ننگی به نام « پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ خورشیدی»! بقلم بانو محترم مومنی روحی

ننگی به نام « پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ خورشیدی»! بقلم بانو محترم مومنی روحی
خبرنامه ملی ایرانیان

در طول تاریخ بشریت، در همه ممالک کوچک و بزرگ در این جهان، اتفاقات مهمی رخ داده اند؛ که بسیاری شان، همچنان در دفاتر تاریخی این سرزمین ها ثبت و ضبط گردیده اند. تا در درازنای تاریخ گیتی، همانند تجربه هائی آموزنده، برای بازماندگان ساکنان چنین کشورهائی باقی بمانند!

در سرزمین باستانی ما نیز، فراوانند خاطرات تلخ و شیرینی، که برخی شان افتخار آفرین هستند؛ و بعضی دیگر، خفت برانگیز و خوار کننده اند!

در ششم دیماه سال ۱۳۴۱ خورشیدی، پیشنهاد افتخار آمیز برگزاری رفراندوم لوایح ششگانه « انقلاب سپید» یا « انقلاب شاه و ملت » ، که توسط پادشاه میهندوست کشورمان اعلاحضرت محمد رضا شاه پهلوی مطرح شده بود. به وسیله مردم ایران برگزار گردید؛ و مورد تائید ایشان هم قرار گرفت!

دو لایحه از آن لوایح ششگانه مربوط می شدند؛ به: « اصلاحات ارضی » (تقسیم شدن زمین های مالکان بزرگ « فئودال ها » بین کشاورزان زحمتکشی، که بر روی زمین های اربابان خویش کار می کردند؛ و خودشان دارای زمین های زراعی حتی کوچک و کم طول و عرضی هم نبودند.) ؛ و لایحه « دادن آزادی های اجتماعی و حق رای به زنان ایرانی » ، که فرد خبیث و نابخردی مانند« روح الله الموسوی الخمینی»، در نهایت نادانی و بی خردی با آنها مخالفت کرد؛ و ضدیت خودش با زنان ایرانزمین را مطرح نمود؛ و داشتن آزادی های اجتماعی ایشان را، مغایر قوانین ضد بشری و غیر انسانی اسلام ناب محمدی دانست!

از آنجائی که این لوایح ششگانه، که بعدها به مرور بر تعدادشان افزوده شد. مورد مخالفت خمینی قرار گرفت. به امر شاهنشاه آریامهر وی را بازداشت و راهی زندان نمودند. پس از آن، وقایع منفور پانزدهم خرداد ۱۳۴۲( تظاهرات و راه پیمائی طرفداران خمینی در تهران و قم و ورامین شکل گرفت؛ و تظاهر کنندگان، با سر دادن شعارهائی علیه شاهنشاه و اسدالله علم(نخست وزیر وقت ایران)، از قم و ورامین به سوی تهران راه پیمائی کردند؛ و در تهران به تظاهر کنندگان پایتخت پیوستند!

ابتدا به سوی بازار بزرگ تهران در خیابان بوذرجمهری پیش رفتند. سپس در میدان بهارستان تهران، در مقابل درب بزرگ مجلس شورای ملی، با اهانت هائی که به شاهنشاه و اسدالله علم نمودند؛ به ادامه دادن آن پرداختند. که ضمن آن در این جریان، میان تظاهر کنندگان و ماموران دولتی زد و خوردهائی صورت گرفت. بعد از آن، راه پیمائی تظاهر کنندگان با متفرق شدن ایشان به پایان رسید!

برخی از تحلیلگران مسائل سیاسی در آن زمان، و نیز خود روح الله خمینی معتقد بودند؛ که واقعه پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ خورشیدی، سرآغازی بر روی دادن انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ بوده است!

البته همه می دانیم، که انقلاب سیاه و شوم اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی، نتیجه اجلاس سران چند کشور اروپائی به اضافه ایالات متحده آمریکا در جزیره « گوآدالوپ » بود؛ که رهبران کشودهای مربوطه در آن اجلاس، با هکدیگر متفق القول شدند؛ که با تمامی وجودشان، جهت برکناری پادشاه ایران از قدرت بکوشند؛ که متاسفانه با حیله هائی که در این رابطه به کار بردند. به خواسته منفورشان جامه عمل پوشانیدند!

از جمله حیله هائی که در این زمینه مورد استفاده خودشان قرار دادند؛ تطمیع نمودن مالی گروه های مخالف سلسله پادشاهی پهلوی، از جمله کمونیست های « چریک های فدائی خلق » ، گروه افراطی مثلا مسلمان « سازمان مجاهدین خلق ایران » ، گروه به اصطلاح کاملا مذهبی « فرقان » و نیز خیانتکارترین دشمنان ایران و ایرانی، گروه منفور « جبهه ملی ایران » ( که دشمنان اصلی مردم بی گناه و بی پناه ایرانی بود. ) ؛ که با دریافت نمودن انواع امتیازات مادی و غیر مادی، مردم کشورمان را فریب دادند؛ و آنها را جهت تظاهرات ضد پهلوی به خیابان های کشورمان گسیل نمودند!

سپس با گسترش یافتن تظاهرات مردم علیه سلسله پادشاهی پهلوی به ویژه شخص محمدرضا شاه، و خروج پادشاه ایران از کشور، خمینی دجال که به اهتمام کشورهای غربی و پشتیبانی گروه های نامبرده در بالا، دوباره توانست در پانزدهم خرداد ننگین ۱۳۵۷ خورشیدی به داخل ایران باز گردد. آن واقعه شوم را « انقلاب اسلامی » نامید؛ و نزدیک به چهل و سه سال می گذرد، که از آن زمان تا کنون، به خاطر ستمگری های این قوم نادان و ضد ایرانی، هنوز یک قطره آب خوش از گلوی مردم میهن مان پائین نرفته است!

به این ترتیب، تنها نتیجه منطقی که می توان از این رویداد خائنانه گرفت؛ و برداشت روانشناسانه که می توان از رخ دادن این اتفاق خائنانه نمود. این است که خمینی و طرفداران نادان وی، همانگونه که او به دلیل مخالفت با « انقلاب سپید شاه و مردم » توسط پادشاه ایران، ابتدا به ترکیه و سپس به عراق تبعید گشت؛ و حدود پانزده سال دور از ایران به سر می برد. با همدستی اربابان غربی خود کاری کرد؛ که شاهنشاه آریامهر نیز پس از خروج اجباری خویش از ایران، به گونه ای دچار نوعی آوارگی و بی خانمانی بشود. تا موجبات رضایت آن آخوند هندیزاده سیه دل فراهم گردد!

ضمن آن که، به اربابان خودش هم، که اسباب مراجعت وی( خمینی ) را به ایران فراهم کرده بودند؛ قدرت نمائی کند و نشان بدهد؛ که او هر چه را اراده کند به دست می آورد. حتی به قیمت زیر فشارهای سیاسی – اجتماعی و اقتصادی قرار دادن مردمی، که در نهایت فریبخوردگی، با تبعیت نمودن از آن فرد انتقامجو این انقلاب نفرت برانگیز را به ثمر رساندند؛ که بیش از چهار دهه طولانی می گذرد؛ که مردم ستمدیده میهن مان، هنوز رنگ شادی و آرامش و آسایش در زندگانی شان را، در طول این سال های خفت بار، درون زندگی خود ندیده اند!

بلکه در نهایت تاثر و تاسف، به طور مستمر همه روزه نیز، از حضور این حاکمیت استبدادی و جنایتکار و فاسد و خودمحور در میهن خود، در عذاب زایدالوصفی هم به سر می برند!

باشد که به امید اهورای یکتای ایرانزمین، باری دیگر سرزمین بزرگ و باستانی مان، با خیزش میهن پرستانه ملت شریف و آزادیخواه دیارمان، بر این اشغالگران تازی تبار و زیاده طلب و قدرت پرست سرزمین بی همتای خویش فائق آیند؛ و این ستمگران را از کهندیار بی همانند خودشان، به ناکجاآباد تاریخ برانند!

محترم مومنی

منبع خبر: خبرنامه ملی ایرانیان

اخبار مرتبط: ننگی به نام « پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ خورشیدی»! بقلم بانو محترم مومنی روحی