحانیون و اسلام‌شناس‌ها نبود. کمااینکه یکی از همین‌ها به نام تراب حق‌شناس که یکی از ایدئولوگ‌های اینها بود، به نجف رفته بود که امام را به حمایت از خودشان قانع کند و بقبولاند که ما اسلام را تبلیغ می‌کنیم. و از امام خواسته بودند به جلساتی بروند و آنچه را که از افکار و اندیشه‌های اسلامی معتقد هستند را بیان کنند و اعتقاداتشان را برای امام توضیح دهند.

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: آقای روحانی؛ حضور غیررسمی آمریکا در نشست کمیسیون برجام عدول از سیاست قطعی ایران است