رومن پولانسکی؛ کارگردانی که از جزئیات به کلیات قدم می‌گذارد

رومن پولانسکی؛ کارگردانی که از جزئیات به کلیات قدم می‌گذارد
خبرگزاری دانشجو

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- زهرا قربانی رضوان؛ رومن پولانسکی متولد ۱۸ اوت ۱۹۳۳ کارگردان، تهیه کننده، فیلم نامه نویس، هنرپیشه فرانسوی لهستانی است. او از کودکی درگیر جنگ جهانی دوم بود و خانواده او در سال ۱۹۳۶ به شهر کراکوف مهاجرت کردنند که این شهر توسط ارتش آلمان نازی به تسخیر درآمد. نوجوانی او همراه بود در بازیگری نمایشنامه‌های رادیویی و تئاتر‌هایی که در آن زمان به روی صحنه می‌رفت. رومن توانست در سیزده سالگی نقش اصلی یک نمایش را بازی کند و از این طریق پا به عرصه کارگردانی و بازیگری گذاشت.

او در سال ۱۹۵۰ در مدرسه نقاشی و طراحی ثبت نام شد، اما پس از مدتی کوتاه از آنجا اخراج شد و در سال ۱۹۵۴ به مدرسه سینمایی شهر لودز رفت و به مدت ۵ سال در رشته عکاسی و سینما ادامه تحصیل داد. درست در سال ۱۹۵۸ با ساخت فیلم کوتاه «دو مرد و یک گنجه»، جوایز بین المللی که این اثر کسب کرد باعث شد همه رومن پولانسکی را بشناسند. این فیلم ۱۵ دقیقه‌ای داستان دو مردی را روایت می‌کند که با خود یک کمد را حمل می‌کند و آن را به هر کسی می‌دهد قبول‌اش نمی‌کند. خود او نیز در آن نقش کوتاهی را ایفا کرد. فیلم بعدی آن «وقتی فرشتگان سقوط می‌کنند» و «چاق و لاغر» چنان اقبالی از سوی تماشاگران و منتقدان نیافت.


از جمله مهم‌ترین فیلم‌های او می‌توان به «دو مرد و یک گنجینه»، «وقتی فرشتگان سقوط می‌کنند»، «چاق و لاغر»، «بچه رزماری»، «مکبث»، «محله چینی ها»، «مستاجر»، «دزدان دریایی»، «پیانیست»، «الیورتوئیست» اشاره کرد. پولانسکی از نظر فکری تاثیر‌هایی از سورئالیسم و تئاتر ابزورد پذیرفته و از نظر سینمایی تحت تائیر بونوئل و هیچکاک است.

او در لهستان، بریتانیا، فرانسه، ایالات متحده آمریکا فیلم ساخته است و یکی از معدود فیلمسازان بین المللی به حساب می‌آید. او همیشه دوست داشت تئاتر را در اشتوتکارت کار کند به دلیل آنکه گروهی بسیار جوان و عالی با او همکاری داشتند به صورتی که انعطاف پذیر و شور وهیجان آن‌ها او را تحت تاثیر قرار می‌داد. فیلم‌های پولانسکی الهام بخش کارگردانان مختلفی از جمله: برادران کوئن، وس اندرسن، آتوم آگویان، آرونوفسکی، پارک چان_ ووک، آبل فرار و ویس کریون بوده اند.


قاب پولانسکی


او در سال ۱۹۶۲ اولین فیلم بلند خود را به نام «چاقو در آب» ساخت. این فیلم در ژانر کمدی_ درام روان شناسانه بود که روایتی از آندری و همسرش، کریستینا، است که در راه گذراندن تعطیلی آخر هفته در قایقشان روی دریاچه، جوانی را همراه خود می‌کنند. آندری که در امور مربوط به قایق مهارت دارد، مشغول تحقیر جوان ناشی و بی‌تجربه می‌شود که ضمناً گرایشی هم به کریستینا پیدا کرده است.

سرانجام جوان به خاطر چاقویی جیبی که دارد، با آندری گلاویز می‌شود و در آب می‌افتد. آندری که گمان می‌برد پسر غرق‌شده و مرده است، شناکنان به ساحل می‌رود. دوربین در این فیلم صرفا یک چشم محسوب می‌شود و هیچ گونه دخالتی ندارد. ناظری است که ما از طریق آن از روند داستان مطلع می‌شویم. شخصیت‌ها نیز با تمام عوامل کشمکشی جدی دارند و بحران را تشدید می‌کنند.

ما هر لحظه با فضای بی کران دریا روبه رو هستیم و تا چشم کار می‌کند بک گراند کار آبی دریا است. ما در این فیلم جدال و تنش نسل‌ها را می‌بینیم. انسان‌هایی که چنان به هم نزدیک هستند، ولی تفکر آن‌ها فرسنگ‌ها با یکدیگر فاصله دارد و بحران روابط اجتماعی را سبب می‌شود. این نوع از آثار را می‌توان در فیلم‌های برگمان و آنتونیونی به وضوح مشاهده کرد. فیلم «چاقو در آب» روایتی مدرن و واقع گرایانه از خودپرستی، قدرت طلبی حسادت و ترس است. پولانسکی توانست برنده جایزه منتقدان جشنواره ونیز و نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم خارجی شود.


او در سال ۱۹۶۸ اولین و مهمترین فیلم آمریکایی اش به نام «بچه رزماری» را براساس داستان آیرا لوین ساخت. "بچه رزماری" معروف‌ترین و پرفروش‌ترین فیلم پولانسکی است. این فیلم با درونمایه جادوگرانه شیطان پرستان و اثری کلاسیک در گونه جن زدگی و تسخیر شدگی است. داستان فیلم درباره زن و شوهر جوانی است که شیطان پرستان در آن‌ها نفوذ می¬کنند و زن بدون آنکه بداند از شیطان باردار می‌شود. مادر پس از به دنیا آوردن بچه شیطان از دیدنش وحشتزده می‌شود. ولی باید او را یک ساله کند و تحویل دهد.

این فیلم هرگز از تکنیک‌های معمول ژانر وحشت استفاده نمی‌کند. المان‌هایی همچون جیغ، خون، تبر، هیولا و.. بلکه تمام قوای خود را به کار می‌گیرد تا از طریق داستان پردازی و روایت این وحشت را ایجاد کند. یکی از معروفترین و شاید بهترین سکانس‌های فیلم سکانس "رویا‌های رزماری" است. تصاویری عجیب و مبهم که راز آن تا پایان فیلم برای بیننده فاش نمیشود و البته نمونه کاملی از یک رویای کابوس وار طولانی در سینما است.

از بهترین دیالوگ‌های این فیلم می‌توان به این بخش اشاره کرد: «رزماری به رومن جادوگر میگوید: “تو میخواهی به من بقبولانی که واقعا مادر این بچه هستم؟ ” و رومن سوال او را با سوالی دیگر پاسخ میگوید:”مگه نیستی؟! ” و بدین ترتیب فیلم با لالایی که رزماری برای فرزندش میخواند پایان می‌یابد: لالایی برای فرزند شیطان». "بچه رزماری" فیلم مورد علاقه استنلی کوبریک بود.


پولانسکی یکی از مهم‌ترین آثارش را یعنی «محله چینی ها» در سال ۱۹۷۴ در آمریکا کارگردانی کرد. سنتی‌ترین فیلم پولانسکی "محله چینی ها" است و برداشت موفقی از گونه نوآر است و نشان می‌دهد که مسئله عمده او شرارت و ارعاب است. محله چینی‌ها فیلمی درخشان در فضای نوآر درباره‌ی یک کارآگاه کله شق است که پرده از فساد محله چینی‌ها در سال‌های دهه‌ی سی لس آنجلس برمی دارد.

سید فیلد درباره فیلم چنین می‌گوید: «اولین بار که فیلم را دیدم؛ خسته، بی حال و فرسوده شدم. فیلمی بسیار سرد و فاصله انداز به نظر می‌رسید. دوباره که فیلم را دیدم احساس کردم فیلم خوبی است، ولی چیز خاصی ندارد. بعد در یکی از کلاس هایم فیلمنامه را خواندم، کله پا شدم؛ شخصیت پردازی، سبک نگارش، حرکت و جاری شدن داستان بی نقص بود».


در سال ۲۰۰۲ پولانسکی تصمیم می‌گیرد درباره آنچه همیشه او را شکنجه می‌داده فیلم بسازد یعنی جنایات نازی‌ها در جنگ جهانی دوم. «پیانیست» را براساس رمان مرگ یک شهر اثر ولادیسلا و اشپیلمن ساخت. فیلم بر مبنای داستان واقعی زندگی نوازنده پیانوی یهودی، ولادیسلا و اشپیلمان در دوران جنگ جهانی دوم در لهستان و اشغال این کشور توسط آلمان به قلم خودش ساخته شده‌است. وی در آن دوران آثار موسیقی شوپن را در ایستگاه رادیویی ورشو می‌نواخت.

او به این سوژه علاقه بسیار زیادی داشت و تمام تلاش خود را می‌کرد تا بهترین فیلم خود را بسازد. او برای این فیلم از ستاره‌های بازیگر استفاده نکرد. اعتقاد داشت ارزش این فیلم واقع گرایی و هیجان و احساسی است که در آن وجود دارد. روایت ساده این فیلم باعث دیده شدن بیشتر آن بود. داستان زمان حال را از سر می‌گیرد و بدون هیچ بازگشتی به عقب به مسیر خود ادامه می‌دهد.

از صحنه‌های تاثیرگذار می‌توان به کشتار یهودیان و تحقیر و بد رفتاری نیرو‌های آلمانی با آن‌ها یاد کرد. او به دلیل اینکه زبان انگلیسی زبان بین الملل سینما است و فیلمی با این عظمت به دلیل مشکلات مالی و صرف هزینه زیاد عملا غیر ممکن بود که جز زبان انگلیسی باشد. رومن پولانسکی در سال ۲۰۰۳ برای کارگردانی فیلم "پیانیست" برنده جایزه اسکار شد و جایزه او بعد‌ها به دلیل محدودیت سفر به آمریکا به دست اش رسید.


سینما در نگاه رومن


او درمورد سینما و کار در فرانسه و آمریکا معتقد بود: «خیلی دوست دارم در فرانسه کار کنم. نزد مردمانی که براستی دوستشان دارم و آن‌ها نیز دوستم دارند. کمتر پیش آمده که گروهی به خوبی گروهی که در فرانسه با آن‌ها کار می‌کردم در اختیار داشته باشم. روابط دوستی بین ما برقرار شد که همچنان چا برجاست. اما مشکل اینجا است که همه آن‌ها به صورت مستقل و آزاد کار می‌کنند و وقتی من به آن‌ها نیاز دارم الزاما آزاد نیستند. با توجه به این شرایط دوست دارم در آلمان در استودیو‌های بابلسبرک یا در مادرید فیلم بسازم.

آن‌ها پلاتو‌های بسیار زیبایی دارند و تکنسین‌هایی که در آنجا با آن‌ها برخورد کردم مرا خیلی تحت تاثیر قرار داده اند. البته استودیو‌های آمریکا بی نظیر هستند و کارکردن در آن‌ها بسیار لذت بخش است. اما تقریبا مثل کارخانه عمل می‌کنند. درست است که تکنسین‌های بزرگی در آنجا وجود دارند، اما این حس بودن در یک خانواده هرگز آنطور که هنگام کار در اروپا به انسان دست می‌دهد وجود ندارد به علاوه تهیه کنندگان در راس قدرت نیستند بلکه این گردانندگان شبکه‌های مختلف تلویزیونی و کارشناسان امور رایانه‌ای وکلا هستند که قدرت را در دست دارند».


رومن پولانسکی یکی از پر کار‌ترین کارگردانانی است که ایده‌های آن از زمانی که به ذهنش می‌رسد پرورش پیدا می‌کند و نتیجه آن در پرده سینما به نمایش گذاشته می‌شود. کارگردانی که از جزئیات به کلیات قدم می‌گذارد و به حق در این امر نیز موفق عمل کرده است.

منبع خبر: خبرگزاری دانشجو

اخبار مرتبط: رومن پولانسکی؛ کارگردانی که از جزئیات به کلیات قدم می‌گذارد