"از کتاب‌ها و ترانه‌ها" نوشته فرشته مولوی

آیا ادبیات هنوز نقشی در زندگی انسان دارد؟ چرا می‌خوانیم؟ چرا کتابخوانی و میزان انتشار کتاب در هر کشور هنوز معیاری‌ست برای فهم و درک بالای انسان‌های آن سرزمین؟ بر مردمان کشوری که با کتاب بیگانه هستند چه می‌رود؟

سال‌ها پیش با گسترش روزافزون دنیای مجازی می‌گفتند از میزان چاپ و نشر کاسته خواهد شد و گرایش مردم به خواندن کم‌تر می‌شود. حال اما می‌بینیم چنین نیست. اگرچه در شکل چاپ و نشر تحولی ایجاد شده ولی از میزان کتابخوانان کاسته نشده است. در همین سال کرونایی که گذشت، با بالا رفتن آمار فروش کتاب در کشورهای غربی، معلوم شد که کتاب هم‌چنان بزرگ‌ترین همراه انسان بوده است در روزهای سخت و بحرانی. و در این میان رمان نشان داد که می‌تواند خواننده را با ژرفای وجود و هستی بیشتر آشنا کند. می‌گویند شخصیت‌های رمان می‌توانند بر شخصیت خواننده تأثیر گذارند. پس می‌توان گفت کسی که نمی‌خواند دنیایی بسا کوچک‌تر از جهان کتابخوانان دارد.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

می‌گویند بدون ادبیات زندگی بُعد اصلی خویش از دست می‌دهد. برای آن‌کس که با کتاب بیگانه است، شاید سخنی گزاف باشد ولی آن‌که عادت به خواندن دارد، به راحتی این ادعا را می‌پذیرد. ادبیات هستی را بر انسان زیباتر می‌کند و دردهای آن را قابل تحمل.

آشنایی با کتاب و خواندن در غرب امری‌ست نهادینه‌شده. از همان نخستین سال‌های کودکی آغاز می‌شود و از طریق آموزش و پرورش گسترش می‌یابد. در این راستا مطبوعات و دیگر رسانه‌های جمعی نقشی بزرگ در معرفی کتاب و تشویق به خواندن برعهده دارند. در کشورهای استبدادزده و غیردمکراتیک متأسفانه چنین روندی دیده نمی‌شود. از یک سو اگر کتابی مجوز نشر دریافت دارد، چون نشریات در آزادی منتشر نمی‌شوند، کتاب نیز در آن‌ها معرفی نمی‌شود. از دیگر سو نویسنده و کتاب «دشمن» محسوب می‌شوند و کتاب چیزی‌ست خطرناک.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

در کشوری چون ایران چنین چیزی را داریم تجربه می‌کنیم. دولت تمام رسانه‌ها را در اختیار دارد و استقلال و آزادی را در هنر و ادبیات برنمی‌تابد. هیچ امکانی برای نویسندگان مستقل و معرفی آثارشان وجود ندارد. تنها روزنه همانا دنیای مجازی است. این خود و صدها عامل دیگر سبب شده‌اند تا شمارگان کتاب هم‌چنان سیر نزولی داشته باشد و در کشوری که بیش از هشتاد میلیون جمعیت دارد، به پایین پانصد نسخه برسد. مدت زمانی که یک ایرانی در روز کتاب می‌خواند را هشت ثانیه برآورد می‌کنند.

این درد دلِ دراز را ناخواسته با دیدن آخرین کتاب فرشته مولوی بر کاغذ آوردم. کتابی از او با عنوان «از کتاب‌ها و ترانه‌ها» توسط نشر مهری در لندن منتشر شده است. با نگاه به فهرست آن می‌بینیم جستارهایی هستند کوتاه در رابطه با کتاب‌هایی که خوانده و جذابیت آن‌ها باعث شده تا همین لذت خواندن را با دیگران در میان بگذارد که؛ شما هم بخوانید و لذت ببرید.

در شرایطی عادی می‌بایست مطالب این کتاب در نشریات منتشر شوند تا شوق خواندن را در خوانندگان برانگیزند. چنین امکانی اما مهیا نیست. نه در ایران نشریه‌ای آزاد منتشر می‌شود که چنین مطالبی را منتشر کند و نه در خارج از کشور. نتیجه آن‌که خانم مولوی نوشته است و بیشتر این نوشته‌ها را همچنان پیش خود نگاه داشته تا آن‌جا که دل به دریا زده و تعدادی از آن‌ها را در یک مجموعه منتشر کرده است. خود می‌گوید که مطالب این مجموعه «هم بر مدار موضوع‌هایی به‌هم پیوسته -فرهنگ و هنر و ادبیات و کتاب- می‌گردد، و هم بیانگر کوشش و تجربه‌ورزی من در پهنه فرم‌های نوشتاری گوناگون است.» و ادامه می‌دهد که «هر یک از نوشتارها به کتابی و ترانه‌ای و یا نویسنده و ترانه‌خوانی می‌پردازد. بنابراین می‌شود گفت که هدف آن‌ها، شناختن و شناساندن کتابی و ترانه‌ای یا نویسنده و خواننده‌ای، یکسان است...گاه نوشتار جستاری شخصی است و گاه از جنس روزنامه‌نگاری ادبی. گاهی نیز به بررسی یا یادداشت می‌ماند.»

لوئیس بورخس در داستان کوتاه «کتابخانه بابل» جهان را کتابخانه‌ای بزرگ و بی‌پایان تصور می‌کند که از ازل وجود داشته است. او از انسان به عنوان «کتابدار فانی» نام می‌برد که در نظم این جهان می‌کوشد. همین انسانِ کتابدار که زبان را اختراع کرده، «در آغاز از زبانی کاملاً متفاوت با آن‌چه که ما اکنون صحبت می‌کنیم استفاده می‌کرده است.» می‌توان به زبان بورخس سخن گفت که خرافه است یافتن کتابداری که تمامی این کتاب‌ها را خوانده باشد. برخی از این کتاب‌ها گول‌زننده هستند، بعضی می‌کوشند تا دنیا را توجیه کنند، پاره‌ای قصد سرگرم کردن خواننده را دارند و می‌خواهند به او لذت ببخشند. هر یک اما به شکلی می‌کوشد جهان را تفسیر کند. با این‌همه برای جویندگان هنوز هم یافتن کتابی که «حقانیت خویشتن» را بر انسان کاملاً روشن گرداند، مشکل است.

دست یافتن به اسرار جهان برای انسان چون ورود به همان «کتابخانه بابل» می‌ماند که در آن هر کتابی یافت می‌شود و انسان‌ها امیدوار در آن به دنبال کشف اسرار بنیادین جهان هستند. هنوز اما همه‌چیز نوشته نشده است تا حقیقت مطلق دیده شود. «جهان بی‌پایان است» پس کتابخانه نیز به تعبیر بورخس «نامحدود» است و جاودان خواهد ماند. 

فرشته مولوی نیز بر همین نظر است. می‌نویسد؛ «کتاب‌ها انگار به آدم‌ها می‌مانند. برخی سنگین‌وزن و برخی پَروزن‌اند، پاره‌ای خوش‌ریخت و خوش‌بر و رو و پاره‌ای بدگل و بدآب‌ورنگند؛ یا گاهی رویشان دل می‌برد، تویشان پوک از آب درمی‌آید. این کتاب‌ها چندوچون زندگی‌شان هم به چندوچون زندگی آدم‌ها می‌ماند. کتابی هست که بختش بیدار است و در جای درست و گاه درست پا به دنیا می‌گذارد. کتابی هم هست که بی‌وقت و بی‌جا می‌آید...یا زیر تیغ میرغضب سانسور خط و خراش و زخم ناسور برمی‌دارد. زبل اگر باشد، زیرزمینی می‌شود...»

در واقع نیز چنین است. کتاب‌ها رابط بخشی از فرهنگ و ادبیات بین نسل‌ها هستند. کتابی که سانسور شود و یا از انتشار بازماند، در روند طبیعی هستی نسل‌ها خلل ایجاد می‌شود. جهان کتاب فارسی داستان همین گسست‌هاست؛ آثار از چاپ بازمانده، کتاب‌های سانسورشده، کتاب‌های مصرف‌نشده، از بازار جمع‌آوری شده، توقیف‌شده و به همراه آن‌ها نویسندگان به زندان گرفتار آمده، تحت پیگرد قرار گرفته‌شده، کشته‌شده، به ناگزیر از کشور گریخته، سکوت پیشه کرده و از نوشتن دست‌ شسته و...

در اغتشاش موجود به راستی در این چهار دهه چه چیزی از نسل پیش به نسل بعد منتقل شده است؟ آیا حاصل همین سیاست نیست که جوانانی ایرانی از همین نسل در شهر تورنتو صفحات کتاب «فرهنگ اندیشه نو» را در کتابخانه شهر آوردگاهی برای دنیای حقیر خویش می‌یابند تا یکی در صفحات آن از «دولت مستقل کردستان بنویسد» و آن دیگر «ایران فارسی‌زبان» را بر سر «ترک ... » فرود آورد. در کنار آن یکی هم هوس کند تا فالوس خویش حواله «مادر هر چی ترک» کند. و در این میان معلوم نیست چرا باید «خارجی کثیف» بشود که مرگش آرزو گردد، آن‌هم در شرایطی که به این «بی‌فرهنگ» امکان زندگی در خارج از کشور بخشیده است.

آیا چنین فرهنگی نمی‌تواند خود نشانی باشد از نبود فرهنگ  کتاب و کتابخوانی در ایران؟ آیا این همان فرهنگ حاکمان بر ایران نیست که به خارج از کشور صادر شده است؟ این طنز روزگار است که چنین جملاتی بر کتابی نوشته شده که عنوان «فرهنگ اندیشه نو» بر خود دارد.

فرشته مولوی در این کتاب نگاهی دارد به بیش از سی کتاب؛ از «دایرة‌المعارف مصاحب» گرفته تا «دایی‌جان ناپلئون» پزشکزاد، و از «گزیده غزلیات شمس» تا «سووشون» سیمین دانشور. و در کنار آن‌ها از پانزده ترانه و یا خواننده نیز نوشته است. این بخش از آن‌جا که در زبان فارسی کمتر از ترانه و ترانه‌سرایی نوشته شده، می‌تواند برای بسیاری از علاقمندان جذاب‌تر باشد.

مولوی از کتاب‌هایی نیز می‌نویسد که در جمهوری اسلامی، «اسلامیزه» شده‌اند. برای نمونه نخستین جلد «دائرة‌المعارف فارسی» مصاحب در سال ۱۳۵۴ و بخش نخست از جلد دوم آن در سال ۱۳۵۶ منتشر شد. بخش دوم از جلد دوم به سانسور جمهوری اسلامی گرفتار آمد. ناشر که بنگاه امیرکبیر مصادره‌شده باشد، با وقاحتی تمام در پیشگفتار آن از «طاغوت‌زدایی محدود و ضروری» در آن می‌نویسد و این‌که دیگر جلدها نیز پس از «تغییر و تکمیل» منتشر خواهند شد. به بیانی دیگر مسلمانان حاکم علم و دانش را در این دانش‌نامه «اسلامانه» کرده‌اند.

یکی از نشانه‌های نگاه مدرن به تاریخ و فرهنگ، به ضرورت، در تدوین همین فرهنگ‌نامه‌ها دیده می‌شود. بیهوده نیست که در دهه چهل فرهنگ‌نامه‌نویسی نیز در ایران رونق می‌گیرد. در این راستا آن‌چه را که در غرب نهادهایی با حمایت از دولت به نجام می‌رساندند، در ایران به «همت عالی» آغاز شدند. کاری را که دهخدا در لغت‌نامه‌نویسی آغاز کرده بود، مصاحب در دانش‌نامه‌نویسی و یارشاطر در «دانش‌نامه ایران و اسلام» پی گرفتند. جمهوری اسلامی اما نیاز به علم و دانش ندارد، در پس هر نوع فعالیتی در این راستا توطئه‌ای می‌بیند و در این روند است که حتی در ادامه کار «فرهنگ‌نامه کودکان و نوجوانان» که به همت «شورای کتاب کودک» منتشر می‌شود، سنگ‌اندازی آغاز کرد. این فرهنگ‌نامه که قرار است در سی جلد تدوین گردد و کار آن از پیش از انقلاب آغاز شده بود، تا کنون دوازده جلد آن منتشر شده است. و به راستی نیز انتشار هر شماره از چنین کارهایی در جمهوری اسلامی به «معجزه» می‌ماند.

«از کتاب‌ها و ترانه‌ها» کتابی‌ست در باره کتاب‌ها و ترانه‌ها. هر کتاب‌خوانی از خواندن آن لذت خواهد برد و این خود آیا برای یک اثر کافی نیست؟

منبع خبر: صدای آلمان

اخبار مرتبط: "از کتاب‌ها و ترانه‌ها" نوشته فرشته مولوی