هنر و فرهنگ هفته؛ مصدقهای تئاتر، ناقوس ۹۶ سال خاموش، پشت پرده یک فیلم سیاسی
- مسعود بهنود
- روزنامه نگار
تلخترین هفتهها، هفتهای که اوج گیری چند باره کرونا شادی و زندگانی را زیر سئوال برد. دوباره هنرهای مردمی را بال و پر برید، نه سینمایی و نه نمایشی، نه کافهای و نه پچ پچی در گوشهای جوان و عاشق. اگر صدایی برخاست ناقوس ساعت شمسالعماره بود، بعد ۹۶ سال خاموشی.
ماه رمضان رسید و هم روز جهانی صدا بود؛ در برجهای مرتفع تهران بیش از همه ناگهان صدای ربنا پیچید، همه آگه بودند که از صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیست، این از لبخند مردمی پیدا بود که پنجرهها را گشوده بودند.
غم خویش و همخانه تنها نیست. چنان که فضای اجتماعی را صدای مادری در اختیار گرفت ولی برای نخستین بار در تلفن همراه فرزند سخن گفت. او برای زنان و دختران افغان گریست. پیامش این بود "شرم نمیکنند از خبر صلح افغانستان. این کدام صلح است که برای دختران جوان آن دیار هدیه آوردهاید. باز آنان را میاندازید در دهان اژدها."
منبع تصویر، teatrbazhaa
توضیح تصویر،پرفورمنس آنتروپی
جدالی در عمق
پرفورمنس آنلاین آنتروپی به کارگردانی نازنین زهرا رفیعی، بعد ۱۵ شب اجرای آنلاین، برای دسترسی آسان علاقهمندان، در یوتیوب قرار گرفت.
آنتروپی اجرایی است درباره مفهوم قدرت، انتقال آن و هیجان جانشینی. فکری که از ریچارد سوم شکسپیر مایه گرفته، و با پنج بازیگر نوجوان و یک تماشاگر در هر اجرا. شکسپیر روابط شاهزادگان خاندانی سلطنتی را تصویر کرد و در این جا سوژه تکان دهنده با هنجاری آشناتر. شاگردان یک کلاس جمع شدهاند تا با هم تصمیم بگیرند که مراسم یادبود معلم مهربان را چگونه برگزار کنند. اختلاف دیدگاهها، بدبینی و خوشبینی، قدرتطلبی و دسیسه، صد چراغ را روشن داشته است. تا وقتی دارند به تکروی میرسند که یکی در حجاب سیاه سنگر میگیرد برای نشستن جای معلم از دست رفته و یک فاجعه...
نازنینزهرا رفیعی پرفورمر و کارگردان تئاتر درباره اجرای آنتروپی توضیح داده: آنتروپی در دوران کرونا تمرین و اجرا شد. بدیههسازی بازیگران نوجوان خیرهکننده است. تعامل تماشاگر در حالی که جزئیات هر اجرا متفاوت بود. اکنون فیلم ضبط شده یکی از اجراها اینک را (با حضور یکی از تماشاگران) روی یوتیوب قرار گرفته تا مخاطبان بیشتری تجربه ما را ببینند.
مرتضی حسینزاده دراماتورژ آنتروپی و دنیا عبداللهیان، ریرا آزادی، مهرناز نیکدلی، حلما اعظمپور، رونیکا محرابیان و مینا پورمجیب بازیگران آن هستند.
منبع تصویر، Arta, Isna
توضیح تصویر،صدرالدین زاهد و فرهاد آییش در نقش مصدق
حکایت مصدق باقی
انقلاب در روزهای اوج خود، ۴۳ سال پیش، با زنده شدن تصاویر کسانی مانند مصدق و تختی مزین بود. در روزهایی که حزبی و دستهای، در کار مدیریت اعتراض عمومی مردم نبود. و هنوز کسی قدرت را نطلبیده بود. اما چندان که چندی گذشت، همانند بسیاری دیگر، تصاویر مصدق از تظاهرات حذف شد و آرامگاهش، که یک ماه بعد از پیروزی انقلاب با حضور میلیونها نفر در گشوده شد، بار دیگر عزلت گرفت. صدا و سیمای جمهوری اسلامی، نهضت ملی شدن نفت را - برخلاف همه رسانههای جهان به نام آیت الله کاشانی ثبت کرد، چنان که در کتابهای مدرسه. اما هیچ روزی در این همه سالیان و هیچ مناسبت سیاسی، بی یاد دکتر مصدق نبوده است.
با فراوان شدن مهاجران ایرانی در کشورهای اروپایی و آمریکا، کتابها و نمایشها و یادوارههایی برای نهضت ملی نفت و رهبر آن نهضت چاپ و منتشر شد. در دنیای نمایش، پرآوازهترین کار در بهار ۱۳۸۴ به کارگردانی رضا علامهزاده اجرا شد با عنوان "مصدق، تابستان، پاییز، زمستان" این نمایش که در شهرهای مختلف جهان اجرا شد علاوه بر متن اصیل با بازی ناصر رحمانینژاد در نقش دکتر مصدق جلوه یافت.
رحمانی نژاد از قدیمیترین کارگردانان و بازیگران معاصر تئاتر در ایران است. در زمان پادشاهی نمایشنامههای انتقادی وی به زندانش کشاند و در جریان انقلاب از بند رست و دورهای تازه را در تئاتر گشود، اما زود مجبور به مهاجرت شد.
اینک، بعد چهار دهه هراز گاهی خبر میرسد که نمایشی با نام و یاد دکتر مصدق راهی صحنه و اجراست. اما کشف بازیگرانی با چهره و اسکلت شبیه به رهبر نهصت ملی آسان نبوده است. اما استقبال مردم از این نمایشها نشان از آن دارد که همچنان دکتر مصدق در دلهاست، حتی آنها که سالها بعد از درگذشت وی پا به جهان گذاشتهاند. آخرین حرکت در این زمینه فیلمی است که مسعود کیمیایی به ساختن آن مشغول است "خائن کشی". در این فیلم فرهاد آییش نقش دکتر مصدق را بازی میکند. به گفته این بازیگر متبحر "بازی در نقش کسی که برای مردم اسطوره است، چندان ساده نیست. این شخصیت در خاطره بخشی از جامعه زنده و حاضر است."
علاوه بر این، تئاترشهر هم دارد برای اجرای "دکتر نون" با کارگردانی هادی مرزبان آماده میشود که در آن صدرالدین زاهد بازیگر قدیمی و دراماتور و کارگردان نام آشنا، نقش مصدق را به عهده دارد. تا این جا منتقدان در اجرای ناصر رحمانی نژاد، مصدق را دیدهاند. بعد از اکران فیلم کیمیایی و نمایش دکتر نون باید نظر منتقدان را خواند. گرچه این دفتر گشوده میماند.
منبع تصویر، Hamshahri
توضیح تصویر،پشت پرده یک فیلم سیاسی
روایت کارگردان فیلم درباره اولین فیلم بلندش 'دیدن این فیلم جرم است ':
"در پاییز ۹۷ (ایام تولید این فیلم)، لوکیشن اصلی قرار بود در یکی از نقاط شهری، با حضور گسترده مردم باشد. کاراکتر راد، برای مدیریت فضا انتخاب شده بود تا فیلمهای ضبط شده با موبایل توسط جمعیت تا ساعتی دیگر به عنوان شورش داخلی در قالب خبر فوری در رسانههای بیگانه منتشر نشود. طبق فیلمنامه، باید تیم فیک هنری و دوربین و ریل و... میآورد و پلاکاردی با این عنوان نصب میشد که 'اینجا صحنه ساخت فیلم سینمایی است، لطفاً تجمع نفرمایید. ' امیر [شخصیت اول فیلم] با دیدن این صحنه خطاب به مسئولان حاضر در محل میگفت که 'به مردم گفتهاید فیلم است؟ خب چرا نمیگذارید بیایند این فیلم را ببینند و حرف آن را بشنوند؟! چون دیدن این فیلم جرم است، مگر نه؟ ' این، بخشی از صحنه بود که میخواستم بگیرم. ولی نیروی انتظامی مجوز نداد و مجبور شدیم در پستویی از شهرک غزالی فیلم را بسازیم. از حضور مردم هم صرفنظر کردیم. اما عنوان فیلم را تغییر ندادم. و البته برنتافتند و آنقدر مشکلات برای این فیلم درست کردند، که درنهایت به بحران کرونا خوردیم و همزمان با اکران، نسخه قاچاق بیرون آمد و خلاصه، فقط جنازهای از فیلم باقی ماند."
نرگس عاشوری خبرنگار روزنامه ایران در صدد کشف حقیقت میپرسد: یک تریلر سیاسی درباره گروگانگیری سیاسی که نهادهای انقلابی را رو در روی هم قرار میدهد، چرا چنین فیلمی باید در این زمانه ساخته میشد؟
جواب رضا زهتابچیان این است که: "با این زمانه، مصادف شد! وگرنه فیلمنامه، مربوط به سال ۸۴ یا ۸۵ است. البته در سال ۹۷ من بخشهای جزئی از فیلمنامه را به روزرسانی کردم. بهعنوان مثال در قصه اولیه، کاراکتر غلامرضا پهلوان، مجلس مخالفان سیاسی را با چوب و چماق به هم میریخت، اما بعد از ماجرای حمله به سفارت انگلیس، او را جزو مهاجمان به سفارت گذاشتم. هیچکدام از شخصیتهای فیلم، اشاره به اشخاص حقیقی ندارند. فیلم درباره نبرد 'سیرهها 'ست در لباسهایی شبیه به هم. در یک سنگر واحد، آدمهایی داریم که شبیه هم هستند، اما در رفتار و عملکرد و موضعگیریها، متناسب با مختصات مادی و معنویشان رفتار متفاوتی دارند."
پرسش دیگر خبرنگار روزنامه ایران این که: چرا در پایانبندی، سردار موسوی [عموی امیر]، کشیدهای به گوش فرد دو تابعیتی میزند؟ این قانونی است؟
پاسخ کارگردان: "در پایانبندی من، صدای سیلی نبود! در که بسته میشد، فقط یک صدای تک آژیر در سیاهی میآمد و سپس موسیقی و تیتراژ؛ صدای سیلی از ناحیه یک جایی (که نمیتوانم بگویم!) به فیلم "تحمیل" شد و من بهخاطر مراعات حوزه هنری که بعد از تولید این فیلم، دو سال تحت فشارهای کمرشکن بود، آن را پذیرفتم. اگر فقط منافع خودم در میان بود، حتی به بهای اکران نشدن فیلمم ترجیح میدادم این تغییر را اعمال نکنم. چون اساساً سردار موسوی حق ندارد سیلی بزند. چه کاره مملکت است؟ او یک سردار زبده نظامی است.
این فیلم سرانجام در جشنواره فیلم فجر با عنوان "تنها فیلم بدون مجوز جشنواره" گنجانده شد و رنگ پرده را دید و قرار شد که راهی سینماهای کشور شود اما وضعیت کرونا باز زرد شد. اما مجموع فروش فیلم در دو روز اول اکران فقط هفت میلیون تومان بود.
منبع تصویر، tavoosonline
توضیح تصویر،ساعت شمس العماره
خواب طولانی ساعت اهدایی ملکه ویکتوریا
هفته به نیمه رسیده بود که صدای ناقوس ساعت شمس العماره که هدیه ملکه ویکتوریا به ناصرالدین شاه قاجار بود، پس از ۹۶ سال خاموشی دوباره به کار افتاد و صدای ناقوس آن در گوش تهران پیچید.
خبرنیوز از قول تعمیرکار، عمر این ساعت را به ۱۵۰ سال رسانده و نوشته: هدیه ملکه بریتانیا، روی برج شمسالعماره در کاخ گلستان نصب شد که در زمان خود بلند قامتترین عمارت تهران بود. اما صدای بلند ناقوس برای دربار و اهالی محدوده ارگ سلطنتی آزاردهنده بود، خواستند صدای ناقوس را کم کنند، کمی قبل از تاجگذاری رضاشاه، کلا ساعت از کار افتاد.
در تمام طول سلطنت پهلویها، ساعت ۵۳ سال در خواب بود. در نتیجه ۹۶ سال عقربه ساعت روی ۶ و ۱۰ دقیقه ماند. سرانجام در جریان مرمت کاخ گلستان چندین بار به کار انداختن ساعت در دستور قرار گرفت تا در نهایت با هزینه شهرداری تهران بازسازی شد.
به راه افتادن ساعت بخشی از عملیات ترمیم و بازسازی کاخ گلستان و شمس العماره است که انتظار میرود یکی از نقاط مناسب برای گردشگری در تهران باشد. مرمتی که ۷ سال است ادامه دارد.
به نوشته خبرگزاری جمهوری اسلامی: کاخ گلستان تنهای بنای ثبت میراث جهانی پایتخت محسوب شده که در اجلاس جهانی ثبت یونسکو در سال ۹۲ در فهرست میراث جهانی قرار گرفته است.
منبع تصویر، Choom gallery
توضیح تصویر،نمایشگاه جمعی
زنده باد زندگی
گالری چوم در انزلی است و خیابان طالقانی. نمایشگاه نوروزیاش کار هنرمندانی بود: م. اسمارت، رضا پناهی، پورنگ پیرعطایی، علی چیتساز، اردشیر محصص، علی نصیر، بیژن نعمتی شریف و ا.پ. هشیوار.
در توصیف این نمایشگاه که عنوان زنده باد زندگی بر خود دارد آمده: "تنها آدمهایی که باهاشان حال میکنم دیوانههایند، آدمهایی که دیوانهی زندگیاند، دیوانهی حرفزدن، دیوانهی نجاتیافتن، در یک آن خوره همهچیز هستند، آدمهایی که هیچوقت خمیازه نمیکشند و حرفهای معمولی نمیزنند، فقط میسوزند، میسوزند، میسوزند عین آتشبازیهای زردفامی که مثل عنکبوتهای میان ستارهها منفجر میشوند و وسطشان نور تند آبی رنگ میبینی و همه میگویند: وااااای!( فرازی از رمان در راه، جک کرواک)."
منبع تصویر، Rah noo
توضیح تصویر،مرگ بازیگری که پیشکسوت نشد
محسن قاضی مرادی بازیگر بلندآوازهای نبود. اما مشخصات خود را داشت. معلم بازنشستهای بود که در یک زندگی ساده با همسری که وی نیز معلم بود و هر دو بعد از انقلاب به جمع بازیگران سینما و تلویزیون درآمدند. ساده و مهربان بود. کارنامهاش اما باید پشتوانه محکمی باشد برای دوران پیری و ناتوانی. اما نبود.
هنرمندی که بعد از چند سال دست و پنجه نرم کردن با آلزایمر، همین هفته درگذشت. بعد مرگش آشکار شد چون مدال و عنوان مخصوصی نداشته، با وجود بازی در ۳۷ فیلم سینمایی، ۵۳ فیلم یا سریال تلویزیونی و چهار فیلم در شبکه نمایش خانگی، از جمله پیشکسوتان سینما محسوب نمیشود، پس بیمه تکمیلی و توجه به خصوصی را لازم نداشت لابد. البته یک بار تندیس بهترین بازیگر دوم مرد به خاطر بازی در فیلم بیژن میرباقری "ما همه خوبیم."
آخرین فیلمی که بازی کرد هیولا ساخته مهران مدیری در شبکه خانواده بود. سه سال قبل و در شروع آلزایمر. بعد از آن دیگر ممکن نبود وگرنه لابد همچنان میرفت به فیلمبرداری.
دلگزا قصهای است سرنوشت هنرمندان جوان و پیر در این دوران. مهوش وقاری معلم و هنرپیشه، سالها را آخر را تنها از همسر خود تیمارداری کرد و دم برنیاورد. حالا نیز پس از مرگ قاضی مرادی مهربان به خبرنگار میگوید این چند ساله من هم نتوانستم در فیلمی بازی کنم و زندگی سخت بود، ولی گذشت.
قاضی مرادی بر اساس نوشته ایسنا در سی سال سابقه حضور در بازیگری، همکاری با بهرام بیضایی (سگ کشی)، بهمن فرمان آرا (خانهای روی آب)، رخشان بنی اعتماد (زیر پوست شهر)، پریسا بختآور (دایره زنگی)، مازیار میری (قطعه ناتمام)، ابوالحسن داودی (تقاطع و مرد بارانی)، داود میرباقری (مسافر ری)، مرضیه برومند (همه بچه های من)، سیروس الوند (یک بار برای همیشه)، منوچهر پوراحمد (میهمان پذیر طوبی)، شهرام اسدی (اوینار)، مجتبی راعی (غزال)، ایرج طهماسب (دختر شیرینی فروش)، خسرو معصومی (رسم عاشق کشی)، مهدی صباغزاده (صبحانهای برای دو نفر ) به چشم میخورد و این فقط بخشی از کارنامه اوست.
یک بار دیگر با درگذشت هنرمندی این جمله آخر گفتگوها اضافه شد. جملهای به قدمت تاریخ هنرمندی، که میگوید از او گذشت باید به فکر آینده بود و این همه بیپناهی را چاره کرد...
منبع تصویر، Golestan Gallery
توضیح تصویر،بهمن نیکو
آبرنگهای نوستالژیک
هفته آخر نمایشگاه موفق بهمن نیکو در سایت گالری گلستان گذشت. نقاش هنرمندی که در آبرنگ متبحرست و در این نمایشگاه با گذری از تهران پیشین، خاطرهها را به خود خوانده است.
نمایشگاه آنلاین بود، همچنان که در دیگر گالریها نیز رعایت مقررات کرونا، راهی جز این باقی نگذاشته. تجربه چندان ناموفقی هم نیست.
بیشتر بخوانید:
- هفته هنر و فرهنگ؛ دردی یکساله شد، صادق خان برگشت، اتاق آزاد بسته، دستی گرم محبت
- هفته هنر و فرهنگ؛ ابتذال تصویر، مانکن دانشگاهی، بخارا و فیلم
- هنر و فرهنگ هفته؛ مادران درد و کابوس دستها در آب
- هفته هنر و فرهنگ؛ هدیه ژان کلود کاریر، جشنواره لاغر، ترانه سرد و انفعال
- هفته هنر و فرهنگ، فجر سوت و کور، تنهایی ننه علی، مرگ ساندویچ فری
- هنر و فرهنگ هفته؛ حذف و پیچش مو، حجم بزرگ سرگردانی، ثبت آرزوها
- هفته هنر و فرهنگ؛ انتخاب مرگ یا آزادی، کرگدن افتاد، در کجا ایستاده ایم
- هفته هنر و فرهنگ؛ زخمی بدتر از کرونا، تئاتر یا انسولین
- هفته هنر و فرهنگ؛ عزای کتاب، سفر پروانه و توران، تجدد بزک شده
- هنر و فرهنگ؛ هفتهای به نام او که در مهر آمد و در مهر رفت
منبع خبر: بی بی سی فارسی
اخبار مرتبط: هنر و فرهنگ هفته؛ مصدقهای تئاتر، ناقوس ۹۶ سال خاموش، پشت پرده یک فیلم سیاسی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران