ترامپ و نئورئالیسم تهاجمی
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، محمد میرزایی؛ روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا و دنبال شدن سیاستهای مدنظر وی، چه در عرصۀ سیاست داخلی و چه عرصۀ سیاست خارجی، پیامدهای گستردهای را متوجه خود ایالات متحده و همچنین دیگر کشورها ساخت. سیاستهایی که ترامپ در عرصۀ سیاست خارجی در برابر متحدان و مخالفان ایالات متحده اتخاذ کرد، تفاوتهای اساسیای با تدابیر باراک اوباما داشت. یکی از راههای فهم علل اتخاذ چنین سیاستهای تندی، بررسی چارچوبهای نظریای میباشد که این سیاستها بر آنها اتکا دارند. به نظر میرسد اقدامات و سیاستهای ترامپ سازگاری فراوانی با مفاهیم و مقتضیات نئورئالیسم تهاجمی دارد. به همین سبب تلاش میشود تا با فهم اصول نئورئالیسم تهاجمی، فهمی درست از اقدامات ایالات متحده در زمان ترامپ بدست آورد.
نئورئالیسم تهاجمی، نظریهای است که توسط جان مرشایمر مطرح شده است. به عقیدۀ او، فضای آنارشیک نظام بینالملل سبب میشود که بازیگران به سمت سوگیری تهاجمی علیه یکدیگر روی آورند. زیرا در چنین فضایی، دولتها از میزان قدرت رقبا و نیات آنان آگاهی دقیقی ندارند و همچنین امنیت و بقا در این نظام هیچگاه تضمین شده نیست؛ به همین دلیل برای افزایش امنیت خود و حفظ بقا، به افزایش قدرت خود دست میزنند.
در چنین نظام آنارشیکی، دولتها برای افزایش قدرت و امنیت خود، به اقدامات تهاجمی و ضرر رساندن به دیگران روی میآورند تا قدرت نسبی خود را در برابر آنان افزایش دهند. از منظر نئورئالیستهای تهاجمی، علل بروز چنین رفتارهای تندی از ۵ فرض عمده ناشی میگردد: الف) نظام بینالملل آنارشیک میباشد؛ ب) دولتها از قدرت و مقاصد یکدیگر اطمینان ندارند؛ پ) اولین و مهمترین هدف دولتها، حفظ بقای خویش میباشد؛ ت) قدرتهای بزرگ عقلایی رفتار میکنند؛ و ث) همۀ دولتها از سطحی از قدرت نظامی برخوردارند. البته هیچ یک از این دلایل نمیتوانند به تنهایی دلیل رفتار خصمانه باشند، بلکه با درکنار هم قرار گرفتن این عوامل است که میشود به چنین رویکردی نسبت به دیگران رسید.
اقدامات ترامپ و دولت آمریکا در ترور سردار سلیمانی، خروج از برجام، در برابر مسئلۀ هستهای کرۀ شمالی، تحریم روسیه، وضع عوارض گمرکی بر کالاهای چینی و حتی مواضع اتخاذی در برابر اتحادیۀ اروپا را میتوان ذیل اصول مطرح شدۀ بالا تعریف و تحلیل نمود. در گزارشی که درخصوص ترور سردار سلیمانی، از سوی کاخ سفید تحویل کنگره داده شد، آورده شده است که دستور این ترور در واکنش به تشدید حملات چند ماه قبل علیه منافع و نیروهای آمریکایی مستقر در غرب آسیا داده شده است. کاخ سفید در توجیه ترور سردار سلیمانی بیان کرد که هدف از این اقدام، حفاظت از نیروهای آمریکایی، بازدارندگی ایران از انجام حملات بیشتر یا حمایت از چنین حملاتی علیه نیروها و منافع آمریکا، تضعیف توان نیروهای قدس برای انجام حملات و پایان دادن به تشدید حملات ایران بوده است.
چنین دلیلتراشیهایی برای ترور سردار سلیمانی صریحاً به مبانی و مفاهیم نئورئالیسم تهاجمی تکیه دارد. همانطور که پیشتر بیان شد، از منظر این نظریه، مفروض نظام بینالملل، نظامی آنارشیک و سرشار از هرجومرج است؛ به همین دلیل دولتها هر کاری میکنند تا امنیت خود را حفظ نمایند. کاخ سفید بیان کرده است که ترور سردار سلیمانی با هدف بازداشتن ایران از حملات به مواضع آمریکا بوده است، با این حساب میتوان فهمید که برای افزایش قدرت نسبی خود نسبت به ایران در غرب آسیا و حفظ بقای خود در منطقه دست به ترور سردار سلیمانی زده است.
نظریۀ نئورئالیسم تهاجمی بیان میدارد که بازیگران اصلی عرصۀ روابط بینالملل نسبت به قدرت و نیات و مقاصد دیگر دولتها اطمینان ندارند و هر دولتی با توجه به میزان توانمندی نظامی خود، تهدیدگر امنیت دیگر دولتها است. دولتها برای حفظ بقا و امنیت خود دست به افزایش توامندی نظامی خود میزنند که همین باعث به خطر افتادن مواضع و امنیت دیگر دولتها میگردد؛ به همین دلیل امنیت هیچگاه تضمین شده نیست. جان مرشایمر معتقد است رهبران سیاسی باید سیاستهای امنیتیای را اتخاذ کنند که دشمنان بالقوۀ آنان را تضعیف و قدرت خود را در برابر آنان افزایش دهند. اینکه ترامپ دستور خروج از برجام را داد، به این دلیل بود که او معتقد بود برجام به اندازۀ کافی توان هستهای ایران را محدود نمیکند.
