هفته هنر و فرهنگ؛ دردی یکساله شد، صادق خان برگشت، اتاق آزاد بسته، دستی گرم محبت

هفته هنر و فرهنگ؛ دردی یکساله شد، صادق خان برگشت، اتاق آزاد بسته، دستی گرم محبت
بی بی سی فارسی
هفته هنر و فرهنگ؛ دردی یکساله شد، صادق خان برگشت، اتاق آزاد بسته، دستی گرم محبت
  • مسعود بهنود
  • روزنامه نگار
۳ ساعت پیش

یک سال از درد و نومیدی و "تمرگینگی" کرونا گذشت، واکسن در راه. هیچ حادثه‌ای نتوانست مردمان را آرام دارد و شکستگی دلشان را بند زند. گذشت ۷۰ سال از خودکشی صادق هدایت، انگار خاطره او، نومیدی و تلخی نگاهش، زنده شد. صادق خان برگشت. مسافران از سفر شمال برگشتند که دیگر از آداب و سنت‌های ماندنی شده است، شهرها نارنجی بودند یکباره قرمز شدند و ندانسته سیاه.

فقط یکی از روزنامه‌های تهران نیمه هفته از خبر انتخابات و گمانه‌زنی این که این چه می‌کند و آن چه می‌خواهد گذشت و با تصویری لرزاننده از کشته شدن دو شکاربان خبر داد، دو جوان با حقوقی اندک و عشقی به طبیعت کارشان این است که شکارچیان را از کشتن جاندارانی که دارد نسلشان تمام شود بازدارند. جانیانی که نام خود شکارچی گذاشته‌اند از پشت سر این دو جوان را با تفنگ جنگی گلوله باران کرده‌اند. به نوشته روزنامه اعتماد شلیک به محیط زیست. و حتی می‌توان گفت شلیک به انسانیت. شکارچیان غیور تازه گرفتار که شوند قاضی منع قانونی دارد در قصاص.

قوانین در این گلستان نقش مهمی دارد. چنان که خبر داده‌اند محسن عمواقلی مجسمه‌ساز سالخورده و ماهر مشهدی، به سکته‌ای جان داد اما در قطعه هنرمندان جا نگرفت. انتشار خبر چنان سخت بود که یکی از همشهریان هنرمندش که عمواقلی را دیده بود و هم مجسمه‌های سنگ مرمرش را، وقتی خبر یافت نوشت: من برای خود هرگز چیزی نخواستم ولی جفا به این مرد را تحمل ندارم تا...

منبع تصویر، social media

توضیح تصویر،

دست گرمی برای وداع

هنرمندی و مردودی

یکی خبر داد یکی از فرشتگان مشغول به مبتلایان کرونا در بخش‌های ویژه بیمارستانی، برای آن که به مبتلایان پایان راه خوش دلی بخشند، دستکش‌های پر از آب نیمه گرم را در دست‌های آنان می‌گذارد. بگذار تا گمان کنند عزیزی از عزیزانشان به دیدار آمده است. انسانی‌تر از این چیست. یکی دیگر گفت این ابتکار دیریست در بخش‌های ویژه مرسوم است و فرشتگان نگهبان شب‌های دیجور بیمارستان‌ها، خوب می‌دانند ساخت اثر این هنرمندی را.

این عکس شاهد انسانی و محبت است و هم آن چه روزنامه‌نگاران نقل می‌کنند نقل دیگر. تا مگر خفتگان را بیداری آورند.

لیلا مهداد در روزنامه شهروند صحنه‌ای را توصیف کرده: بوی مرگ میان هیاهوی شادی میهمانان گم شده. جای دیگر، کمی آن‌طرف‌تر، مرگ زیر سایه لباس‌های تیره و چهره‌های محزون، چمبره زده. بوی مرگ همه ‌جا پیچیده. اما ناپدید میان هیاهوها و رفت‌وآمدها. بساط جشن‌ها و دورهمی‌ها بر‌پاست.

به نوشته گزارشگر: قربانی‌های قدیمی در هاله‌ای از لباس‌های تیره و دسته‌گل‌های باشکوه راهی می‌شوند؛ زیر سایه قاتل نامرئی شهر. قاتلی که می‌چرخد برای انتخاب قربانی جدید. عروسی باشد یا عزا. دورهمی باشد یا کُنج رستوران یا کافه‌ای در میانه شهر. سایه‌اش همه‌ جا هست. شوم و بی‌سروصدا در کمین فرصتی برای نشستن بر نفسگاه قربانی از همه ‌جا بی‌خبر. کووید-۱۹ می‌نامندش با دومیلیون و هشتصد و هشتاد و شش قربانی.

جعفر گلابی در اعتماد در مقاله‌ای با عنوان رسما همه مردود شدیم نوشته: پس از ۱۴ماه کلنجار رفتن سخت و طاقت‌فرسا با کرونا، جز کارشناسان، شهروندان عادی هم خوب می‌دانستند که اگر تعطیلات نوروز مدیریت نشود شاهد طغیان بی‌سابقه این ویروس خواهیم بود. مسوولان وزارت بهداشت هم هشدارهایی داده بودند. روزنامه‌نگاران هم با عناوین متعدد هر چه توانستند، نوشتند و گفتند ولی گوش شنوایی پیدا نشد. پس دولت و ملت متفق شدند و راه بی‌اعتنایی به خطر محتوم را پی گرفتند و امروز ایران در چنگال کرونا قرمزپوش شده است.

منبع تصویر، M.Saeeidpor

توضیح تصویر،

عکسی از ساکت کرونایی

یکساله شد

مریم مسعود‌پور عکاس صاحب سبک در زیر عکسی تازه از خانه‌های ساکت کرونازده نوشته: به سرعت برق و باد یکسال سخت گذشت. پارسال همین روزها کرونا سایه انداخت روی زندگیمان، قرنطینه شروع شد. تجربه ترس از نوعِ جدید. سالگرد حبس خانگی است.

مجلات نوروزی همه مقالاتی دارند در نفرت از کرونا و نگرانی از آینده دور و نزدیک. ماهنامه اندیشه پویا در این سالگرد از اهل ادب خواسته است تا حال خویش بازگو کنند در زادروز کرونا.

همان جا سیامک گلشیری نوشته: دو سال پیش، یک روز ظهر دم در مدرسه منتظر دخترم بودم و داشتم بچه‌ها را تماشا می‌کردم که چشمم به دو دختربچه افتاد که ماسک به صورت داشتند. وقتی داشتم نگاهشان می‌کردم با خودم دنیایی را تجسم کردم که بیماری مرگباری وارد آن شده و همه مجبورند ماسک بزنند. تمام آدم‌های دم در مدرسه را مجسم می‌کردم که ماسک‌زده‌اند. بعد تجسم کردم که راه میفتم توی خیابان و به آدم‌هایی برمی‌خورم که همه ماسک به صورت دارند. حتا تلویزیون را که روشن می‌کنم، می‌بینم همه اینجا و آنجای جهان ماسک به صورت دارند. وقتی داشتم همه این چیزها را در ذهنم می‌ساختم، هرگز تصور نمی‌کردم خیلی زود تخیلم رنگ واقعیت بگیرد.

بهروز غریب پور نویسنده و طراح در نامه‌ای خیالی به آلبرکامو خالق طاعون نوشته: ماهها پیش از آنکه کرونایی مطرح باشد یا عالمگیرشده باشد، شــروع به خواندن دوباره و چندباره طاعون کردم و یادداشت برداشتم… رمان طاعون شما را در شرایط خاص کرونازدگان خوانده و هنوز می‌خوانم، بی‌پرده و بدون تعارف می‌گویم که طاعون از حکومت نظامی چند سر و گردن بالاتر است.

نویسنده هنرشناس در شماره نوروزی اندیشه پویا اضافه کرده: درست است که مفسرین اوران شهر محل شیوع طاعون را یک شهر نمادین دانسته‌اند، درست است که این شهر ممکن است اشغال فرانسه در دوران جنگ دوم را به ذهن متبادر کند، اما عظمت طاعون زمانی آشکار می‌شود که خواننده شــما وبا، طاعون یا پاندمی دیگری را تجربه کرده باشد و دریابد که شما تا چه اندازه و دقیق حال و احوال شهر، افراد، مسئولان و شخصیتهای درگیر پاندمی طاعون را تصویر و توصیف کرده‌اید. خواننده اگر شما را نشناسد خواهد پنداشت که شما در قرن ۲۱ و در اوج کرونا چنین رمانی را خلق کرده‌اید.

در پایان نامه به آلبرکامو آمده: شما دقیقا امروز را توصیف کرده‌اید. انکار مسئولان، دروغ و شایعه خواندن اخبار، تعیین مجازات برای کسانی که موشهای طاعون زده را ناقل طاعون بدانند، خطابه‌های رادیویی در مذمت آنها که دل مردم را خالــی می‌کنند، و رد هرگونه محدودیت و ایجاد قرنطینه...

سروش صحت، در همان مجموعه خوش‌ترین نگاه را به همت انسان دارد، چرا که نوشته است: شر کرونا کم خواهد شد و درسهایی که گرفتیم خواهد ماند. بزودی بیشتر به هم ســر می‌زنیم و بیشتر مراقب دوســتانمان خواهیم بود و دیرتر عصبانی می‌شــویم و زودتر می‌بخشــیم و مهربانتر خواهیم بود و بیشتر حال همدیگر را می‌پرسیم و کمتر حرص می‌خوریم و هوا پاکتر خواهد شد و یخهای قطبی کمتر آب خواهند شد و قدر دست دادن و بغل کردن را بیشتر خواهیم دانست و یادمان می‌ماند چقدر ضعیفیم و چقدر به کمک هم احتیاج داریم. نگاه تازه‌ای به اطرافمان، به دوستانمان، به لوازممان، به افکارمان، به بیم‌ها و امیدهایمان، و به زندگی و مرگمان خواهیم داشت و جنگ کمتر میشود و جهان جای بهتری خواهد شد.

نویسنده با این همه در نهایت می‌پرسد: آیا درس‌ها می‌مانند؟ آیا اصلا درسی وجود خواهد داشت؟

زهرا عبدی در گزارش اندیشه پویا، زندگی را عشق دیده است. نوشته: در طول زندگیم پدیــده‌ای را ندیدم که اندازه کرونا مهم‌ترین خبرهای جهان را در تمام دنیا به هم وصل کرده باشد. چرا؟ چون موضوع مرگ در میان است و مرگ در تقابل با زندگی است و زندگی هم بدون عشق نخواهد پایید. هر روز به کرونا و ابعاد فاجعه بارش فکر می‌کنم. به خودم می‌گویم اگر کرونا از یک آزمایشگاه بیرون آمده باشد، آیا کسانی نبودند که جلوی این فاجعه را بگیرند؟ اگر عشق انسان به نوع انسان نباشد، کسی نخواهد ماند تا جلوی فاجعه را بگیرد.

منبع تصویر، Clubhouse

دیگی که برای ما نجوشد

در پس‌زمینه رنگ آمیزی شهرها به نارنجی و قرمز و سیاه، طبل‌هایی هم به صدا درآمدند. گروهی این جا و آن جا فریاد زدند تابستان نزدیک است و موقع انتخاب و رای رسیده، مردم بشتابید. گروهی هم محکم اعلام داشتند که شرکت در انتصابات خیانت است. اما تا این دو طرف مشغول بودند ناگهان تبلیغات نامزدهای احتمالی صدایش از بیرون کشور بلند شد. بحث بر سر این که نظامیان آیا می‌توانند وارد صحنه شوند یا نه، به سرعت به پایان رسید و حتی تبلیغات انقلابیون و سرداران از طریق شبکه‌های مجازی به گوش "خارج نشینان معاند" رسید. انتخاباتی که سی سال پیش فقط داوطلبان بعد از تایید شورای نگهبان، برای یک هفته حق داشتند یک اعلامیه - که رنگی نباشد - با عکسی که آن هم رنگی نباشد توزیع کنند، ناگهان ده‌ها شرکت کامپیوتری و فیلمساز و شعارپرداز را به کار گماشت.

این همه هزینه کردند اما از مردم کرونازده و ماسک پوشیده در صف اتوبوس کسی سخن از انتخابات نگفت، بیشتر سخن از نرخ مرغ بود، اما ارتش سایبری گویا فعال ماند. در چنین احوالی ناگهان خبر رسید که موجود جدیدی رسیده نامش کلاب هاوس. کاروانسرایی که اتاق اتاقش در اختیار خواهد بود تا بگویند و بشنوند. بی‌شحنه و بی‌عسس.

موجود تازه نه هزینه‌ای داشت و نه ستادی می‌خواست، حتی ناهیان از منکر هم در آن اشکالی ندیدند. چون، وقتی تصویر نیست نگرانی بی‌مورد است. اما اتاق‌های خالی به سرعت پر شد چندان که صدای طبل انتخابات هم به جایی نمی‌رسید. چند اتاق به برنامه ریزان انتخاباتی اختصاص یافت، اما باز چون در باز بود، دیگران هم می‌آمدند. پچ پچ اتاق‌ها چنان بالاگرفت که طبال‌ها گریختند.

چنین بود که پایان هفته خبر رسید که معلوم نیست کدام نهاد ارتباط این اتاق‌ها با ایران قطع کرد و دوباره جوانان رجوع کردند به فیلترشکن. خبر رسید که کلاب بی‌کلاب. فرموده‌اند آشی که برای ما نجوشد، بهل تا سگ در آن بجوشد. باز جوانانی که این فرصت تازه را برای گفتگو و بیرون آمدن از سکوت کرونایی مناسب دیده بودند، مبهوت ماندند. در یک جا به هم تعلیم خرید بیت کوین می‌دادند در اتاق دیگر از سعدی می‌گفتند، در اتاقی از موقعیت‌های دانشگاهی کشورهای مختلف می‌شنیدندد. امید می‌رفت از این گردهم آیی‌ها، جوانان مستعد فایده بیشتر برند.

جوانان ایرانی موفق در جهان، که با چه میل و شادی معلومات و دانسته‌های خود را در اختیار همزبانان داخل کشوری می‌گذاشتند. و از زبان آن‌ها می‌شنیدند که پاتوق‌های دهه شصت و هفتاد به چه روز است. چه محبتی هر دو سو نشان می‌دادند. فردای اعلام قطع شدن ارتباط با اتاق‌های گفتگو، هزاران دل شکسته و نومید رها شدند در تمرگینگی (که همان قرنطینگی است با طمع تلخ‌تر).

منبع تصویر، teatrbazhaa

توضیح تصویر،

نمایش‌های آماده و معطل

رنگ قرمز و زندگی تئاتر

چندان که نوروزیان از سفر شمال برگشتند و بیمارستان‌ها پرشد از کرونایی و آمار کشتگان باز بالا گرفت، دولتیان را چاره نماند جز این که بار دیگر راه‌ها را ببندند و محدودیت‌ها را بیشتر کنند. در این میان هنرها در عقب صف بودند، دوباره بیرون شدند. گفته شده دست کم ده گروه نمایشی تمرین‌ها را به پایان برده و با همه محدودیت‌ها، کار را به پایان رسانده بودند. سینماها هم. فیلم‌های آماده شده برای اکران نوروزی سر از تلویزیون به درآورد و این یگانه بود.

ایسنا نگین ضیایی را رکورددار این مسابقه معرفی کرد چرا که بیشترین تعطیلی دوران کرونا نصیب وی شد. او ۴ بار برای اجرای نمایش تازه‌اش مرفی خیز برداشت و همه کار آماده بود اما کرونا در را بست. اولین بار مافی برای نوروز ۹۹ در صف نوبت تالار سایه در تئاتر شهر بود. تابستان خبر از گشایش رسید و گروه تمرین‌ها را از سر گرفت و آماده شد برای ماه مهر که نشد. اسفند را در نظر آوردند که طبقه‌بندی‌ها تغییر کرد و سرانجام برای فروردین ۱۴۰۰ تدارک آماده بود که چند ساعت قبل اعلام شد که نارنجی است.

نگین ضیایی با اشاره به بازیگران جوان خود گفته است اگر تئاتر دوباره باز شود، آیا این گروه همچنان برای اجرای نمایشش انگیزه دارد، می‌گوید: گروه ما از نظر روحی در سطحی از انرژی قرار گرفته که می‌تواند اجرای خود را انجام بدهد ولی مساله ما اقتصادی است. از دو سال پیش که در تدارک اجرای این نمایش هستیم، هنوز ریالی به اعضای گروه نپرداخته‌ام و شرایط هر روز پیچیده‌تر هم می‌شود.

یکی دیگر از زیان دیدگان نمایش سگک است که آماده بود و باز به گفته رضا بهرامی کارگردان این نمایش: شرایط کشور به دلیل مدیریت کلان نامناسب است. زمانی که در ایام نوروز فضا برای مسافرت مردم باز است مسلماً انتقال و جابجایی ویروس صورت می گیرد. طبق اعلام خود دولت تا امروز ۳ میلیون از افراد شاغل آسیب دیده‌اند که هنرمندان تئاتر هم جزوشان هستند. سه میلیون در جامعه عدد کمی نیست.

گفتنی است که سگک نوشته کهبد تاراج روایتگر زندگی شهیدی از شهیدان جنگ شاهرخ ضرغام است و ۹ بازیگر در آن مشغولند.

این بازی بی‌برنامه و شلخته فقط به اهالی نمایش لطمه نمی‌زند. مدیر گالری الهه که قرار بود نمایشگاهی با عنوان "شهر، زنان و حق شهروندی" برپا دارد خبر می‌دهد که اول بار نمایشی با عنوان "شهر، کم توانان و حق شهروندی" در ماه مهر سال ۹۸ برپا داشته که ثمربخش بوده است. در نمایشگاه تازه هنرمندان نقاش، عکاس، مجسمه‌ساز و تصویرساز شرکت داشتند، هر هنرمند ۳ تا ۱۵ اثر فرستاد و ۳۵۰ هنرمند وارد میدان شدند. هر هنرمند بر اساس تجربه زیسته و جهان بینی خود، اثر آفریده است. اما خبر رسید پس تصمیم گرفتیم سال ۱۴۰۰ را با همین نمایشگاه آغاز کنیم که باز شرایط تغییر کرد.

منبع تصویر، B. Hosseinpour

توضیح تصویر،

صادق خان آمد

امسال، از همیشه بیشتر

بزرگمهر حسین پور در زیر یکی از نقاشی‌های خود در سالگرد درگذشت نوشته: صادق هدایت هفتاد سال پیش در چنین روزی بند و بساطش را جمع کرد و خودخواسته رفت.

نقاش هنرمند آنگاه از قلم مصطفی فرزانه و زبان هدایت نقل کرده: "سیاست چیز گهی است. کار من نیست. تو یک مملکت حسابی سیاست را میدهند دست متخصص ، نه دست من و امثال من. ولی ضمناً همه‌مان بچه سیاستیم. با سیاست کاری نداریم ، سیاست با ما کار دارد. وقتی هم پایش بیفتد باید حقش را گذاشت کف دستش. سارتر همین کار را کرد. با سلام و صلوات به آمریکا دعوتش کردند. اولا یک ربع ساعت بهش در رادیو وقت دادند که حرف بزند .بجای اینکه راجع به ادبیات و فلسفه صحبت بکند، پرید به وضع امریکا، سیاه‌ها، حق کشی، راسیسم."

صادق هدایت از هر زاویه نگریسته شود، مطرح‌ترین نویسنده صدساله اخیر ایران است. او بعد از نیما اثرگذارترین کس در تاریخ ادبیات معاصرست، گرچه گویا او نیما را دست می‌انداخت و به چیزی نمی‌گرفت و گمان نداشت که روزی او صحنه ادبیات را فتح خواهد کرد. زمانی که هدایت درگذشت اهل تفکر و هنر، در رثایش نوشتند، مستعان و یکی دو تن دیگر به او تاختند. چند سالی خاطره او در هیاهوی نهضت ملی نفت و کودتا گم شد گویا. در ده سالی مرگش هم خبری نشد. در ۲۰ سالگی سخن‌ها گفته شد. دکتر رضا براهنی زیرآب هدایت را زد و عباس پهلوان سردبیر فردوسی جواب داد.

سی امین سال درگذشت وی جامعه داغ انقلاب داشت و روحانیون ضد هدایت سخن‌ها گفتند و دیگر نشریه‌ای نبود که یادی از او کند. اما در هشتادمین سالمرگ هدایت، فضای اصلاحات زبان روزنامه‌ها را گشود، این بار بحث‌های علمی شد. دو نفر معمم هم انتقاد کردند اما خیابان‌ها و دستفروش‌ها پر شد از بوف کور و حتی توپ مرواری که از خارج آمد و در تهران تکثیر شد. با این همه هیچ کدام از سالگردها به اندازه امسال نبود. ده‌ها مجله و روزنامه از هدایت گفتند و نوشتند. بساط روزنامه فروش‌ها پر شد از تصاویر صاحب بوف کور. افسوس که محمود کیانوش منقد و شاعر زنده نبود که بر نقدهای تند علیه هدایت چیزی افزون کند.

کارتون هفته: آروین

هنرمند نوشته: تماشای این کارتون حق مسلم ماست

منبع تصویر، Arvin

بیشتر بخوانید:

  • هفته هنر و فرهنگ؛ ابتذال تصویر، مانکن دانشگاهی، بخارا و فیلم
  • هنر و فرهنگ هفته؛ مادران درد و کابوس دست‌ها در آب
  • هفته هنر و فرهنگ؛ هدیه ژان کلود کاریر، جشنواره لاغر، ترانه‌ سرد و انفعال
  • هفته هنر و فرهنگ، فجر سوت و کور، تنهایی ننه علی، مرگ ساندویچ فری
  • هنر و فرهنگ هفته؛ حذف و پیچش مو، حجم بزرگ سرگردانی، ثبت آرزوها
  • هفته هنر و فرهنگ؛ انتخاب مرگ یا آزادی، کرگدن افتاد، در کجا ایستاده ایم
  • هفته هنر و فرهنگ؛ زخمی بدتر از کرونا، تئاتر یا انسولین
  • هفته هنر و فرهنگ؛ عزای کتاب، سفر پروانه و توران، تجدد بزک شده
  • هنر و فرهنگ؛ هفته‌ای به نام او که در مهر آمد و در مهر رفت

منبع خبر: بی بی سی فارسی

اخبار مرتبط: هفته هنر و فرهنگ؛ دردی یکساله شد، صادق خان برگشت، اتاق آزاد بسته، دستی گرم محبت