نقدی بر «قران یک متن مسئلهدار و مسئلهانگیز است»
مصطفی حسینی طباطبائی
اخیراً در «زیتون» گزارشی از سخنرانی آقای محمّدعلی امیر معزّی (از اساتید دانشگاه پاریس) منعکس شد که مایۀ شگفتی و ناخرسندی بسیاری از قرآنشناسان را فراهم آورد. شگفتی از اینکه جناب امیر معزّی راه و روشی را در قرآنپژوهی پیش گرفتهاند که نتیجۀ آن، سخنان ذیل است:
«کسانیکه دنبالهرو محمّد بودند «مؤمنان» نام داشتند. اسم اسلام و مسلمین از زمان عبدالملک [خلیفۀ چهارم اُمَوی] رایج شده، از آن زمان سکّه هست. بنابراین به نوعی، بنیانگذارِ اسلام به عنوان دین امپراتوری، عبدالملک است و اوست که سعی میکند قرآن را شکل دهد، قرآنی که میشناسیم به عنوان رسمی»!!
این نتیجه که در بخش پایانی سخنرانی ایشان آمده، سراسر خطا است و معلوم میشود مبانی آن نادرست بوده که بدین غایتِ غریب، پیوسته است زیرا:
اوّلاً واژۀ «مؤمنون» در قرآن و در آثار اسلامی به معنای «وصفی» به کار رفته نه به معنای «اسمی»؛ یعنی به کسانی مؤمنون میگفتند که به پیام محمّد رسول الله ایمان آورده و بدو گراییده بودند، نه آنکه نام دین آنها «ایمان» بود و بدین اعتبار ایشان را «مؤمنون» مینامیدند! امّا برخلاف رأی آقای امیر معزّی، واژۀ مسلمین علاوه بر معنای وصفی، به عنوان نام پیروان محمّدص نیز به کار میرفت چنانکه در نصّ قرآن مجید آمده است: هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ(حج: ۷۸) یعنی: «او شما را مسلمین نام نهاد» و در کتب سیره و مغازی و تاریخ و اشعار عرب و عرف عمومی مسلمانان نیز همواره این اسم حفظ شده است.
ثانیاً اگر در روزگار عبدالملک بن مروان ـ به تقلید از رومیها ـ سکّه زدند و نام اسلام و مسلمین را در سکّهها آوردند، این امر کمترین دلالتی بر آن ندارد که پیش از آن زمان، نامِ اسلام و مسلمین مهجور بوده و رواج نداشته است؛ بلکه برعکس، سکّه را معمولاً به نام افراد یا جماعتی میزدند که نام آنها شناخته شده و معروف بود نه نامعروف!
ثالثاً به خاطر آنکه عبدالملک (با وجود انحرافاتش) اقداماتی به نفع مسلمین هم نموده، بدیهی است که هرگز نمیتوان او را «بنیانگذار اسلام» نامید! آری، در مسائل جدّی و تحقیقی جای اغراق و غُلُوّ و مبالغه نیست!
رابعاً با وجود آنکه در عصر عبدالملک هزاران قاری و حافظ قرآن و فقیه و مفسّر و مفتی و خطیب در سراسر جهان اسلام بودند و با اینکه شب و روز مسلمانان قرآن را در مساجد و در نمازها و در خطبهها و در مباحثات و مناظرات خود میخواندند و با آیات آن آشنایی داشتند، آیا عبدالملک میتوانست قرآن تازهای را بر مردم عرضه کند که با مصاحفِ عموم متفاوت باشد و آنرا رسمیّت بخشد؟ آیا از دیدگاه تحقیقی میتوانیم به چنین ادّعائی اعتماد نموده سادهاندیشی کنیم؟
اکنون جا دارد که بر سر مبانی قرآن شناسی جناب امیر معزّی برویم و ملاحظه کنیم که ایشان با توسّل به کدام مبنا و روش، به نتایج مزبور دست یافتهاند؟
آقای امیر معزّی به گفتۀ خودشان در برابر درخواست مدیر انتشارات سرف Cerf که گفته بود: «یک ترجمه از قرآن به زبان فرانسه برای ما فراهم سازید» پاسخ دادهاند: «من زیاد صلاحیّت این کار را ندارم» آنگاه به فکر افتادهاند که «به مطالعات علمی دربارۀ قرآن از قرن ۱۹ تا کنون بپردازند» سپس بدین دستاورد غیرمنصفانه نائل شدهاند که: «آنچه متون اسلامی راجع به پیدایش اسلام و قرآن میگویند قابل اعتماد نیست»! باز تأکید نمودهاند که: «دربارۀ دورۀ پیدایش اسلام یعنی حیات پیامبر و معاصرینش و پیدایش اسلام آنچه که متونِ اسلامی میگویند قابل اعتماد نیست»!!
بایددانست که برخلاف نظر آقای امیرمعزّی، پژوهش کسانی چون ایشان یا خاورشناسان اروپایی و امریکایی دربارۀ حیات پیامبر اسلام، ناگزیر باید به آثار علمای قدیم اسلامی که از صحابه گزارش نمودهاند متّکی باشد. زیرا در روزگار قدیم کسی از مورّخان غیر عرب به نگارش سیرت نبوی نپرداخته است تا نوشتۀ او مورد استناد قرار گیرد و اساساً دیگران همچون نزدیکان و یاران پیامبرص از احوال و آثار وی با خبر نبودند. بنابراین در پژوهش از حیات نبوی و پیدایش اسلام دو منبع بیشتر وجود ندارد یکی قرآن کریم است و دیگری گزارشهای تاریخی که از نزدیکان رسول اکرم «ص» رسیده و روشن است که در این دو زمینه، مسلمین به مراتب، بیش از خاورشناسان غربی کوشیده و تجربه آموختهاند و با زبان و بیانِ قرآن و گزارشهای صدر اسلام آشنایی دارند و اسناد و علل اخبار و آثار (یعنی خطاهایی که در متن یا سند آنها وجود دارد) را بیشتر میشناسند. لذا رأی آقای امیرمعزّی و امثال ایشان که گویند متون اسلامی قابل اعتماد نبوده و اعتبار ندارند، خود بیاعتبار است. مگر غربیها که آقای امیرمعزّی در پی ایشان میروند، در تحقیق از احوال پیامبر«ص» و صدر اسلام جز به آثار ابن اسحاق و ابن هشام و واقدی و طبری و ابن سعد و بلاذری رجوع کرده و میکنند؟
البتّه نقد آثار را فراموش نکردهایم ولی چنانکه گفته شد اهتمام مسلمین در این زمینه، کم نبوده و نیاز به تئوریهای وهمآمیز دیگران ندارند.
پس از اینکه دانستیم آقای امیرمعزّی از آثار مسلمین دربارۀ پیامبر«ص» و قرآن رویگردان شدهاند، اینک باید ملاحظه کرد که مرجع مطمئنّ ایشان در اسلامشناسی چیست؟ آقای امیرمعزّی مینویسند:«باید برای مطالعۀ این دورۀ پیدایش قرآن و اسلام، بجز متون اسلامی متون غیراسلامی معاصر را هم مطالعه کرد».
گیرم که این مطالعه انجام پذیرفت و به قول ایشان شباهتهایی هم در اسلام با یهودیّت و مسیحیّت و . . . ملاحظه شد امّا اوّلاً قرآن کریم ادیان پیشین را هرگز نفی نکرده و اصول ادیان را مشترک دانسته است. قرآن میگوید: «ای اهل کتاب به سوی کلمۀ واحدی که میان ما و شما مشترک است، بیایید که جز خدا را نپرستیم و هیچکس را شریک او نشماریم و برخی از ما برخی دیگر را به اربابی نگیرد پس اگر آنها از این دعوت روی گرداندند بگویید که ما تسلیم آن هستیم» (آلعمران: ۶۴).
پس پیامبر اسلام«ص» برای اصلاح ادیان و وحدت آنها ظهور نموده نه برای مخالفت با اصول ادیان!
ثانیاً شباهت برخی از مواضع قرآنی با کتب پیشین از باب «تَوارُد» یعنی اشتراک وحی است نه تقلید و تبعیّت! زیرا قرآن کریم مکرّر با تحریف و انحراف یهود و نصاری به مخالفت برخاسته و هرگز تابع و تسلیم و مقلّد آنها نبوده است. به علاوه، پیامبر اسلامص به مطالعۀ کتابها و آموزش از مدارس یهود و نصاری نیز نپرداخته است و این شبهۀ بیپایه از سوی برخی از خاورشناسان را اینجانب در کتاب «خیانت در گزارش تاریخ» به گستردگی پاسخ دادهام و در اینجا مجال تفصیل آن نیست.
از اینها که بگذریم، در پژوهش از قرآن کریم آقای امیرمعزّی گرفتار شبهاتی چند شدهاند که علمای اسلام مکرّر بدانها پاسخ دادهاند، ولی چون ایشان به آثار دانشمندان اسلامی اعتماد ندارند بر آن شبهات تکیه نموده و دوباره آنها را پیش کشیدهاند!
یکی از آن شبههها در پیرامون ناسخ و منسوخ قرآن است. آقای امیرمعزّی در اینباره میگویند:
«یک مثال دیگر از علوم (قرآن) ناسخ و منسوخ است یعنی یک زمانی مسلمانان برای جواب دادن به بعضی تناقضها آنرا ساختند»!
اوّلاً مسلمانها، ناسخ و منسوخ را نساختند بلکه در نصّ قرآن آمده که: مَا نَنسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا . . . (بقره: ۱۰۶).
ثانیاً کتابیکه خود قبلاً اعلام میدارد من آیات و احکام ناسخ و منسوخ دارم، معنای این سخن آنست که پیروان من در شرایط مختلف قرار میگیرند و از اینرو لازم است که در وظایف ایشان تغییراتی پیش آید. فی المثل زمانی نباید دست به جنگ بزنند زیرا دربرابر انبوه دشمن، اندک و ناتوانند و ازبین میروند لذا به آنها گفته میشود: کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ (نساء: ۷۷) یعنی: «دست از جنگ بازدارید» زمان دیگر که توان دفع دشمن را یافتند به آنان گفته میشود: قَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ (بقره: ۱۹۰) یعنی: در راه خدا با آنانکه به جنگ شما میآیند، کارزار کنید» اینست معنای ناسخ و منسوخ، یعنی گاهی با تغییر شرایط، احکام تغییر میکنند و این امر، با تناقض
تفاوت دارد، جناب آقای امیرمعزّی!
آقای امیرمعزّی تحریم شراب را به عنوان نمونه آورده و در بارۀ آن گفتهاند:
«مثلاً قرآن به شراب میگوید نوشیدنی بهشتی است و یک زمانی میگوید میتوانید بنوشید ! و در وقت نماز ننوشید». بعد آیههایی هست که شراب در آن حرام شده و از اینجمله تناقضات زیاد هست»!
در پاسخ آنجناب باید گفت: خیلی متأسّفیم که استاد اسلام شناسی دانشگاه فرانسه در این حدّ از کم اطّلاعی نسبت به قرآن مجید هستند. اوّلاً قرآن، شراب بهشتی را شَرَابًا طَهُورًا (انسان: ۲۱) خوانده است. ثانیاً میفرماید آن شراب، نه درد سر میآورد و نه نوشندگان را مست میکند: لَا یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَ لَا یُنزِفُونَ (واقعه: ۱۹). پس قیاس آن شراب با شرابهای فرانسه که همه روزه به دلیل مستی رانندگان فاجعهها پدید میآورَد، قیاسی باطل است. ثالثاً قرآن مجید از آغاز امر، مسکرات را از روزیهای نیک جدا نموده یعنی آن را بد و خبیث میشمرد چنانکه در سورۀ مکّی نحل میگوید: وَ مِن ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَ الأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَــرًا وَ رِزْقًـا حَسَنًـا (نحل: ۶۷) یعنی: «از میوههای درختان خرمـا و انگـور، شما شرابی مست کننده میسازید و روزی نیکو تهیّه میکنید.»
چنانکه ملاحظه میشود در اینجا شراب مست کننده از روزی نیکو جدا شده است ولی چون در محیط عربی، مردم به شرابخواری عادت داشتند قرآن کریم به تدریج آنها را از نوشیدنی مسکرات دور نموده است یعنی ابتدا به هنگام نمازهای شبانهروزی آنان را منع کرده و سپس به تحریم مطلق مسکرات پرداخته است. این روش قرآن در تربیت جامعه باید مورد توجّه و تقدیر جامعهشناسان و اهل علم قرار گیرد، نه آنکه مایۀ سرزنش و شماتت گردد!
شبهۀ دیگری که آقای امیرمعزّی گرفتار آن شدهاند تقطیع قصص قرآنی در سُوَر مختلف است که در اینباره مینویسد:
«قصّۀ داود، قصّۀ ابراهیم و نوح را ببینید انگار پاره پاره شده و در همۀ قرآن پخش
شده است»!
شگفتا، آقای امیرمعزّی، همۀ محاسن قرآن را معایب میشمرد! غرض قرآن از قصّهگویی سرگرمی مردمان نیست، بلکه درسآموزی و عبرت گرفتن از حوادث روزگار أنبیاء است لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْـرَهٌ لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ (یوسف: ۱۱۱) لذا در هر سورهای به تناسب موضوع، بخشی از یک قصّه را میآورد. این سبک عالی قرآن در بازگفتن امور و نتیجه گرفتن از آنها است ولی جناب امیرمعزّی شیوۀ زیبای بیان قرآن را «ناسبک»! شمردهاند. خوشا به انصافشان!
این را هم اضافه کنم که در قرآن کریم ماجرای برخی از انبیاء از آغاز تا پایان به طور کامل در یک سوره نازل شده است چنانکه در سورۀ یوسف این امر ملاحظه میشود. بنابراین تقطیع برخی از ماجراهای پیامبران در سُوَرِ مختلف نشانۀ عجز قرآن یا پراکندگی مطالب آن نیست.
نکتۀ دیگری که نباید ناگفته بماند اینست که آقای امیرمعزّی پیشنهاد نمودهاند برای فهم برخی از واژههای قرآن لازم است به زبانهای قدیم همچون آرامی و سُریانی و أمثال آندو رجوع کنیم درحالیکه اگر به فرض، واژهای از زبانهای مزبور در زبان عرب وارد شده باشد باید ملاحظه کرد که آیا معنای ثانوی پیدا کرده یا خیـر؟ مثلاً کلمـۀ انقلاب در زبـان عـرب به معنای تحوّل اجتماعی و سیاسی نیست بلکه عربها در اینباره از واژۀ «ثَوره» استفاده میکنند ولی در فارسی چنانکه میدانیم لغت مزبور معنای سیاسی و اجتماعی یافته است. از اینرو آنچه آقای امیرمعزّی دربارۀ کلمۀ «قرآن» گفتهاند که: «قرآن از “قریانا”ی سریانی میآید به معنی کتاب دعا»، صحیح نیست زیرا به فرض صحّت این تئوری به معنای ثانوی قرآن در زبان عرب توجّه نشده است؛ چنانکه در خود قرآن مجید میخوانیم: فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (قیامت: ۱۸) یعنی «چون آن را بر تو خواندیم قرائت آن را پیروی کن» و این معنا با دعا سازگار نیست که در دعا جایی برای پیروی نیست. بنابراین در واژههای قرآنی به قوامیس عرب چون العین فراهیدی و صحاح جوهری و لسان العرب ابن منظور و امثال اینها باید رجوع کرد.
خطاهای این استاد دانشگاه در قرآنشناسی بیش از اینها است ولی من از بیم آنکه گفتارم به درازا کشد و از صورت مقاله بیرون رود سخن را کوتاه میکنم.
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: نقدی بر «قران یک متن مسئلهدار و مسئلهانگیز است»
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران