میانِ تقدسِ کاربرد و ضرورتِ برنامهریزی: محمدرضا باطنی و مسائلِ زبانِ فارسی
محمدرضا باطنی را بسیاری از ما با نقدهایش بر کتابِ «غلط ننویسم»، پرآوازهترین اثرِ ابوالحسن نجفی، میشناسیم. بنمایهی نقدهای او بر این کتاب این دیدگاه است که زبان همان است که مردمان به کار میبرند و برای همین سخن از درست و غلط درمورد زبان، بدانسان که نجفی مراد کرده است، وجهی ندارد. با این حال اما جالب است که باطنی در دیگر نوشتههایش از برنامهریزی زبانی و اصلاحات زبانی دفاع میکند. در این نوشتار میکوشم دیدگاه باطنی را در میان این دو موضع بیابم: در یک سو تقدسِ کاربرد، یعنی این دیدگاه که زبان همان است که مردم به کار میبرند، و در دیگر سو برنامهریزیِ زبانی، یعنی کوششهای سازمانیافته برای بهکردِ زبان. در میان این دو دیدگاه متضاد، چنانکه خواهم گفت، باطنی به نوعی کارکردگرایی باور دارد، یعنی آنچه مهم است کارکردِ بهینهی زبان است و نه درست و غلط بر بنیادِ گذشته یا سنتِ زبانی.
زبان و کاربرد
کتاب ابوالحسن نجفی «غلط ننویسیم» را میتوان یکی از تأثیرگذارترین آثار در زمینهی ویرایش و درستنویسی در ایران دانست. هنوز هم بسیاری از ویراستاران و نویسندگان و مترجمان این کتاب را به دیگران پیشنهاد میکنند و ایرادهای ویرایشی را بار ارجاع به این اثر میگیرند. محمدرضا باطنی اما نقدی سخت بر این کتاب اقامه کرد. باطنی در مقالهی «اجازه بدهید غلط بنویسیم» روش نجفی را نادرست و غیرعلمی میداند و آن را با دانشِ زبانشناسی ناسازگار میشمارد. میگوید «میخواهم … به بانگ بلند بگویم که این کتاب یک اثر زبانشناختی نیست».[1] او نمونههایی از کتاب «غلط ننویسم» میآورد تا مدعای خود را که نجفی زبانشناس نیست اثبات کند.
محمد رضا باطنی – حقیقت و فریبکاری زبانمعیارهایی که نجفی در «غلط نویسم» برای درست و غلط دارد عبارتند از زبان کهن، زبان گفتار امروز، و زبان نوشتار امروز. به نظر میرسد آنچه در این کتاب برای نجفی اهمیت دارد زبان نوشتارِ امروزین است. اصلی که از مقدمهی «غلط ننویسیم» برمیآید به زبان ساده چنین است: آنچه در زبان نوشتار به کار میرود باید یا در زبان کهن به کار رفته باشد یا در زبان گفتار امروز به کار رود یا هردوی این شرایط، که اگر جز این باشد غلط است.[2] اما، چنانکه در نقد باطنی هم میتوان دید، در بسیاری موارد نجفی آنچه را در زبان گفتار امروز هم به کار میرود غلط دانسته است. میتوان گفت که نجفی نتوانسته است معیار دقیقی برای درست و غلط به دست دهد. برای مثال، میتوان پذیرفت که هرچه در زبان گفتار امروز (یا زبان گفتار و زبان نوشتار امروز هردو) به کار رود یا حتا رایج باشد درست است. یعنی رایج شدن در زبان گفتار ممکن است باعث شود از برخی غلطها چشمپوشی کنیم، اما برخی غلطها را نمیتوان به این آب پاک کرد. همچنین، روشن است که غلطها در زبان نوشتار بهمرور ممکن است به زبان گفتار راه پیدا کند و آنجا هم رایج شود. از اینها گذشته اما به نظر میرسد نجفی در بسیاری از موارد به سنت زبان — نهتنها در زبان فارسی بلکه نیز در زبان عربی — رجوع میکند و مثلاً میگوید فلان واژهی عربی که ما به کار میگیریم در زبان عربی به کار نمیرود یا جور دیگر به کار میرود پس غلط است.
باطنی اما این جور برخورد خشک با زبان را نادرست و غیرعلمی میداند. در مقابلِ آنچه میتوان هنجارگرایی در دیدگاه نجفی خواند، باطنی بر سیر طبیعی زبان تأکید دارد. به زبان ساده اگر بخواهیم بگوییم، بنمایهی نقد باطنی بر کتاب نجفی این است که زبان همانی است که بر زبان مردمان است. یعنی زبان چیزی است که به کار میرود و زینرو سخن از درست و غلط دربارهی زبان چندان وجهی ندارد. باطنی نمیپذیرد که زبان با تغییراتی که کسی چون نجفی ممکن است غلط بداند تباه و فاسد میشود بلکه به نظر او این تغییرات نشان از فرگشتِ زبان است. میگوید زبانشناسان «خوب میدانند که آنچه مایهٴ دغدغهٴ خاطر برخی از افراد میشود درست همان راهی است که زبان باید طی کند و خواهد کرد. … آنان اکثراً این «غلطها» را درست و در جهت تحول زبان میدانند.»[3] افزون بر این، به نظر باطنی روشی که کسانی چون نجفی در پیش میگیرند بیهوده و عبث است. او این نکته را با گفتاوردی از رابرت هال بهروشنی نشان میدهد.
«”اصرار بر اینکه زبان ثابت بماند، شکوه از اینکه چرا مردم دیگر از قوانین «دوران خوش گذشته» اطلاعت نمیکنند، اعتراض به فساد خیالی زبان، همه به کار شاه کانوت میماند که به امواج دستور داد عقب بنشینند — با این تفاوت که کانوت خوب میدانست که دستورهای او بیهوده و عبث است ولی اینان نمیدانند.”
من بدون اینکه قصد اسائه ادب داشته باشم تصور میکنم آنچه رابرت هال در اینجا به عنوان نمونه ذکر میکند دربارهٴ آقای ابوالحسن نجفی و جنگی که با عنوان رعبانگیز غلط ننویسم فراهم آوردهاند موبهمو صدق میکند.»[4]
باطنی در دومین بخش از نقد خود در مقالهای با عنوان «هیاهوی بسیار برای هیچ» نیز باز در همین راستا تغییر را جزو ذات زبان میداند. بهطور کلی میتوان گفت باطنی ترس از تغییر در زبان فارسی را نوعی جزمگرایی سنتگرایانه میداند که محکوم به شکست است.
«تغییر جزو ذات زبان است و تلاش برای متوقف کردن آن جز نومیدی حاصلی نخواهد داشت. از راه همین تغییرات بوده که فارسی میانه از فارسی باستان و فارسی کنونی از فارسی میانه جدا شده است. این روند تغییر همچنان ادامه دارد…»[5]
از نقدهای باطنی چنین برمیآید که او زبان را همانی میداند که به کار میرود؛ زینرو وقتی زبان به شیوهای خاص به کار میرود دیگر نمیتوان گفت که آن شیوه غلط است. و کاربردِ زبان هم البته پیوسته در تغییر است طوری که دربارهی زبان نمیتوان گذشته را معیارِ درست و غلط گرفت. معیار در نظر او همین کاربردهای کنونی و امروزیِ زبان است و دربارهی زبان نمیتوان گفت گذشته چراغ راهِ حال و آینده است.
برنامهریزیِ زبانی
تأکیدی که باطنی بر کاربردِ زبان دارد با آنچه او در دیگر نوشتههایش در زمینهی برنامهریزیِ زبانی میگوید همخوانی ندارد. برنامهریزیِ زبانی درواقع نوعی دخالت سازمانیافته و برنامهریزیشده است که بهطور فراگیر و نه موردی انجام میشود و در این کار ممکن است در مقابلِ کاربرد عمومی و سیر طبیعیِ زبان باشد.
او در مقالهی «فارسی زبانی عقیم؟» پس از برشمردنِ مشکلاتی در زبان فارسی — مشکلاتی که البته در سیرِ طبیعی این زبان پدید آمده — پیشنهادهایی برای دخالت در زبان فارسی و اصلاح آن میدهد و معتقد است با چنین اصلاحهایی زبان فارسی میتواند زبان علم گردد. برای نمونه، او از واژهسازی دفاع میکند و پیشنهاد میکند که در این کار باید مشکل واژههای علمی را «یکجا و بهطور خانوادهای» حل کرد. به نظر او برای واژهسازی ما باید کار را با ساختنِ مصدرهای جعلی آغاز کنیم، فعلی بسازیم و سپس از آن فعل مشتقات بسیار را دربیاریم. همچنین، او پیشنهاد میکند که از همهی ظرفیتها و توانشهای زبان فارسی بهره بگیریم و برای مثال از هر فعلی همهی مشتقاتی را که میشود درآورد دربیاوریم، خواه گذشتگان چنین کرده باشند یا نه. میگوید:
«باید از این فرض نادرست دست برداریم که کاربرد واژه امری است «سماعی» و نه قیاسی. زبانی که قدما به کار بردهاند جوابگوی نیازهای آن روز جامعهٴ ما بوده است. ما میتوانیم و باید اندوختهای را که آنها برای ما گذاردهاند دستمایه قرار دهیم. ولی نمیتوانیم تنها به آن اکتفا کنیم. باید کند و زنجیری را که ندانسته به پای زبان فارسی زدهایم باز کنیم و بگذاریم همگام با نیازها و تحولات شگرف جامعهٴ امروز آزادانه پیش برود.»[6]
چنانکه پیداست، در زمینهی برنامهریزیِ زبانی باطنی دیگر بر سیر طبیعی زبان و کاربردِ امروزین تأکید ندارد بلکه دستبردنهای بسیار در زبان، آنهم بهطور فراگیر و سازمانیافته، را پیشنهاد میکند. البته او میگوید این گونه برنامهریزی دربارهی زبانِ علم و دانش است و زبان علم از زبان مردم کوچه و خیابان جداست. با این حال اما در دیگر نوشتههای باطنی میتوان دید که او از این اندازه هم فراتر میرود و اصلاحات را برای پهنههای دیگر هم پیشنهاد میکند. برای مثال، در مقالهی «پیشنهادهایی دربارهٴ تقویت و گسترش زبان فارسی»[7] او چندین پیشنهاد به فرهنگستان زبان فارسی ارائه میدهد. او تا جایی پیش میرود که پیشنهاد میکند حرفهای عربی را یکجا از فارسی بیرون بریزیم و خط و نگارش یکسانی را رواج دهیم (برای مثال «مصطفی» را «مستفا» بنویسیم). پیشنهادهای او به خط و نگارش هم محدود نمیماند و به واژهها هم مربوط میشود. او میگوید «مسئلهٴ اساسیتری که فرهنگستان باید بآن پاسخ گوید اصولا وجود کلمات عربی در فارسی است»[8] و خود در این باره راهی میانهروانه را پیشنهاد میکند. به نظر او باید «صورتهای ساده عربی در فارسی حفظ شود ولی صورتهای صرف شده از زبان فارسی خارج گردد»[9]. در پیشنهاد کردنِ این گونه اصلاحات باطنی دیگر به واقعیت زبان و کاربرد واقعیِ زبان اهمیتی نمیدهد بلکه برعکس به تغییر آن رأی میدهد.
برآیند
ابوالحسن نجفی معیارهای خود دربارهی درست و غلط در زبان را تا اندازهی زیادی بر گذشتهی زبان متکی میکند، بر گذشتهی واژهها و عبارتها و بر سرچمشهی آنها. به نظر میرسد در دیدگاه او کاربرد امروزین باید خود را با کاربرد پیشین و آغازین تطبیق دهد. برای همین است که او برخی گرتهبرداریها را و نیز برخی واژههای عربی را که در عربی نیست یا جور دیگر است غلط میداند.
روش نجفی تا جایی که بر پایهی دلنگرانی دربارهی شلخته یا غیردقیق یا نافهمیدنی شدنِ زبان باشد بهجا و قابل درک است، ولی نه جاهایی که صرفاً حکایت از نگاهی خشک و هنجاراندیش و گذشتهگرا دارد. در مقابل اما باطنی گذشتهگرا نیست بلکه برعکس به حال و آیندهی زبان نظر دارد. برای همین است که او کاربرد کنونی زبان را اصل میگیرد و تغییرات زبانی را امری طبیعی میشمارد. با این حال اما در جاهای دیگر، بهطور مشخص در زمینهی برنامهریزیِ زبانی، او دیگر به سیر طبیعی زبان اهمیتی میدهد بلکه به تغییرات فراگیر و سازمانیافته رأی میدهد.
در مجموع به نظر میرسد باطنی بیش از هرچیز در پیِ این است که زبان کارکرد یا نقش خود را بهدرستی ایفا کند. از همین روست که او برنامهریزیِ زبانی دربارهی زبان علم و دانش، و نیز دربارهی خط و وامواژهها، را لازم میشمارد.
در پایان اشارهوار بیفزایم که مسائل مهمی در دیدگاه باطنی ناگفته یا ناروشن باقی میمانند. مهمتر از همه به نظر من این پرسش است: در چنین زمانهای که زبانهای غالب بهبرکت ابزارهای رسانهای میتوانند بهسرعت تأثیراتی گسترده بر زبانهای مغلوب بگذارند، دیگر سخن گفتن از سیر طبیعی زبان فارسی که زبان مغلوبی است چه اندازه موجه است. این پرسش از این رو مهم است که نشان میدهد تأکید بر سیر طبیعی ممکن است راه را بر تغییرات بسیار گسترده در زبان فارسی باز کند (بهویژه در اثرِ ارتباط با زبان انگلیسی) و چنان تغییراتی ممکن است باعث شود در آینده فارسیزبانان باز ناگزیر به برنامهریزیهای فراگیر برای اصلاحات زبانی شوند.
پانویسها
[1] محمدرضا باطنی، «اجازه بدهید غلط بنویسیم»، آدینه، شماره ۲۴، خرداد ۱۳۶۷، ص۲۴.
[2] ابوالحسن نجفی، غلط ننویسیم (فرهنگ دشواریهای زبان فارسی)، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ چهاردهم ۱۳۸۷، صفحات پنج تا هفت.
[3] باطنی، همان، ص۲۷.
[4] همان، ص۲۶.
[5] محمدرضا باطنی، هیاهوی بسیار برای هیچ، آدینه، شماره ۲۵، ص۲۳.
[6] محمدرضا باطنی، «فارسی زبانی عقیم؟»، آدینه، شماره ۳۳، ص۷۱.
[7] محمدرضا باطنی، «پیشنهادهایی دربارهٴ تقویت و گسترش زبان فارسی»، منتشرشده در کتاب «زبان و تفکر: مجموعهٴ مقالات زبانشناسی»، تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۷۳، صص۶۴-۳۱.
[8] همان، ص۵۹.
[9] همان، ص۶۰.
منبع خبر: رادیو زمانه
اخبار مرتبط: میانِ تقدسِ کاربرد و ضرورتِ برنامهریزی: محمدرضا باطنی و مسائلِ زبانِ فارسی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران