شکاف‌های همبستگی؛ مخمصه‌ جنبش کارگری در فاجعه‌ اقلیمی

شکاف‌های همبستگی؛ مخمصه‌ جنبش کارگری در فاجعه‌ اقلیمی
بی بی سی فارسی
شکاف‌های همبستگی؛ مخمصه‌ جنبش کارگری در فاجعه‌ اقلیمی
  • امید مهرگان
  • پژوهشگر
۳ ساعت پیش

مجموعه ناظران می‌گویند، بیانگر نظر نویسندگان آن است. بی بی سی می‌کوشد تا با انتشار مطالب صاحب نظرانی از طیف‌های گوناگون، چشم‌انداز متنوع و متوازنی از دیدگاه‌ها ارائه دهد. در این مجموعه تلاش شده تا حد ممکن، شیوه نگارشی نویسندگان حفظ شود.

منبع تصویر، Nironnews.ir

سرود گذشته و تصاویر آینده

یک ویدئوی حاوی تصاویر تظاهرات مردمی در هفته‌های اخیر در شهرهای خوزستان را آهنگی حماسی همراهی می‌کند به سبک سرودهای پرشور انقلاب ۵۷ و سال‌های اول دهه‌ی شصت. پیام آن اعلام همبستگی با اعتراضات مردمی است اما پاره‌ای از سرود می‌گوید: "سر زن ای قهر قلب سرخ ما / سر زن ای خشم مشت توده‌ها / سر زن ای نور صبح انقلاب/ به سمت شهر و کارخانه‌ها". گذشته از چسبیدن این کلمات به گذشته‌ای ظاهرا آرمانی و کوتاهی‌شان در بیان نو، تضاد آنها با تصاویر کلیپ از تظاهرات خیابانی سوسنگرد و جاهای دیگر چیست؟

اگر بی‌آبی و محیط زیست نیمه‌ویران از پی "توسعه‌"ی کورْ دلیلِ اصلیِ به خیابان ریختن مردم باشد، پس باید ایده‌ی شهرنشینی وکارخانه به‌عنوان نماد‌های حیات مدرن و بهره‌وری از طبیعت مجانی را بخشی از خود مشکل گرفت نه راه‌حل بی‌واسطه‌ و شورمندانه‌ی آن، توگویی هیچ دهه‌ای از سال‌های ۱۳۵۰ یا عقب‌تر نگذشته، زمانی که "تمدن بزرگ" در حکم خیال مشترک تشکیلات و میل به براندازی رادیکال آن بود. از همان دهه‌ی سرنوشت‌ساز تا امروز، نه چپ و نه اصلاح‌طلبی، چه رسد به حاکمیت، هرگز ایده‌ی توسعه و تولید را فی‌نفسه به پرسش نگرفته است مگر درقالب تمایز مبهم "پایدار و ناپایدار".

سرود بالا چیزی از نقش کارخانه‌ی نیشکر هفت‌تپه در بی‌آبی مردم نمی‌گوید، هشداری که خیلی صداها از سال‌ها پیش داده بودند.

بنابراین سرود از ویرانی طبیعت و روند سلطه بر آن و لاجرم سلطه بر آدمیان نمی‌گوید. اشاره‌ی پاره‌های دیگر به "داس او" و "سهم ما از حق زیستن" صرفاً تأکید دیگری است بر آن تلقی‌ای از کار و طبیعت که فاجعه‌ی اقلیمیِ امروز را رقم زده است بی‌آن‌که چیزی دیگری، چشم‌اندازی ورای مخمصه‌ی بزرگ امروز تخیل کند. منظور فقط تجربه‌ی سوسیالیسم در گذشته‌ی متأخر نیست، بلکه شباهت تلقی فوق به اصل حاکم بر توسعه‌ی سرمایه‌دارانه و استثمارِ طبیعت تا آخرین قطره‌ی نفت است. تضاد سرود و تصویر در ویدئو ریشه‌ در مخمصه‌ای در وضعیت همه‌ی ما دارد که دامان مترقی‌ترین نیروهای موجود را هم می‌گیرد. در این میان، کسانی که از بیرون و با انواع دستورکارها از "همبستگی" با مردم معترض حرف می‌زنند، از تلویزیون‌های "برانداز"گرا تا نویسندگان و فعالان چپ‌گرایی که همه‌ی این تحرک‌های خشمگین اینجا و آنجا را نشانه‌ای آخرالزمانی بر فروپاشی نظام می‌دانند، از همه بیشتر از چشم‌دوختن در این دوگانگیِ بزرگ سرباز می‌زنند. ‌

سه گزاره‌ی امروز

این مخمصه یا تناقض را می‌توانیم با مقایسه‌ی این سه گزاره بفهمیم که هر سه برمی‌گردد به استان خوزستان، مکان اصلی استخراج نفت و سوخت‌های فسیلی و محل آخرین دور از خیزش‌های خشمگین شهری:

گزاره‌ی ۱. شرکت ملی نفت ایران جزو ۱۰۰ شرکت خصوصی و دولتی جهان است که سرجمع براساس دستکم برخی از گزارشها حدود ۷۰ درصد از گازهای گلخانه‌ایِ منجر به تغییرات اقلیمی را در همین حدود ۳۰ یا ۴۰ گذشته، یعنی از حول و حوش انقلاب ۵۷، منتشر کرده‌اند.

گزاره‌ی ۲. هزاران کارگر پیمانی صنعت نفت و پتروشیمی در هفته‌های گذشته دست از کار کشیدند و در پی مطالبه‌ی پرداخت و افزایش حداقل دستمزد، بهبود ایمنی، برخورداری از حق استراحت، دائمی‌شدن قراردادها، حذف پیمانکاران، برخورداری از حق اعتصاب. اعتصاب کردند.

گزاره‌ی ۳. در چندین شهر استان خوزستان، تظاهرات پیاپی در اعتراض به بی‌آبی و مدیریت منابع آب درگرفت.

در نگاه اول، پای همان موانع همیشگی سیاست و جامعه‌ی ایران در میان است:‌ سودجویی سرمایه‌دارانه، مدیریت بد، سرکوب. روزگاری، نیروهای تعیین‌کننده‌ی ساختار وضعیت و کنش دگرگون‌کننده کمایش روشن بود:‌ حکومت جلوی آزادی را می‌گرفت و هوادار کسب بود نه کار. بیگانگان استقلال را تهدید می‌کردند. دین هم به ابزاری ایدئولوژیک در دست هر دو بدل می‌شد. این‌ها موانع آشنای تحققِ آن چیزی اند که "پیشرفت" و "شکوفایی" ایران نامیده می‌شود.

اما صحنه دارد تغییر می‌کند، یا تغییری که سال‌ها در حال‌رخ‌دادن بوده دارد آثار خود را آشکارا نشان می‌دهد. نیرویی چهارم قدم به عرصه‌ی بازی قوای سرنوشت‌ساز ایران گذاشته است: خود طبیعت. این یکی بیش از هر پدیده‌ی دیگری بنیانِ جهانیِ وضعیتِ خاص ایران را روآورده است. و نه فقط این، بلکه طبیعت به عرصه‌ای بدل شده که در آن نقشِ عظیم ایران در گرم‌کردن زمین و لاجرم در سرنوشت جهان عیان است. گذشته‌ی متآخر، از کشف چاه نفت در مسجد سلیمان و اولین کارخانه‌های پهلوی اول و جنبش ملی‌شدن صنعت نفت تا خود انقلاب پنجاه و هفت وسدسازی‌های دوره‌ی سازندگی، دارد پیامدهای خود را در قالب تضادهای درمان‌ناپذیری نشان می‌دهد که ممکن است دهقان و کارگر، بی‌کار و کارمند، پیمان‌کار و عضو سندیکا را در برابر یکدیگر قرار دهد.

در نگاه دوم، مخمصه‌ی جنبش کارگری را این‌طور می‌بینیم: کارگران دارند به‌درستی برای احقاق حقوق کار و زندگی شرافت‌مندانه مبارزه می‌کنند، اما برای تصحیحِ همان دم‌ودستگاه عظیمی، یعنی شرکت‌های نفتی، که شیوه‌ی کار و تولیدشان ممکن است تاریک‌ترین سرنوشت‌های جمعی را رقم زند: از جمله بی‌آبی و فجایع زیست‌محیطی در استان‌های جنوبی. سه سال پیش، در متن اعتصابات کارگران سندیکای نیشکر هفت‌تپه، ناصرکرمی نوشت:‌ "مکان‌یابی خوزستان برای توسعه صنایع نیشکر از ابتدا اشتباه بوده است. صنایع نیشکر منابع کاهنده آب استان را می‌بلعند و خاک و آب آن را به شدت می‌آلایند".

این کارخانه و کارخانه‌های دیگری که در زمان شاه در خوزستان احداث شد و تا به امروز عمدتاً به‌لطف نفت و نه تولید و سودآوری سرپا مانده اند، به مکان مبارزاتی بدل شده اند که بهترین امیدها را زنده می‌کند اما غایتِ آن در تضادی غم‌انگیز با میل، نیت، و شرایطِ واقعی نه فقط کارگران هفت‌تپه و پیمانی‌های شرکت نفت بلکه با همان مردمانی‌ست که هر دو گروه به‌درستی با اعتراضات‌ آنان به بی آبی اعلام همبستگی کرده اند. کارخانه‌ی نیشکر هفت‌تپه و شرکت ملی نفت مستقیماً در فاجعه‌ی بی‌آبی خوزستان نقش داشته اند.

برای فهم ابعادِ این مخمصه باید رجوع کرد به درک دولت و نظام از آنچه "راهبرد ملی تغییر اقلیم"، و "تمدن نوین اسلامی ایرانی" خوانده می‌شود.

در بازار طبیعت

سرانجام ایران پا به فهرستی گذاشته از دولت‌های بزرگ که دارند سرنوشت نه چندان دورِ نه فقط تاریخ جهان بلکه حیات کره‌ی خاک را تعیین می‌کنند. باید بپذیریم که اکنون عضو جامعه‌ی جهانی شده‌ایم. هیچ میزان تلاش در ساختن جامعه‌ی مدنی و حکومت قانون و بحث ازلی مدرنیته/تجدد و انقلاب ۵۷ و عمق استراتژیک در کشورهای مجاور و حتی توافق تاریخیِ برجام نتوانست ایران را آن‌گونه در تاریخ جهان یا تاریخ جهانی مشارکت دهد که شرکت نفت گویا داده است.

سال ۱۳۹۸، حکومت ایران سند "متن الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت" را منتشر کرد، کمابیش در همان روزهایی که گزارش کربنِ مجمع بین‌الدولی برای تغییرات اقلیمی( IPCC) سازمان ملل بیرون آمد. گزارشی از این آخر‌الزمانی‌تر تا کنون در این سطح از اجماع و علنی‌بودن بیرون نیامده بوده است. نقطه‌ی شروع گزارش این گزاره است: گرمایشِ حاصل دست بشر در ۲۰۱۷ تقریباً به ۱/۵ درجه سانتی‌گراد بالاتر از سطوح پیشا‌صنعتی رسید. یعنی از سال ۱۸۵۰ میلادی بدین سو به‌طور متوسط در هر دهه هوا و سطح آب‌ها حدودا ۲/۰ درصد گرم‌تر شده است. نقش سی و پنج شش سال گذشته در شتاب‌بخشیدن به این گرم‌شدن از همه‌ی دهه‌های پیشین بسیار بیشتر بوده است. درجه‌ حرارت زمین اگر نیم تا دو و نیم درجه بالاتر رود، کل بساط "تمدن نوین اسلامی ایرانی" برچیده خواهد شد.

سال ۱۳۹۶، معاونت محیط زیست انسانی در سازمان محیط زیست متن مفصلی منتشر کرده تحت عنوان "برنامه راهبرد ملی تغییر اقلیم"». سندی شسته‌رفته از نظر نثر و صفحه‌آرایی و گستردگیِ موضوعات. انبوه فصول و اصطلاحات و جزئیات نوشته نشان‌دهنده‌ی آن است که گفتار تغییر اقلیمی تا حد زیادی به قاموس زبان دولتی راه یافته است. اما نظیر دیگر متون دولتی و کشوری در ایران، خصلتی آرمانی در این نوشته هست که تضادی عیان با کار نیروهای واقعی حکمرانی و مدیریت دارد. زیر نشان تلفیق "توسعه‌ی پایدار و تغییر اقلیم"، چشم‌انداز اصلی این برنامه یعنی کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای این طور معرفی شده:

"حکمروایی تغییر اقلیم در سطوح مختلف ملی، منطقه‌ای، استانی و محلی بگونه‌ای استقرار یابد که افراد، گروه‌ها و سازمان‌ها، اعم از دولتی و غیر دولتی توانمندانه برنامه‌های کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای و سازگاری با اثرات آن را به عنوان بخشی از زندگی روزمره و فضای توسعه‌ای کشور به اجرا گذارند و در اثر ارتقاء تاب‌آوری محیطی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی (توسعه پایدار) همه اقشار و طبقات به دلیل مشارکت بالا از نتایج آن برخوردار شوند. همچنین ایران به عنوان یکی از کشورهای موفق در تلفیق توسعه و تغییر اقلیم در منطقه شناخته شود."

از همین نویسنده

  • قورباغه: ماتم بی‌پایان قدرت
  • قورباغه: در یک ایران بی‌خدا
  • پایان و آغاز ترامپ؛ آمریکایی که بازشناخته‌ایم
  • از حکمرانیِ تحریم‌ها به تحریم انتخابات، و برعکس

دو نکته‌ درباره‌ی متن این برنامه هست که باید برجسته ساخت.

اولاً، هیچ جا اشاره‌ای به خاستگاه و ساختار خود پدیده‌ی تغییر اقلیی نمی‌شود. هرچند همه جا حرف از کاهش گازهای گلخانه‌ای‌ست، معلوم نیست تحت چه شرایطی زمین گرم شده، نقش خود توسعه‌، پایدار یا ناپایدار، در این گرمایش چه بوده، تاریخ دویست‌ساله‌ی صنعتی و سرمایه‌داری در غرب و دست کم پنجاه سال اخیر ایران چه؟ از این جهت،‌ این متن،‌ به‌رغم بلندپروازی‌های مفهومی آن، خالی از هر نوع آموزش یا روشنگری راجع‌به آینده‌ی نزدیکِ ایران در متن یک دگرگونیِ جهان‌گیر است. تنها جایی که این متن صد و ده‌ صفحه‌ای به "تاریخ" چیزی اشاره دارد، در فهرستی از "نقاط قوت" بخش مدیریت منابع آب است: "سابقه تاریخی و فنی مناسب به منظور بهره برداری پایدار از منابع آب کشور (قنات، آببندانها و...)"، یعنی پیشینه‌ای که ازقضا چیزی بدهکار دولت مدرن نبوده و بعید است دولت و حکومت به حفظ آن جز درقالب ایده‌ی سدسازی و بستن آب برای تجمیع آن کمکی کرده باشد.

ثانیاً، متن بدون هیچ نگاه انتقادی یا شکاکانه‌ای، راه‌حل اصلی کاهش گازهای گلخانه‌ای را «مکانیسم‌های بازارمحور» و فاصله‌گیری از نقش دولت می‌داند. بر اساس گزارش کربن، در کنار چند شرکت دولتی، بیشترین نقش در گرمایش زمین از آن ده‌ها شرکت خصوصی بزرگ بوده است نظیر اکسان موبیل و بریتیش پترولیوم.

این متن را مقایسه کنیم با بیانیه‌ی کارگران پیمانی شرکت‌های پتروشیمی در حمایت از تظاهرات‌های شهرهای خوزستان در هفته‌های اخیر. در بخشی از بیانیه آمده:

"همین جا تاکید میکنیم که مطالبات مردم خوزستان مطالبات ما کارگران نفت که بخشی زیادی از سال را دقیقا در خوزستان و استان‌‌های همجوار آن در جنوب ایران بسر میبریم و زیر آفتاب سوزان تابستانی کار می‌کنیم نیز هست. سیاست‌های سودجویانه سرمایه‌داری و حرص و ولع وابستگان به نهادهای حکومتی محیط زیست را در همه جا تخریب کرده و به نابودی کشانده است و در برابر این فاجعه مردم بی تامین به حال خود سپرده شده اند و نتیجه همه اینها وضعیت اسفباری است که امروز در خوزستان جلوی چشم‌مان قرار دارد."

چیزی در این متن برجسته می‌شود که در سند برنامه‌ی زیست‌محیطی دولت نشانی از آن نیست، یعنی نقش مستقیم سیاست و سرمایه و مافیای حکومتی در تخریب محیط زیست. اما این تخریب به سودجویی و حرص و ولع نسبت داده می‌شود و نه به اصل ماجرای استخراج سوخت‌های فسیلی، نفت و گاز. نقطه‌ای که برنامه‌ی دولت و نظام و گفتارهای چپ در آن به اشتراک می‌رسند درک‌شان از پدیده‌ی گرمایش زمین و فاجعه‌ی اقلیمی‌ست. هر دو جناح این نبرد طبقاتیِ روزافزونْ ایمانی تزلزل‌ناپذیر به ایده‌ی توسعه‌ و بهره‌وری دارند. دولت و نیروهای چپ اشاره‌ای به نقش عظیم شرکت ملی نفت ایران در انتشار وسیع گازهای گلخانه‌ای و لاجرم مشارکت مستقیم در گرمایش کل زمین نمی‌کنند. کارگران هم در بیانیه‌ی بالا این کار را نمی‌کنند، اما وعده و نویدی، به‌واقع، درسی در این بیانیه‌ هست که فقدان اشاره به نقش خودِ مکانِ کار آنها در بروز فاجعه را با چیزی دیگر پیوند می‌زند.

درس کارگران و پرسش از آنها

همبستگی کارگران پیمانی نفت با مردم بی‌آب و کشاورزان بی‌زرع خوزستان بر بنیان‌هایی استوار است که آینده‌ی ایران بدون آن تاریک‌تر خواهد بود. وگرنه، چگونه می‌شود این واقعیت را که خود کارخانه‌ی هفت‌تپه در بی‌آبی مردم نقش داشته یا خود شرکت نفت هورالعظیم را به بی‌نوایی کشانده است با هواداری از همان مردمانی پیوند زد که مستقیماً به‌حکم واقعیت بالا به خاک سیاه نشسته اند؟ پس شاید درسی که کارگران هم‌پیمان با مردم خوزستان می‌دهند این است: می‌توان در ورای منافع طبقاتیِ کوتاه‌مدت خود، به کنشی حقیقتاً‌ سیاسی و چه بسا انقلابی دست زد. این شکل از همبستگی دقیقاً همان چیزی‌ست که در حمایتِ همه‌ی ما، چپ و میانه و راست، از صور قیام مردمی غایب است.

با این حال، روبه‌رونشدن با تناقضِ این همبستگی، یعنی چشم‌ندوختن به خاستگاهِ فلاکت اقلیمی، باعث می‌شود مترقی‌ترین نیروها برای "روزهای بد آینده" مهیا نباشد. پیداست که معنای این حرف تعطیل‌کردن نبرد طبقاتی امروز نیست. مقاومت دربرابر مکانیسم‌های بازار‌محور و بی‌توجهی به کار به‌هوای دفاع تمام‌عیار از کسب، خواستِ افزایش دستمزد و ایمنی محل کار و حق تشکل و اعتصاب، به‌درستی ادامه خواهد یافت. مسأله افزودن آگاهی اقلیمی به‌عنوان پیچشی کلیدی و سراپا معاصر به آگاهی طبقاتی‌ست.

در همین زمینه

پرسشی که از کارگران می‌توان پرسید به آینده‌ی تولید مثلاً در نیشکر هفت‌تپه و شرکت ملی نفت برمی‌گردد. آیا به تولید و کار در ورای شکر و نفت می‌توان فکر کرد اگر که شکر و نفت ممکن است به‌زودی بنیان همبستگیِ ضروریِ امروز را بر باد دهد؟

اسماعیل بخشی، نماینده‌ی سندیکای کارگران هفت‌تپه، در نطق مشهور خود چند سال پیش گفت:‌ "این آرزوی منه که یه روزی برسیم به جایی که هفت‌تپه را خودگردان اداره کنیم".

منظور او به‌درستی اداره‌ی کارخانه در ورای دوگانه‌ی دولتی وخصوصی‌ست. بخشی تأکید می‌کند که "ما آلترناتیومون شورا و جمعیه. ما فردمحور نیستیم، فردطلب نیستیم، فردطلبان و ناسیونالیستا و نژادپرستا، مرتجعین، خودشون رو به ما نچسبونن."

تنها چیزی که در سخنرانی او غایب است معنای خود تولیدِ شکر و شرایطِ واقعیِ این تولید است. ابداع‌های صنفی و سیاسی جنبش کارگری در ایران از زمان انقلاب تا سخنان بخشی در دل خود این امکان را نهفته دارد که عدالت اقلیمی را با نبرد طبقاتی ترکیب کند.

نمونه‌هایی از این ترکیب در نبردهای طبقاتی جهان معاصر کم نیست. عدالت اقلیمی در همین چند سال اخیر دارد به بخشی تفکیک‌ناپذیر از عدالت‌خواهی و جنبش‌های مردمان بوم‌زاد و کارگران بدل می‌شود. این حرکتی‌ست برخلاف سکوت سند دولت و نظام درمورد مسببان واقعی تغییرات اقلیمی، همچنین برخلاف گفتارهایی نظیر متن سرود بالا که ترجیح می‌دهند بر تناقض نهفته در همبستگی میان گروه‌های مختلف در مثلاً خوزستان چشم بپوشند و مخمصه را مدام به تعویض می‌اندازند، درست نظیر منطق خود سرمایه‌داری که مسایل را در کوتاه‌مدت به هر طریق پیش می‌برد و در بلند‌مدت فاجعه را بزرگ‌تر می‌کند.

اشاره به ماهیت طبقاتیِ تغییرات اقلیمی ــ این واقعیت که فرودستی در عرصه‌ی تولید و بازتولید اجتماعی و مناسبات قدرت مستقیما به آسیب‌پذیری دربرابر سیل و گرمای شدید و بی‌آبی ترجمه می‌شود ــ به این معناست که در مواجهه با این طوفان پیش‌رونده‌ای که هر سال بر شدت و شوک آن افزوده می‌شود، باید عدالت اجتماعی در دسترسی برابر به منابع را با عدالت اقلیمی یکی گرفت: شرایط واقعیِ نه فقط کار بلکه زندگی روزمره و امکان تخیل دقیق مسیرهای پیشرو و چه بسا حد تخیل شکل دیگری از زندگی در ورای استانداردهای مسلم‌گرفته‌شده‌ی امروز، استانداردهایی که از زندگی خانواده‌ی متوسط آمریکای شمالی الهام می‌گیرد اما فراموش می‌کند اشافه کند چنین زندگی‌ای مستقیماً با مرگ و میر از پی تولید کربن مرتبط است.

در پیوند با آنچه اسماعیل بخشی می‌گوید، حتی مفهوم همبستگی و آینده‌ی به‌هم‌پیوستن جنبش‌های گروه‌های گوناگون را باید از نو معنا کرد. نثر آینده‌ی باید با شعر گذشته وداع کند.

منبع خبر: بی بی سی فارسی

اخبار مرتبط: شکاف‌های همبستگی؛ مخمصه‌ جنبش کارگری در فاجعه‌ اقلیمی