بدبینی ایالات متحده نسبت به مسئلۀ هستهای ایران چیزی نیست که بخواهد با استدلالات منطقی و فقهی دربارۀ حرمت شرعی سلاحهای کشتار جمعی و یا گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی رفع گردد، زیرا این مواضع برآمده از نئورئالیسم تهاجمی است و در این دیدگاه نهادهای بینالمللی مهم درنظر گرفته نمیشوند؛ به همین دلیل گزارشهای آژانس، تأثیری در نظر آمریکا در خروج از برجام نگذاشت. تلاش ترامپ در این جهت بود که علاوه بر مسئلۀ هستهای، مسئلۀ موشکی و سیاستهای منطقهای ایران را نیز در مقولۀ مذاکرات بگنجاند تا با محدودتر کردن ایران، ایران را تضعیف و قدرت خود را در غرب آسیا مستحکمتر نماید؛ همانگونه که مرشایمر توصیه نموده بود. بعلاوه مسئلۀ دستیابی به قدرت هستهای، چیزی است که مرشایمر معتقد بود باید قدرتهای بزرگ برخوردار از آن باشند و به دیگران اجازۀ دستیابی به آن را ندهند.
براساس نظریۀ رئالیسم تهاجمی، دولتها تمایل دارند برای نیل به اهدافشان به سمت هژمون شدن حرکت نمایند. به باور مرشایمر دولت هژمون نیازمند سه مؤلفه است: الف) ثروت؛ ب) قدرت زمینی برتر؛ پ) دستیابی به قدرت هستهای. دولت هژمون به دنبال آن است که با تضعیف دشمنان بالقوۀ خود، جایگاه خود را به عنوان قدرت برتر و رهبر جهانی حفظ نمایند. به همین دلیل ایالات متحده، به تحریم روسیه و وارد ساختن فشار اقتصادی بر آن و همچنین وضع تعرفۀ گمرکی بر کالاهای چینی روی آورد و به نوعی جنگی اقتصادی را علیه چین به راه انداخت تا این دو ابرقدرت را که تهدیدی برای هژمونی آمریکا محسوب میشدند، تضعیف و جایگاه خود را تثبیت نماید. چنین رویکردی سبب میشود روابط کشورها همواره متشنج باشد و به سمت تنشزدایی حرکت نکند؛ زیرا اصولاً این نظریه به تنش زدایی میان دولتها اعتقاد ندارد و معتقد است تنشزداییهای موجود در تاریخ روابط بینالملل، تنها برای ایجاد فرصت و فضای تنفسی برای دولتها بوده است.
از دیگر مؤلفههای نظریۀ نئورئالیسم تهاجمی، این که است که نهادهای بینالمللی مهم تلقی نمیشوند. طرفداران این نظریه معتقدند نهادهای بینالمللی ابزارهایی در دست قدرتهای بزرگ، برای دستیابی به اهدافشان میباشند. به عبارت دیگر، قدرتهای بزرگ به نهادهای بینالمللی شکل میدهند تا سهم خود را از قدرت جهانی حفظ و یا حتی افزایش دهند. به همین دلیل آنچه که اهمیت دارد، سهم دولتها از قدرت جهانی است و نهادهای بینالمللی صرفاً کارکردی ابزارگونه دارند. بیتوجهی آمریکا به نهادهای بینالمللی و همچنین خروج از پیمانهای بینالمللی، ریشه در این باور نئورئالیستهای تهاجمی دارد.
خروج از پیمان تجاری اقیانوس آرام (ttp)، خروج از پیمان اقلیمی پاریس، خروج از سازمان یونسکو، خروج از توافق نیویورک و نادیده گرفتن حقوق مهاجرین، خروج از برجام، خروج از شورای حقوق بشر، قطع بودجۀ آژانس امدادرسانی و کاریابی آوارگان فلسطین (unrwa)، خروج از پیمان نفتا، خروج از پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد (inf)، خروج از پیمان آسمان باز، خروج از سازمان جهانی بهداشت (who) و تهدید به تحریم دیوان بینالمللی کیفری (icc) همگی نمونههایی از این بیتوجهیهای ترامپ و ایالات متحده نسبت به نهادها و پیمانهای بینالمللی هستند.
همانگونه که گفته شد، در منظر نئورئالیستهای تهاجمی، نهادهای بینالمللی مهم تلقی نمیشوند و تنها در حد ابزاری در دست قدرتمندان برای نیل به اهدافشان در نظر گرفته میشوند. به همین دلیل ترامپ زمانی که احساس میکرد این نهادها و پیمانها کارایی خود را در جهت حفظ قدرت و هژمونی آمریکا از دست دادهاند، بدون توجه به عواقب بینالمللی و حقوق بشری آن، از آنها خارج میشد؛ همچون خروج از پیمان اقلیمی پاریس و خروج از یونسکو.
بطورکلی به نظر میرسد دونالد ترامپ، در سیاست خارجی خود سیاستهای مبتنی بر نئورئالیسم تهاجمی را دنبال میکرد و باورش بر این بود که برای حفظ امنیت و بقای ایالات متحده، باید سیاستهای تند و تهاجمی را نسبت به دیگر دولتها اتخاذ نمود. این سیاستهای تهاجمی در جهت افزایش قدرت نسبی آمریکا نسبت به دشمنان بالقوۀ آن و همچنین در جهت حفظ هژمونی آمریکا در جهان در برابر دیگر مدعیان همچون روسیه و چین اعمال میشدند. البته چنین دیدگاهی سبب میشود که در روابط میان دولتها، همواره تنش وجود داشته باشد و کشورها در معرض خطر دائمی حملۀ نظامی دشمنان به سر ببرند.
محمد میرزایی - فعال دانشجویی
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.
منبع خبر: خبرگزاری دانشجو
اخبار مرتبط: ترامپ و نئورئالیسم تهاجمی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران