کانون پرورش فکری به جایی برای نان درآوردن تبدیل شده است/ فاجعه فروش چاپخانه‌ها در مدیریت قبلی

کانون پرورش فکری به جایی برای نان درآوردن تبدیل شده است/ فاجعه فروش چاپخانه‌ها در مدیریت قبلی
خبرگزاری دانشجو

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- نرگس مهراجی؛ روزگاری، کتاب‌های انتشارات کانون پرورش‌فکری، میان کودکان و نوجوانان بسیار خریدار داشت. کتابفروشی‌های کانون برای خودشان برو بیایی داشتند و پر بود از بچه‌هایی که موقع خواندن، پروبالشان جان می‌گرفت برای پرواز کردن. آثار کانون، بین بچه‌ها شناخته شده بود و کیفیت مطلوبش، الگویی بود برای باقی ناشران حوزه کودک. اما امروز دیگر انتشارات کانون حرف اول را نمی‌زند. مرغک بیچاره کانون میان بچه‌ها غریب‌تر از این حرف‌هاست و کلک و پرش حسابی ریخته، حتی دیگر کم پیش می‌آید گذر دهه هشتادی‌ها و نودی‌ها به کانون بیفتد.


اگر چه حالا دیگر ناشران بسیار نام‌آشنایی پا به عرصه‌ی ادبیات کودک و نوجوان گذاشته‌اند و کتاب‌هایشان زبانزد عام و خاص است، اما این دلیلی برای ضعف و عقب‌گرد کانون محسوب نمی‌شود و این صحبت، توجیهی غیر پذیرفتنی است. البته برخی از مروجان کتاب هم معتقدند تمام آثار انتشارات کانون را نمی‌توان به یک چشم نگاه کرد و برخی از کتاب‌های تالیفی کانون در روزگاری که کتاب‌های تالیفی حوزه کودک از رقابت با کتاب‌های ترجمه عقب مانده‌اند، خوب از آب در آمده و قابلیت معرفی به کودکان را دارد، اما بسیار اندک‌شمارند و به سال‌های دور بر‌میگرند.


موضوع این گزارش بررسی میزان تاثیر تولیدات و فعالیت‌های کانون پرورش فکری بر فرایند کتابخوانی کودکان از نگاه غلامرضا امامی، نویسنده، مترجم و سرویراستار کودک و نوجوان است، کسی که دوره‌ای از زندگی‌اش را در کانون گذرانده و مدتی مدیریت انتشارات کانون پرورش فکری کودک و نوجوان را به عهده داشته است و تلاش کرده همه چیز در خدمت کیفیت باشد، اما حالا وقتی خاطرات کانون را مرور می‌کند این بیت شعر از شهریار که می‌گوید نازنینا! ما به ناز تو جوانی داده‌ایم، از خاطرش عبور می‌کند و افسوس می‌خورد.


غلامرضا امامی در حوزه‌ی بزرگسال نیز آثاری به‌یادماندنی چاپ کرده است که از آن جمله می‌توان به مصاحبه‌های اوریانا فالاچی با امام خمینی، مهندس بازرگان، قذافی و … اشاره کرد. ترجمه‌ی او از آثار غسان کنفانی، امبرتو اکو و فیروزه دوما نیز در پرونده‌ی فعالیت‌های ادبی و فرهنگی‌اش چشمگیر است. اثری از او با عنوان «آی ابراهیم» برنده‌ی جایزه‌ی شورای کتاب کودک و «عبادتی، چون تفکر» و «فرزند زمان خویشتن باش» هم برنده‌ی جایزه‌های جهانی در جشنواره ها‌ی لایپزیک و ژاپن شده اند. سه قصه‌ی امبرتو اکو به‌ترجمه‌ی او نیز در سال ۱۳۹۴ جایزه‌ی کتاب‌های برتر کودک و نوجوان را دریافت کرد. در ادامه، این گفتگو را باهم می‌خوانیم:


به نظر می‌رسد یکی از بخش‌های مهم کانون پرورش‌فکری کودکان و نوجوانان که در زمینه ادبیات کودکان و تربیت نویسندگان اثرگذار بوده، انتشارات است. شما در اوایل انقلاب و حتی قبل‌تر در انتشارات کانون فعالیت میکردید. عملکرد این روز‌های انتشارات با آن سال‌ها تا چه اندازه قابل مقایسه است؟ انتشارات کانون این روز‌ها در چه نقطه‌ای از دنیای ادبیات کودکان ایستاده؟


در این سال‌ها، بسیاری از افرادی که به سمت‌های مدیریتی بخش‌های گوناگون کانون منسوب شده‌اند، با نوشتن و اصول ادبیات کودک کاملا بیگانه بوده‌اند و حتی یک خط از آن‌ها در جایی منتشر نشده است. فقط مدام دستور می‌دهند چه کسی باشد یا نباشد. وقتی در فرایند تولید و انتشار آثار به نیاز کودکان توجهی نمی‌شود نمیتوانیم انتظار تاثیرگذاری داشته باشیم. زمانی مرغک کانون، امید کودکان و نوجوانان بود، کانون تنها به کتابخانه‌ها خلاصه نمی‌شد؛ فضایی برای ارائه فعالیت‌های گوناگون فرهنگی و هنری در جهت پرورش بچه‌ها بود.

ایده کانون کاملا بومی بود موضوعی که کانون را در کل جهان یگانه جلوه می‌داد و ما نمی‌توانستیم جایی شبیه مراکز کانون را در دیگر کشور‌ها پیدا کنیم. من سال‌ها در رم زندگی می‌کردم و تنها یک کتابخانه تخصصی برای کودکان وجود داشت و مشخصا با مراکز فرهنگی نظیر کانون مواجه نبودیم. اما امروز، بسیاری از مدیران نگاهشان به کانون، ابزاری است و حتی گاهی از کانون به عنوان ظرفیتی برای عرضه آثار انتشارات خودشان بهره می‌برند و کانون را به مرکزی برای فروش آثار دیگر ناشران تبدیل کرده‌اند.


تعدادی از آثار من که از سوی انتشارات کانون منتشر شده، این روز‌ها نایاب است و در بازار یافت نمی‌شود. این موضوع همیشه جای تعجب دارد که دوستان، از چاپ مجدد آثار انتشارات کانون سرباز زده‌اند و در ازای آن، برخی افراد از طریق برقراری قرارداد با کانون موظف شده‌اند کتاب ماه، فصل، سال کانون را تولید و داوری کنند. به گونه‌ای همه چیز در پیروی از سفارش‌نویسی است و زمانی که درباره نایاب بودن کتاب‌های کانون از آن‌ها سوال می‌پرسیم، کمبود بودجه را بهانه می‌کنند.


کانون در خاطرات ما دهه هفتادی‌ها نقش پررنگی دارد. آنجا بود که با کتاب‌خواندن انس گرفتیم، اما اکنون دیگر انگار از کانون خبری نیست، باور عمومی درباره کانون این موضوع را مشخص می‌کند؛ فکر می‌کنید چه شد که به اینجا رسیدیم؟


سرآغاز درد و بیماری مرغک کانون از آنجایی است که در این سال‌ها تنها به کمیت پرداخته شده و رفته رفته کیفیت به فراموشی سپرده شده است. کانون امروز سیطره کمیت است، این‌که به تعداد اعضای کانون و کتابخانه‌ها اضافه کنند فارغ از این که تا چه اندازه بر مطالعه کودکان اثرگذارند.

زمانی که انتشارات کانون تاسیس شد شرط اول کیفیت بود و بر جنبه‌های کیفی آثار ادبیات کودک و نوجوان تمرکز داشتیم. بهتر است اینگونه بگویم که در خلق آثار یک نگاه انسانی مبتنی بر فرهنگ بومی حاکم بود. شاید در سال بیش از ۱۰ کتاب منتشر نمی‌کردیم، اما این کتاب‌ها به عنوان الگو شناخته می‌شد. اکنون بسیاری از ناشرین کودک و نوجوان از لحاظ کیفیت از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پیشی گرفته‌اند و آثار کانون دیگر به عنوان الگو شناخته نمی‌شود.


اندکی سیر کانون پس از انقلاب را بررسی کنیم، مدیران چه نگاهی به کانون داشتند؟


دکتر فیض، نخستین مدیر کانون پس از انقلاب، کسی بود که به کوشش‌های فرهنگی کانون در گذشته با نگاهی احترام‌آمیز برخورد می‌کرد و با تندروی‌ها مخالف بود. پس از او دکتر کمال خرازی، مدیریت کانون را به دست گرفت و در این زمان، کانون به عنوان یک نهاد مستقل فراموش شد و زیر نظر آموزش‌وپرورش قرار گرفت. کانون از یک نهاد پوینده به یک نهاد وابسته تبدیل شد. کانون با هدف پرورش پا به عرصه گذاشت و باید به موازارت آموزش و پرورش، فراغت کودکان و نوجوان را سامان می‌داد، اما مشکل از نقطه‌ای آغاز شد که با جهل به گذشته‌ی کانون می‌نگریستند. از اینجا به بعد در هر دوره از مدیریت کانون سلیقه‌ها به جای ضابطه‌ها حکومت می‌کرد و چراغ کانون روز به روز کم‌سو‌تر شد.

فضای کانون آنقدر درگیر تنگ‌نظری‌ها شد که حتی دیگر تحمل عباس کیارستمی را نداشتند. عباس کیارستمی در ضمن بیان خاطراتش می‌گوید: «حقوق ما حتی از مستخدم‌ها کمتر بود.» روزی کیارستمی را در ایتالیا دیدم و به او گفتم: «خوشحال باش! نهنگ در اقیانوس به عمل می‌آید، خوب شد که از کانون بیرون آمدی ...»
کیارستمی در فضایی که کانون در اختیار او گذاشت فیلم‌ساز شد و در سطح جهانی درخشید و چه بسیار انسان‌هایی که به واسطه بسترسازی کانون به موقعیت‌های فرهنگی و ادبی دست یافتند.



حیف از آن رنج‌ها و زحمت‌ها. آن‌سال‌ها چه بعد و چه قبل از انقلاب با عشق و علاقه کار می‌کردیم. اما بعد‌ها پای افرادی که به کانون باز شد که از همه جا بی‌خبر بودند و صرفا کانون تبدیل شد به جایی برای نان درآوردن. متاسفم برای کانون و کسانی که دست از سر کانون و منافع شخصی خودشان برنمی‌داند. وضعیت امروز کانون شبیه ساعتی است که دنده‌هایش به درستی در جای خود قرار نگرفته‌اند. کانون باید نهاد مستقل باقی می‌ماند تا بتواند به وظایف اولیه‌اش عمل کند، بهتر است آموزش و پرورش فکری به حال مشکلات و نقایص خودش داشته باشد. کار کانون این نیست که به تعداد اعضا و مربی‌ها و ساختمان هایش اضافه کند بلکه وظیفه کانون توجه به استعداد‌هاست...


به نظر شما، کانون در دوران مدیریت فاضل نظری به کجا رسید؟ دستاوردش چه‌بود؟

فقط ساختمان ساختند؛ بدترین و فاجعه‌بارترین اتفاق که من شاهد آن بودم فروختن چاپخانه و واگذاری فروشگاه‌های کتاب کانون بود؛ این اقدام مثل این می‌ماند که ما ساختمانی را خراب کنیم و به فکر ساختن مجدد آن نباشیم. یک ویرانه بر جای بگذاریم و برویم. این دقیقاً سرنوشت امروز کانون است. سوال مشخص من این است که چرا چنین بلایی سر کانون آوردند و حالا مجبورند برای چاپ کتاب‌ها به چاپخانه‌های دیگر متوسل شوند؟


از طرفی دیگر، در گذشته، معلم نقاشی کانون کسانی بوده اند مثل محمدعلی بنی‌اسدی که امروزه جزو چند نقاش بزرگ ادبیات کودکان است یا مربی‌های موسیقی کانون کسانی بودند مثل حسین علیزاده و مجید درخشانی که هر کدام امروز، چهره‌های شاخص هنری و ادبی کشورند. اما اکنون خروجی کانون چه کسانی هستند؟ چه چهره‌های شاخصی را می‌توانیم نام ببریم؟


با این اوضاعی که از کانون می‌بینیم آیا میتواند به دوران اوج خود بازگردد یا عملا یک نهاد از دست رفته به حساب می‌آید؟


کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همچون رودی است که از سال‌های گذشته یعنی قبل از انقلاب به جریان درآمده است و حالا مقداری سنگ مقابل راهش قرار گرفته، سنگ‌هایی که مصداق جهل، تحجر، قدرت، باندبازی و رانت خواری است؛ این سنگ‌ها باید برداشته شوند. کانون ابزارش را دارد و با شایسته‌سالاری و توجه ویژه به نیاز کودکان می‌تواند به دوران اوج خودش و چه بسا پوینده‌تر از آن روز‌ها بازگردد. هر کودکی برای دیدن دوردست‌ها بر قلمدوش پدرش تکیه می‌کند؛ کانون نیز با تکیه بر قلمدوش گذشته خود می‌تواند عملکرد مفید‌تری داشته باشد به شرط اینکه باندبازی و رفیق بازی را کنار بگذارد.

منبع خبر: خبرگزاری دانشجو

اخبار مرتبط: کانون پرورش فکری به جایی برای نان درآوردن تبدیل شده است/ فاجعه فروش چاپخانه‌ها در مدیریت قبلی