نقاب زیتون (بخش هشتم)، از نقاب در نقاب تا گروتسک زیتون؛ بقلم دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
نقشه پشت پرده برای خاورمیانه
مساله این بود که غربی ها به این نتیجه رسیدند که دولت های مدرن و مترقی که در خاورمیانه از آنان پشتیبانی می کنند -چه آنانی که خودشان به قدرت رسیدند، مثل آتاتورک و غربی ها از آنان بعداً به مثابه متحد حمایت کردند و چه مثل محمدرضا شاه جوان که با گزینش و پشتیبانی شان بر سر قدرت آمد- وقتی موضوع بر سر منافع ملی اساسی مردم باشند، عمدتاً طرف منافع ملی کشورشان را می گیرند و مقابل غربی ها می ایستند. ملی کردن صنایع و منابع به خصوص انرژی، نمونه های بارزش بودند. محمدرضا شاه پرچمدار این قضیه بود و تأسیس اوپک بزرگترین تقابلش با غرب به شمار می رفت. پرسش اش پیرامون قیمت نفت با غربی ها نیز توسط غربی ها بی جواب مانده بود: ما چرا باید قیمت نفت را پایین نگه داریم، در حالی که متحدان غربیمان، قیمت کالاهای صادراتی شان را مرتب بالا می برند. نفت مشخص نیست تا چند سال دیگر به عنوان منبع انرژی باقی بماند و تکنولوژی جدید به منابع جایگزین دست نیابد. با این همه، محمدرضا شاه ارزیابی درستی از اهمیت انرژی برای متحدان غربی اش نداشت. او نمی دانست، نفت ارزان قرار است بزرگترین دشمن غرب، یعنی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی را نیز زمین بزند.
استراتژیست هایی که پس از بحران نفت و تشکیل اوپک به تحلیل ارزیابی و بازنگری در استراتژی ها برای شناخت متحدان جدید می گشتند، خیلی زود از طریق برادران بزرگتر و باتجربه ترشان یعنی سیاستمداران بریتانیا متوجه شدند که در یکی و دو قرن اخیر متحدانی به مراتب بهتر در خاورمیانه می شناسند. دینداران و مذهبیون و به خصوص خیلی از آنان که پشت یک مفتی یا مرجع تقلید راه می افتند. بارزترین شان کودتایی بود که ۲۵ مرداد آمریکا به کمک ارتش ایران خواست مصدق را سرنگون کند و شکست خورد، اما بریتانیا ۲۸ مرداد طی هماهنگی با آخوندها و مراجع تقلید -که آن اواخر نگران به قدرت رسیدن کمونیست ها و حزب توده بودند، با آوردن مذهبیون به خیابان ورق را برگرداند و مصدق را سرنگون کرد. استراتژیست های آمریکایی نیز در کشورهای عربی متوجه شده بودند که حکومت های متحد غرب در کشورهای عربی به شدت از عدم محبوبیت رنج می برند و اسلام متحجر موجب می شود با هر عنصر تجدد و ترقی مخالفت ورزند و ناملایمات حاصل از آن می تواند منجر به شورش، انقلاب یا کودتا و به قدرت رسیدن اشخاصی شود که متحد دشمن شان، یعنی اتحاد جماهیر شوروی شوند. افغانستان دوران ظاهرشاه و پس از آن و ناصر در مصر نمونه ای مثالی از آن بودند. بنابراین، طرح جایگزین این استراتژیست ها در دوران جنگ سرد بدین شکل بسته و پیشنهاد شد:
ساقط کردن حکومت های ملی متحد غرب و جایگزینی شان با قشر مذهبی و روحانیونی که یا اساساً از منافع ملی شان چیز زیادی نفهمند یا اصولاً برایشان مهم نباشد، و در حالی که در پشت صحنه، متحد غرب هستند و با قراردادهایی مخفی تمام منافع غرب را تأمین می کنند، روی صحنه شعار بر علیه غرب دهند و توسط عموم مردم، طبعاً با همین شعارها به عنوان مخالف و حتی دشمن غرب و سازش ناپذیر ارزیابی شوند. (دلیل تداوم و تاکید ملاها و حزب الله یان منطقه و رژیم ایران بر شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل و مرگ بر انگلیس که اپوزیسیون ایران را متعجب ساخته که چرا با وجود این همه هزینه برای کشور، بر آن اصرار دارند؛ این شرط کسانی بود که اسلامگرایان خاورمیانه را به قدرت رساندند تا همواره دشمن غرب شمرده شوند. خمینی بارها به صراحت گفته بود که این هویت انقلاب ماست. به همین سبب، ملاهای ایران با وضعیت مسلمانان چین و روسیه مشکلی نداشته و ندارند و تنها با متحدان غرب، یعنی کشورهای عربی و البته اسرائیل دارند. البته برای فهم جایگاه اسرائیل باید به “نقاب در نقاب” پی ببرید).
کمربند سبز
اشتباه نکنید؛ این طرح دولت های غربی نبود، بلکه طرح سرویس های جاسوسی و امنیتی غرب بود که به راحتی می توانستند بالای دست دولت هایشان تصمیم بگیرند و کسی هم چیزی نفهمد. چون این ها مباحثی نبود که طی قرن بیستم بتوان در مجلس و هیئت دولت طرح کرد و حتی از آن نزد افکار عمومی دفاع کرد (مثلاً به مالیات دهندگان غربی نمی شود گفت که اشکال ندارد، اگر داعش در خاورمیانه آدم سر می برد و زنان را به بردگی می گیرد، اما خوبی شان برای ما این است که نفت ۷۰-۸۰ دلاری را از آنان ۱۰-۱۵ دلار می خریم و حتی روحانیون مذهبیون که تازه خود را از خواص هم می پندارند، اساساً اعتقاد دارند که “اقتصاد مال خر است”، دیگر چه خری از این بهتر) و در خاورمیانه با قیام در کشورهای مختلف مواجه نشد، اما سرویس های امنیتی می توانستند این ساقط کردن متحدان مترقی غرب و جایگزینی شان با مزدوران مذهبی و طبقه روحانی را ترتیب دهند؛ درست مثل کودتای ۲۸ مرداد و انقلاب سیاه ۵۷ ایران که سرویس های امنیتی برخلاف خواست دولت و سیاسیون وقت آمریکا، شاه را سرنگون و خمینی را سر کار آوردند .
اما برای این هدف، مساله ای میدانی نیز وجود داشت. آمریکا بر اساس مدیریت غیرمتمرکز در خاورمیانه به شکلی مستقیم مدیریت امنیتی متحدانش را برعهده نداشت، بلکه از سال ها پیش سازمان های امنینی و جاسوسی متحدان را با مأموران محلی و ملی تشکیل و آموزش داده بودند و آن ها اوضاع امنیتی شان را به شکلی ادواری به آمریکا و بریتانیا گزارش می کردند. به عبارتی، برای تحقق هر اقدام امنیتی باید حداقل یک سازمان امنیتی در کشور هدف امکان فعالیت و اجرا می داشت. پس نیاز به طرح پوششی وجود داشت تا چون نقابی جلوی هدف اصلی یعنی توجیه گر حضور سرویس امنیتی موازی و ترجیحاً بالا دست سرویس های امنیتی محلی و ملی باشند. پس طرح کمربند سبز (که به نام برژینسکی تمام شد) تنظیم و توسط برژینسکی ارایه شد.
نقاب کمربند سبز
طرح کمربند سبز می گفت برای ایستادن در مقابل کمونیسم و سرویس های بلوک شرق در خاورمیانه، دولت های ملی و حکومت های نظامی کافی نیستند و باید با قشری از دینداران و مذهبیون ترجیحاً متعصب و متحجر سازماندهی و تقویت شوند. همان گونه که در مقطعی بین جنگ جهانی اول تا دوم، غرب از فاشیست های اروپا بر علیه کمونیست ها استفاده کرد و به کمک نیروهای چماقدار و شبه نظامی فاشیست، کمونیست و احزاب و طرفدارانشان را قلع و قمع نمود، از اقشار مذهبیون متعصب و سازمان یافته بر علیه بنیان های نوپای تمایلات سوسیالیستی و کمونیستی در خاورمیانه (غرب آسیا و و شمال آفریقا) استفاده کرد. بنابراین، به تمام حکومت های متحد غربی دستور کار داده شد، که به تقویت و سازماندهی مذهبیون ارتجاعی و خشونت طلب روی آورند. از سادات گرفته که اخوانی ها را از زندان آزاد کرد و اجازه فعالیت به آنان داد (که خود در این اواخر گفت که این کار که غربی ها از او خواستند بکند، اشتباه بود) تا شاه که به صراحت گفته بود که ارتجاع سیاه را از انقلاب سرخ خطرناکتر می داند، وادار کردند تا تعدادی از روحانیون را از نجف به قم بیاورند، در کتب درسی مفادی دینی و مذهبی را بگنجانند و حتی با روحانیون مخالفش (مثل خمینی که شاه ابتدا قصد اعدامش را داشت) با مدارا رفتار کند. این دستورالعمل حتی به نیروهای نظامی کودتاگر در ترکیه که با دینداران و مذهبیون از زمان آتاتورک به بعد دشمنی دیرینه و تاریخی داشتند، تجویز شد و آنان نیز مجبور شدند تا در کتب درسی به شدت سکولار و بعضاً لائیک شان تغییراتی دادند و آموزه های اسلامی را گنجاندند (دلیلی دیگر که تصمیم شاه برای استفاده از مذهبیون بر علیه کمونیست، به هیچ وجه تصمیم شخصی وی نبود و دستوری بر اساس طرح منطقه ای کمربند سبز بود، که برخی محققان –به اشتباه- آن را به تمایلات مذهبی شاه مربوط دانستند، اما شاه با وجود متدین بودن، با دخالت دین در سیاست به شدت مخالف بود). کار در پاکستان راحت تر بود و ارتش از قدرتی مطلق برخوردار بود و راحت علی بوتو متمایل به افکار مترقی و بعضاً سوسیالیستی را سرنگون کرد و یک نظامی به جایش نشاند و چوبه های دار برای اجرای مجازات های اسلامی را بر پا کرد و مکتبخانه هایی که اسلام متحجر و متعصب را با شستشوی مغزی به جوانان و حتی کودکان تزریق کنند. چون سقوط پاکستان یا ایران به دامن کمونیست، یعنی دستیابی شوروی سابق به آب های گرم که یک شکست ژئواستراتژیک غیر قابل جبران برای غرب بود.
به همین سبب، اولین حلقه های این پازل پاکستان و ایران بودند که نخست علی بوتو سرنگون (۱۹۷۷) و کمتر از حدود تنها دو سال بعد، انقلاب مهندسی شده در ایران (۱۹۷۹) کلید زده شد. درست پس از آن، دو گروه مذهبی در ترکیه شروع به فعالیت کردند، گروه زیر نظر گولن که متمایل به غرب زیر نظر اطلاعات ترکیه بود و گروه متمایل به اربکان که متمایل به موساد است و زیر نظر ضد اطلاعات ترکیه (اطلاعات ترکیه داعشی ها را دستگیر می کند، ضد اطلاعات ترکیه بعد از چند روز آزاد می کند). بله، درست خواندید؛ دو گروه مذهبی به شکلی سازمان یافته در ترکیه دست بر قدرت برده اند و گروه متمایل به موساد (ضد اطلاعات) دست برتر را دارد و گروه متمایل به غرب (جماعت گولن) را به راحتی دارد از صحنه بیرون می کند تا رقیبی برای خودش نباشد. در حالی که حتی کارهای خیرین جماعت گولن را متوقف کرده، به داعش های غیربومی اقامت ترکیه می دهد و قاچاقچیان مذهبی را حمایت و سازماندهی می کند و طی پروژه مشترک با سرویس زیتون ایران به “امر مقدس” بقای حکومت اسلامی از طریق قاچاق کوکائین و طلا از ونزوئلا و آمریکای لاتین مشغول است! در حالی که گروه جماعت در بخش های رسمی و دولتی نفوذ کرده، گروه متمایل به موساد در کارهای اقتصادی غیررسمی و کارهای قاچاق و خلاف مسلط شده و بسیار خزنده و حساب شده اقتصاد دولتی را به چنگ خود گرفته و حتی ارتش همیشه مقتدر ترکیه را هم ناتوان ساخته است (طرح آنان تجزیه ترکیه است که میت بدون این که بداند دارد در زمین آنان بازی می کند و مثل ساواک ایران زمانی می فهمد که خیلی دیر شده است).
در خاورمیانه نیز همین گونه با دو طیف اسلام گرایان مواجه هستیم: طیف مورد حمایت غرب و طیف مورد حمایت موساد. طیف متمایل به موساد در حالی که از طیف متمایل غرب برای رسیدن به قدرت استفاده کرده، پس از رسیدن به قدرت، آنان را از صحنه بیرون می کند. امری که هم در انقلاب ایران (تحت عنوان حذف لیبرال ها و حذف بهشتی و طرفدارانش در حزب جمهوری)، هم ارتش و سازمان استخبارات پاکستان که هر چه می گذرد، ظاهراً ضد آمریکایی تر و طالبانی تر می شوند و اسلامگرایان ترکیه که جماعت گولن که پایگاه قوی و وسیعی در آمریکا دارد، حذف و باندهای مخفی اسلامی وابسته به ضد اطلاعات میت جایگزین شان شده و می شوند.
نقاب در نقاب کمربند سبز
این طرح نقاب موساد در درون طرح کمربند سبز بود. به اسم و ظاهر تقویت اسلامگرایان متحد پنهانی غرب با شعار علیه غرب، طیفی از اسلامگرایان ضد غرب که منابع انرژی و ملی شان را دربست در اختیار موساد گذاشته باشند. به همین سبب، اینک باند به جای مانده از خمینی، او را فرزند ناخلف آمریکا می دانند. او با نقابی سرکار آمد که اربابانش در موساد دستورش را در ازای حکومتی با ظاهری اسلامی به وی داده بود (برای خمینی غرب و شرق و آمریکا و شوروی و اسرائیل و انگلیس اصلاً مهم نبود و تنها به قولش اسلام از نظر وی مهم بود و درک خود را از اسلام هم به شکل رسمی و هم عملی عیان کرده بود: اسلام یعنی ظواهر اسلامی؛ حجاب را رعایت کنند، شعائر اسلامی همه جا پخش و آویزان باشد و رادیو و تلویزیون نیز مملو از تحجر و جاهلیت اعراب ۱۴۰۰ سال پیش و البته هر موقع لازم بود فتوای ترور و قتل بدهند و گردن بزنند). مزدور و دست نشانده پنهانی موساد که در ابتدا وانمود می کرد متحد غرب است و وقتی به قدرت رسید، باز به دستور موساد، چهره ضد غربی اش را عیان ساخت. خمینی و باندش مزدوران کثیف ترین سرویس امنیتی جهان یعنی موساد و شاخه ایرانی اش یعنی سرویس زیتون بوده و هستند که توسط فردوست و جانشینان دوره دیده در اسراییل در زمان شاه اداره شده و می شود. مهندسی انقلاب، سازماندهی و برنامه ریزی تماما توسط این تیم سرویس زیتون صورت می گرفت و همان گونه که خمینی به صراحت به انقلابیون زیر دست اش گفته بود، آنان (بدون سرویس زیتون) حتی یک نانوایی را نمی توانند اداره کنند. تیمی که فردوست به صراحت در خاطراتش می گوید که در اواخر حکومت پهلوی در اسرائیل و زیر نظر موساد دوره دیده بودند. ظاهراً در راستای طرح کمربند سبز برژنیسکی بود، برای این که اگر کشور به دست شوروی سابق افتاد، آنان چون ارتشی سری بر علیه اش مبارزه کنند، اما در حقیقت آن نقابی بود برای طرحی ویرانگرتر که در ازای به قدرت رساندن تعدادی اسلامگرا در خاورمیانه (ترجیحاً شبیه اورانگوتان که از آنان بترسند) روی صحنه، مدیریت میدانی و عملی تمامی امور کشور در دستان این تیم امنیتی باشد که منابع انرژی خاورمیانه را از دست دولت های ملی متحد غرب و شرق بیرون بیاورد و بدست موساد بیاندازد.
شما خاطرتان هست که رئیس جمهور پیشین ایران وقتی خواست وزیر اطلاعات را عوض کند، با وی مخالفت شد و وزیر اطلاعات برای اولین بار گزارشی را علنی کرد که نشان می داد، مقدار زیادی از منابع نفت و گاز صادراتی اصلا به حساب دولت واریز نشده و برخی از ابتدای افتتاح و شروع به کار هیچ عایدی از آن مشخص نیست کجا رفته است (یکی از شگردهای این تیم امنیتی هست که اگر یکی از دزدی هایش را لو دهید، خودتان را به عنوان مجری آن دزدی دستگیر و معرفی می کنند). کاری که از اول انقلاب تاکنون انجام شده و می شود و همه دولت های بعد از انقلاب می گفتند که بالای هفتاد درصد از مبادی ورود و خروج کالا در اختیارشان نیست و کسی اساساً پاسخگو نبوده و نیست. شما دیدید که چند سال قبل نماینده ای از مجلس ایران، لیست شرکت های اسرائیلی را نام برد که با آنان تجارت صورت می گیرد. نه کسی اعتراضی کرد، نه کسی کفن پوش به خیابان آمد و نه حتی کسی جرأت پیگیری به خود داد. در همین اواخر هم یکی از نمایندگان سابق مجلس اذعان کرد که در سال های انقلاب، خیلی طیف ها آمدند و رفتند، از چپ و راست و اصلاح طلب و اصولاگرا و هزار و یک نام و عنوان دیگر، اما “یک سازمان” (خوب دقت کنید: سازمان) همواره بوده و هست. از رئیس جمهوری کنونی خواست که برخلاف رئیس جمهور اصلاحات که جرأت بیانش را نداشت او بگوید که همه چیز دست و کار این سازمان است و نه دولت (همین نماینده اخیراً رد صلاحیت هم شد).
یعنی بگوید که تمام این مدت از رهبر تا ابتر دست نشانده یک سازمان بوده و هستند؟! و ملاها و مذهبیونی که می بینید مشتی دلقک و مترسک هستند؟ و کارها توسط این سرویس مخفی صورت گرفته و می شود و این سازمان است که مقابل سرویس های غربی ایستاده و هر زمان اراده کند، هر جای ایران را منفجر می کند و یا آتش می زند، چه رسد ترور و دستگیری و هر جنایت دیگری؟! البته برای فهم آن، باید به “گروتسک” انقلاب پی ببرید. چیزی که هیچ کدام از روسای زیتون تصورش را نمی کردند، مجریان دیروز اوامرشان روزی خلاف دستورات شان “فرمان بگیرند”. به موقع افکار عمومی را نسبت به آن آگاه خواهم ساخت.
منبع خبر: خبرنامه ملی ایرانیان
اخبار مرتبط: نقاب زیتون (بخش هشتم)، از نقاب در نقاب تا گروتسک زیتون؛ بقلم دکتر کاوه احمدی علی آبادی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران