هویتطلبی کُردی و تنزل طبقاتی
چکیده
پرسش اساسی این تحقیق در این باب است که چه رابطهای میان تزلزل در جایگاه طبقاتی و گرایش به معنایابی هویتی وجود دارد. به طور خاص این پرسش در شهر سنندج و در میان طبقه متوسط شاغل در بخش خدمات آن، در رابطه با هویت کُردی بررسی میشود. «هویت» در این نوشتار، بار سیاسی دارد و صرفأ در معنای یک امر فرهنگی نیست. واحد تحلیل، طبقه اجتماعی است، میدان و سطح مطالعه، کُردزبانان استان کردستان هستند. به این دلیل که دادههایی که در رابطه با موضوع مورد مطالعه در دسترس هستند، مربوط به شهرهای این استان هستند نه شهرهای کردنشین استانهای دیگر. نمونه مورد مطالعه هم طبقه متوسط خدماتی شهر سنندج است. این مطالعه به صورت میدانی انجام میشود. دادههای آن شامل مصاحبههای کیفی انجامشده و یافتههای تحقیقات پیشین است که با دو روش تحلیل تماتیک و تحلیل ثانویه مورد بررسی قرار میگیرند. همچنین وضعیتهای میانجی برای بررسی موضوع، دو پدیده اقتصادی و اجتماعی هستند. یکی وضعیت شاخصهای اقتصادی مربوط به کیفیت زندگی در کردستان و دیگری هم معنایابی هویتی کُردی یا همان «کُردایتی». در بخش تحلیل، سعی میشود که رابطه این دو مورد توجه قرار گیرد و دادهها با توجه به نیاز به چنین تحلیلی، گردآوری شدهاند.
طرح مسئله
در ایران موضوع عاملیت سیاسی و اجتماعی طبقه متوسط طی سالهای پس از انقلاب ۵۷ همواره مورد مناقشه بوده است. طیفی از مسائل مورد بحث قرار میگیرد: از نقش ردهپایینیهای این طبقه در اعتراضات اجتماعی اوائل دهه هفتاد تا حضور میلیونی در خیابانها در سال ۱۳۸۸، از مسائل تئوریک و عملی پیرامون نقش و جایگاه «دختران انقلاب» در چند سال گذشته و جایگاه سیاسی زنان طبقه متوسط در مبارزه با حجاب اجباری تا همگرایی دانشجویان و معلمان در اعتراضات سال ۱۳۹۶ به بعد. تعیین زاویه نسبت به جنبشهایی که طبقه متوسط در آنها حضور چشمگیر دارد، به ملاکی برای تمایز گروهها و جریانهای سیاسی و اجتماعی تبدیل شده است. اگرچه بخشی از مناقشات نظری که پیرامون این موضوع وجود دارد، مربوط به تفاوت رویکردها، منافع، جایگاه و شیوهی تحلیل تحلیلگران این حوزه است، اما تنوع نظر بیانگر یک مسئله دیگر نیز هست، آن هم یکدست نبودن و متزلزل بودن جایگاه اجتماعی طبقه متوسط در ایران به عنوان یک موجودیت اجتماعی و سیاسی تأثیرگذار در معادلات سیاسی است.
در درون این طبقه، تقسیمبندیهای دیگری نیز بر اساس جایگاه در ساختار تولیدی و نظام توزیعی، نوع رابطه با دولت و نظام سیاسی، جنسیت، تحصیلات، هویت و جغرافیای سیاسی مطرح است که مانع از آن میشود که طبقه متوسط را در ایران، طبقهای منسجم، یکدست و با منافع و دیدگاههای یکسان در نظر آوریم.
یکی از مهمترین متغیرهایی که چندقشری بودن طبقه متوسط در ایران را برمیسازد، تمایز هویتی و فضایی است. این مسئله در ادبیات نظری مارکسیستی، اغلب با مفاهیم مختلفی از جمله «قومی کردن نیروی کار» (اسدپور، ۱۳۹۱) و در رویکردهای توسعهای به نام «تخصیص فرهنگی مواهب توسعه» تبیین شده است. به این معنی که در یک رابطهی مرکزـ پیرامونی درون مرزهای یک کشور و بر مبنای منطق انباشت که نتیجهی آن «توسعهی نامتوازن» است، تمرکز صنعت، تولید و خدمات در بخشهایی از کشور (مرکز)، موجب نابرخورداری و توسعهنیافتگی بخشهای دیگر (پیرامون) میشود. پیامد این توسعهنیافتگی برای پیرامون، با توجه به زمینهی تاریخی و نیروهای اجتماعی موجود در آن متفاوت خواهد بود.
از این نظر شهر سنندج نمونه جالبی برای بررسی است. این شهر که مرکز استان کردستان است، به لحاظ هویتی متمایز از مرکز در تقسیمات کشوری است، و بر اساس شواهد و آمارها یکی از مناطق «پیرامونی» است که طبقه متوسط نوظهور آن اغلب از حیطه اشتغال به صورت کارمند دولت یا شاغل در بخش خدمات است. این طبقه در درون خود، لایههای متفاوتی با سبک زندگیهای مختلفی را شامل میشود (ودادهیر و همکاران، ۱۳۹۱: ۲۱). در بحث طبقه متوسط، بررسی نمونه شهر سنندج ما را با جنبههایی از مسئله آشنا میکند که در بررسیای متمرکز بر مناطق «مرکزی» پدیدار نمیشوند.
بر مبنای نتایج به دست آمده از یک پژوهش در زمینه فقر شهری در کردستان، از سال ۸۷ تا ۹۰ با توجه به میانگین نرخ رشد ۶,۹ درصدی تورم و افزایش ۳۲ درصدی بهای سبد غذایی طی دوره مورد بررسی، خط فقر نسبی ماهیانه شهری در کردستان ۳۵,۳ درصد رشد داشته است، شدت فقر نسبی ۲۰,۵ درصد و خط فقر مطلق ماهیانه ۱۸ درصد افزایش داشته است (بهرامی، ۱۳۹۶: ۱). این آمار مربوط به حدود یک دهه پیش است و مطابق آمارهای جدید، این وضعیت از آن زمان تاکنون وخیمتر شده است.
بر طبق آمار اعلام شده از سوی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی برای سال ۱۳۹۵، سنندج با نرخ بیکاری ۱۸,۸ درصد، پس از کرمانشاه دومین مرکز استان با بیکاری زیاد در میان ۳۲ استان است. همچنین شهر سنندج از لحاظ شاخص کیفیت زندگی فرهنگی و اجتماعی نیز جزو شهرهای متوسط رو به پایین ارزیابی شده است (گنجی، ۱۳۹۸: ۱۲۵). به طور کلی از لحاظ شاخصهای اقتصادی «خشونت ساختاری»، شهر سنندج رتبه دوم را در میان مراکز استانهای دارای بیشترین آمار بیکاری به خود اختصاص داده و جایگاه نامطلوبی در میان مراکز استانها از نظر رقابتپذیری اقتصادی دارد و جزو فقیرترین مراکز استانها محسوب میشود. از لحاظ شاخصهای اجتماعی خشونت ساختاری نیز این شهر از نظر توسعهیافتگی شاخصهای بهداشت و درمان در جایگاه بیست و پنجم است که نشانه وجود سطح بالایی از خشونت ساختاری در شهر سنندج است (همان: ۱۰۸).
این وضعیت در نمونه شهر سنندج پیامدهایی دارد هم از لحاظ تلقی از پایگاه طبقاتی و عدالت اجتماعی و هم از لحاظ واکنشهای هویتی و تقویت انسجام درونگروهی. بر مبنای یک نظرسنجی در سال ۹۷ در استان کردستان، ۵,۲ درصد از پاسخگویان خود را در زمرهی طبقات بالای جامعه، ۷۰,۶ درصد خود را طبقه متوسط و ۲۴,۳ درصد هم خود را در زمره طبقات پایین قلمداد کردهاند. در این میان شهرستانهای بانه با نمره ۲,۴، سقز با نمره ۲,۴۳، سنندج با نمره ۲,۳۶ و مریوان با نمره ۲,۲۴ (محاسبه شده در مقیاس ۵) شهرستانهایی هستند که افراد بیشتر خود را در زمره طبقات پایین قلمداد کردهاند (بازنگری و تهیه سند آمایش استان کردستان، ۱۳۹۷: ۲۲). این دادهها در مورد تلقی از جایگاه طبقاتی، با شاخصهای منزلت اجتماعی که بر اساس دادههای سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۹۰ و بر مبنای دو شاخص ارزش شغلی و ارزش تحصیلی به دست آمده، انطباق نسبی دارد.
حس عمومی توسعهنیافتگی، تبعیض و محرومیت در کردستان و به ویژه شهر سنندج، یک حس کاذب و انتزاعی و ناشی از گونهای مظلومنمایی نیست، بلکه یک امر مادی و واقعی است. حس محرومیت در پس ذهن ساکنان این شهر ریشه دوانده و میتواند هر آن باعث علنی شدن نارضایتی از عملکرد نهادهای دولتی شود. تجلی این نارضایتی را به شکل ویژهای در شهر سنندج میتوان در تشدید مسئله هویتخواهی دنبال کرد، یعنی پاسخ هویتی به مسائلی که اساساً و به طور ذاتی ریشه هویتی ندارند. نمود ویژهی این موضوع در تجمعاتی است که همواره در شهرهای کردنشین ایران، به ویژه در طی ده سال اخیر، در محکوم کردن حملات دولت ترکیه به شهرهای کردنشین و مواضع پ. ک.ک و اعلام همبستگی با کُردهای آن سوی مرزهای ایران روی داده است. این اعلام همبستگی بهویژه در روز ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۷، یعنی در روز برگزاری رفراندوم استقلال اقلیم کردستان عراق قابل مشاهده بود. در این روز جمعیت بیسابقهای از مردم سنندج در میدان اقبال (آزادی) این شهر حضور یافتند و تا اواخر شب به شادی و حمایت از این رفراندوم پرداختند. همچنین وضعیت تعلق ملی در کردستان نیز بیارتباط با چنین وضعیتی نیست. بر اساس آخرین نظرسنجیها در این زمینه، میانگین رقم شاخص فداکاری و عِرق ملی در کردستان (که از ترکیب سه گویهی انجام هر کاری در برابر تجاوز دشمن خارجی، افتخار به ایرانی بودن و انجام فعالیت داوطلبانه برای پیشرفت و آبادانی کشور به دست آمده)، ۳,۱ از نمره کل ۵ است که سطح پایینی تلقی میشود (بازنگری و تهیه سند آمایش استان کردستان، ۱۳۹۷: ۱۴۴). در این میان در برخی شهرستانهای استان همچون مریوان، دهگلان و بیجار، این شاخص پایینتر بوده و در خود شهر سنندج نیز متوسط متمایل به پایین است. بنابراین امروزه پایگاه هویتخواهی و آرمان خودمختاری کُرد، از بنیان روستایی کنده و به شهر آمده است.
دولتی که رضاشاه بنیان گذاشت، بر درکی از ایران به عنوان مردمی یکدست استوار بود. شیعیگری هم یک جنبه از فرهنگی تلقی میشد که مدعی یکدستیاش بودند. نگاه چنین دولتی به هرچه که نخوانَد با تصور از مردمی از هر نظر همگن و دارای روایتی تاریخی و فرهنگی یگانه و مستمر، همواره امنیتی بوده است. برخوردها نیز برخوردهایی ضربتی و کینهتوزانه بودهاند. «توسعهی ناسیونالیسمزا» در راستای ترمیم اسطورهای توسعهنیافتگی و درماندگی ملیگرایی ایرانی به بنیان اصلی پروژهی تجدد و هویتسازی در عصر پهلوی اول بدل شد. این امر به همراه ساخت دولت مطلقهی مدرن در دوره پهلوی اول، رواج گفتمان ناسیونالیسم خاصگرا را در میان کردهای ایران تقویت کرد (سجادی: ۱۳۹۹).
تبعید و کوچهای اجباری، کشتار، حمله نظامی، اعدام، سرکوب به روشهای مختلف و تلاش برای حذف و ادغام از جمله پرکاربردترین ترفندها برای به فراموشی سپردن مسئلهی ستم ملی در کردستان بوده است. کسانی که این مسئله را مطرح و برجسته میکردند و خواهان حل عادلانه آن بودند از میان طبقه متوسط تحصیلکرده بودند (سجادی: ۱۳۹۹).
نگاه امنیتی به مسئله کردها در دوران جمهوری اسلامی نیز کماکان پا برجا است و رد این نوع نگاه را در اسناد بالادستی نظام میتوان یافت. در یکی از آخرین متون تولید شدهی حاکمیت در اینباره آمده است:
«مبحث استقلالخواهی اکراد در منطقه غرب آسیا گذشته از چالشهای قومی، نژادی، سیاسی و اقتصادی فراوانی که در این منطقه به همراه داشته، بسترساز اصلی بحرانهای امنیتی نیز بوده است. در این خصوص کشورهای ترکیه، عراق، سوریه و جمهوری اسلامی ایران نیز همواره با چالشی بزرگ مواجه بودهاند.» (عالیشاهی و دیگران، ۱۳۹۸: ۲۰۸).
همچنین در همین سند درباره همهپرسی استقلال اقلیم کردستان عراق آمده است:
«پس از سقوط صدام و اشغال عراق از سوی نیروهای آمریکایی، نبود دولت قدرتمند مرکزی در عراق و تعارضات میان گروههای عرب عراقی، ظهور داعش و فرصتطلبی اکراد در تحولات بعد از صدام، بحران استقلال اقلیم کردستان را وارد مرحله جدیدی کرد. اما ائتلاف راهبردی جمهوری اسلامی ایران، ترکیه و عراق، قدرت گرفتن روزافزون نیروهای حشدالشعبی در عراق، چندپارگی و تشتت در میان نخبگان حکومتی اکراد، امیدواری به حمایتهای آمریکا و محاسبات نسنجیده بارزانی از اوضاع عراق پس از داعش، بحران اقلیم کردستان عراق را تا حد زیادی کاهش داد.»
واژههای «اکراد»، «بحران استقلال»، «بحران امنیتی» و «چالش قومی» در این گونه متنها، بیانگر همان رویکردی است که ذکر آن رفت. اما به هیچ وجه نمیتوان ابعاد مختلف مسئله را از دریچهی این چنین متون و مفاهیمی مشاهده کرد، چرا که این متون صرفاً تجلی میل به کنترل است نه چیز دیگری. لازم است با واژگانی واقعیتر، مسئله را بررسی کرد. واژهها و جملههایی که معرفت درخور «علمی» و متناسب برای گروه تحت ستم را تولید کند و در مقابل اینگونه مفاهیم جعلی قرار دهد.
ریشههای تاریخی و مکانیسمهای تبعیض و سرکوب و راه حل متناسب با آن در کردستان هرچه باشد، واکنش به آن در قامت هویتخواهی پا گرفته است و هیچ جریان و جنبشی در این منطقه نمیتواند بدون صورتبندی این مسئله در درون خود، مورد پذیرش عمومی بگیرد. بنابراین پرداختن به پرسشهایی در اینباره ضروری مینماید. از این نظر وقتی به موضوع اصلی خود در جامعه شهر سنندج برگردیم، این پرسشها برای ما مطرح میشوند:
- طبقه متوسط فقیر سنندج، یعنی همانهایی که متزلزلترین جایگاه را در سلسلهمراتب اجتماعی و طبقاتی نظم نئولیبرال حاکم بر حیات سیاسی ـ اجتماعی دهههای گذشته داشتهاند، چه تجربهای از زندگی در این شرایط دارند؟
- چگونه با مسئله تبعیض، محرومیت و بیعدالتی روبهرو میشوند؟
- و آگاهی شکلگرفته در این رابطه، چه ارتباطی با مسئله «بحران مشروعیت» نظام و «کُردایتی» در سنندج دارد؟
در این تحقیق، به دنبال پاسخ به این پرسشها خواهیم بود.
مفاهیم نظری
بر اساس نظریه قومی شدن نیروی کار، تقسیم کار اجتماعی به شیوه نابرابر و همزمان تلاش برای حفظ تمامیت نظام، دارای یک کارکرد ایدئولوژیک در جامعه طبقاتی نیز هست. اتین بالیبار معتقد است جهانگرایی سرمایهداری فقط معطوف به گسترش جهانی سرمایه نیست، بلکه این گرایش به مثابه یک ایدئولوژی همچنین پاسخی است به نیاز عمیقتر جامعه به نیروهای منسجمکننده. به این معنا، جهانگرایی سرمایهداری نیاز به ایجاد نوعی جامعهی خیالی و تصوری دارد که هم سرکوبکنندهها و هم سرکوبشوندهها را به رغم تخاصمات واقعیشان در سطح جهانی و در سطح دولتهای ملی در بر گیرد (به نقل از اسدپور، ۱۳۹۱: ۲۶). پری اندرسون این گمان را یک «فانتزی سیاسی خیالی» مینامد. (اندرسون، ۱۳۹۸) پروریدن این گمان امری است که در طی پروژه ملتسازی به ویژه در سرزمینهایی که طبقات متخاصم و هویتهای متکثر وجود دارند، تلاش دارد تا همه تفاوتها و تضادها را به نفع اتحاد ملی ساختگی کمرنگ و حذف کند.
به این ترتیب بازتولید سیستماتیک نیروی کار که یکی از مهمترین کارکردهای دولت سرمایهداری است، دربرگیرنده کارکرد خردهنظامهایی از جمله آموزش و نظام تنبیهی است تا سوژه ملی را برسازد. آموزش در چنین جامعهای همزمان حاوی مکانیسمهای تنبیه، کنترل، نظارت و تحمیل محدودیت بر تواناییها و نیز رشد گزینشی برخی از تواناییهای اعضای جامعه بر اساس جایگاه آنها در سلسلهمراتب طبقاتی، قومی و جنسیتی رایج در جامعهی سرمایهداری است. به این ترتیب میتوان مسئله برساخت قومیت و دیگریسازی در دولتهای راستگرای طبقاتی را در تحلیل طبقاتی جای داد.
به عنوان بنیان نظری تحقیق و چگونگی ارتباط آن با مسئله مورد بررسی، میتوان چهار پدیدهی دولت ملی ـ مذهبی ایرانی و ایدئولوژی همگنساز آن، بحران اقتصاد سرمایهداری ایرانی و توسعه نامتوازن آن، هویت متمایز از سوژه برساخته شده ملی ایرانی، و وضعیت زیست اجتماعی لایهی ضعیف طبقه متوسط خدماتی شهر سنندج را در تلاقیگاهی در نظر گرفت که در مدل نظری پژوهش، نتیجهی این تلاقی، «بحران مشروعیت» و سربرآوردن «کُردایتی» است.
روششناسی تحقیق
در این تحقیق به طور مشخص از دو نوع روش متداول در تحلیل داده و مصاحبه استفاده میشود: تحلیل ثانویه و تحلیل مضمونی. تحلیل ثانویه نوعی از تحلیل است که در آن دادههای از پیش تولیدشده درباره موضوع تحقیق گردآوری میشود و با توجه به سؤالات تحقیق، دوباره بررسی میشوند. در این روش، اطلاعات برگرفته از پژوهشهای مختلف، مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار نمیگیرند، بلکه از ترکیب، یکدست کردن و مقایسه یافتهها در جهت پاسخگویی به پرسشهای تحقیق استفاده میشود. اما برای تحلیل مصاحبهها و پاسخ به سؤالات محوری پژوهش، از روش تحلیل مضمونی یا همان «تحلیل تماتیک» استفاده خواهیم کرد. معمولاً برای تحلیل متون در سطوح خرد و بیرون کشیدن مقولات با منطق استقرایی، از تحلیل تماتیک به عنوان تکنیکی کارآمد کمک گرفته میشود. در پژوهشهای کیفی، برای انجام این کار پژوهشگران لازم است به معرفتی دوجانبه مسلط باشند که هم بر جهان معنایی کنشگران و مطالعهشوندگان و هم مفاهیم و نظریههای راهنمای پژوهش را دربرگیرد و از این طریق بتواند مفاهیم و معانی مرتبط با نظریه را که در زبان روزمره وجود دارد، کشف کند (بلیکی، ۱۳۹۳: ۳۲۴). تحلیل در اینجا عبارت است از عمل مفهومیابی و شناسایی تمهای محوری با هدف کشف این مهم که دادهها چه میگویند (محمدپور، ۱۳۹۰: ۶۶). در تحلیل موضوعی یا تماتیک که از پرکاربردترین روشهای تحلیل دادههای کیفی است، از طریق استقرای تحلیلی، دادههای مصاحبهای در ارتباط با معانی غالب برساخته در آنها طبقهبندی میشوند. تحلیل تماتیک همانا تحلیل متنی بر اساس استقرای تحلیلی است که در آن محقق از طریق طبقهبندی دادهها و الگویابی دروندادهای و بروندادهای به یک سنخشناسی و درک تحلیلی دست مییابد.
انتخاب افراد مصاحبهشونده نیز بر اساس نوع الگویی بوده که به روش «نمونهی در دسترس» و «گلولهبرفی» شهرت دارد. ابتدا چند نفر از افرادی که بر اساس ویژگیهای زمینهای به تشخیص محقق، در معرض وضعیت مورد بررسی بودهاند انتخاب شدهاند و سپس از هرکدام از آنها خواسته شده که افراد مشابه دیگری را برای مصاحبه معرفی کنند.
نتایج تحلیل ثانویه دادههای قبلی
از منظر تئوری بحران مشروعیت و رابطهی فرماسیون اجتماعی سرمایهداری با مسئلهی هویت در ایران و به طور اخص موضوع هویت کُرد، این موضوع را در رابطه با توسعهی نامتوازن و عواقب آن به شکل تجربی و در میدان مطالعه بررسی کردیم. نتیجهی توسعهی نامتوازن سرمایهداری را در رابطه با شاخصهای توسعه در استان کردستان ابتدا به روش تحلیل ثانویه مورد بررسی قرار دادیم. در بخش بعدی تحلیل، ثمرهی چنین وضعیتی از طریق ورود به میدان مطالعه به مسئله هویت در گروه مورد مطالعه مرتبط میشود. اما در این بخش به طور خلاصه مهمترین نتایج تحلیل ثانویه شاخصهای اقتصادی و اجتماعی در کردستان را مرور میکنیم. آمارها و شواهدی که تا اینجا بررسی شدند نشان میدهند که:
۱. استان کردستان و شهر سنندج، از لحاظ برخورداری از امکانات و زیرساختهای رفاهی به نسبت سایر استانها و شهرهای ایران، در رده پایینی است.
۲. تبعیض به شکلهای مختلفی در رابطه با شاخصهای اجتماعی و اقتصادی زندگی به نسبت استان کردستان وجود دارد.
۳. زندگی در وضعیت تبعیض، بر روی مسئله تعلق ملی در کردستان تأثیرگذار بوده و نظرسنجیها نشان میدهد که وضعیت عِرق ملی در کردستان به نسبت میانگین کشوری پایین است.
۴. بیشتر جمعیت استان کردستان برخلاف چند دهه گذشته، اکنون شهرنشین هستند و مدیریت اقتصادی و سیاسی حاکم، تأثیر بیشتری روی زندگی آنها دارد.
۵. یک نارضایتی عمومی که ناشی از عملکرد حاکمیت در حوزههای اقتصادی و اجتماعی است، در کردستان وجود دارد.
تحلیل یافتههای میدانی
برای ورود به میدان مطالعه و بررسی تجربی سؤالات مطرح شده در تحقیق، با ۲۰ نفر از افرادی که ویژگیهای زمینهای متناسب به عنوان نمونه مورد مطالعه را داشتند، مصاحبه عمیق نیمهساختیافته انجام شد. ویژگیهای عمومی مصاحبهشوندگان به شرحی است که در جدول زیر آمده.
ردیفجنسیتشغلتحصیلات۱مرددانشجو (بیکار)لیسانس۲مردخدمه بیمارستاندیپلم۳مردپرستارلیسانس۴مردسیمبان اداره برقلیسانس۵مردراننده آژانسلیسانس۶زنفروشنده بوتیکلیسانس۷زنپرستار (قراردادی)لیسانس۸مردفروشنده محصولات فرهنگیفوق لیسانس۹زنکارمند (قراردادی)لیسانس۱۰مردمعلملیسانس۱۱مردحسابدارفوق لیسانس۱۲مردفروشنده لبنیاتدیپلم۱۳زنخانه داردیپلم۱۴زنکارمند (شرکتی)فوق لیسانس۱۵زنمربی مهد کودکلیسانس۱۶زنفروشنده پوشاکدیپلم۱۷مرددست فروشفوق دیپلم۱۸زنفروشنده داروخانهلیسانس۱۹مردمشاورلیسانس۲۰مرددانشجولیسانسویژگیهای عمومی مصاحبهشوندگانموارد مصاحبه طوری انتخاب شدهاند که دایرهی اجتماعی مورد بررسی را در قشرهای مختلف آن، پوشش دهند. میتوان گفت ویژگی اصلی مشترک میان همهی آنها از لحاظ نوع فعالیت اقتصادی، وابستگی به کار مزدی در بخشهای دولتی و خصوصی در ردههای متوسط رو به پایین است. از لحاظ هویتی نیز همه آنها از شهروندان شهر سنندج و کردزبان هستند. همچنین تحصیلات هیچکدام از آنها کمتر از دیپلم نیست. بر این اساس میتوان گفت، جایگاه شغلی مصاحبهشوندگان و میانگین تحصیلاتی بالای آنها، دو ویژگی عمدهای هستند که از لحاظ جایگاه اجتماعی به نوعی آنها را به رغم وابستگیشان به کار مزدی، از طبقه کارگر سنتی حداقل به لحاظ «بینش»، متمایز میکند. مصاحبهها به زبان کُردی و با همان لحنِ محاورهای انجام شده است. در برگردان فارسی هم کوشش شده لحن محاورهای و شیوه بیان و اصطلاحات اصلی بازتاب داده شود. برای ورود و نزدیک شدن به این بینش و تجارب، در میدان مطالعه، از دریچهی تحلیل تماتیک مصاحبهها وارد خواهیم شد.
تلاقیگاه اقتصاد و هویت: بحران مشروعیت و حس «تمایز»
«راستشو بخواید وضعیت اقتصادی من از سال ۸۶ تا الان که وارد بازار کار شدم به نسبت بدتر شده. هرچی حساب و کتاب میکنم میبینم که واقعاً وضعیتم داره رو به جاهای بدتری میره. فقط منم نیستم. یه جورایی تمام خانوادم به همین شکل هستن. این فقر تو منطقه ما ریشهداره. من قبلاً فکر میکردم چون ما همش کار فیزیکی انجام میدیم پیشرفت نمیکنیم. ولی واقعاً الان که بیشتر میفهمم متوجه شدم که هر کاری هم انجام بدم باز هم همینه که هست.» (مرد: ۳۷ ساله)
«حرف من اینه که وضعیت ما برمیگرده به نوع نگاه دولت به مسائل ما. تو این منطقه یه سری شورشها اتفاق افتاده و باعث شده اون نگاه مرکز هنوز هم به نسبت ما وجود داشته باشه.» (زن: ۲۸ ساله)
«ببینید فقط تو بحث پزشکی عرض میکنم، چند روز پیش این معاون وزیر بهداشت اومده بود اینجا (سنندج) برای کرونا. اصلا لحن صحبت کردنش یه لحن فاشیستی بود به نسبت ما. تو مصاحبهاش داشت میگفت که شنیدم “کردها” داخل کارواشها بیسر و صدا عروسی میگیرن. اولاً که همین گفتن اسم جمع کردها خودش یه کلمهی فاشیستیه. اون اصلاً برای ما ملیت قائل نمیشه. نمیتونه بگه “مردم کرد” میگه کردها! داشت میگفت ما به دانشگاه علوم پزشکی کردستان قول دادیم در حد امکان براشون وسائل پزشکی بفرستیم. انگار داره خیرات میکنه.» (مرد: ۳۲ ساله)
از دریچه مفاهیم و جملات موجود در مصاحبهها، میتوان نوعی از آگاهی از مسئله را یافت که تفاوت «ما» و «آنها» در آن آشکارا وجود دارد. تحلیل و توضیحی که مصاحبهشوندگان از نابرابری، تبعیض و نادیدهانگاری دارند، حاوی نوعی «حس تمایز» است که رابطهی تنگاتنگی با کردارهای حاکمیت در قبال مسائل اجتماعی کردستان دارد. آنها مسئلهی فشارهای معیشتی را جدای از مسئله تلقی «دیگربودگی» نزد نظام سیاسی مرکزی نمیبینند. این همان مضمونی است که ایده «ملت» واحد و یکپارچه را به چالش میکشد. به عبارتی، تحلیل یک کارمند نوعی دونپایه شهر سنندج از وضعیت اقتصادی حاکم بر زندگیش پیش از هر چیز متوجه جایگاه حاشیهای شهر و دیارش در نظام تقسیم کار کشوری است.
«میتونم بگم یه جورایی کل وجود من با کردایتی عجین شده. اینجوری نیست که من از اینا فاصله بگیرم و برم به سمت یه چیز جهانی. چون دیدگاه قدرتهای جهانی هم به نسبت من همون دیدگاه دولت ایرانه. من هیچ تفاوتی بینشون نمیبینم. چون عملکرد همین دولتهای جهانی بود که باعث شد ما تو چنین وضعیتی گیر کنیم.» (مرد: ۴۴ ساله)
«حس قربانی بودن» در مقیاس جهانی، همان چیزی است که علاوه بر تشدید هویتخواهی در درون مرزهای کشوری، نوعی حس همبستگی ملیتی نیز نسبت به کُردزبانان در سایر کشورها، که گمان میرود قربانی یک سرنوشت مشترک هستند، به وجود میآورد. این متفاوت از حس قومگرایی در چارچوب دولتـملت ایرانی است. راه چارهی حل جمعی مشکلاتی که به طور مستقیم محصول بحرانهای اقتصادی چند دهه گذشتهی سرمایهداری ایرانی بوده است، پناه بردن دوباره به «کردایتی» و دوباره زنده کردن آرمانها و رؤیاهای خودمختاری کُرد تلقی میشود.
«من هنوز هم وقتی صدای «ئهی رقیب» [سرود ملی کُرد] رو میشنوم مو به تنم سیخ میشه.» (مرد: ۴۷ ساله)
«من واقعاً فکر میکنم برای یه کرد افت داره مثل اونا واسه یه مرده بزنه تو سرش. (اشاره به عزاداریهای مذهبی). من اصلأ خودمو شبیه اونا نمیدونم. این تهرانیهای پولدار اگه یه سرایهدار نداشتن که همه جا رو واسشون بشوره و براشون غذا درست کنه حتی بلد نبودن غذا هم بخورند.» (زن: ۳۰ ساله)
«بازاندیشی هویتی» در مقایسهی میان خود غیربرخوردار با دیگریهای برخورداری که گمان میرود به صورت کلیتی یکدست در برابر گروه قومی خودی قرار میگیرند، یکی دیگر از تمهای پر تکرار در میدان مطالعه است. به ویژه زمانی که تمایزهای مذهبی شیعه و سنی در یک ماتریس معنایی به تقسیمبندی کُرد و غیرِ کُرد اضافه شود. موضوع از این قرار است که مذهب سیاسیشده شیعه در ایران، در شهر سنندج وضعیتی را آفریده که موجب شده درک روشنی از تمایزات ریز و درشت هویتی در میان سایرین غیر کُرد در ایران وجود نداشته باشد و اساساً همهی دیگریها به رغم تفاوتهای هویتی، به دلیل پیروی کردن از مذهب رسمی کشوری، به صورت یک دیگری بالقوه که به حاکمیت نزدیکتر است، در نظر گرفته شوند.
«ما تو ایرانیم ولی تو کشورهای دیگه هم بگیم من کردم همه یه جور دیگهای بهت نگاه میکنن. بگم من کردم خیلی احترامم بیشتر از اینه که بگم ایرانیم. خودمم همینو دوست دارم. شاید اگه تو یه کشور دیگه یا تو یه شرایط دیگه بودم داستان فرق میکرد. ولی الان واقعأ فکر میکنم از لج اینا اصلأ دوست ندارم بگم ایرانیم.» (مرد: ۲۷ ساله)
«هر اتفاقی که مثل همین کرونا پیش میاد، یه عده فقیرتر میشیم. ولی همزمان میبینیم یه عده دارن پولدارتر میشن. من یه دورانی میتونستم با پول یه روز کارم ۷ کیلو گوشت بخرم. ولی الان به زور یک کیلو هم میتونم بخرم. خب آدم افسرده میشه. معلومه که تو این شرایط از ایرانی بودنم بدم میاد. مخصوصاً ما که تو این فضا بالاخره اگه حزبی هم نباشیم همیشه یه حس ملی (کردی) داریم.» (مرد: ۳۶ ساله)
حس «به رسمیت شناخته نشدن» نیز از جمله مضامینی است که در تجارب افراد در میدان مطالعه به وفور دیده میشود. این مضمون علاوه بر زمینههای تاریخی دیگری که دارد، اغلب در مواجهه با قوانینی از جمله عدم برخورداری از حق نامزد شدن در انتخابات ریاستجمهوری و پستهای سیاسی و مدیرتی کلان کشوری است. همچنین عدم برخورداری از حق آموزش به زبان مادری و مابقی مطالبات فرهنگی نیز از جمله زمینههای حس « به رسمت شناخته نشدن» است.
«اونا اصلأ ما رو به هیچی حساب نمیکنن. من خودم میدونم که کردستان از لحاظ اقتصادی کاملأ وابسته به ایرانه و من خیلیم از فرهنگشون خوشم میاد ولی باز کردستان رو ترجیح میدم به اونا. مشکل اصلی من سردمداران این کشورن. مشکل من اینه که اونا دارن ازمون سوء استفاده میکنن» (زن: ۴۲ ساله).
«وقتی که من نمیتونم تو این کشور هیچ مشارکتی داشته باشم چجوری میتونم بهش افتخار کنم. وقتی هم که نتونم مشارکت داشته باشم خب برمیگردم به خودم و به چیزای دیگه فکر میکنم. باید ببینم چجوری میتونم مفید باشم» (زن: ۲۹ ساله).
بر اساس یافتههای این تحقیق، میتوان ادعا کرد نتیجه معنایابی سیاسی در تجارب طبقه متوسط جدید و شهری شهر سنندج، نوعی آگاهی از تمایز جایگاهی در مقایسه با سایرین در سطح ملی است که در تلاقیگاه هویت قومی و مذهبی با وضعیت اقتصادی و اجتماعیای که شاخصهای آن در مقدمه و شرح مسئله تحقیق آمد. نتیجهی این معنایابی و احساس تمایز و تبعیض، بر اساس چارچوب نظری تحقیق، بحران مشروعیت مدیریت سیاسی حاکم و متعاقب آن، کشف دوباره یک زمینهی تاریخی و اجتماعی و هویتیابی جدید موسوم به «کردایتی» است. نتایج تحلیل تماتیک مصاحبهها به طور خلاصه در جدول زیر آمده است.
مضمونمکانیسم و زمینهپیامدبه رسمیت شناخته نشدننوع برساخته شدن در قوانین رسمی و نهادیحس تمایز و فرودستیبازاندیشی هویتیدر حاشیه بودن و نادیدهانگاری هویتیپدیدار شدن نوع جدیدی از هویتیابیحس قربانی بودنسرنوشت مشترک فرودستی با سایر همهویتیها در کشورهای دیگرحس همدردی و همزادپنداری با کردهای سایر کشورهاتلقی دیگربودگیسبک زندگی و فرهنگ متفاوت از مرکزبازتعریف کردن هویتینتیجه تحلیل تماتیک مصاحبهها: مکانیسمها و پیامدهای مضامین اصلینتیجهگیری و جمعبندی
بر اساس صورتبندی مسئلهی هویت در میان لایهی ضعیف طبقه متوسط خدماتی شهری سنندج، در رابطه با عملکرد ساختاری نظام سیاسی در حوزهی اقتصاد و هویت، به این پرسش اصلی پرداختیم که تجربهی گروه مورد مطالعه را چگونه میتوان با مفاهیم بحران مشروعیت توضیح داد و آن را به مسئله هویتخواهی پیوند داد.
پیوند دادن دادههای اولیه تحقیق به مضامین به دست آمده از مصاحبهها، به صورت خودبخودی و با یک رویکرد عینی امکانپذیر نیست. این کار تنها به واسطهی قرار دادن دادهها در چارچوب نظری تحقیق امکانپذیر است و تنها به این شکل میتوان به دادهها معنایی بخشید. بحران مشروعیت نظام سیاسی نزد گروه مورد مطالعه در این تحقیق در بیانهای مختلف وجود دارد. اما این چیزی نیست که در این تحقیق کشف شده باشد. چرا که به صورت پیشینی میتوانستیم این موضوع را در نرخ مشارکت انتخاباتی در آخرین انتخابات برگزارشدهی مجلس جمهوری اسلامی و مواردی از این دست، مشاهده کنیم. این پژوهش تنها در پی آن بود که بحران مشروعیت را در رابطه با مسئلهی تبعیض، توسعهنیافتگی و ماباِزی سیاسی آن در میان لایهی پایینی طبقه متوسط شهر سنندج، یعنی هویتخواهی مدرن، بررسی کند.
در نهایت مضامین «به رسمیت شناخته نشدن»، «بازاندیشی هویتی»، «حس قربانی بودن» و «تلقی دیگربودگی» از جمله مهمترین تِمهای مطرح شده در میدان مطالعه در رابطه با پرسش اصلی تحقیق بودند که در پایان ذکر نکاتی در این رابطه لازم است.
هویتخواهی جدید و متفاوت در کردستان
هویتخواهی مورد بحث در این پژوهش، متفاوت از عقبهی تاریخی این موضوع در کردستان است که جریانهای سنتی و برخی احزاب پیشآهنگ آن بودند.
تأثیر عمومی راهحلهایی که در پایان عمر سلسله پهلوی و اواخر دهه ۵۰ خورشیدی و اوایل دهه ۶۰ در ایران از جانب حزبهای اصلی کردستان یعنی کومله و دموکرات برای مسئله کردستان مطرح شد، اکنون کمرنگتر شده است. به ویژه راهحل کلی حزب دموکرات که در قالب شعار «دموکراسی برای ایران؛ خودمختاری برای کردستان» مطرح میشد، اکنون در آگاهی جمعی و هویتی کردستان، جایگاه خودش را از دست داده است. اگرچه تجربههای بیانشده در مصاحبهها هم هنوز بیانگر این مطلب هستند که عدهای کماکان خود را کُردِ «ایرانی» میپندارند؛ اما نزد آنها هم مسئله ایرانی بودن، بیشتر یک تعلق جغرافیایی و محصول اجبار به همنشینی است تا یک تعلق سیاسی و هویتی که مبنایی برای حضور در دولت ـ ملت ایرانی باشد. موضوعی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که روندِ عمومی طیشده در مطالبات و حتی شعارها در تظاهراتهای خیابانی کردستان، به سمت مطالبه «چهارپارچه کردستان» حرکت کرده است. مثلأ در مجموعه تظاهراتی که در سال ۹۷ و در همبستگی با کردهای «روژآوا» انجام میشد، شعار غالب این بود: «روژئاوا روژههلاته / کردستان یک ولاته». یعنی «شرق کردستان همان غرب کردستان است و کردستان یک سرزمین است».
با وجود اینکه این مسئله به شکل تاریخی ریشه در آموزههای احزاب کرد دارد، اما نوعی میل به گذار از این تجربه و همزمان حمل آن با خود، در جریان جنبش هویتی موجود در کردستان ایران قابل مشاهده است. پایگاه اجتماعی این مسئله اکنون دیگر نه یک سازمان پیشامدرن همچون قبیله، عشیره، طایفه، یک گروه مسلح وابسته بر مبنای وفاداری سنتی به یک شخص، بلکه «شهر» و تناقضات مدرن ناشی از تقسیم کار اجتماعی ناشی از توسعه نامتوازن و ماباِزای سیاسی آن است. به بیانی دیگر، مسئلهی احساس آگاهی یافتن از یک سرنوشت مشترک و تلقی از آن، در میان طبقه متوسط جدید در شهر سنندج، یک «عصبیت» در معنایی که ابنخلدون مطرح کرده بود، نیست. یعنی بر مبنای یک تعصب پیشامدرن گروهی و حس تعلق به آن نیست؛ بلکه یک آگاهی مدرن و تلاش به منظور حفاظت از خود و ترکِ موقعیت فرودستی است.
منابع:
اسدپور، فروغ، سرمایهداری و قومیت، ۱۳۹۱: نشر آلترناتیو.
اندرسون، پری (۱۳۹۸)، تبارهای دولت استبدادی، ترجمه حسن مرتضوی، نشر ثالث.
بازنگری و تهیه سند آمایش استان کردستان (۱۳۹۷)، دانشگاه شهید بهشتی، معاونت پژوهشی، گروه توسعه فضایی سرزمین ایران.
برمن، مارشال (۱۳۹۳)، تجربه مدرنیته، ترجمه مراد فرهادپور، تهران: نشر طرح نو.
بلیکی، نورمن (۱۳۹۳)، طراحی پژوهشهای اجتماعی، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی.
بهرامی، رحمت (۱۳۹۶)، تحلیلی بر فقر شهری در استان کردستان، دوفصلنامه مهندسی جغرافیایی سرزمین، دوره اول: شماره ۲.
سجادی، امیر (۱۳۹۹)، جامعهشناسی سیاسی حزب کوملهی تجدید حیات کردستان (ژ.ک)، سنندج: نشر مادیار.
عالیشاهی، عبدالرضا و همکاران (۱۳۹۸)، بررسی مسئله همهپرسی استقلال اقلیم کردستان عراق و تأثیر آن بر امنیت جمهوری اسلامی ایران، مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری، فصلنامه مطالعات راهبردی سیاستگذرای عمومی، دوره ۹: شماره ۳۱.
گنجی، محمد و همکاران (۱۳۹۸)، تبیین وضعیت خشونت ساختاری در شهر سنندج، مجله مطالعات اجتماعی ایران، دوره ۱۳: شماره یک.
کالینیکوس، الکس (۱۳۹۶)، طبقه متوسط جدید و سیاست سوسیالیستی
گیدنز، آنتونی (۱۳۹۰)، جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران: نشر نی.
محمدپور، احمد (۱۳۹۰)، ضد روش ۲، مراحل و رویههای عملی در روششناسی کیفی، تهران: انتشارات جامعهشناسان.
مختاری، مریم و دیگران (۱۳۹۸)، برساخت سوژه ملی با میانجی آموزش و پرورش در ایرن (دوره پهلوی اول)، فصلنامه علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی، سال ۲۶: شماره ۸۶.
هابرماس، یورگن (۱۳۹۴)، بحران مشروعیت، ترجمه جهانگیر معینی، تهران: نشر گام نو.
Jürgen Habermas. Was heißt heute Krise? In: Merkur, vol. 4/5, April/Mai, 1973, pp. 644-67. Translated by Thomas Hall.
Balibar, Etienne & Wallerstein, Emmanuel, Race, Nation, Class: Ambiguous Identities, London: Verso, 1991.
منبع خبر: رادیو زمانه
اخبار مرتبط: هویتطلبی کُردی و تنزل طبقاتی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران