«نوجوان پنجاه‌ساله»؛ زندگینامه و خاطرات شهید حمید هاشمی

خبرگزاری میزان - کتاب «نوجوان پنجاه‌ساله» کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، زندگی‌نامه و خاطرات شهید حمید هاشمی است.

حمید هاشمی، در پانزدهم اردیبهشت سال ۱۳۴۵ در شهر همدان در خانواده‌ای مستضعف و در عین حال مستغنی از معنویت و روحانی‌زاده به دنیا آمد. پس از پایان دبیرستانش در سال ۱۳۶۳، در تابستان همان سال عازم جبهه شد و مدت چند ماه در جزیره‌ی مجنون بود و در آنجا رشادت‌های فراوان از خود نشان داد. او بعد از چند ماه فعالیت پرشور در جبهه، در ادامه‌ی عملیات والفجر ۸ (فاو) در شب بیست و نهم بهمن‌ماه ۱۳۶۴ با شرکت در یک رزم شجاعانه، شربت شهادت نوشید.

حمید مدت ده سال بدون مزار بود تا اینکه در خردادماه ۱۳۷۴ پیکر مطهرش در منطقه شناسایی و در مردادماه همان سال، پس از یک تشییع باشکوه، بعد از نماز جمعه در گلزار شهدای باغ بهشت همدان به خاک سپرده شد.

  • بیشتر بخوانید:
  • برای مطالعه معرفى آخرین كتب منتشر شده اینجا کلیک کنید

بخشی از کتاب را می‌خوانید: حمید بچه‌ی پر جنب و جوشی بود و خیلی شوخ‌طبع. این‌ها گیرایی‌اش را چند برابر می‌کرد.

حمید کسی نبود که فقط دعا و نماز بخواند و به خاطر دعا و نماز شوخی نکند، اکثر وقت‌ها شوخی می‌کرد و خیلی بچه‌ی شلوغی بود. اعتقاد داشت که شوخی به جای خود و عبادت به جای خود، وقتی نماز می‌خواند و دعا می‌کرد، در حال خودش نبود و وقتی که شوخی می‌کرد، باز هم در حال خودش نبود! بعد از دعای کمیل، که حسابی با خدا خلوت کرده بود، شیطنت‌ها شروع می‌شد. حمید بچه‌ها را جمع می‌کرد، حمیدی که در دعای کمیل از هوش می‌رفت، در شوخی‌ها امانمان نمی‌داد. با لیوان و پارچ آب و سطل و... همدیگر را خیس می‌کردیم.

از این‌طرف حیاط به آن‌طرف دنبال هم می‌دویدیم و در راهرو و حیاط مدرسه همدیگر را خیس می‌کردیم و به شوخی همدیگر را می‌زدیم. یک بار از مدرسه‌ای دیگر، دعوت کرده بودیم برای دعای کمیل بیایند دبیرستان امام خمینی (ره) و استقبال خوبی هم انجام دادیم. دعا که شروع شد بچه‌ها گریه می‌کردند و ضجه می‌زدند. بعد از اینکه دعای کمیل تمام شد، بچه‌ها نیم ساعت بعد شروع کردند به شوخی کردن و...

انتهای پیام/

منبع خبر: خبرگزاری میزان

اخبار مرتبط: «نوجوان پنجاه‌ساله»؛ زندگینامه و خاطرات شهید حمید هاشمی