برزخ؛ سفر معنوی آدمی به درون خویش
در جهان کهن موضوع فلسفه همانا چگونگی «وجود» انسان بود. این وجود اما شکلی ایستا داشت و در انطباق با زمان و روند زندگی نبود. تنها با نوزایی جهان است که وجود انسان متجدد با موضوع شناخت او در پیوند قرار میگیرد. این انسان بر روی زمین زندگی میکند، با انسانهای پیشین تفاوت دارد و میکوشد زمینی فکر کند.
رمان زاده همین ایام است و به انسان آنگونه مینگرد که هست و میاندیشد. در رمان انسانها همگون و همسان نیستند. در درون جامعه و بر بستری از تاریخ زندگی میکنند و وجودی مجرد دارند که در رابطه با دیگر انسانها زندگی به پیش میبرند. هر یک را توانی است و استعدادی متفاوت با دیگران، و این همان «من»یست که میکوشد جانشین «ما» گردد و «امت» و «توده» و «خلق» نباشد. در چنین شرایطیست که فلسفیدن به بحثی از هستی انسانی میشود که در ادبیات حضور یافته است.
ادبیات خیال ناب است، خیالی که پروای استدلال و استناد ندارد، در آزادی بیان میشود و نمیخواهد به نتیجهای اخلاقی دست یابد. از این نظر در تقابل با فلسفه قرار میگیرد که برهان و استدلال میطلبد.
در تاریخ ادبیات رمانهایی هستند که به «تاریخی» و یا «فلسفی» شهرت دارند. از این رمانها اما نمیتوان حقایق فلسفی و یا تاریخی را بیرون کشید. اگر چنین باشد، از واقعیت رمان منحرف شدهاند.
فلسفه «حقیقت» را جستجو میکند، ادبیات اما با خیال سروکار دارد و به دنبال «معنا»ست. فلسفه میکوشد به «شناخت» دست یابد، ادبیات ولی میکوشد در فهم هستی و درک آن انسان را یاری کند. رمان ذهن انسان را به پدیدهها حساس میکند و نهایت اینکه؛ به قول میلان کوندرا، تا «پرسشبرانگیز» باشد. شاید همین پرسش او را به فلسفیدن نزدیک میکند، ولی خلاف فلسفه، ادبیات از موضعگیری دوری میجوید.
ادبیات به انسان کمک میکند تا از دامنه پیشداوریهای خویش بکاهد. ادبیات ذهن خواننده را بر همین پیشداوریها روشن میکند. شخصیتهای ادبی خارج از پیشداوریها حادثه میآفرینند و جهان را تفسیر میکنند، زیرا بین خوب و بد، خیر و شر هزاران امکان میتواند وجود داشته باشد.
در همین رابطه است «برزخ»، آخرین رمانی که از شهرنوش پارسیپور توسط نشر باران در سوئد منتشر شده است. نویسنده از مفهوم ایمانی برزخ استفاده کرده، چهارده نفر را در اتاقی گرد میآورد تا از خود و دیگران بگویند. هدف همانا بازبینی کارهای گذشته و آگاه شدن بر آنهاست.
میدانیم که واژگانی چون بهشت، جهنم، شیطان، رستاخیز، پُل صراط، برزخ، از مفاهیمی هستند که از افکار ایرانیان به آیین یهود و مسیحیت و بعدها اسلام راه یافته است. برای نمونه در انجیل خبری از برزخ نیست. برزخ از طریق دین مانی به افکار غرب راه یافت. در قرن پنجم میلادی مسیحیت آن را پذیرفت.
در دین مانی تطهیر روح پیش از صعود به بهشت اهمیت ویژهای دارد. بنا بر اعتقادات مانویان ارواح پیش از رسیدن و یا بازگشت به آسمان یکبار در کره ماه درنگ میکنند تا در آنجا از نظر جسمانی پالایش یابند. پس آنگاه، به سوی خورشید روان میشوند تا روح آنان نیز در آتش خورشید پاک شود.
در برزخ پارسیپور نیز شخصیتهای رمان پس از سالها حضور در دره، یکبهیک راه قله را پیش میگیرند، به دروازهای میرسند که نگهبانی بر آن پاسداری میکند. از در که بگذری وارد باغی زیبا و پُرگل و گیاه میشوی که حیوانات زیادی در آن زندگی میکنند. در آستانه خانهای درون این باغ زنی زیبا به استقبال نورسیدگان میآید و آنها را به درون خانه دعوت میکند. درون اتاق پشت میزی سه کاتب مشغول نوشتن «نامه اعمال» هستند. این سه تن تا پایان رمان حرفی بر زبان نمیرانند.
نخستین نفر که وارد میشود، زهرا نام دارد که مردهشور بود و کتاب دعایی در دست دارد. زهرا را در پانزدهسالگی به شوهر دادهاند. او محجبه است، زن بیسوادی که حتی به نام خوانده نمیشود و نام شوی بر اوست. در چهلوسهسالگی به سرطان مبتلا میشود و سه سال بعد میمیرد.
پس از زهرا «شکارچی» وارد میشود؛ مرد ثروتمندی که در پهنه گیتی به شکار حیوانات مشغول بوده است. بعدها معلوم میشود که او در رژیم شاه شکنجهگر بوده و در رژیم جمهوری اسلامی نیز همکار این رژیم. سومین نفر شمسی نام دارد که گرایشات همجنسگرایانه دارد و مدتی نیز در جوانی با دختری همخانه بوده است.
چهارمین نفر اشرف است که چریکی چپگراست. در زندان شاه «شکارچی» به او تجاز کرده و سپس با شلیک گلولهای بر سرش او را میکشد. اشرف در خانه تیمی عاشق رفیقی بود که این عشق هیچگاه بر زبان آورده نشده بود. پس از اشرف بهروز وارد میشود؛ دکتر جامعهشناس و استاد دانشگاه. بهروز خود را چپ میداند. او منتقد مشی چریکیست.
نفرات بعدی مهینبانو و افسانه از آمریکا هستند. اولی عاشق میهمانیست و دومی از مسلمانهاییست که در آمریکا به جلسات هفتگی مسلمانان راه پیدا کرده بود.
سپس محمد عطا از راه میرسد، همانی که در یازدهم سپتامبر هواپیمایی را بر برج دوقلو کوبید. محمد تنها سنیمذهب این جمع، بسیار ضدشیعه و ضد زن است. نفر بعدی آسیه نام دارد. بیآنکه به حجاب اعتقادی داشته باشد، روسری بر سر دارد. پس از انقلاب در سیزده سالگی به مجاهدین میپیوندد و در پانزدهسالگی مواد منفجره به خود میبندد و یک آیتالله را به همراه خویش تکهپاره میکند. پس از او تیمسار از راه میرسد. او خود را فدایی شاه معرفی میکند. کسیست که در آستانه انقلاب پیشنهاد میکند تا با یک کودتا ریشه آخوندها را برکند. شاه و آمریکا اما مخالفت میکنند. پس از انقلاب تیمسار اعدام میشود.
رضا نفر بعدیست، همانی که اشرف در خانه تیمی عاشق او بود. رضا در آستانه انقلاب از زندان آزاد میشود. در کردستان به فعالیت مسلحانه مشغول بود که بازداشت و تیرباران میشود. او به همراه اشرف فکر میکنند که هیچگاه در زندگی فرصت اندیشیدن نداشتهاند. رضا منتقد جنبش مسلحانه است. پس از او زینت از راه میرسد؛ دختر جوانی که در ایلام خودکشی کرده است. در سیزدهسالگی او را به خردهمالکی پنجاهساله شوهر میدهند. در هیجدهسالگی عاشق معلم روستا میشود. شوهر حدس میزند که باید رابطهای بین این دو باشد. سر معلم را میبُرّد و به دست زینت میدهد. زن با دیدن این صحنه خود را در چشمه غرق میکند.
زکریا و یعقوب نفرات دیگر این جمع هستند. زکریا همان معلمیست که سرش را بریدهاند. یعقوب یهودیست و سخت دینباور.
چنین جمعی ناهمگون پس از بحث در فضایی آرام، یکبهیک از همان دری که وارد شده بودند، خارج میشوند. نفر آخر زهراست. او که پا به بیرون میگذارد، چشم میگشاید و خواننده درمییابد که بر بستر بیماری آخرین لحظات زندگی را میگذراند. در واقع تمامی داستان کابوسهای زهرا بوده است. او اگرچه لحظاتی بعد میمیرد، در واپسین دم اعتراف میکند که «من زیباترین باغ جهان را واگذاشتم و نمیدانم چرا اینجا هستم.»
«برزخ» بر حوادثی بنیان گرفته است که ایران در چند دهه گذشته از سر گذرانده است. در این میان مفاهیمی چون همجنسگرایی از تابوها بودهاست. جنبش چریکی گذشتن از جان را برای «خلق» هدف داشت. رضا و اشرف از قربانیان این تفکر بودهاند. شکارچی نان به نرخ روز میخورد و مزدور هر دو رژیم بود. تیمسار همچنان مدافع شاه است و فکر میکند که مردم قدر او ندانستهاند. محمد نه تنها آمریکا، شیعیان را نیز دشمن میدارد. آسیه در نوجوانی رؤیای بهشت در سر دارد. اشرف هنوز در حسرت عشقی میسوزد که امکان شکوفایی نیافت. رضا اگرچه از زندان شاه رها میشود و در کردستان به مبارزه با حکومت نوبنیاد برمیخیزد، ولی به چنین شکلی از مبارزه اعتقاد ندارد. یعقوب یک یهودی متعصب است که در نگاه به جهان میتواند کنار محمد عطا بنشیند. زینت کودکهمسر است. بهروز استاد جامعهشناسیست. دنیای بزرگتری در سر دارد، جهاندیده است و عاقلانهتر میاندیشد. بیش از همه نیز صحبت میکند. این افراد همه در جامعه حضور دارند، اما در برزخ به عنوان تیپی اجتماعی حضور ندارند. هر یک شخصیت خویش را نمایندگی میکند.
در برزخ پنداری افراد حاضر در میزگردی به مناظره مشغولند، بیآنکه قصد سرکوب یکدیگر را داشته باشند. هر یک از گذشته و رفتارهای خویش و عقاید خود میگوید. آنان میگویند تا شاید گذشته خویش را حداقل بر خویشتن آشکار کنند. در این صحبتها بنیادیترین مشکلاتِ تاریخ و فرهنگ ما یکبهیک بازگفته میشوند و این خود از نکات مثبت آن است، اگرچه بعضی کسان چون بهروز بیشتر حرف میزنند و آدمی چون زهرا شهامت صحبت ندارد. در برزخ شخصیتهایی کنار یکدیگر نشستهاند که کمتر امکان حضور در داستانی را مییابند. راوی به عمد کمتر دخالت میکند و بیشتر نقش رابط را دارد.
در برزخ انگار زهرا دارد پوست میاندازد و هویت مییابد. «زن زیبا» چند بار در جمع تکرار میکند که این خانه و این باغ از آن زهراست. سخنان زهرا در جمع با حرفهایش در لحظات پیش از مرگ بسیار متفاوت است. در واقع این زهراست که جمع را دعوت میکند تا خود را بهتر بشناسد و به هویتی دست یابد.
در این رمان اینکه چگونه ذهن ساده زهرا در بستر مرگ توانسته است چنین حجمی از مفاهیم و دادههای تاریخی و فرهنگی را در افراد مختلف به زبان ذهن بپروراند، موضوعیست که بر من روشن نیست.
میدانیم که برزخ مابین بهشت و جهنم قرار دارد. برزخ پارسیپور نیز به شکلی در فاصله بین آگاهی و ناآگاهی بنیان گرفته است تا نمادی باشد از ایران و تاریخ و فرهنگ آن. برزخ آوردگاه سنت و مدرنیته است و جدالی که بیش از یک قرن در این عرصه در این کشور جاریست.
برزخ در عینحال یادآور برزخ دانته است. برزخ دومین سفر از سه سفر اوست در «کمدی الهی» که با گذشتن از جهنم به آنجا میرسد. در برزخ دانته، همچون برزخ پارسیپور از رنج و درد جهنم خبری نیست و انسانها در شرایطی بهتر زندگی میکنند. در برزخ پارسیپور نیز خواننده به شکلی آن سفر معنوی آدمی را در درون خویش میبیند: آدمها بر کردههای خویش آگاه میشوند. گاه به پشیمانی و توبه میانجامد و گاه حسرت و درد به همراه دارد. در واقع در برزخ «گناهان» یکبهیک بازگفته میشوند تا از «بار گناه» کاسته شود. برزخ حدفاصل بهشت و جهنم است، یعنی آدمها بین رستگاری و رسیدن به بهشت، و گناه و سقوط به جهنم قرار دارند.
برزخ دانته هفت طبقه است. برزخ پارسیپور بر بالای کوه قرار دارد؛ در باغی پُر از درخت و گیاه و حیوانات. برزخ دانته نیز بر بالای کوه قرار گرفته است؛ در آنسوی کره ارض، در نقطه مقابل بیتالمقدس.
دربان برزخ دانته که «کانی» نام دارد، تنها ساکن این جزیره است. پاسدار برزخ پارسیپور زنیست زیبا که سه کاتب او را همراهی میکنند و بر سر دروازه برزخ نیز دربانی ایستاده است. دانته را در این سفر «ویرژیل»، شاعر رومی همراهی میکند که نماد عقل و استدلال است.
با نگاه به ادبیات ایران نیز میتوان به نمونههایی همچون برزخ پارسیپور دست یافت. مشهورترین اثر «صحرای محشر» است که محمدعلی جمالزاده در ۱۳۲۳ به طنز نوشته و پس از انقلاب انتشار آن ممنوع شد. این رمان در هشت پرده به روزی میپردازد که «صور اسرافیل» به صدا درآمده و مردگان از دینهای مختلف بهپا خاستهاند تا به سوی «رستاخیز» روان شوند. راوی با دیدن بهشت و جهنم از شیطان که به نظرش داناترین است، میخواهد تا راه بازگشت او را به دنیایی دیگر از خدا طلب کند. سرانجام با کمک شیطان به باغی وارد میشود که صدها سال به تنهایی در آن زندگی میکند. در پایان خسته از این زندگی دگربار از طریق شیطان از خدا تقاضای مرگ میکند.
«ارداویرافنامه» نیز در ادبیات پهلوی سفر «ویراف»، موبد زرتشتی است به دنیای پس از مرگ و دیدار او از جهنم و بهشت. میگویند که همین اثر الهامبخش دانته بوده است در خلق «کمدی الهی».
برزخ اگرچه به نسبت دیگر آثار پارسیپور، برجستگی آنها را ندارد، ولی همچون دیگر نوشتههایش بحث روز است در فرهنگ ما، و در این راستا جذاب و خواندنی.
منبع خبر: صدای آلمان
اخبار مرتبط: برزخ؛ سفر معنوی آدمی به درون خویش
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران