از مریوان تا خرمشهر با آقای فرمانده
این شهر سوم خرداد 61 از عراقیها بازپس گرفته شد و چند هفته بعد احمد متوسلیان همراه تعدادی نیرو و کاظم اخوان که عکاس جنگ بود به لبنان اعزام میشوند و 14تیر خبر میرسد متوسلیان و کاظم اخوان و چند دیپلمات را اسرائیلیها به اسارت گرفتهاند.
بعد از آن تا همین امروز اخبار ضد و نقیضی از اینکه آیا آنها زندهاند یا به شهادت رسیدهاند، منتشر شده بدون این که این اخبار از طرف مسؤولان رسمی تایید یا تکذیب شود اما حالا دیگر یقین به این که حاج احمد متوسلیان و دیگر گروگانها به شهادت رسیدهاند، قوت بیشتری گرفتهاست.
با همه اینها اما چه خوب شد که فیلم ایستاده در غبار ساخته شد تا مردم مردی را بهیاد بیاورند که شجاع بود و باهوش و میدانست در جنگ چه روشهایی را باید به کار ببرد تا پیروز شود.
متوسلیان 29ساله بود که ربوده شد و زنده بودنش در حالت تعلیق قرار گرفت. او یکی از فرماندهانی بود که اگر میماند شاید سرنوشت جنگ طور دیگری رقم میخورد و اگر میبود، شاید امروز ایران طور دیگری بود. 39سال است سرنوشت متوسلیان و کاظم اخوان و دو دیپلمات در ابهام فرو رفتهاست و در همه این سالها ما به این فکر میکنیم که چگونه شد یکی از شجاعترین و تکنیکیترین فرماندهان جنگ را بیخود و بیجهت از دست دادیم.
با گلعلی بابایی، نویسنده دفاع مقدس که چند کتاب درباره شهید متوسلیان نوشته، همصحبت شدم تا از این فرمانده بزرگ برایمان بگوید.
مهربانِ سختگیر
بابایی میگوید: سر پرشور و دل پرامیدش او را از نوجوانی به نیروی مبارز و انقلابی تبدیل کرد. دلش را سپرد به امامخمینی(ره) و عقلش را گذاشت در راه پیروزی انقلاب. در زمان پخش اعلامیههای امام توسط ساواک بازداشت، زندانی و شکنجه شد.
وقتی انقلاب به پیروزی رسید به سپاه ملحق شد. مقرگردان دو سپاه در میدان عشرتآباد بود و احمد آقا هم رفت به این گردان. همه آنهایی که او را به یاد دارند از چهره مصمم او میگویند و کلام بسیار جدیاش. در نگاه اول او آدمی نفوذناپذیر بود و نمیشد با او همکلام یا رفیق شد.
سختگیر بود و کمحرف. چهره غضبآلودش چنین نشان میداد که حتما اشتباهی رخ داده اما وقتی به او نزدیک میشدی، بهترین دوستت بود با قلبی رئوف که احترام به خانواده برایش اولویت داشت. سختگیری میکرد، چون بهشدت منضبط بود، هیچ بینظمی و ظلم به دیگری را نمیپذیرفت.
باورش این بود که کوچکترین بینظمی عملیات را مخدوش میکند. از نگاه او باید همهچیز سرجایش میبود تا نتیجه همان چیزی میشد که برایش طراحی کردهبودند. در کنار این نظم و جدیت فردی هیچ ظلم و کوتاهی به نیروهایش را تاب نمیآورد.
برای همین زمانی که کوتاهی مجتبی عسکری درباره یک بسیجی را در بیمارستان مریوان دید، بهشدت با او برخورد کرد اما زمانی که عسکری همراه همسرش به دیدن متوسلیان آمدند او بسیار به عسکری احترام گذاشت، چون باورش بر این بود که احترام خانواده باید حفظ شود.
شاید در زمان عملیات چند نفری از متوسلیان کشیده هم خوردهباشند اما یادشان است که او بعدا از دلشان درآورد و حلالیت طلبید برای همین است که عاشقترینها بر متوسلیان همانهایی هستند که روزی روزگاری از او عتاب دیدهاند، چون با چشم خود دیده و لمس کردهاند که او چه قلب رئوفی داشت.
رئیس جمهور مریوان
غائله کردستان درست بعد از پیروزی انقلاب شکل گرفت. برخی از سلطنتطلبها، گروهکهایی مثل چریکهای فدایی ، کوملهها و نفوذیها در این منطقه مستقر شدهبودند و میخواستند کردستان را از ایران جدا کنند.
متوسلیان آن زمان به کرمانشاه رفت و بعد فرماندهی پاوه را به عهده گرفت و این شهر را آزاد کرد و بعد به سنندج رفت و آنجا را هم پاکسازی کرد و به مریوان رسید و این شهر را هم که آزاد کرد. با نیروهایش در مریوان ماند و آنقدر مدیریت خوبی داشت که این شهر تبدیل شد به امنترین شهر کردستان.
دوستانش میگفتند مریوان مثل یک کشور اداره میشد و رئیسجمهورش حاج احمد متوسلیان بود. هرکسی هر مسؤولیتی داشت در سمتش بهترین بود. متوسلیان نشان داد نه تنها در جنگ شجاع است که اصول مدیریت شهری را هم که آرام شده، بلد است.
اولین عملیات مشترک فرماندهان بزرگ
سال 60 بعد از عزل بنیصدر کشور به ثبات رسیده و مناطق جنگی از سیطره او خارج شدهبود. با عملیات ثامنالائمه حصر آبادان شکسته و طی عملیات طریقالقدس، بستان آزاد شدهبود. غرب ذزفول، شمال خوزستان و شوش از دشمن بازپس گرفتهشدهبود و تصمیم بر این بود عملیات فتحالمبین آغاز شود.
آقای محسن رضایی، حاجاحمد متوسلیان را از مریوان فراخواند و شهیدهمت را از پاوه و شهبازی را از همدان و تیپ 27 محمدرسولا. . . را با این فرماندهان شکل داد. 9 گردان تحت نظر این تیپ بودند.
اول فروردین 60 عملیات فتحالمبین آغاز شد و در همین عملیات بود که توپخانه دشمن زمینگیر و 180توپ غنیمت گرفتهشد. با همین توپها بود که توپخانه سپاه شکل گرفت و این سه فرمانده ثابت کردند آمادهاند خرمشهر را پس بگیرند.
قهرمان جاده خرمشهر - اهواز
40 روز بعد از عملیات فتحالمبین، عملیات بیتالمقدس آغاز شد. همه میدانستند دیگر زمان آزادسازی خرمشهر است، حتی عراقیها هم میدانستند. بخش سخت عملیات را سپردند به حاج احمد. او و نیروهایش از رودخانه کارون عبور کردند و به جاده خرمشهر - اهواز رسیدند.
18کیلومتر پیادهروی کردند زیر گلولهباران توپهای عراقی که جاده را زیر نظر داشتند. متوسلیان گفتهبود باید خرمشهر را محاصره کنیم و دشمن متوجه شود نهراهپیش دارد و نه راه پس.
در همین جاده بود که پایش ترکش خورد و باید جراحی میشد اما اجازه نداد بیهوشش کنند. گفت شاید در زمان بیهوشی حرفی بزنم که عملیات لو برود. خیلی درد کشید تا ترکش را از پایش خارج کردند.
با عصا تا انتهای عملیات حضور داشت تا زمانی که مسجد خرمشهر به دست ایرانیها افتاد. امام گفتند خرمشهر را خدا آزاد کرد چون فرماندهان بزرگی مانند شهیدانهمت، باقری، متوسلیان، کاظمی، سردارسلیمانی، صیاد شیرازی و. . . در این عملیات حضور موثر داشتند و نباید عملیات به اسم یک یا دو فرمانده زده میشد.
فرماندهی که گم شد
به نظرم درباره پیگیری اسارت حاج احمد متوسلیان، کاظم اخوان و دو دیپلمات به دست اسرائیلیها غفلت صورت گرفت. همان دو سه سال اولی که به اسارت گرفتهشدند باید به جدیت از سوی شورای امنیت ملی، وزارت خارجه و سازمانهای قضایی پیگیری و تعیین تکلیف میشد. 39سال از قضیه گذشته و دیگر ماجرا فرسایشی شده بدون این که از سرنوشت آن چهار نفر اطلاعی در دست باشد.
سه سال قبل که برای کتابهایم به لبنان رفتهبودم متوجه شدم حتی یک پرونده قضایی برای این اتفاق شکل نگرفته. سال قبل که گفتهشد همان سال 61 به شهادت رسیدهاند، خانواده حاجاحمد واکنش نشان دادند چون تا همین لحظه به آنها مدرکی که نشان دهد زندهاند یا شهید شدهاند، ارائه نشدهاست. این تعلیق و سردرگمی میتوانست بهتر مدیریت شود و همان سال اول اخبار دقیقتری از آنها به دست آید. 39سال ابهام زیاد است برای یکی از بهترین فرماندهان جنگ.
طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه جام جم
منبع خبر: جام جم
اخبار مرتبط: از مریوان تا خرمشهر با آقای فرمانده
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران