نگاهی عاشقانه به ایران غارت شده

نگاهی عاشقانه به ایران غارت شده
پیک ایران

نگاهی عاشقانه به ایران غارت شده

این مقاله برگردان آزاد و کوتاه شده‌ مطلبی با عنوان Eine heikle Liebesgeschichte است که به زبان آلمانی در ۱۹ مارس ۲۰۲۱ در Iran Journal منتشر شده است

شمار کتاب‌هایی که در یک دهه‌ گذشته به زبان آلمانی در مورد ایران منتشر شده و از تجربه‌های نویسندگان آن‌ها در این کشور خبر می‌دهند، کم نیست. برخی از این آثار با نگاهی گردشگرانه نگاشته شده است و حاصل اقامت و پژوهش‌ کوتاه‌مدت نگارنده‌های آن‌ها است. بعضی دیگر، مجموعه‌ای از مشاهده‌ها و ارزیابی‌های روزنامه‌نگارانی را در برمی‌گیرد که سال‌ها در ایران زندگی‌کرده‌اند و به عنوان خبرنگار، رویدادهای سیاسی ـ اجتماعی این کشور را برای رسانه‌های آلمانی پوشش داده‌اند.

كتاب «پشت پرده‌های ایران – نگاهی به آن‌سوی سرزمینی پنهان» از کریستیانه هوفمن، گزارشگر «فرانکفورتر آلگماینه تسایتونگ»، یکی از آخرین نمونه‌های این کتاب‌ها است. این روزنامه‌نگار ۵۴ساله‌ هامبورگی که با همسرش، سفیر کشور سوئیس، میان سال‌های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۴ در تهران زندگی کرده‌ است، می‌کوشد در کتاب خود از هزارتوی جامعه‌ پیچیده‌ ایران پرده بردارد و راز سربسته‌ سخت‌جانی حکومتی دین‌زده را کشف کند.

تازه‌ترین کتابی که چندی پیش در مورد ایران به زبان آلمانی منتشر شد، «میان دو دنیا - قدرت و بی‌قدرتی در ایران» عنوان دارد و نگارنده آن، ناتالی امیری، خبرنگار تلویزیون سراسری آلمان (ARD) است. این روزنامه‌نگار ۴۲ ساله ایرانی‌تبار که از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰، سردبیری دفتر ARD در تهران را بر عهده داشت، در کتاب ۲۵۰ صفحه‌ای خود تلاش دارد با شرح تجربه‌های حرفه‌ای و شخصی‌اش، «صدای مردم ایران را به گوش جهانیان برساند.»

عنوان‌های دو کتاب هوفمن و امیری، بیش از هر چیز، دو نگاه و دو دیدگاه متفاوت نویسندگان آن‌ها را به نمایش می‌گذارد: هوفمن با دیدی از بیرون و بیگانه با فرهنگ و ساز‌وکار سرزمینی شرقی، و امیری از درون و آشنا با روابط و مناسبات مسلط بر جامعه‌ای چندفرهنگی. پیوند امیری با کشور زادگاه پدرش، از دوران کودکی آغاز شده است؛ هر چند که او در مونیخ به دنیا آمده و در این بزرگ‌ترین شهر ایالت بایرن در جنوب آلمان نیز زندگی کرده است. امیری در مصاحبه‌ای، از قول پدر و مادر خود نقل می‌کند که هر بار در اخبار رسانه‌های آلمان تصاویری از ایران نشان داده می‌شد، او به سراغ چمدان‌ خود می‌رفته است تا بار سفر ببندد و راهی ایران شود. او می‌گوید: «این واقعیت که در آن برنامه‌ها بیشتر تصاویر انقلاب و جنگ نشان داده می‌شد، ظاهراً مرا نمی‌ترساند.»

از مونیخ تا تهران

ظاهرا آمار تکان‌دهنده سازمان «گزارشگران بدون مرز» درباره چندوچون تامین آزادی رسانه‌ها در کشورهای جهان، نیز مانع از آن نشده که امیری ایران را به عنوان محل ماموریت خود انتخاب نکند. بر اساس فهرست آن سازمان، در میان حکومت‌هایی از ۱۸۰ کشور جهان که موازین آزادی مطبوعات را پیوسته زیر پا می‌گذارند، جمهوری اسلامی ایران در رده ۱۷۳ قرار دارد. با این حال، ناتالی امیری در سال ۲۰۰۴ پس از تحصیل در رشته ایرانشناسی در شهر بامبورگ در جنوب آلمان، راهی تهران شد تا رویدادهای مهم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این سرزمین را برای ARD پوشش دهد.

چه انگیزه‌ای باعث شده است که این زن جوان روزنامه‌نگار با وجود تربیت و فرهنگی متاثر از ارزش‌ها و مناسبات غربی، تمام آزادی‌های حرفه‌ای و شخصی خود را به خطر بیندازد و به عنوان خبرنگار در کشوری به کار مشغول شود که سران آن نمایندگان اغلب رسانه‌های خارجی را به دلایل مختلف اخراج می‌کنند و بر فراز سر اندک روزنامه‌نگارانی که در کشور به‌سر می‌برند، نیز دائم «شمشیر داموکلس» آویزان است؟ پاسخ کوتاه نویسنده: «عشق به ایران و مردم آن.»

عینیت جدید

می‌گویند عشق کور است و می‌تواند به ویژه در مورد کارورزانِ حرفه‌ روزنامه‌نگاری، مانند سمّ عمل کند. چون بر اساس تعریف مدرن «انتقال اطلاعات» در جهان دیجیتالی‌شده کنونی، خبرنگاری و خبررسانی نه تنها باید بی‌طرفانه و برپایه‌ عینیت استوار شده باشد، بلکه همچنین بایسته است که در ساختن واقعیت نیز نقشی تعیین‌کننده بازی کند. به عبارت دیگر، خبرنگار نه تنها باید پیوسته در گزارش خود نشانه‌های عینیت‌محورِ مربوط به موضوع را بگنجاند، بلکه باید این نکته را نیز مطرح کند که تصویر ارائه ‌شده‌ عینی او، هر چند بر جنبه‌های گوناگون یک واقعیت نور می‌افکند و آن را روشن می‌کند، ولی دربرگیرنده تمامی حقیقت نیست. بر اساس این تعریف، خبری موثق است که متبلور باشد. دیوید وینبرگر، فیلسوف آمریکایی که در دانشگاه هاروارد در رشته‌ رسانه‌ها در زمانه اینترنت تدریس می‌کند، معتقد است که در خبررسانی مدرن: «شفافیت، عینیت جدید است.»

و این همان روشی است که ناتالی امیری، در گزارش‌ها و در مجموعه «میان دو دنیا ...» در پیش گرفته است. او در ۲۵ فصل این کتاب نه تنها داستان هیجان‌انگیز عشق خود به ایران را بازگو می‌کند، بلکه با ارایه داده‌ها، ارقام و اعداد و نیز شرح نتایج پژوهش‌ها و گفت‌وگوهایش با سیاستمداران و کارشناسان آن کشور، رویکرد و دیدگاه‌ خود را نیز روشن می‌کند: این که گزارش‌های او بر اساس اولویت‌ها و موازین رسانه دولتی و رسمی تلویزیون سراسری آلمان تهیه شده است و وجوه گوناگون واقعیتی را به نمایش می‌گذارد که در این چارچوب برای گردانندگان آن اهمیت دارد؛ نه کم و نه بیش.

از جنگ ایران و عراق تا همه‌گیری کرونا

در مجموع، رویدادهای تعیین‌کننده‌ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در بازه‌ زمانی میان انقلاب ۱۹۷۹ تا دسامبر ۲۰۲۰، موضوع‌های محوری کتاب امیری را تشکیل می‌دهند که ماهرانه، در متن صمیمانه داستان‌های خانوادگی او بازگو شده‌اند. این حوادث با عنوان‌هایی چون «ظهور و گسترش سپاه پاسداران»، «برجام، توافقی امیدوارکننده»، «ایران و غرب»، «رابطه ایران و اسراییل» و «اعتراضات دانشجویی»، در ۱۱ فصل به تفصیل بررسی می‌شوند. در بخش «حفظ قدرت به هر قیمت»، امیری به دو مسئله‌ به‌روز و حاد جامعه کنونی ایران نیز می‌پردازد: کرونا و سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی، که اندکی پس از برخاستن از فرودگاه بین‌المللی تهران به سمت کی‌یف، هدف دو موشک سامانه دفاعی نیروی هوافضای سپاه پاسداران قرار گرفت و سرنگون شد. در آن حادثه همه ۱۷۶ سرنشین هواپیما کشته شدند.

دستمایه‌های دردسرساز

خبرها و گزارش‌های تلویزیونی امیری، اغلب پیرامون موضوع‌هایی حساس می‌چرخد که بیش از هر چیز، دیکتاتورمنشی مذهبی سران جمهوری اسلامی ایران را افشا می‌کنند: نقض حقوق بشر، فساد مالی همه‌گیر در دستگاه‌های دولتی، و ساختارهای مافیایی اقتصادی ورشکسته که بر اساس بده‌بستان‌های خانوادگی و قوم و خویشی، بنا و متورم شده است. در کنار این تصاویر شوم، امیری از معرفی تلاش‌ها و فعالیت‌های کنشگران جامعه مدنی هم که اغلب زن هستند، به بینندگان آلمانی غافل نمی‌ماند.

یکی از دشوارترین و همزمان موفق‌ترین مراحل کاری این روزنامه‌نگار در ایران، تهیه‌ گزارش و خبر‌های تحلیلی در باره تظاهرات‌ها و تجمع‌های اعتراضی نسل جوان و «جنبش سبز» علیه «تقلب در انتخابات» بود. به گفته او، پوشش خبری رویدادهای خونین آن زمان، برای تیم فیلمبرداری‌اش «خالی از خطر جانی نبود.»

امیری یکی از معدود روزنامه‌نگارانی بود که در ماه ژوئن ۲۰۰۹ در ایران زندگی می‌کرد و مجوز خبررسانی از اوضاع پرتنش آن زمان را داشت. بسیاری از رسانه‌های معتبر جهانی که نمایندگانشان از کشور اخراج شدند یا از دریافت روادید بازگشت به تهران محروم مانده بودند، در خبرهای خود به گزارش‌های امیری استناد می‌کردند.

همکاری با ساواما؟

شرایط کار در جمهوری اسلامی ایران برای روزنامه‌نگاران مستقل، همیشه نامناسب، و با باید و نباید‌های بسیار همراه بوده‌ است. به‌ گفته امیری، شمار نهادهایی که شب و روز در تلاشند تا خبرنگاران را از انجام وظایف‌ خود بازدارند، کم نیستند: وزارت ارشاد، ساواما، شبه‌نظامیان، و سپاه پاسداران، فقط نهادهای شناخته‌شده‌ این شبکه ترور دولتی به ‌حساب می‌آیند. امیری در کتاب خود می‌نویسد که شش سال تمام، دائم در حال موش و گربه بازی کردن با این سازمان‌ها بوده است: «جنگی هر روزه برای رسیدن به هدف.»

ماموران امنیتی جمهوری اسلامی ایران حتی کوشیده‌اند با ترساندن و مرعوب‌کردن او، این روزنامه‌نگار جسور را به «همکاری» با سرویس‌های مخفی خود مجبور کنند. فصل ۱۹ کتاب با عنوان «کنترل گذرنامه»، شرح مفصل چگونگی شکست‌خوردن این تلاش مذبوحانه را دربرمی‌گیرد.

این نخستین بار است که امیری ماجرای ارعاب عوامل رژیم برای جلب همکاری او با سازمان‌های امنیتی را در رسانه‌ها مطرح می‌کند. دلیل: «می‌خواستم تا آن جا که ممکن بود، زمان طولانی‌تری در ایران بمانم و رویدادهای این کشور را پوشش بدهم.»

او در توضیح چرایی این وظیفه‌ خودتعیین‌کرده، می‌گوید: «جامعه مدنی ایران قدردان هر صدایی است که بتواند خواست‌هایش را بازتاب دهد. بسیاری از کسانی که من با آن‌ها تماس داشتم، هنگام تهیه گزارش با خواهش و تمنا از ما می‌خواستند بگوییم که چه بر ‌سرشان آمده، که تا چه اندازه‌ آزادی‌هاشان محدود شده است و این که اصلا دیگر آزاد نیستند.»

فرصتی که امیری می‌خواست آن را برای رساندن صدای جامعه مدنی ایران به جهانیان هر چه طولانی‌تر کند، در ماه مه ۲۰۲۰ به پایان رسید: وزارت امور خارجه آلمان در نیمه این ماه به مسئولان ARD اطلاع داد که امکان دارد ناتالی امیری به عنوان گروگان سیاسی ربوده شود تا آخوندها بتوانند خواست‌های غیرقابل‌پذیرش خود را به مقامات غربی تحمیل کنند. به آن ترتیب، برای امیری راه دیگری جز بازگشت به مونیخ باقی نماند.

... و انتخابات

کتاب «میان دو دنیا - قدرت و بی‌قدرتی در ایران»، نمایانگر تلاش‌های روزنامه‌نگاری جسور است که از موضعی فمینیستی-انسانی، نسلی به همان اندازه بی‌باک را سال‌ها در راه مبارزه برای کسب آزادی‌های به غارت‌رفته‌ خود علیه آخوندهای دیکتاتورمنش در ایران، همراهی کرده است: «نسلی که جز جمهوری اسلامی، شکل دیگری از حکومت را نشناخته و تجربه نکرده است. برای این نسل، قانون چیزی است که باید به امید زندگی‌ای بهتر، آن را دور زد.»

بر اساس ارزیابی این خبرنگار باتجربه، جمهوری اسلامی ایران در پی پنهان‌کاری سه‌‌روزه در رابطه با سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی و دروغ‌پردازی‌های پس از آن، اعتماد بخش بزرگی از اقشار جامعه را از دست داد. این اقشار بر آنند که «خشم و انزجار خود را» از قانون‌های ضددموکراتیک و سیاست‌های مستبدان سران جمهوری اسلامی ایران، در انتخابات آتی نشان دهند. امیری می‌نویسد: «نظرسنجی‌های غیررسمی نشان داد که ۷۵ درصد از نزدیک به ۸۵ میلیون حائز شرایط، این بار در انتخابات شرکت نخواهد کرد.» (ص ۲۳۴)

سیزدهمین دوره انتخابات ریاست ‌جمهوری ایران در ۲۸ خرداد ۱۴۰۰، همزمان با انتخابات ششمین دوره شوراهای اسلامی شهر و روستا و انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس شورای اسلامی برگزار خواهد شد.
فهیمه فرسایی/ ایندیپندنت فارسی
 
فیلمها و خبرهای بیشتر در کانال تلگرام پیک ایران

منبع خبر: پیک ایران

اخبار مرتبط: نگاهی عاشقانه به ایران غارت شده