فانتز‌ی‌های‌ تاریخ که در عین ناباوری، واقعیت دارند

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،فانتز‌ی‌های تاریخ وقایعی هستند که باور آن‌ها سخت است، ولی تاریخ شاهد و گواهی بر حقیقت آن‌ها است.دنیای که ما در آن زندگی می‌کنیم مکانی دیوانه‌وار است که شاهد رویداد‌های شگفتی بوده است. رویداد‌هایی که ریشه در باور‌ها و تلقین‌های ساده‌ای دارد که در زمانی و مکانی خاص تبدیل به نقاط عطفی می‌شوند که برای همیشه در تاریخ ماندگار می‌مانند.شاید هنوز باید زمان بگذرد تا بدانیم مردم به چه چیز‌های عجیبی دل می‌بنندد و چه کار‌های شگفتی برای این باور‌ها می‌کنند.

فانتز‌ی‌های تاریخ؛ سطلم را بده

در ۱۳۲۵ شهر‌های مودنا و بولونیا تبدیل به دو رقیب در خاک ایتالیا شده بودند. شهر مودنا تحت حمایت امپراطوری مقدس روم و بولونیا تحت حمایت پاپ بود. یک مرز پر اصطکاک و تنش که سرانجام نیز باعث جنگی عجیبی بر سر تصاحب یک سطل شد. شهر بولونیا آغازگر این جنگ علیه مودنا بود که در نتیجه آن تلفات سختی به هر دو طرف وارد شد.

جرقه لشکرکشی زمانی زده شد که سربازان مودنا به شهر بولونیا نفوذ کرده و سطلی از جنس چوب بلوط را از محله مرکزی شهر دزدیدند.

البته اهالی بولونیا ازاین سطل کذایی تنها برای کشیدن آب استفاده می‌کردند؛ ولی ناگهان احساس حقارتی عجیب به آن‌ها دست داد.

اهالی بولونیا با لحن جدی از شهر مودنا خواستند سطل چوبی را بازگرداند؛ ولی آن‌ها با سماجتی عجیب از بازگرداندن سطل طفره رفتند. در نتیجه این اصراروانکار، خروش شگفتی بولونیا را در برگرفت و اعلام رسمی جنگ به شهر مودنا رسید. به‌سرعت یک ارتش ۳۲ هزار نفری در بولونیا جمع شد و به سمت مودنا حرکت کرد تا یک از فانتز‌ی‌های تاریخ رنگ خون به خود بگیرد.

نبردی برای یک سطل

برخلاف پیش‌بینی‌ها و با وجود برتری نفرات، ارتش بولونیا به‌خاطرِ آرایش نادرست جنگی و سماجت مودنا شکست سختی خورد. ارتش شکست خورده در پی فشار سربازان مودنا عقب‌نشینی سریع به شهر بولونیا کرد.

سربازان مودنا که در پی ارتش فرای بودند در نخستین فرصت توانستند دومین سطل را نیز از یک چاه در حاشیه شهر بولونیا تصاحب کنند و دو بر صفر جلو افتادند. این پیروزی تحقیر دیگری برای شهر بولونیا بود.

متاسفانه در نتیجه این جنگ ۲ هزار نفر از دو طرف ماجرا کشته شدند. درنهایت نیز یک آتش‌بس تنظیم شد و مودنا برای دلجویی تعدادی از مواردی که به سرقت برده بود به بولونیا بازگرداند.

بااین‌وجود سطل هرگز با‌زنگشت و حتی تا امروز نیز سطل همچنان در زیرزمین برج ناقوس کلیسای جامع مودنا معروف به گیرلاندینا به‌جای‌مانده است.

بوی تو مرا می‌کشد

این واقعه که به تعفن بزرگ مشهور شد در مرکز لندن رخ داد. گرمای شدید باعث تشدید بوی فاضلاب انسانی و پساب صنعتی شد که به رودخانه تایمز روانه می‌شود.

در ماه جولای و اگوست سال ۱۸۵۸ تابستان گرم بی‌سابقه‌ای شهر لندن را دچار وضعیت بغرنجی کرده بود. این اتفاق نتیجه سیستم فاظلاب قدیمی و ناکارآمد لندن بود که با افزایش جمعیت لندن مشکل خود را به‌صورت تعفن بزرگی که شهر را در برگرفته بود، نشان داده بود. مقامات نیز به‌تدریج متوجه شدند به دردسر بدی دچار شدند.

در آن زمان هنوز نظریه عجیبی در بین مردم رایج بود که به نظریه میاسما مشهور است. کسانی که این نظریه را باور داشتند علت بیماری‌های مهلکی همچون طاعون را بوی بد ناشی از تعفن می‌دانستند و این باعث ناآرامی عجیبی در لندن شده بود.

مقامات شهری برای جلوگیری از گسترش وحشت عمومی به‌سرعت دست به‌کار شدند و برای حل مشکلات فاضلاب شهری از جوزف بزلجت مهندس عمران خواستند تا مشکل را حل کند.

پیشنهاد بزلجت به‌نحوی بود که دیگر فاضلاب شهری به سواحل رودخانه سرازیر نشود. ایده‌ای که نام او را ماندگار کرد و اجرای آن از سال ۱۸۹۵ تا ۱۸۷۵ طول کشید. یک سیستم فاضلاب جدید که سلامتی و رفاه را برای شهر لندن به ارمغان آورد. ا‌ین سیستم فاضلاب هنوز کار می‌کند درحالی‌که جمعیت شهر لندن بیش از ۹ میلیون برآورد می‌شود.

خرگوش‌های خطرناک

توماس آستین انگلیسی که به استرالیا مهاجرت کرده، در ویکتوریا ساکن شده بود. نام او از آنجا در تاریخ ماندگار شد که در یک میهمانی تصمیم گرفت تنها ۲۴ خرگوش از دارایی‌های خویش را برای سرگرمی و شکار مهمان‌هایش رها کند. او عواقب بذل‌و‌بخشش خود را دستِ‌کم گرفته بود و سرانجام کار او همچون دیگر فانتز‌ی‌های تاریخ که عواقب عجیبی دارند در دهه ۱۹۲۰ گریبان کشور استرالیایی را گرفت.

جمعیت خرگوش‌ها به‌طرز سرسام‌آوری رشد پیدا کرده و بالغ بر ۱۰ میلیارد شده بود. شاید در وهله اول حیرت‌آور باشد، ولی خرگوش‌های نازو‌ملوس حالا به یک تهدید برای کشور تبدیل شده بود. این تهاجم گونهٔ جانوری توسط موجوداتی جذابی بود که به‌طور خطرناکی باعث تخریب اکولوژی استرالیا برای بیش از ۱۵۰ سال شدند.

وضعیت پیوسته در حال بدتر شدن بود چرا که خرگوش‌ها شروع به مهاجرت به دیگر نقاط استرالیا کرده بودند. دیگر زمان اقدام‌وعمل بود چراکه خرگوش‌های خطرناک برای تامین معاش خود در حدود ۲ میلیون هکتار از زمین‌های حاصل‌خیز و زراعی استرالیا را نابود کرده بود.

علاوه‌بر این آن‌ها زیرزمین سوراخ‌هایی پدید می‌آورند که به زندگی گیاهی صدمه شدیدی وارد می‌کرد. در طول قرن نوزدهم فنس‌های ضد‌خرگوش زیادی برای جلوگیری از صدمه و مهاجرت خرگوش‌ها در استرالیا مصرف شد.

با‌وجود مسافتی معادل ۳۲۵۶ کیلومتر فنس‌گذاری باز هم گرهی که توماس آستین به زندگی استرالیایی‌ها زده بود، باز نشد. سرانجام در سال ۱۹۵۰ دولت وقت استرالیا که خود را در برابر این خرگوش‌های خطرناک ناتوان می‌دید، روش‌های بیولوژیکی را برای کنترل جمعیت آن‌ها اعمال کرد.

فانتز‌ی‌های تاریخ؛ قلعهٔ پریان

در ۱۶ آوریل ۱۸۷۱ اهالی روچستر متوجه شدند که در مقابل ساحل آن‌ها سرزمینی درمیان آسمان جا خوش کرده است. جنگل و ناحیه شهری که به‌وضوح در افق ساحل به‌طور ناگهانی ظاهر شده بود.

این نوع پدیده شگفت‌انگیز که به نام فاتا مورگانا معروف است با عقاید مردم درباره افسانه آرتور شاه بی‌ارتباط نبود. مردم باور داشتند این جادویی است که توسط جادوگری به نام مورگانا از افسانه آرتور شاه ساخته شده است. باور‌ها می‌گفت تصویری از قلعهٔ پریان در آسمان ظاهر می‌شود تا ملوانان را بفریبد و آن‌ها را در کام مرگ فرو ببرد.

این پدیده در نزدیک دهانه رودخانه جنه‌سی در حاشیه خط ساحلی رخ داد و معروف به سراب روچستر شد.

در حقیقت اهالی شهر به‌واسطۀ پدیده سراب قادر به تشخیص ساحل مقابل دریاچه انتاریو با جزئیات زیادی شده بودند. آن‌ها به‌راحتی می‌توانستند جنگل و سرزمین‌های کانادا را در فاصله بیش از ۵۰ مایلی مشاهده کنند. پدیده‌ای که پیش از آن تجربه نکرده بودند.

در حقیقت پدیده سراب تحت تأثیر شرایط جوی و به‌عبارتی ساده در نتیجه تغییر مسیر اشعه نور هنگام عبور از لایه‌های هوا که دما‌های مختلف دارند، ایجاد می‌شود.

همچنین سراب‌ها را نزدیک مناطق قطبی یا بیابان‌ها نیز می‌توان دید. در نتیجه افراد می‌توانند اشیایی همچون قایق‌ها، جزایر و خطوط ساحلی را در فاصله بسیار دورتر ببینند.

کریسمس مبارک انگلیسی‌ها

هنگام کریسمس ۱۹۱۴ جنگ جهان اول در جریان بود و رویای شیرین کریسمس را تلخ کرده بود. شاید سخت‌ترین لحظات را مردانی داشتند که می‌دانستند شاید تا فراد زنده نمانند. اینان در میدان جنگ چشم‌در‌چشم دشمن دوخته بودند و منتظر فریاد حمله بودند.

می‌گویند ایده یک تعطیلات موقت از پاپ بندیک پانزدهم در ۷ دسامبر ۱۹۱۴ به مقامات داده شد. خبر یک آتش‌بس موقت نیز در میدان جنگ میان انگلستان و آلمان منتشر شد که با مخالفت مقامات دو طرف به‌شدت تکذیب شد؛ ولی ماجرا با ندایی از جبهه مقابل به‌نحو دیگری رقم خورد. شخصی در جبهه آلمان فریاد می‌زد: کریسمس مبارک انگلیسی‌ها!

دل‌هایی این سوی جبهه نیز امیدوار شد و لحظاتی بعد بود که دست‌های دو طرف به گرمی فشرده می‌شد. سربازان دل به دریا زده بودند و این پیشنهاد صلح موقت در جبهه غربی را پذیرفتند.

این واقعه به نام صلح کریسمس معروف شد و آتش‌بس غیررسمی در بحبوحه جنگ جهانی اول بود که توسط سربازان خسته از جنگ و خونریزی در فهرست فانتز‌ی‌های تاریخ قرار گرفت.

سربازان کلاه‌های قرمز سال نو را بر سر کردند و با شادی آواز خواندن، چون می‌دانستند طبق توافق تا بعد از نیمه شب خبری از جنگ و گلوله نخواهد بود. ماجرا به‌حدی دوستانه بود که حتی فرصتی دست داد تا یک مسابقه فوتبال نیز برگزار شود.

سربازان به یک‌دیگر سیگار و پودینگ آلو هدیه می‌دانند و حتی باهم قرار می‌گذاشتند که بعد از جنگ همدیگر را ببینند. قراری که خوب می‌دانستند احتمال تحقق آن بسیار کم است چراکه فردا روز جنگ بود و فانتز‌ی‌های تاریخ به‌سادگی دوباره تکرار نمی‌شوند.

منبع:دینو

انتهای پیام/

منبع خبر: باشگاه خبرنگاران

اخبار مرتبط: فانتز‌ی‌های‌ تاریخ که در عین ناباوری، واقعیت دارند