مردی شبیه حرف‌هایش

بهترین بشارتی که با شنیدن خبر فوت استاد حکیمی به ذهن می‌رسد. عمری را سپری کرده باشی به آراسته‌ترین شکل ممکن. همان‌گونه که خدا می‌خواهد بدون این‌که لحظه‌ای از آن را به بطالت گذرانده باشی.

انگار خدا تو را آفریده که چراغ به دست، راه را نشان دیگران بدهی و زمانی که وقت رفتن می‌شود گویی خدا دستانش را گشوده تا تو را بغل گیرد و راضی باشد از زندگی‌ای که روی کره‌خاکی داشته‌ای. علامه حکیمی به سوی پروردگارش رفت و زمین از همیشه خالی‌تر شد، مردی که اندیشمند بود و فرزانه و به قول نفیسه رحمانی، یکی از نزدیکانش: همه عمر مثل حرف‌هایش زندگی کرد و نظریات و اندیشه‌هایش را عملا نشان همه داد.

کرونا دلیل فوت نبود

رحمانی درباره بیماری و فوت استاد حکیمی می‌گوید: تا خرداد امسال استاد تنها زندگی می‌کرد و همه امورات زندگی‌شان را طبق روال عادی انجام می‌دادند. خرداد به کرونا مبتلا و در بیمارستان بستری شدند. ایشان سابقه بیماری ریوی و قلبی داشتند و بعد از ابتلا به کرونا و درمان، این بیماری‌ها تشدید شد. به همین دلیل چند بار در بیمارستان بستری شدند. در آخرین دوره بستری متاسفانه یکشنبه شب فوت کردند. اما دلیل فوت ایشان کرونا نبود و برادرزاده استاد همان یکشنبه در کانال تلگرامی استاد این موضوع را یادآوری کرد.

موضع‌گیری شفاف

رحمانی درباره عدالتخواهی استاد حکیمی و این‌که با این تفکر بین متفکران و عموم مردم شناخته شده‌اند، می‌گوید: بهترین نمونه توجه ایشان به بحث عدالتخواهی در حوزه اجتماعی، جایزه جشنواره فارابی است که ایشان یکی از برگزیدگان این جشنواره بود و تصمیم داشتند از 50سال خدمت به علوم انسانی از استاد تقدیر کنند. اما استاد در جشنواره حضور پیدا نکرده و نامه‌ای که به صورت سرگشاده منتشر کردند، دلایل امتناعشان از جشنواره را بیان کرده که این جمله از آن نامه خیلی معروف شد: «از دو مفهوم انسان و انسانیت اولی در کوچه‌ها سرگردان است و دومی در کتاب‌ها. آری باید بکوشیم جامعه ما چنان نباشد که بتوان درباره‌اش اینها را گفت.» این نامه را می‌توان نشانه و نماد رفتار عملی استاد در حوزه عدالتخواهی و عدالت‌طلبی دانست که خیلی روشن مواضع خود را بیان کردند.

ساده‌زیستی خودخواسته

طی این سال‌ها همه کسانی که با استاد مراوده داشته و با ایشان رفت و آمد می‌کردند، درباره ساده‌زیستی ایشان گفته و نوشته‌اند.کتابی هست درباره زندگی و زمانه و کارنامه علامه حکیمی به نام «مرزبان توحید» که این ساده‌زیستن و پرهیز از تجملات و اشرافی‌گری را توضیح داده. ایشان یک میز کار معروفی دارند که عکسش موجود است. وقتی در خانه‌ای مستاجر بودند، میز کاری برای خودشان ساخته بودند؛ چند ردیف آجر به عنوان پایه‌های میز و صفحه‌ای که روی این آجرها گذاشته بودند. روزها و شب‌ها پشت این میز خودساخته می‌نشستند و به گردآوری الحیات و دیگر آثارشان مشغول می‌شدند. ساده‌زیستی خودخواسته، سبک زندگی بود برای نشان دادن عملی همه شعارها و آرمان‌هایی که درباره آن صحبت کرده و نوشته بودند. این ساده‌زیستی اثبات راه ایشان بود و این که هر چه به زبان می‌آوردند همان را زندگی می‌کردند.

برای همین هیچ‌وقت لازم نبود وقتی به رویکرد و روشی اعتراض داشتند یا آن را نقد می‌کردند چیزی از زندگی شخصی و شیوه زیست خود را مخفی کنند. آنقدر سالم و واقعی زندگی کردند که هیچ‌گاه واهمه‌ای نداشتند که شیوه زندگی خود را در معرض دید همگان قرار دهند. چه دوستان و چه منتقدانش که در حوزه‌های تئوریک و اندیشه با استاد هم‌نظر نبودند به تطابق گفتار و عمل علامه اذعان داشته و آن را یکی از وجوه بارز زندگی ایشان می‌دانند.

منها و به علاوه برای عدالت

فضای کلی تفکر استاد را می‌توان بر دو مفهوم خلاصه کرد؛ توحید و عدل. آقای حکیمی صاحب تفکر «منظر تفکیک» است و درکتاب‌های مختلف با این تفکر درباره عدالت اجتماعی نظریه‌پردازی کرده‌اند که از این میان می‌توان به کتاب‌های«150سال تلاش خونین» و «عقل سرخ » اشاره کرد. استاد در آثار و تالیفات خود همیشه به منهاها و اضافه‌ها توجه داشته‌اند.

ایشان وقتی درباره مباحث اجتماعی صحبت می‌کنند به این به‌اضافه‌ها و منهاها اشاره می‌کنند. وقتی وضعیت تراز جامعه اسلامی را توضیح می‌دهند از جامعه منهای فقر و منهای جهل صحبت می‌کنند همان‌گونه که جامعه به علاوه عدل و به علاوه آگاهی را تفسیر می‌کنند.

در این شرایط جامعه را جدا از حکومت ندانسته و به سهم حکومت هم اشاره می‌کنند و با همین به علاوه‌ها و منهاها حکومت اسلامی را تبیین کرده و سیستم سیاسی حاکم بر جامعه را نقد کرده و درباره آنها انذار می‌دهند. استاد در کتاب «حکومت اسلامی» مسیر روشنی از جامعه اسلامی و عدالتخواه را ارائه‌کرده‌اند.

حلقه خراسانی‌ها

رحمانی می‌گوید، آقای حکیمی برایمان تعریف می‌کرد روزی اخوان ثالث و استاد شفیعی کدکنی به دیدار استاد می‌روند، در یک زیرزمین استیجاری در خیابان فتحی شقاقی که 17سال آنجا زندگی کرده بودند. اخوان برای اولین بار ایشان را می‌بیند و از آنجا که هر سه خراسانی بودند،‌ پیوند محکمی بین آنها شکل می‌گیرد. اخوان با دیدن خانه آقای حکیمی که فرش آن یک موکت بوده، متعجب شده و از همان زمان ارادتمند استاد می‌شود و شعری از مجموعه ارغنون به نام سربدار امروز خراسان را به استاد تقدیم می‌کند. آقای حکیمی طبق وصیت دکتر شریعتی تنها کسی بوده که اجازه داشته بعد از فوت ایشان آثار دکتر را اصلاح کند یا در آنها دست ببرد. برخی به این وصیت شک کرده بودند اما احسان شریعتی، پسر دکتر در یادداشتی که منتشر کرد تایید کرد آقای حکیمی تنها وصی دکتر شریعتی برای اصلاح آثار ایشان بوده. استاد حکیمی بعد از فوت دکتر در اقدامی عملی یک جلسه با حضور متفکران مانند شهیدان بهشتی، مفتح و دیگران تشکیل می‌دهد اما در ادامه و در بحبوحه انقلاب دیگر امکان تشکیل جلسه میسر نمی‌شود. ایشان همیشه می‌گفتند آثار دکتر شریعتی انحرافی ندارد که لازم باشد، اصلاح شود.

گوشه‌گیر ولی پویا

یکی از شاگردان استاد حکیمی درباره گوشه‌گیری ایشان می‌گوید: علامه حکیمی در ظاهر منزوی بودند اما همچنان که از کتاب‌هایشان مشخص است این گوشه‌گیری از سر بی‌مسوولیتی یا فرار از جامعه نبود. ایشان از نظر فکری و عقیده‌ای، پیروی شعار علویان بودند که توحید و عدالت را در یک راستا و کنار هم می‌دانند. توحید خالص و قرآنی مدنظرشان مفهومی بود که از استادان خراسانی خودآموخته بودند. عدالت علوی و محمدی که باید در عمل آن را نشان داد، نه در شعار و حرف. انزوای خودخواسته ایشان پویا بوده نه منفعل و هر جا که احساس کرده‌اند باید نقد و اعتراض خود را علنی کنند این کار را انجام می‌داده‌اند و نمونه‌اش اعتراض به جشنواره فارابی.

طاهره آشیانی - روزنامه‌ نگار / روزنامه جام جم

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: مردی شبیه حرف‌هایش