مدیریت استراتژیک نوآوری؛ شکافی بین کشاورزی سنتی و مدرن/ توسعه روستایی مستلزم اشتغال و ثروت پایدار

مدیریت استراتژیک نوآوری؛ شکافی بین کشاورزی سنتی و مدرن/ توسعه روستایی مستلزم اشتغال و ثروت پایدار
خبرگزاری دانشجو

پویا مطیع نوع پرور؛ کارشناس کشاورزی  در یادداشت اختصاصی برای گروه اقتصادی خبرگزاری دانشجو نوشت: توسعه ­ی روستایی در گرو  اشتغال مولد در روستاها و ایجاد ثروت پایدار در این مناطق است. رفع نیازهای روستا با اتخاذ استراتژی­های نوآورانه می­تواند راهکاری برای رسیدن روستاها به سطح مطلوب معیشتی باشد. این مسئله طی دوران مختلف مورد احتمام مسئولان بوده اما گرایش­ های فکری و رویکردهای راهبردی تا کنون موفق نبوده ­اند و لذا نیاز به اتخاذ راهبردهای نوین است.

 

 

اقتصاد روستایی در مرز نابودی

حدودا 25 درصد جمعیت کشور در روستاها زندگی می­کنند که 75 درصد این جمعیت در کشاورزی و دامپروری مشغول هستند و تاثیر گذاری بسیاری بر اقتصاد کشور دارند. وجود نرخ بالای داده و ستانده در بخش کشاورزی نشانی از اهمیت و تاثیر گذاری این صنعت در اقتصاد کشور است. با این وجود روستاها از سطح درآمد و دسترسی به امکانات پایینی برخوردار بوده و شرایط فرهنگی متفاوتی دارند که باعث شده جمعیت کشاورزان در هر دوره از سرشماری نزول پیدا کند که عدم رغبت نیروهای جوان برای ایجاد اشتغال کشاورزی در روستاها را نشان می­دهد.

 

از طرف دیگر، رشد فناوری در حوزه­های مختلف از جمله نانو­فناوری، IT، بیوتکنولوژی، پزشکی، مهندسی و ... به سرعت انجام می­گیرد و ورود فناوری در صنایع مربوطه نیز روندی تسریع شده دارد که نشان از هماهنگی نسبی توسعه فناوری با نیاز صنعت دارد. اما توسعه فناوری در بخش کشاورزی نه تنها کند است بلکه ورود این فناوری­ ها به کشاورزی به خصوص در ایران با تاخیر بسیار زیادی صورت می­گیرد. این تاخیر در ورود فناوری به کشاورزی دلایل متعددی دارد اما نتیجه­ ی آن در نهایت عقب ماندگی کشاورزی، کاهش روزافزون درآمد کشاورزان و افزایش مشکلات این حوزه خواهد بود. به عبارت دیگر واحدهای کشاورزی صنعتی پیش از روستاها و  واحدهای سنتی می­توانند نیازهای فناورانه خود را رفع نمایند و محصولات یا فرایندهای بازارپسندتری را با کارایی بالاتر و عملکرد بهتر روانه بازار کنند در حالی که کشاورزان سنتی با کاهش بهره­وری برخورد کرده و فاصله­ی درآمدی بیشتری با میانگین جامعه پیدا می­کنند. معنای این جمله عدم ایجاد مزیت رقابتی در محصولات کشاورزی، کاهش سود نسبت به میانگین صنعت و حتی جامعه و در نهایت انحطاط کشاورزی روستایی است.

دیدگاه عموم و همینطور دیدگاه غالب مسئولان و برنامه ریزان در سطح کلان به روستاها به گونه­ای است که این مناطق را در برنامه ­ریزی­ های تولید وارد نمی­کند. همین دیدگاه باعث شده تا تمایل بیشتری به تاسیس واحدهای صنعتی وجود داشته باشد تا طراحی محصولات و  فرایندهای تولید با بهره­وری بالا در روستاها. نتیجه­ ی این گرایش کاهش تدریجی حجم گردش مالی در روستاها و از بین رفتن کشاورزی روستایی است. در واقع تقریبا در هیچ یک از اسناد راهبردی کشور، چشم اندازهای تولید در روستاها برای تاثیر گذاری در اقتصاد کشاورزی مد نظر قرار نگرفته و برنامه ­ای برای بهره­ مندی از نوآوری در کشاورزی روستایی دیده نشده است.

 

عدم وجود سیاست ­های تشویقی کارآفرینی نوآورانه در روستاها

کارآفرینی نوآورانه در روستاها برای دولت فرایندی تعریف نشده است. در حالی که فضای کلی کسب و کارهای کشور با سرعت زیادی به سوی کسب و کارهای نوآورانه حرکت می­کند ولی بخش کشاورزی ازین قافله عقب مانده که دلیل اصلی آن عدم وجود زیرساخت­ های قانونی و اجرایی برای حمایت یا تشویق نوآوری در روستاهاست. برای مثال و به زبان ساده اگر یک کارآفرین، طرحی خلاقانه برای بهره ­برداری اقتصادی از عملیات آبخیزداری یا احیاء مراتع در کشور داشته باشد با چنان موانعی در وزارت جهاد کشاورزی برخورد خواهد کرد که عملا این طرح ابتر خواهد ماند. شاید راحت­ ترین راهکاری که وزارت جهاد کشاورزی می­تواند برای اینکار داشته باشد تعریف کمیته­های رسیدگی به طرح­های نوآورانه در سازمان های استانی باشد اما این فرایندها تا کنون به صورت استراتژیک در برنامه­ های دولت قرار نگرفته است.

مدیریت استراتژیک یک طرح نوآورانه از دیدگاه یک کارآفرین با تشکیل درخت تصمیم­گیری همراه است. پیچیدگی فرایندها و همینطور شاخه­ های بن بست تصمیم گیری کارآفرینان در این حوزه باعث می­شود تا هیچ کارآفرینی رغبت ورود به حوزه فعالیت های روستایی را نداشته باشد و لذا سرمایه گذاری در این بخش نیز صورت نمی­گیرد.

 

ایجاد سیستم­های استراتژیک نوآورانه در روستاها به منظور تبدیل روستا به مرکز کسب و کار

نوآوری در واقع یک فرایند است که مسیر آن از احساس نیاز، تفکر، ایده، خلاقیت و تحقیق عبور می­کند و به کارآفرینی و ایجاد ثروت می‌­انجامد. این عوامل باید در مسیر تحقق اهداف استراتژیک توسعه روستایی قرار بگیرند. برای این منظور ضروری است تا نیازهای روستا به طور دقیق مورد شناسایی قرار بگیرند و راهکارهای فناورانه برای رفع این نیازها به اجرا در بیاید. این امر در وهله­ ی اول مستلزم انگیزه­ ی قوه­ ی تصمیم­ گیر در کشور است تا روستا را به عنوان یک مرکز اقتصادی قوی در حوزه کشاورزی بپذیرد و سپس برای بهره­گیری از ظرفیت­های روستا تنوع اقتصادی[1] را در برنامه ­های توسعه روستا بگنجاند.

در واقع وقتی صحبت از استراتژی نوآورانه می­شود در ساده ­ترین حالت با استفاده از مجموعه­ای از تصمیمات و عملیات به دنبال ایجاد یک مزیت رقابتی هستیم. حال این مزیت رقابتی در روستاها و برای محصولات و خدمات روستایی باید مد نظر قرار داشته باشد.

برای اینکه بتوان به این مهم دست یافت باید استراتژی­هایی در سه سطح ملی، منطقه ­ای و روستایی تدوین نمود. اگر بخواهیم این سه سطح را با سطوح کسب و کارها در صنعت مقایسه کنیم استراتژی­های ملی معادل استراتژی در شرکت مادر، استراتژی در سطح منطقه ­ای معادل استراتژی رقابتی کسب و کار و استراتژی روستایی معادل استراتژی وظیفه­ ای خواهد بود. در این صورت می ­توان مشاهده کرد که هر روستا بنا به ظرفیتی که از نظر منابع انسانی و منابع تولیدی/خدماتی دارد می­تواند بخشی از نظام ایجاد مزیت رقابتی باشد.

 

تعیین استراتژی ملی روستا

اگر استراتژی ملی روستا را معادل استراتژی تعیین سبد شرکت مادر[2] بدانیم ارگان سیاست­گذار باید در حوزه تنوع تصمیم­گیری نماید. به طور عام پاسخ به این سوال که ایران چه محصولات و خدماتی را می­خواهد از طریق روستاها تامین نماید و ترکیب کمی این محصولات و خدمات نسبت به سایر صنایع رقیب چطور باید باشد. برای مثال با اینکه هم اکنون حدود 30 درصد گوشت کشور در سیستم­های روستایی تولید می­شود ولی رویکردهای دولتی در هدایت تولید گوشت به سمت واحدهای صنعتی قوی­تر هستند. این موضوع بدون توجه به آسیب­های روستایی برای اقتصاد کشاورزی بسیار مضر خواهد بود زیرا هیچ جایگزینی برای ایجاد منابع اقتصادی در روستا به جای تولید گوشت دیده نشده است. لذا حتی در صورت صحیح بودن رویکرد صنعتی سازی تولید گوشت باید سهمی منطقی برای روستاها در نظر گرفته و البته قیمت گذاری گوشت روستایی و عشایری با قیمت گذاری گوشت صنعتی متفاوت باشد زیرا این دو مسیر با وجود اینکه محصول مشابهی ارائه می­دهند اما از فرایندهای متفاوتی برای تولید گوشت استفاده می­ نمایند. پس قیمت گذاری اجباری برای هر دو فرایند عادلانه نیست. در صورتی که تنوع و میزان ورود به هر حوزه تولید در روستاها مشخص شود می­توان میزان سرمایه گذاری در این حوزه­ ها را نیز تعیین نمود. به طور خلاصه استراتژی ملی روستاها باید به این سوالات پاسخ دهد:

  • چه محصولات و خدماتی را انتظار داریم از روستاها تامین کنیم
  • چه مقدار از این محصولات و خدمات برای تولید در روستاها اختصاص داده شوند (سهم تولید روستایی)
  • میزان سرمایه گذاری مورد نیاز برای رسیدن به چشم اندازهای تولید در روستاها چقدر است

پس از پاسخ به این سوالات می­توان نواوری­ها را در راستای حل مشکلات موجود در مسیر رسیدن به چشم ­اندازها هدایت کرد. این نوآوری­ ها در زمره­ی نوآوری­ های سیاستی قرار خواهند گرفت.

 

تعیین استراتژی منطقه‌­ای

اگر استراتژی­های منطقه­ای را معادل استراتژی­های مدیریت گروه کسب و کار در نظر بگیریم می­توان هر چند پارچه آبادی را به عنوان یک واحد کسب و کار استراتژیک[3] مشخص کرد. در این صورت هر واحد یک تولیدکننده­ با چشم­ انداز و رهیافت مستقل به شمار می­آید که می­توان با تجمیع سیاست­­ های اجرایی در مورد هر واحد و ایجاد هم‌­افزایی[4] بین این واحدها یک ابر تولید کننده­ی کشاورزی را متصور شد که زنجیره‌­های تامین قدرتمند و پایداری را در اختیار دارد. برای مثال فرض کنید چند روستا که در فاصله­‌ی بسیار اندکی از هم قرار دارند و فرهنگ مشترکی را دارا می­باشند بنا به ظرفیت‌های موجود در این مجموعه به عنوان یک واحد تعیین شوند. نمونه موفق این ایده را می­توان در شهرستان ممقان و روستاهای اطراف آن مشاهده نمود که مجموعا به صورت یک واحد تولید و فراوری نخود فعالیت می­کنند. روستاهای دیگری نیز در شهرستان­‌های مراغه به صورت یک واحد مستقل در تولید و فراوری انگور فعال هستند. در این سیستم چند روستا مسئولیت کشت و کار انگور را بر عهده دارند که در همکاری با تعداد دیگری روستا فراوری انگور به کشمش، شیره انگور و سایر محصولات فراوری شده و ارزشمند را انجام می­دهند. اگر بخواهیم این زنجیره را تکمیل کنیم می­توان چندین روستا را نیز از طریق پاکسازی، جداسازی و بسته بندی در این زنجیره وارد کرد تا مجموعه­ی این آبادی­ها در نظام تولید کشاورزی کشور قرار بگیرند. تعیین اینکه کدام واحدها چه محصولاتی را تولید کنند مستلزم انتخاب استراتژی­‌های دقیق و مطالعه شده بر اساس ظرفیت هر منطقه در سطوح راهبردی بالاتر است. در این سطح از استراتژی‌­ها نوآوری در سطح مدیریت کسب و کار صورت می­گیرد.

 

تعیین استراتژی در سطح روستاها

اگر این سطح از استراتژی را معادل تعیین استراتژی در بنگاه اقتصادی بدانیم بایستی مجموعه­ای از برنامه­‌ها و اقدامات برای ایجاد مزیت رقابتی در هر روستا تعیین شود. این سطح از اسراتژی به نوآوری بسیار زیادی نیاز دارد زیرا نه تنها می-توان در نوع محصول بلکه در نوع فرایندها نیز نوآوری داشت. در این سطح است که استفاده از نیروهای جوان و نوآور و کارآفرین­ها باید به شدت مد نظر قرار داشته باشد. این استراتژی‌ها باید به گونه­ای تعریف شوند که بتوانند به محیط خرد (از جمله تغییرا شرایط تولید و نیازها و اولویت­های مشتریان) و تغییرات محیط کلان (از جمله شرایط اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی فناوری­های روز جهان در حوزه کشاورزی) پاسخ دهند.

در صورتی که دولت بتواند استراتژی­ها را تا سطح روستاها تعیین نموده و از اجرای این استراتژی­ها حمایت کند کارآفرینان و نوآوران با ورود به روستاها می­توانند خودشان استراتژی­‌های وظیفه­ای را اعمال کرده و از پتانسیل تولیدی روستاها نهایت استفاده را ببرند.

درمجموع می‌‍­توان گفت که روستاهای کشور به دلیل عدم توجه مسئولان به این نواحی نه‌تنها به‌عنوان واحدهای تولید کشاورزی در برنامه‌­ها مورد توجه واقع نشده­‌اند بلکه رویکردهای فعلی در صورت ادامه یافتن اقتصاد نواحی روستایی را که در حال حاضر بسیار متزلزل است تخریب خواهد کرد. یکی از راه­‌حل­‌هایی که می­توان برای جلوگیری از این مورد پیش گرفت تعیین استراتژی‌­های نوآورانه در سطوح مختلف برای روستاها است به‌طوری که درنهایت هر روستا به یک بنگاه اقتصادی تبدیل شده و نوآوری در این بنگاه به ایجاد مزیت رقابتی و افزایش سود و عملکرد این واحد خواهد انجامید.

 

[1] Rural economic diversification

[2] Portfolio Strategy

[3] Strategic Business Unit

[4] Synergy

منبع خبر: خبرگزاری دانشجو

اخبار مرتبط: مدیریت استراتژیک نوآوری؛ شکافی بین کشاورزی سنتی و مدرن/ توسعه روستایی مستلزم اشتغال و ثروت پایدار