نقدی بر فیلم «جاده خاکی» ساخته پناه پناهی

علی نادرزاد، گزارشگر سینمایی - کن  امسال، عبور مشعل در کن به آرامی رخ داد. پناهی از نام خانوادگی تبدیل شد به نام سلسله، مانند سلسله مخملباف. جعفر پناهی که فیلم هایش اصولا برای اولین بار در کن اکران می‌شود، پسری دارد به نام پناه. پناه پناهی مرد سی و اند ساله ای است که اخیرا اولین فیلم خود را به نام «جاده خاکی» کارگردانی کرده است.

این فیلم، از نوع به اصلاح فیلم های «جاده‌ای» است که چند روز پیش در برنامه «دو هفته» کارگردانان کن اکران و با واکنش مثبت منقدان روبرو شد.

شخصیت های این فیلم عبارتند از چند شخصیت دمدمی مزاج. یک خانواده چهار نفره که هم رفتارشان و هم کلامشان عجیب و غریب و تقریبا بی معنی است. هر کدام از آنها سهمی در ابهام کلی نقشی که بازی می‌کنند، دارند. آنچه این گروه متشکل از مادر، پدر، پسر بزرگ و پسر کوچک را متحد می‌سازد، رسیدن به مقصد است و جدا شدن یکی از اعضای خانواده که باید از مرز عبور کند. به علاوه، این خانواده صاحب سگی است بیمار.

پدر خانواده (حسن معجونی) که کارش را از دست داده عقب ماشین نشسته. پایش در گچ است، گچی منقش با نوشته و تصویر و یک کیبورد پیانو. دریک صحنه پسرش به شوخی روی آن کیبورد آهنگی می‌نوازد. پدر که شخصیتی تعریف نشده دارد، مانند دیگر افراد فامیل دائم حرفهای عجیب و غریب می‌زند. مادر خانواده (پانته‌آ پناهی‌ها) به صورت مشخص نگران آینده دو پسر خویش است. جوانترین عضو خانواده آرام و قرار ندارد و دائم در حال حرکت و شوخی و بازی است.

برادر بزرگش که مشغول رانندگی است، ساکت است. درباره او هم هیچ نمی‌دانیم و این مطلب به اضطراب بیننده اضافه می‌کند.

بعدها در طول فیلم روشن می شود که هدف از این سفر، رساندن پسر بزرگتر به مرز است که قرار است برود کشورهمسایه. پناهی از ما دعوت می‌کند در این منطقهَ کوهستانی و سنگی و خشک همراه این خانواده سفر کنیم.

زیبایی طبیعت و تصاویر بی نظیری که در آن ارائه می شود، با وسعت بیکرانی که دقیقا متضاد فضای بسته ماشین و این خانواده چهار نفره و مشکلات جزئی آنان است، تضادی ایجاد می‌کند بین صحرای فوق العاده عظیم و ماشین که باعث فضایی می‌شود که هم لازم است و هم طراوت بخش.

در اصل، فیلم در مقطع بین دو زمان و دو مقیاس قرار دارد که باعث جذابیت آن می شود. در این جاست که واجب ترین اطلاعات آشکار می‌شود: ابتدا به نظر می رسد مقصود خانواده فرار از شهر است، کمی بعد با هدف سفر آشنا می شویم اما نه با علت آن. آیا جوان فراری است؟ آیا بدهکار است؟ آیا از نظام وظیفه فرار می کند؟ خانواده چندین بار درطی این سفر توقف می کند که هر بار باعث اتفاقی غیر عادی و جالب می شود. یک بار قرار می شود پوست گوسفند خریداری شود. فروشنده که آنها را روی طناب پهن کرده پیشنهاد می کند پوستی به رنگ تیره بخرند که بتوانند بهتر پشت آن پنهان شوند، اما خانواده سفید را انتخاب می کند.

در صحنهای دیگر ماشین به گروهی دوچرخه سوار بر می‌خورد و کنار یکی از آنها توقف می‌کند . تماسی رخ می‌دهد. دوچرخه سوار را با ماشین می‌رسانند. او که لیسانس جامعه شناسی دارد درباره لویی آرمسترانگ و مشکلات و موانعی که برای خود می سازیم حرف می‌زند. صحبت جالبی را پیش می‌کشد. اینرسی یا حالت سکون ناشی از سفر که گاه مسافرین دچار آن می شوند اضافه می‌شود به نگرانی برای پسر بزرگ که قراراست به زودی مرز را رد کند.

پناهی فیلمی ساخته منحصر به فرد، جالب و غیر قابل پیش بینی. انتخابش این است که در باره افراد توضیحی ندهد و واقعیات داستان را نقد نکند. انتخابی است بس موثر که خصوصیات افراد و واقعیات داستان را نقد کند. جاده خاکی تصویری است از ناکجا آبادی که ایرانیان خوابش را می‌بینند.

* این گزارش تنها به منظور آگاهی رسانی منتشر شده و نظرات بیان شده در آن الزاماً بازتاب دیدگاه صدای آمریکا نیست.

 

منبع خبر: صدای آمریکا

اخبار مرتبط: نقدی بر فیلم «جاده خاکی» ساخته پناه پناهی