هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ شاعر در پیاده‌رو، شکست کلید فرهاد

هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ شاعر در پیاده‌رو، شکست کلید فرهاد
بی بی سی فارسی
هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ شاعر در پیاده‌رو، شکست کلید فرهاد
  • مسعود بهنود
  • روزنامه‌نگار
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۸ مه ۲۰۲۱

هفته هوای خوش بهاری، با خبرهای خوش و ناخوش گذشت. گورخر آفریقایی از هلند آمد به تهران و مرد. شورای نگهبان شش روز مانده به آغاز نام‌نویسی انتخاباتی پا را به اندازه شلوار کرد و در یک حرکت انقلابی فغان پیر و جوان، اصولگرا و اصلاح‌طلب را به هوا فرستاد. چنین بازی‌ای کار هیچ هنرمندی نبود.

در دنیای شعر و هنر ایران، قاسم آهنین‌جان شاعری دلسوخته جان باخت در پیاده رو بیمارستان، و جان هنرمند خونگرمی در حسرت صحنه سوخت.

هفته‌ای که در دلش روز جهانی آزادی مطبوعات بود که کارتون احسان گنجی به همان اشاره دارد، حتی اگر روزنامه‌ها خبری در این باره نداشته باشند، که گله دارند با اشاره و ایما، کارتونیست‌ها نمی‌گذارند موضوع فراموش شود. اما شیون از همسایه برآمده است. روزنامه‌نگاران و اهل رسانه‌های افغانستان، که در این سال‌ها بوی خوش آزادی را به مشام بردند اینک نگران‌تر از پیش‌اند. طالب‌ها هر روز گامی به سوی مرکز برمی‌دارند و هر روز خبر تلخی می‌رسد و تهدیدی علیه جان زن‌ها و کارکنان رسانه‌های افغانستان.

هفته‌ای که واکسن‌ها دیر، اما رسیدند. از وین هم خبرهای خوب درز کرد. مرکز پمپیدو در پاریس به بزرگداشت عباس کیارستمی همت گماشت و جایزه آسیایی تحول‌آفرینان هنر، از جمله به پرویز تناولی مجسمه‌ساز و نقاش برجسته اختصاص یافت.

توضیح تصویر،

اثر صدرا میرشریفی

با اشاره، مثال و حکایت

کار تازه از صدرا میرشرفی انگار نظر به کرونا و بحث واکسن دارد و اصولا نگاه وی در شخصیت‌های درهم است. این نقاش جوان که بسیار به او امید بسته شده، سال ۹۶ در یک نمایشگاه انفرادی در گالری دلگشا، عنوان بیریخت بر نمایشگاه خود نهاد. تاکنون در ۱۴ نمایشگاه هم آثار خود را عرضه کرده حتی در تیت لندن.

نقاش همزمان با برپایی نمایشگاه بی‌ریخت گفته بود مسایل اجتماعی بر من تاثیر بسیار دارد. با کارهایم برای جامعه سوال ایجاد می‌‍کنم و این پرسش‌ها باعث رشد فرهنگ می‌شود.

با این همه صدرا در هر تابلو انگار مقاله‌ای می‌نویسد، یا سخنی تازه می‌گوید.

پژمان موسوی در سرمقاله هفته‌نامه شنبه‌ها، به بهانه روز جهانی خنده نوشت: ما ملت غم‌های ریشه‌داریم، جماعت غصه خوردن برای ترک دیوار، مردمانی با خطوط منحنی رو به پایین. بعد ازخنده زیاد اسفند دود می‌کنیم و همیشه منتظر آن خبر هولناکیم. ما سالهاست که فراموش کرده‌ایم بخندیم و تبدیل شده‌ایم به پاسبان‌های وفادار غم های کهن. اما باید ازخنده گفت و از آن نوشت، در ستایِش بودنش. باید دعوتش کرد؛ مخصوصا حالا که در آستانه روزی هستیم به گستره جهان: روز جهانی خنده.

سرمقاله ماهنامه ترابران با عنوان ضایعه غایلهمندی! چنین آغاز می‌شود: خانواده‌های فقیر بدسرپرست مصیبتی مضاعف دارند، بودن زیر سایه پدری کم توان که توانایی تولید دارایی ندارد اما قمارباز است آن هم قماربازی که عادت به پرداختن پول شام غریبه‌ها را دارد. نتیجه‌اش همین که کل خانواده در تنظیم دخل و خرج در می‌مانند، زیرا نه معلوم است چقدر مداخل خواهند داشت. و نه مخارج لوطی پدر چقدر است. حکایت دولت ایران با بودجه سالانه‌اش نیز کمابیش همین است. ماندن در گل مخارجی که ناحق است!

در ادامه این مقاله آمده: دولت ایران دولت عیالواری است، شکی نیست. در این که عایله بدعادت شده‌اند هم شکی نیست. جامعه تا زمانی که در فقر اقتصادی تاریخی و اقتصاد معیشتی است توقع چندانی از دولت ندارد، وقتی شلوار حکومت دوتاست یعنی انتظار آشوب. ناتوانی از اعلام این که هزینه عیال‌های صیغه‌ای خارجی چقدر است، یعنی از دست دادن اعتبار ستون خانه و به دنبالش طغیان و شورش.

آیدین سیارسریع در حساب اینستاگرام خود گفتگویی را به طنز نوشته:

+ بنویس بنده گالیلئو گالیله پسر وینچنزو از تمام ادعاهای خود مبنی بر ثابت بودن خورشید و چرخیدن زمین به دور آن چیز می‌کنم.

- چیز می‌کنم؟

+ چیز دیگه... ای بابا پیچیده‌اش نکن. بنویس غلط کردم. حقیقت آن است که خورشید پشتش به ماست. تمام.

- در ادامه قصه طنز آمده: گالیله همان‌ها را نوشت و تحویل داد و از مرکز تفتیش عقاید بیرون آمد. پیرمرد، آخر عمری هیچ حوصله دادگاه پاسگاه نداشت. روز قبلش با خود فکر کرده و به این نتیجه رسیده بود که حالا چه فرقی می‌کند خورشید به دور زمین بچرخد یا زمین به دور خورشید؟ در این دنیا فقط یک چیز حقیقت دارد و آن هم این که من زنده‌ام و می‌خواهم فعلا زندگی کنم. اما این که آدم فکر کند این پایان کار گالیله بود و پیرمرد با یک غلط کردم‌نامه آن هم در ایتالیای آن زمان می‌تواند به راحتی زندگی کند اشتباه محض بود. پیرمرد بعد از آن تبدیل به چهره منفور شهر آرکتری شد.

اما حالا باید بشنود: این بهانه‌ها را برو برای عمه‌ات بیار. دیگه همه ما فهمیده‌ایم که تو یه ترسوی بزدلی که [...] را نداری که پای عقایدت بایستی.

توضیح تصویر،

فرهاد قفلزن، پرویز تناولی

خبر رسید کلید مجسمه فرهاد قفلزن اثر پرویز تناولی را که از ۴۵ سال پیش در ضلع غربی تئاتر شهر نگهبانی می‌دهد، باز شکستند، در زمانی که ایجاد حریم برای این مرکز فرهنگی در دست‌انداز اداری است. پیش از این نیز بارها این مجسمه ماندنی صدمه ها دیده است. سه باری سرقت شده و مرمت یافته، چندان که اهل فن می‌دانند که مجسمه با شکل اولیه خود فاصله گرفته است.

همزمان با این خبر، برپا شدن بازاری که با کاروان‌های مخصوص و محفوظ تئاتر شهر را محاصره کرده‌اند، هنرمند مردمان را به فغان برداشت که می‌پرسیدند چرا با آثار فرهنگی چنین می‌کنیم. اما همزمان خبرهای خوشحال کننده هم بود.

پرویز تناولی، خالق فرهاد قفلزن، برای تأثیری که با هنرش در جهان گذاشت، به‌عنوان یکی از برندگان جایزه معتبر «تحول‌آفرینان آسیایی» معرفی شد.

مراسم اهدای جوایز تحول آفرینان آسیایی ۲۰۲۱ به دلیل شیوع کرونا به صورت آنلاین برگزار شد. در جمع چهار هنرمندی که در این دوره جوایز تقدیر به آنان تعلق گرفت، نام پرویز تناولی پیشتر به چشم خورد. جز او، اولی سیگ از مجموعه‌داران بزرگ هنر معاصر چین، زارینا خالق پوستر و عکس‌های چاپی و ژانگ هوان مجسمه‌ساز و نقاش چینی دیگر امسال برای نقش تأثیرگذاری که در حوزه هنری آسیا داشتند، جایزه گرفتند.

جایزه تحول آفرینان در حوزه هنر آسیا، تاکنون با مراسم بزرگی همراه بود که مجموعه‌داران بزرگ، هنرمندان، گالری‌داران، معتمدان دنیای هنر و حامیان مالی آنان برای تجلیل از هنر معاصر در آسیا گرد هم جمع می‌شدند. از برندگان دوره‌های گذشته این جایزه می‌توان به شیرازه هوشیاری مجسمه‌ساز ایرانی، عمران قریشی هنرمند پاکستانی و تاکاشی موراکامی از ژاپن اشاره کرد.

منبع تصویر، Irandaily

توضیح تصویر،

تئاتر سعدی در باغ آلبالو

از جمله فواید دوران کرونا، بسته بودن سالن‌ها و به کارافتادن بازار تله تئاتر است، یکی هم تماشای نمایش هایی است که سال‌ها از اجرای آن گذشته و داشتند فراموش می‌شدند. در این هفته زنده شدن نمایشنامه‌ای درباره زندگی یک تئاتر مشهور عرضه شد و نوستالژیک بود. موضوع این نمایش تیاترسعدی است، یکی از تماشاخانه‌های مهم تاریخ تیاتر ایران. این سالن ۲۰ ماه بعد از آنکه عبدالحسین نوشین همراه دیگر روسای حزب توده، به شوروی پناه برد، از نفس افتاد. موضوع نمایش اجرای باغ آلبالوی چخوف است. قدرت کار روایت نمایشی حسین کیانی - نویسنده و کارگردان - اولین بـار نمایش «تیاتر سعدی، تابستان سی و دو» را در جشنواره تیاتر فجر و در سـالن اصلی تیاتر شهر روی صحنه برد. حالا می‎‌توان آن نمایش را خرید و در خانه دید.

محسن بوالحسنی در گزارش در روزنامه ایران پیرامون این نمایش نوشته «تیاتر سعدی، تابستان سی و دو» روایت تلخی نیست و تلخی‌های یک دوره تاریخی در بستری کمدی و به صورت چندلایه بر پایه روابط این گروه و اتفاقاتی که در حین تمرین و... شکل می‌گیرد، می‌گذرد و همه آنها با حوادث سیاسی تلاقی پیدا می‌کند. باغ آلبالو در حال اجراست که افرادی به راهبری شعبان بی‌مخ، تیاتر سعدی را به آتش می‌کشند.

اما دردناک‌تر حدیث مرگ هنرمندی بود که همین نمایش را با عنوان سوختیم، سوختید، سوختند در نظر داشت.

منبع تصویر، Instagram@AinaGYaghoobi

توضیح تصویر،

آینا قطبی در نمایش سوختیم، سوختید، سوختند

نرسیده به صحنه، رفت

از این‌گونه ظلم‌ها در طبیعت روزگار که غدارش خوانده‌اند، فراوان رخ می‌دهد اما گاهی آتش می‌زند به دل. آینا قطبی یعقوبی دانش‌آموخته تیاتر، در آرزوی نمایش سوخت. او قرار بود نمایشی با عنوان سوختیم، سوختید، سوختند در بخشی از جشنواره تیاتر فجر اجرا کند .که نشد. در آرزویش ماند. و از جشنواره گذشت. گیسو فغفوری اول از حادثه خبر داد و بعد فرزانه ابراهیم‌زاده روزنامه‌نگاری که دوست آینا بود از دردهایش گفت.

آینا متولد سوم تیر ۱۳۶۰ بود. ۶۵ هفته پیش بعد از آبان ۹۸ در صفحه خود در اینستاگرام شرحی نوشت که از همه گویاتر است:

امشب بنا بود، اولین اجرا از مجموعه سه اجرای تئاتر من به‌روی صحنه بره. اجرایی که ماهها علیرغم بیماری و شیمی‌درمانی براش زحمت کشیده بودم. و بنا بود تا قصه من، بدنم و سالن تئاتری باشه که حالا سالهاست درش بسته مونده و خراب و ویران شده.بنا بود تا من تو سالن صدساله نیمه‌ویران، قصه خودم و این سرزمین رو به سالن تئاتر قدیمی و تاریخ رنجور هنر این سرزمین، پیوند بزنم و از زوال بگم.

خب همه می‌دونیم که شرایط اونقدر رنجور و دردمنده که موندن تو جشنواره فجر ممکن نبود. خیلی با خودم کلنجار رفتم که بمونم وازین پلتفرم استفاده کنم تا حرف خودم رو بزنم و بذارم قصه من که روایت تلخی‌های همه این دهه‌هاییه که برما گذشت، اجرا بشه اما هرچه کردم نتونستم.

جشنواره فجر سالهاست که جای ما نیست.ارزش‌ها و باورهایی که بر جشنواره‌ها حاکمه سالهاست که از ارزش‌های و باورهای ما دوره. هرچند جشنواره تئاتر قطعن با جشنواره‌ای مثل سینما فرق داره و اونهمه بازی‌های کثیف سیاسی و باندبازی‌های امثال اوج و ارزشی‌هایی که در جشنواره سینما حاکمه در نمونه تئاتر صدق نمی‌کنه. اما بازهم فکر کردم که این روزها مردم یک سرزمین عزادارن و جایی برای جشن گرفتن نیست و کنار کشیدن شاید تنها راهیه که برای ما باقی می‌مونه. پس انصراف دادم.

بااینحال امروز صبح که از خواب بیدار شدم، اولین چیزی که به ذهنم اومد این بود که اگر اینهمه ویرانی و مرگ رخ نداده بود و من هم انصراف نداده بودم، امروز جور دیگری از خواب بیدار می‌شدم.به این فکر کردم که چه هیجان و شوری بر من حاکم بود. حالا باید بدوبدو لباس‌های اجرا، موها و چهره‌م رو مرتب می‌کردم و با دوستان به سالن می‌رفتیم و ده‌هابار دیگه صدا و تصویر و امکانات اجرایی رو چک می‌کردیم.

مامان و آشوکا بارها زنگ می‌زدن تا بلیط‌هارو چک کنن. روی صحنه به در بزرگ ورودی خیره می‌شدم و به فریما می‌گفتم: «به‌نظرت کیا میان کارو ببینن؟» و بعد با هم اسم آدمارو می‌گفتیم و کلی می‌خندیدیم.

منبع تصویر، A.abolfathi

توضیح تصویر،

قاسم آهنین جان

شاعر نازکدل

نامش قاسم آهنین‌جان بود، اما مرگ نشان داد که دلش چقدر نازک بود، بیخود فریاد می زد و شکایت از این روزگار دون می‌کرد. شاعر بود بی تردید، به هزار در زد اما از شاعریش کم نشد. درویشانه و عارفانه زیست و عاقبتی جز این در انتظارش نبود که قلبش آزار دهد و بیمارستان جوابش گوید و او با رخت بیمارستان بزند به خیابان.

مهدی یزدانی خرم در رثایش نوشت: دارم از غصه می‌میرم... این عکس را احمد ابوالفتحی منتشر کرده در صفحه‌اش. گویا مال بیست و چند روز پیش است. می‌گویند آهنین‌جان با فغانِ درد از بیمارستان بیرون زده و پی خانه‌اش تا آن‌جا بمیرد. و من و بسیاری چون من نفهمیدیم و ندیدیم. خانم‌ها، آقایان این پایان کار هنری و نوشتن اکثریت است در این مملکت. رهاشده، بی‌کس و دردخورده و به انتظارِ مرگ.

نویسنده رمان سرخ و سفید افزوده: منِ ابله آرزوی سلامتی کردم برای مردی که هیچ بیمارستانی نمی‌پذیرفت‌اش. شرم و ننگ است برای من و بسیاری چون من. آدم‌ها حق دارند با حُرمت بمیرند. با اندکی احترام. و کسی به او احترام نکرد چون همه در کار خویش بودیم. همه خواب بودیم. چه قدر خوشحال‌ام که امروز کنار مادرش آرام می‌گیرد و ما را با غفلتی که کردیم تنها می‌گذارد. ما شاعر را، انسان را رعایت نکردیم. از قدرت که توقعی نیست.

در جای دیگر شهرام گراوندی نوشت: تصویری را چند سال پیش قاسم آهنین‌جان منتشر کرد که هرمز علی‌پور هم بر ترک موتور، پشت قاسم نشسته بود. این عکس را در آشفتگی این روزها گم کرده‌ام و ندارم. حتا در اینترنت هم جستجو نکردم که پیدایش کنم یا نکنم. قاسم آهنین جان که امشب بر بالا ملائک به آسمان‌ها پریده و دیگر نه نیازی به موتور دارد و نه نیازی به خانه دارد و چه سیل بیاید و چه سیل نیاید، دیگر هیچ غمی نخواهد داشت.

باری قاسم آهنین‌جان، شاعر و منتقد ادبی در ۶۳سالگی به آرزو رسید و رفت. او فعالیت‌های هنری‌اش را از دهه ۶۰ با حضور در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اهواز آغاز کرد و در کنار شعر، در ترجمه، نقد ادبی و فیلم‌سازی هم فعال بود. «ذکر خواب‌های بلوط» اولین اثر ادبی آهنین‌جان است که سال ۷۲ منتشر شد. از دیگر آثار این هنرمند جنوبی می‌توان به «شاعر مرگ خویش می‌داند»، «خون و اشراق بر ارغوان جوشن‌ها»، «بخت تاریک در آفاق بنفشه و پروانه»، «گلی برای غریبان تا همیشه»، «برق رگ‌ها بر پولاد دریا»، «سوسن خاموش به‌وقت فراق»، «عطر غریب غزال مشرق‌ها»، «شاخه یاس به شام خرابات»، «لمعات خون» و «کودکی‌ها در شب سقاخانه» اشاره کرد.

کارتون هفته: روز جهانی آزادی مطبوعات

منبع تصویر، E.Ganji

از هفته‌های پیشین:

  • هفته هنر و فرهنگ؛ سونامی در راه، مرز خنده و گریه، آینده‌بینی
  • هفته هنر و فرهنگ؛ هیچ در میان ما، اندر بلای سخت، بازار گرم طنز
  • هنر و فرهنگ هفته؛ مصدق‌های تئاتر، ناقوس ۹۶ سال خاموش، پشت پرده یک فیلم سیاسی
  • هفته هنر و فرهنگ؛ دردی یکساله شد، صادق خان برگشت، اتاق آزاد بسته، دستی گرم محبت
  • هفته هنر و فرهنگ؛ بلای جان سانسور، آونگ میان نو و سنت
  • هنر و فرهنگ هفته؛ شهر کودکان شاد و کار، دریچه تازه‌ای به گفتگو
  • هنر و فرهنگ هفته؛ مافیا سازی، روز زن‌های پلاستیکی، خیابان‌های دلخون
  • هفته هنر و فرهنگ؛ ابتذال تصویر، مانکن دانشگاهی، بخارا و فیلم
  • هفته هنر و فرهنگ، فجر سوت و کور، تنهایی ننه علی، مرگ ساندویچ فری
  • هنر و فرهنگ هفته؛ مادران درد و کابوس دست‌ها در آب
  • هفته هنر و فرهنگ؛ هدیه ژان کلود کاریر، جشنواره لاغر، ترانه‌ سرد و انفعال

منبع خبر: بی بی سی فارسی

اخبار مرتبط: هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ شاعر در پیاده‌رو، شکست کلید فرهاد