مجید الهامی در گفتگو با علی کلائی: احساس می‌کنیم طرحی وجود دارد که خوزستان آبادی و عمران نبیند

    خانه  > slide, اقلیت های ملی, بهداشت و محیط زیست  >  مجید الهامی در گفتگو با علی کلائی: احساس می‌کنیم طرحی وجود دارد که خوزستان آبادی و عمران نبیند

  •  خبر اختصاصی
  •  تاریخ : ۱۴۰۰/۰۶/۱۱
  •  دسته : slide,اقلیت های ملی,بهداشت و محیط زیست
  •   لینک کوتاه :
  •  کد خبر : ۰۰۰۶۱۱۸۰۵
چاپ خبر

مجید الهامی در گفتگو با علی کلائی: احساس می‌کنیم طرحی وجود دارد که خوزستان آبادی و عمران نبیند

ماهنامه خط صلح – می‌‎گوید که به نظرش اصل مسئله‌سازی است. او چندین سد موجود بر روی رودخانه کارون را برای کنترل آب‌ نمی‌داند. به نظر او این “به نوعی انبارسازی و انتقال آب است.” ماهنامه خط صلح در این شماره با توجه به اعتراضات اخیر در استان خوزستان و مسئله آب و سدسازی‌ها در این استان، به سراغ مجید الهامی، فعال دیرپای سیاسی و مدنی در این استان می‌رود تا او از خانه‌اش در خوزستان ایران از سیاست‌هایی که تلاش می‌کند مردم خوزستان را از بقیه مردم ایران جدا کند، سدسازی‌ها و انتقال حق‌آبه خوزستان به استان‌های مرکزی ایران و خشک شدن استان و ستم تاریخی بر این مردم بگوید.

الهامی در گفتگو با خط صلح تاکید می‌کند که “بدترین نوع ستم این است که مردم استان را به حساب نمی‌آورند.” او  می‌گوید که رودخانه کارونی که زمانی در آن کشتیرانی می‌شد به رودی فصلی بدل شده که به کف رسیده است. وی در بخشی از این گفتگو به خط صلح می‌گوید که “یکی از بزرگان کتابی در رابطه با سیستان به نام “زمین سوخته” نوشته بود. وقتی این کتاب را به بنده هدیه داد، گفت فلانی آینده استان‌تان در غیاب نفت، سیستان است.” مجید الهامی تاکید می‌کند اگر در خوزستان مسائل “کاملا مورد رسیدگی و مدیریت قرار نگیرد، طرح‌های عمرانی ایجاد نشود، به وضعیت بیکاری توجه نشود و مردم خوزستان را جزوی از ایران ندانند و مشارکت ندهند، این وضعیت آتشی زیر خاکستر است و هرآن امکان شعله‌ور شدنش وجود دارد.”

مشروح گفتگوی ماهنامه خط صلح با مجید الهامی، فعال مدنی و سیاسی خوزستانی را در ذیل می‌خوانید:

خوزستان همیشه از پرآب‌ترین استان‌های ایران بوده است، اصلی‌ترین دلیلی که این منطقه از کشور امروز به این حال و روز افتاده چیست؟

براساس نقشه‌ها و سوابق قدیمی در ایران، استان خوزستان یکی از مراکز مهم و پرآب در فلات بی‌آب ایران بوده است. یعنی این استان با داشتن پنج رودخانه عظیم یعنی رودخانه‌های کرخه، دز، کارون، مارون و زهره که از هندیجان به سمت خلیج فارس می‌رود، پر آب بوده است. از طرف دیگر ارتفاع این استان از سطح دریا کم است و با کندن دو سه متر می‌توان به آب رسید. زمین هم در این استان مستعد است. اما وضعیت فعلی این استان دلائل متعددی دارد. سدسازی از ابتدا و در رژیم گذشته هم بوده و سدهایی مانند شهید عباسپور یا رضا شاه قبلی یا سد دز و یکی دو سد دیگر، باعث مهار رودخانه‌ها می‌شدند. از طرفی دیگر و با وجود صنایع کشاورزی مکانیزه آب‌بر مانند نیشکر، آب را به سمت کشاورزی بردند. ولی مهمترین مسئله‌ای که قبل و بعد از انقلاب بیشترین ضربه را زده، بردن آب از سرچشمه‌ها به مناطق مرکزی کویری ایران بوده است. مهم‌ترین آنها هم تونل زدن از سرچشمه رود کارون از تونل کوهرنگ در چهارمحال و بختیاری و انتقال این آب با لوله از سرچشمه به سمت کویر بود. سی و دو صنعت بزرگ فولاد، پتروشیمی و آهن در مرکز کشور است که با سیاست و مدیریت غلط و بدون مطالعه، چه در زمان شاه و چه پس از انقلاب در سمت و کنار دریا ساخته نشده‌اند. همه این صنایع هم آب بر هستند. صنایعی چون فولاد و پتروشیمی برای سرد شدن کوره‌ها آب می‌خواهند. بهترین نوع آب هم آب دریاست. کما اینکه در اکثر کشورهای جهان این صنایع را در کنار دریا درست می‌کنند که بتوانند آب را استفاده بکنند. شما در نظر بگیرید که این صنایع را به منطقه کویری و بی‌آب می‌برند. در شرایطی که مردم آن مناطق بدون آب هستند، کشاورزی‌های متعددی در آنجا ایجاد می‌شود. در لنجان اصفهان برای نمونه، هفت هزار هکتار برنج‌کاری، باغات و سبزه‌کاری وجود دارد. حتی معاونت رئیس جمهور در امور محیط زیست می‌گفت که فضای سبزی که در اصفهان است از شمال ایران بیشتر است. این‌ها همه آب می‌خواهند. آب هم از نزدیک‌ترین محل یعنی استان چهارمحال و بختیاری می‌آید که سرچشمه رودخانه کارون است. از سویی دیگر دستور آمده که برای مناطق بالاتر مانند قم از طرق سد دز تامین آب شود. از سویی دیگر برای مناطقی مانند اراک هم آب‌رسانی شده است. حتی طرحی بود که برای سمنان هم از خوزستان آب ببرند. این نگاه برای کرمان و یزد هم مطرح بود. صنایع ماشین‌سازی و آهن در کرمان آب‌بر است. از سویی هم در یزد که سابقه طولانی در تامین آب از طریق قنات برای کشاورزی و شرب دارد مقرر شده که برای صنایع و کارخانه‌هایی که آنجا ایجاد شده باید آب ببرند که منجر به دعوای شدیدی میان اصفهانی و یزدی‌ها شده است. منابع آب همه این‌ها از خوزستان تامین می‌شود. باید دوسوم حق‌آبه از سرچشمه‌های کوهرنگ یا همدان و الیگودرز به سمت خوزستان سرازیر شود. ولی این آب را به نوعی نگه می‌دارند تا به مراکز استان‌های مرکزی هدایت شود.

مسئله کمتر شدن نزولات آسمانی به دلیل تغییرات جوی مطرح است. مسئله سدهای زده شده هم است. گاها این سدها بیهوده و بدون مطالعه زده شده‌اند. تنها بر روی کارون پنج سد عظیم وجود دارد که اجازه نمی‌دهد که آب به پایین دست رودخانه برسد. آن‌هم در فضای گرمازده و کویری ایران که به راس‌الجدی نزدیک‌تر است. نه ماه سال آفتاب به مرکز و جنوب ایران می‌تابد. این انبار آب پشت سدها بخار می‌شوند. یعنی ما پشت سدها آب جمع می‌کنیم که تبخیر شود. هیچ استفاده بهینه‌ای از آن نمی‌کنیم. حتی برای برق هم از آن استفاده نمی‌کنیم. اگر بخواهند آب برای کشاورزی ببرند، باید به پایین دست بیاورند. بردن آب به بالادست و مناطق مرکزی برای هر امری شامل هزینه‌های سنگین برای انتقال آب است. آن‌هم با وجود کوه‌های مرکزی زاگرس و بام بلند کوه دنا که اجازه این کار را نمی‌دهد. در واقع پشت سدها دریاچه‌های بزرگی ایجاد می‌شود که آب به سمت خوزستان نیاید. این باعث بی‌آبی خوزستان است.

اینکه چرا این وضعیت وجود دارد، ما احساس می‌کنیم که طرحی وجود دارد که خوزستان آبادی و عمران نبیند و به زمینی خالی برای استخراج منابع زیرزمینی بدل شود. نمونه‌اش همین سد کرخه است که آب به سمت مناطق پایین‌دست نیاید. یکی از مناطق پایین‌دست، هورالعظیم است. به گفته معاونت محیط زیست رئیس جمهور (حسن روحانی) دستور داده شد که آب منطقه خشک شود تا چینی‌ها بتوانند از این حوزه بزرگ آزادگان، نفت استخراج کنند. چرا که چینی‌ها تکنولوژی استخراج نفت در مناطق باتلاقی و آبی را ندارد. چون چین تنها کشوری است که در این حوزه با ما همکاری می‌کند و با کشورهای دیگر مثل آمریکا و انگلستان ارتباطی نداریم، باعث شدند که هورالعظیم را خشک کنند و آب پشت سد بماند. یعنی هم وضعیت طبیعی، هم وضعیت دست‌ساز انسانی، هم قصد و غرض‌ها باعث شده استان خوزستان بی‌آب شود.

من در شهر اهواز متولد شدم و رشد کردم و در تمام سال‌های عمرم، روزانه یکی دو بار رودخانه کارون را ملاقات می‌کنم. رودخانه کارونی که زمانی مسیر کشتیرانی و پیاده کردن کالا بود. زمانی این رود تا شانزده متر عمق پیدا می‌کرد و دارای آب فراوانی بود. ولی الان کار به جایی رسیده که رودی به این عظمت که میلیون‌ها سال جاری بود به کف رسیده و حالت رودی فصلی را پیدا کرده است. از طرفی آبی که در رودخانه است بیشتر فاضلاب و پساب‌های کارخانه‌های نیشکر است که بوی مشمئز کننده‌ای دارد و باعث ایجاد امراض و بیماری‌های متعددی است. بیشتر هم فاضلاب شهری است که به رودخانه برگشت داده می‌شود و متاسفانه فکر می‌کنیم که رودخانه آب دارد. اگر الان به لب رودخانه نزدیک بشوید، بوی مشمئز کننده به مشامتان می‌رسد. اینها عللی است که خوزستان بی‌آب شده است.

مشکلاتی که در حوزه سدسازی و مسئله آب در استان خوزستان داریم و شما آنها را برشمردید به چه زمانی برمیگردد؟ آیا مشکلات متعلق به سیاست‌گذاری‌ها و عملکردها در سی و اندی سال اخیر پس از جنگ هشت ساله است یا سیاست‌گذاری‌های پیش از انقلاب در رژیم گذشته؟

پیش از انقلاب هم مشکلات وجود داشته. پس از کودتا علیه دولت دکتر مصدق در سال‌های ۳۲ و ۳۳ تصمیم گرفته شد که آب رودخانه کارون به مرکز ایران متمایل بشود. البته این موضوع مسکوت ماند. پس از این هم که ذوب‌آهن اصفهان تاسیس شد (در سال ۱۳۴۶) باز همین اشارات وجود داشت و اولین کلنگ‌ها را هم همان موقع زدند که از تونل کوهرنگ به اصفهان آب منتقل شود و آب مورد نیاز ذوب‌آهن تامین شود. این امر با انقلاب بهمن‌ ۵۷ تا حدودی مسکوت ماند. زمان جنگ هم اتفاقی نیافتد. این مسئله از زمان دولت سازندگی آقای هاشمی رفسنجانی کلید خورد. خود آقای رفسنجانی متعلق به مرکز ایران و یک منطقه بی‌آب بود و از سویی دیگر هم وزرا و معاونین و مدیران کل دولت او هم از افراد منتخب این مناطق (اصفهان، کرمان و یزد) بودند. این ترکیب موجب شد که اجماعی به وجود بیاید که این طرح‌های مسکوت قدیمی که البته از زمان صفویه هم مطرح بوده دوباره راه‌اندازی بشود و آب از کارون برای مسائلی چون کشاورزی و ذوب‌آهن به اسم شرب مردم آورده شود. کسی در خوزستان مخالف این نیست که مردم هموطن ما در مناطق مرکزی کشور آب شرب داشته باشند. ولی به شرطی که آب شیرین کارون که در دنیا خاص است، برای شرب و زندگی مردم برسد نه اینکه به سمت کارخانه‌ها هدایت بشود و این وضعیت اتفاق بیافتد. در دولت آقای رفسنجانی تاسیسات مهم فولاد، پتروشیمی، آهن و ماشین‌سازی ایجاد شد. همه این‌ها هم احتیاج به آب داشتند. پس طرح این توسعه در دوران آقای رفسنجانی شروع شد و در دوران آقای خاتمی هم ادامه پیدا کرد. وزرا و مدیرکل‌ها همان‌ها بودند و تغییری در بینش نسبت به قبل به وجود نیامد و این مسئله ادامه پیدا کرد. پایه سدسازی و انتقال آب در دولت آقای رفسنجانی گذاشته شد. آقای خاتمی ادامه‌دهنده این راه بود و در دولت احمدی‌نژاد هم همین مسئله پیگیری شد. تا به امروز هم همین سیاست‌گذاری و بینش وجود دارد. اکثر وزرا در حوزه آب و شهرسازی متعلق به همین مناطق مرکزی هستند. به نظر من این طرح استراتژیکی است که آب از منطقه خوزستان به مرکز کشور برای صنایع مختلف منتقل بشود. چه کسی گفته است که در کاشان ماشین سازی درست بکنند و در اردکان کارخانه فولاد؟ این طرح‌های صنعتی باید در مکان لازم خودشان تاسیس بشوند. جایی که آب داشته باشد. بهترین مناطق هم به نظر من که می‌تواند توسعه کشور را به وجود بیاورد مناطق کنار خلیج‌فارس و دریای عمان است که الان شهرهایشان از نداشتن آب آشامیدنی در مضیقه‌اند. می‌توانند با بردن این کارخانه‌ها به نزدیک دریاها، این شهرها را توسعه بدهند. ولی متاسفانه این کار در مرکز کشور اتفاق می‌افتد و یک مهاجرت بزرگی از سوی روستاها و شهرهای پیرامونی به این مرکز به وجود می‌آید و خودش هم بدل به معضلی می‌شود.

در دوران روحانی هم این مسئله عملیاتی‌تر و سریع‌تر شد و هم مسئله بی‌آبی خوزستان در دوران آقای روحانی کلید زده شد و به وضعیت امروز در‌آمد.

سدسازی مدافعینی دارد که از کنترل آب و سیلاب‌ها سخن می‌گویند. آیا مشکل در استان خوزستان از نگاه شما اصل سدسازی‌هاست و یا جانمایی سدها؟

سدهای قبلی سرجای خودشان خوب هستند و تا حدودی مطالعه شده‌اند. اما سد گتوند با عدم مطالعه انجام شده است. اما به نظر من اصل مسئله سدسازی است. اینکه شما بر رودخانه‌ای به آن عظمت چندین سد می‌زنید، این مسئله دیگر برای کنترل آبها نیست. این به نوعی انبارسازی و انتقال آب است. آب کارون در استان خوزستان مگر همین‌طور هدر می‌شده؟ خیر. در امور کشاورزی و حوزه‌های دیگر استفاده می‌شد. اینکه آب شیرین را به مرکز ایران می‌برند، برای شرب است یا کشاورزی؟ اگر برای کشاورزی است که بیهوده کاری است. یعنی عدم مطالعه است. جنگ قرن بیست و یکم، جنگ آب است.

این سدها خصوصا آن‌هایی که قبل از انقلاب ساخته شدند با مطالعه دقیق معاونت‌های برنامه‌ریزی ساخته شده‌اند. اما سدهای بعد از انقلاب بیشتر رونمایی از آن مطالعات پیشین با دخالت نقطه نظرات افراد ذینفع بوده که تا به نفع افرادی خاص و مالکیت‌هایی خاص باشند. سدسازی‌ها پس از انقلاب عموما نمی‌توانند توجیه اقتصادی هم داشته باشند. عرض کردم که این آب پشت دریاچه سد را می‌خواهیم چه بکنیم؟ کدام طرح بزرگ کشاورزی، صنعتی یا آب‌رسانی به شهرهای بزرگ برای شرب انجام شده است؟ آبی که از کارون به سمت ذوب‌آهن اصفهان، باغات و بخشی هم به سمت یزد می‌رود، برای مردم نمی‌رود. اعتراض مردم اصفهان و یزد هم همین است. این سدها اصلا توجیه اقتصادی ندارند و بیشتر هدر دادن سرمایه ملی هستند. چه در بخش اقتصادی و ساخت‌و‌ساز و چه استفاده‌های بعدی از آنها. سوال این‌جاست که آیا زدن سد باید به این قیمت باشد که استان بزرگی که مرکز کشاورزی بوده و جلگه‌اش بر اساس مطالعات و در صورت کشاورزی و آب درست می‌تواند پانصد میلیون انسان را تغذیه کند و مشاغل فراوانی به وجود بیاورد به این روز بیافتد؟ خوزستان یکی از قطب‌های کشاورزی ایران است. جنوب عراق مرکز نخلستان جهان و صادر‌کننده خرما بوده و خرما هم محصولی استراتژیک است. حال اگر پس از سقوط دولت صدام حسین، مناطق نخلستانی خرمشهر و آبادان که از قدیم رقابت شانه به شانه با جنوب عراق داشتند پرورش می‌یافتند، نمی‌توانستیم یکی از اصلی‌ترین صادرکنندگان خرما به عنوان محصول غیرنفتی، در کنار محصولات کشاورزی باشیم؟ اما متاسفانه علاوه بر اینکه از این صنعت حمایتی نشد و آب نیامد، با ایجاد سد گتوند، ما آب شور را به آن سمت هدایت کردیم.

یعنی به نظر شما این سدها هیچ کمکی به بهبود وضعیت مردم در استان خوزستان نکرده‌اند؟

عرض کردم که بعضی از این سدها مانند سدهای دزفول و شهید عباسپور و … که قبلا زده شده‌اند توانستند آبهایی که به سمت خوزستان می‌آمده و باعث سیلاب‌ها می‌شده را کنترل کنند. الان هم من مخالفتی با سد ندارم. ولی می‌گویم که سد را جوری به وجود بیاورند که موجب بی‌آبی خوزستان نشوند. یعنی بگذارند که حق‌آبه خوزستان بیاید. ولی مگر رودخانه‌ای مثل کارون چند سد می‌خواهد؟ رودخانه‌های مشابه و بزرگ‌تر در جهان این‌قدر سد ندارند. چند سد باید بر روی رودخانه‌ای در این اندازه زده شود و نگذاریم که آب به مناطق جلگه‌ای برسد؟ سد بزنند. ولی آب به این مردم برسد. مردم آب شور و آب گنداب نخورند. ما در خوزستان داریم آب می‌خریم. آبی که در لوله‌ها هم برای مردم می‌آید حتی برای شست‌و‌شو و پخت‌و‌پز هم غیرقابل استفاده است. هم شور است و هم گنداب. آیا مردم خوزستان این حق را ندارند که آب سالم داشته باشند و برای خرید آب مجبور نباشند هزینه کنند؟

بسیاری از فعالان محیط زیست در خوزستان سد گتوند را بلای جان کشاورزی و محیط زیست در خوزستان می‌دانند. به نظر شما مسئول فاجعه سد گتوند چه کسانی هستند؟

این سد قبل از انقلاب مطالعه شده بود که زده بشود. آن شرکت مشاوره‌ای که با مدیریت و برنامه مشاوره می‌کرد اعلام کرده بود که بر اساس اسنادی که منتشر شده، سد باید بیست کیلومتر بالاتر از جایی که ساخته شده ساخته بشود. زمانی که طرح این سد مطرح شد، هنوز طرح‌های سه و چهار کارون ایجاد نشده بود. می‌خواستند با این سد، آبی که بعد از سد شهید عباسپور و سد قدیم مسجد سلیمان به این سمت سرازیر می‌شود را برای کشت و صنعت شوشتر هدایت کنند. متاسفانه بعد از انقلاب این سد با وجود سدهای جدید کلید خورد که ایجاد بشود. ابتدای ساخت همه این سدها در دولت آقای رفسنجانی و وزرای آن موقع عمرانی و اقتصادی ایران بود.

اما وقتی که شروع به مطالعه برای ساخت سد گتوند شد، یک قدرت‌نمایی میان نمایندگان و اهالی در آنجا ایجاد شد. پیمانکار سد گتوند قرارگاه خاتم‌الانبیاء بود. در آنجا میان کسانی که در دولت و مجلس، منطقه کوهستان و منطقه جلگه را نمایندگی می‌کردند درگیری به وجود آمد که مثلا اگر سد به سمت منطقه کوهستانی برود در ید قدرت لُرها قرار می‌گیرد و اگر به سمت شوشتر بیاید به نفع شوشتری‌هاست. چرا که تمام تامینات سد با ما می‌شود. این نوعی جنگ محلی بود. ولی اصل مسئله طرحی بود که در وزارتخانه‌های مربوطه و کمیسیون به قرارگاه خاتم‌الانبیاء داده شد و آن کار را خراب کرد. اینکه این سد را در جایی که نباید بزنند. یعنی یک پایه بی‌اساس، یک خانه‌خرابی درست می‌کند. آن اختلاف محلی موجب می‌شود که سد در منطقه نمک‌زار زده شود. یعنی در کوهستانی از نمک که هیچ کاری نمی‌توانی بکنی. مدیر این پروژه هم کسی بود که اخیرا برای ریاست‌جمهوری اقدام کرده بود. سد را این‌ها بر روی پایه‌های نمکی زدند. به مدیر پروژه از قرارگاه خاتم هم اعلام شد که شما دارید سد را روی نمک می‌زنید. متخصصین هم اصرار کردند. ولی هسته تصمیم‌گیر مسئله گوشش به این حرفها بدهکار نبود و به خواسته‌اش عمل کرد. در دوران آقای خاتمی به او هم اعلام شد که این سد دارد در منطقه نمکی ساخته می‌شود. ولی متاسفانه گوش نکرد. وزیر آقای خاتمی هم آقای حبیب‌الله بی‌طرف اصلاح‌طلب بود که از دید مردم خوزستان و کارشناسان، کسی بود که به این مسئله دامن زد و فکرش برای مردم این منطقه نبود. این‌ها گفته شد. ولی متاسفانه ترتیب اثری داده نشد. زمانی که در دولت آقای احمدی‌نژاد مسئله افتتاح این سد مطرح شد، در آن موقع متوجه شدند که اگر سد آب‌گیری شود، آن کوه نمک در آن حل می‌شود. اما از طرف آن مرکز ساخت (قرارگاه خاتم‌الانبیاء) اشاره شد که ما می‌توانیم با یک تور حفاظت شده جلوی این مسئله را بگیریم. اما شما چطور با تورهای حفاظتی می‌توانید جلوی حل‌شدن نمک در آب را بگیرید؟ وقتی سد گتوند آبگیری شد، دریاچه‌ای از نمک همانند دریاچه ارومیه به وجود آمد. بعدها وقتی می‌خواهید بخشی از این آب را برای کشاورزی رها سازی کنید متوجه می‌شوید که آب برای کشت نیشکر، کشت برنج، گندم، جو، نخل، باغات و صیفی کاری های خوزستان که سابقه‌ای طولانی برای این مردم داشته، حتی آبی که برای احشام و حیوانات استفاده می‌شد، شور است. حیوانات و احشام آب شور را نمی‌توانند شرب کنند و به ذائقه‌شان نمی‌خورد. همین آب شور به منطقه جنوب غربی رسید و نخلستان‌ها را نابود کرد و یک میلیون و پانصد هزار نفر نخل را سوزاند. یعنی مسئله‌ای که می‌توانست قطب درآمدزایی برای ما باشد با طرحی نابجا و بچه گانه نابود شد و این امکان استراتژیک را از دست ما گرفت.

سوالی که پیش می‌آید این است که چرا این همه اتفاقات برای استان خوزستان می‌افتد؟ دلیلش چیست؟

از قدیم و حتی از دوره رضاشاه این نگاه بود که استان خوزستان آنچنان توسعه نیابد. در زمان رضاشاه استان خوزستان دست انگلیسی‌ها بود. اسم حاکمیت مرکز در استان وجود داشت. ولی اداره استان دست انگلیسی‌ها بود. در قراردادهایی که آن موقع وجود داشت که بعدها در دولت مصدق عدم اجرای مفاد این قراردادها یکی از پارامترهایی بود که دولت انگلیس محکوم شد، گفته شده بود که شرکت نفت ایران و انگلستان باید به عمران استان برسد. شهرسازی، آسفالت‌سازی، خانه‌سازی، این‌ها همه دست انگلستان بود. در دوران رضاشاه و محمدرضاشاه تا دولت دکتر محمد مصدق، استان خوزستان جزوی از مایملک ایران نبوده است. به طور رسمی شاید اسم استان خوزستان شد. ولی مدیریت و سلطه نیروی انگلیسی و شرکت نفتی چنان بود که حتی تعویض مدیران و استانداران هم با صلاحدید مدیران شرکت نفت اتفاق می‌افتاد. در سطح کشور هم تغییر وزرا بعضا با صلاحدید شرکت نفت و انگلیسی‌ها و روس‌ها و بقیه انجام می‌شد. نکته دیگر این است که استان خوزستان از ابتدا استانی عرب‌‌نشین بوده. اسم این استان تا قبل از سال ۱۳۱۳ در تقسیمات دوران قاجاری به دلیل عرب‌نشین بودن عربستان نامیده می‌شد. تمام اسناد و مدارک و سفرنامه های خارجی‌ها و حتی نمایندگان دولت قاجار که به استان می‌آمدند، به این استان عربستان می‌گفتند. به همین خاطر از همان زمان رضا شاه زیاد به این مردم توجهی نمی‌کردند؛ و آنها را جزوی از مردم ایران نمی‌دانستند. طرح‌های عمرانی هم اگر در خرمشهر و اهواز انجام می‌شد، از سوی انگلیسی‌ها بود.

از دوران ملی شدن صنعت نفت و دولت دکتر محمد مصدق نگاه به استان خوزستان یک نگاه ملی شد و استان خوزستان را جزوی از کشور به حساب آوردند. طرح‌های عمرانی هم در استان خوزستان به‌خصوص در دولت مصدق در این استان شروع شد. در آن دولت یکی از استاندارهای قوی را به این استان گسیل کردند که در جلسات دولت هم شرکت می‌کرد. این استان این‌قدر برای دولت محمد مصدق مهم بود و به آن رسیدگی شد. بعد از دولت مصدق هم با توجه به سیطره دولت مرکزی بر این استان طرح‌های عمرانی انجام می‌شد. در حوزه عمرانی و صنایع هم مشاوره‌ها را شرکت‌های خارجی می‌دادند. همین‌ها استان خوزستان را بهترین منطقه برای طرح نیشکر انتخاب کردند. همچنین در خصوص مسئله نفت، چون خارجی‌ها در این استان زیاد بودند، دولت مرکزی مجبور بود برای این افرادی که برای خدمات شرکت نفتی می‌آیند خدماتی ارائه بدهد. یکی از این‌ها مسئله شهرسازی و ایجاد مراکز صنعتی و تفریحی بود. خرمشهر از زمان قاجار مرکز صادرات و واردات بود. اسکله‌های بزرگی در آنجا زده شد و کشتی‌های باری برای بردن نفت از جاهای مختلف می‌آمدند. انگلیسی‌ها پالایشگاه بزرگی در آنجا زدند و به نوعی یک زندگی مدرن غربی در استان خوزستان به وجود آمد. چون مردم با مدرنیته و دنیای غرب آشنا شده بودند، فشارها بر دولت مرکزی وارد می‌آمد که این دولت به این استان رسیدگی کند. این استان هم‌طراز با تهران عمل می‌کرد. خیلی از مردم ایران در آن زمان آرزویشان این بود که به استان خوزستان سفر کرده و در اینجا زندگی و کار کنند. در همین راستا طرح‌های عمرانی بزرگی در اینجا شکل گرفت. به وضعیت شهرسازی رسیدگی شد. مناطق خوبی را به وجود آوردند. آب و هوای خود استان هم مستعد بود. همه این‌ها را در کنار هم قرار بدهید. این روند تا زمان جنگ ایران و عراق ادامه پیدا می‌کند.

جنگ، خانمان برانداز استان خوزستان است.  یعنی در دورانی که رشد و اوج تمدنی استان خوزستان در مواجه با دنیای غرب است و بالاترین سطح زندگی در میان استان‌های کشور برای خوزستان بوده، استان به یکباره میدان جنگ می‌شود. مردم هم تخلیه می‌شوند و به سمت شرق استان رفته و یا از استان خارج شده و در اقصی نقاط ایران منتشر می‌شوند. جنگ تا شهر اهواز هم پیش می‌آید. این مسئله موجب می‌شود که در وضعیت جنگی هیچ‌گونه طرح عمرانی در استان عملیاتی نشود. این روند تا پایان جنگ ادامه پیدا می‌کند. وقتی جنگ تمام شد، در نامه‌ای که بعدها آقای احمدی‌نژاد منتشر می‌کند، مشخص می‌شود که طرحی در شورای امنیت ملی تصویب شده که هیچ‌گونه طرح عمرانی و توسعه‌ای برای منطقه غرب و جنوب غربی استان در دستور کار نباشد و بیشتر توجه به مرکز کشور بشود. شرق استان هم استعداد توسعه را نداشت. ولی همین طرح نه‌تنها برای غرب و جنوب غرب استان خوزستان که برای کل استان خوزستان اعمال شد. این طرح عدم توسعه استان خوزستان در دوران آقای رفسنجانی اتفاق می‌افتد و موجب می‌شود که در استان خوزستان هیچ صنعت و توسعه‌یافتگی به وجود نیاید. چرا که فکر می‌کردند اگر ما با عراق جنگیدیم و احتمال جنگ‌های بعدی است، دیگر در استان خوزستان طرح عمرانی نباید به وجود بیاید. اگر این‌طور باشد که دیگر آلمان و فرانسه هم نباید در استان‌های مرزی‌شان طرح‌های صنعتی و عمرانی به وجود بیاورند! این فکر نازل وضعیتی را به وجود آورد که منطقه خوزستان به بیابانی تبدیل شد. بیکاری را به حد اعلا رساند که یکی از اصلی‌ترین پارامترهای عدم امنیت در استان خوزستان شد. جوانان خوزستانی را به حاشیه‌ها راند و به بزهکاری کشاند.

در دولت آقای خاتمی هم نامه‌ای به امضای رئیس دفترش آقای ابطحی رسیده بود و باز احمدی‌نژاد آن را در سفری به استان طرح کرد مبنی بر اینکه یک مهاجرت جمعیتی از سایر نقاط کشور به استان خوزستان انجام بشود و بافت جمعیت استان تغییر کند. در استان خوزستان به غیر از عرب‌ها اقوام دیگری هم هستند که به مرکز و آن نگاه پان‌ی که وجود دارد، نزدیک‌ترند. پس این تغییر بافت برای کل استان نبوده است. بلکه برای تغییر بافت مردم عرب استان خوزستان بوده است. این طرح در دوره رضاشاه هم بوده که عرب‌ها را از این منطقه به سمت مناطق مرکزی تهجیر کنند. تهجیر با مهاجرت فرق می‌کند. مهاجرت خواست خود انسان است. ولی تهجیر یعنی مهاجرت با فشار و اجباری است که امکانات ندهند و فرد را مجبور کنند مهاجرت کند. این وضعیت از زمان رضاشاه بوده است. پس از انقلاب در دولت آقای رفسنجانی کلید خورد و در دولت آقای خاتمی عملیاتی شد که با آوردن این دو میلیون نفر، عرب‌های خوزستان را تحت فشار قرار بدهند.

کدام دو میلیون؟

دو میلیون نفر از مناطق مرکزی و سایر نقاط ایران. اینکه دو میلیون نفر را به منطقه خوزستان هدایت بکنند و در این استان تغییر بافتی را به وجود بیاورند. نشانه‌های این را ما دیده‌ایم. از زمان آقای خاتمی و اواخر دولت رفسنجانی این نشانه‌ها را دیده‌ایم. جمعیت زیادی را از هموطنانمان از مناطق آذربایجان، مناطق مرکزی مانند اصفهان و فارس و حتی از خراسان دیده‌ایم که به سمت خوزستان آمده‌اند. در استخدام رسمی شرکت‌ها و دولت‌ها دیده‌ایم که مردم بومی و جوانان بیکار منطقه را استخدام نمی‌کنند. ولی نیرویی از خارج از استان با فاصله هزار کیلومتری استخدام می‌کنند. در ایجاد مشاغل آزاد و کارگاه‌ها و کارخانه‌هایی که در این استان تاسیس می‌شود، برای افراد غیربومی تسهیلات مناسبی در نظر می‌گیرند. ولی برای مردم بومی کارشکنی می‌شود. اکثریت پیمانکاران در استان خوزستان، خوزستانی نیستند.

این وضعیت به وجود آمده که در استان علاوه بر اینکه طرح عمرانی نشود، موانعی هم به وجود بیاید تا بتواند این مردم را مستاصل کند. یکی از بزرگان کتابی در رابطه با سیستان به نام “زمین سوخته” نوشته بود. وقتی این کتاب را به بنده هدیه داد، گفت فلانی آینده استان‌تان در غیاب نفت، سیستان است. یعنی این پیشبینی‌ها هم می‌شود. یعنی ما تا زمانی در این استان حیات داریم که نفت وجود دارد. یعنی عدم وجود طرح‌های عمرانی و عدم رسیدگی به جمعیت در این استان وجود دارد.

در طول صد سال گذشته که استانی به نام استان خوزستان در مناسبات اداری به وجود آمد، به غیر از یکی دو نفر، تمام استانداران انتخاب شده از مرکز غیربومی بودند. این غیربومی‌ها به غیر از تعداد خیلی کم که به انگشتان یک دست هم نمی‌رسد، استانداران ضعیف و نالایقی بودند. یا استاندارانی بودند که نگاهشان به مناطقی بود که خودشان به آنها مربوط بودند. اکثرا هم از اصفهان می‌آیند. وقتی هم که یک استاندار بومی انتخاب می‌کنند که این بهانه را از مردم استان بگیرند، نمی‌آیند فردی کاردان و کارشناس و مدیری قوی و زبردست را انتخاب کنند. بلکه ضعیف‌ترین فردی که در استان حتی به عنوان کارمند استانداری هم نباید انتخاب شود، با لابی‌گری استاندار می‌شود و پس از سال‌ها این استان را به نابودی می‌کشاند.

مهمترین مشکلات امروز در بروز اعتراضات گسترده مردمی در خوستان را چه عواملی می‌دانید؟

این اعتراضات اکثرا به دلیل همین مواردی است که برشمردم. این اعتراضات خلع‌الساعه نیستند. بلکه مسائل انباشته شده‌ای هستند. بارها از طریق مسالمت‌آمیز، از طریق مطبوعات، نوشته‌ها، ارتباطاتی که با بعضی از مدیران بوده عنوان شده که استان خوزستان محتاج رسیدگی و مدیریت کلان و قوی است. من حدود سال ۸۳ مقاله‌ای نوشتم و در یکی از این نشریات محلی چاپ شد. به نام “بیکاری و امنیت استان”. من در آنجا قید کرده بودم که بیکاری در بین جوانان استان چنان رشد یافته و از حد نصاب گذشته که عاملی برای عدم امنیت در استان شده است. مدیرمسئول آن مجله را خواستند که چرا این مقاله چاپ و نوشته شده! وقتی بیکاری به حد بالایی می‌رسد، ناامنی و بزهکاری به وجود می‌آید. از طرفی وقتی شما این آب را قطع می‌کنید و کشاورزی مردم را از بین می‌برید، و حیات این مردم، خصوصا پیرامون هور و رودخانه‌ها که کشاورز هستند را از بین می‌برید، این مردم برای ادامه حیات خود دستاویز دیگری را پیدا می‌کنند که یکی از نمونه‌هایش مهاجرت به شهرهای کوچک و بزرگ و قرار گرفتن در حاشیه این شهرهاست. همین قرار گرفتن در حاشیه شهرها خود عاملی است که به بزهکاری و خلافکاری و کارهایی که امنیت جامعه را تهدید می‌کند می‌رسد. به استان رسیدگی نمی‌شود. طرح‌های عمرانی در آن نیست. اما در کوره دهات‌های اطراف و اکناف کشور طرح‌های عمرانی بزرگی ایجاد می‌شود. استان به حالتی رسیده که من وقتی به قدیم نگاه می‌کنم، می‌بینم که در استان شهرهایی مثل آبادان، اهواز و خرمشهر داشتم که با شهرهای بزرگ غربی مطابقت می‌کردند، اما امروز به کوره‌دهی بدل شده‌اند. خرمشهر دروازه مدرنیته ایران با جهان و تجارت و بازرگانی الان یک کوره‌ده است. وقتی آن جوان و اهالی آنجا این وضعیت را می‌بینند، می‌گویند که عاملش عدم مدیریت است. اجحافات و تبعیض‌هایی است که می‌شود. این‌ها روز اول با زبان خوش، با مقاله، از طریق ان‌جی‌اوها، سایت‌ها، اعتراض مسالمت‌آمیز مسئله‌شان را مطرح می‌کنند. ولی هیچ توجهی به آن نمی‌شود. در جریان آب غیزانیه، این همه سروصدا شد و معاونت و مدیرکل و وزیر و رئیس امنیت ملی آمدند. قرار شد در عرض دو هفته آب به همه این مناطق برسد. ۷۲۰ روستا بود. این روستاها در کنار یونیت‌های شرکت نفت هستند که آب تصفیه درجه یک دارند. اما این روستاها آب ندارند. می‌بینیم که پس از سه سال، آب به این منطقه نرسیده است. در اعتراضات سال ۱۳۹۸ مردم ماهشهر و بهبهان و اهواز و آبادان و … به این اجحافات اعتراض می‌کنند و آنطور جواب می‌گیرند، خب این‌ها همه انباشته می‌شوند. تا زمانی که فرصتی برای اعتراضات مهیا شود. فرصت بی‌آبی و بی‌برقی در امسال این انباشت را به حد نهایت رساند و ترکاند. از طرفی می‌بینند که اجحافات در منطقه‌ای به این بزرگی که آب مال این منطقه است به این صورت می‌شود که گاومیش‌ها، احشام و کشاورزی نابود می‌شود. ولی در کنارش آب را به اصفهان می‌برند. کلید اعتراضات هم از همینجا زده شد. مردم اصفهان هم نمی‌دانم خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه، زیر پل سی و سه پل پایکوبی کردند. خب جوان خوزستانی که بی آب است و علت‌ها را هم به لحاظ تاریخی می‌داند کجاست، به خیابان می‌آید. اینجا دیگر مسئله اتنیکی نیست. مسئله حیات است. می‌بیند که حیات خودش و خانواده‌اش در معرض خطر هستند. نتیجتا مردم بلند می‌شوند و اعتراض می‌کنند. چرا که می‌بینند به صورت عمدی دارند این استان را به مرز نابودی می‌رسانند. دنیای ما امروزه دنیای الکترونیک، اینترنت و ماهواره‌هاست. مثل سابق هم نیست که اسناد مهروموم بشوند و بعد از قرن‌ها بفهمیم چه اتفاقی افتاده است. الان به راحتی ممکن است که به اسناد دسترسی پیدا کرد. یا اگر رقابتی درون سازمانی به وجود بیاید، اسناد منتشر می‌شود و مشخص می‌شود که این مشکلات ناشی از صرف عدم مدیریت نیست. بلکه طرح‌هایی است که حیات استان خوزستان، به‌خصوص منطقه غرب و جنوب غرب آن را تهدید به مرگ و نابودی می‌کند. این است که مردم خوزستان در اولین گشایش برای ابراز وجود اعتراض می‌کنند. اعتراضات هم همه از اول مسالمت‌آمیز بودند. این نیروی مقابل است که با سرکوبگری‌اش اعتراضات را به سمت خشونت سوق می‌دهد. اما چیزی که در این اعتراضات برای ما تازگی داشت و مهم است و باید مورد مطالعه قرار بگیرد، این بود که این اعتراضات برای اولین بار متعلق به همه مردم خوزستان و جوانان این استان بود. نمی‌توانیم تفکیکی میان عرب یا لر یا تعلق به قومیت دیگر قائل بشویم. همه مردم خوزستان یک‌دست و یک‌صدا در مقابل این وضعیت اعتراض کردند. در این اعتراضات هیچ‌گونه خشونتی از سوی مردم ابراز نشد. جوانان هم به این نتیجه رسیده‌اند که در مقابل زور خشونت به کار نبرند. اما همین رفتار جوانان هم سرکوب می‌شود.

بدترین ستم در حق خوزستان را چه می‌دانید؟

بدترین نوع ستم این است که مردم استان را به حساب نمی‌آورند. این مسئله هم در بین دولت‌مردان و هم در بین اپوزسیون ما وجود دارد. اینکه ما در اینجا مردم عرب‌زبان نداریم. وقتی به این مردم می‌گویید عرب‌زبان، به آنها توهین می‌کنید. این مردم عرب هستند. اصالتاً هم عرب هستند. متعلق به قومیت عرب هستند. نژاد انسان تقسیم بر قومیت‌ها، طوایف و قبایل می‌شود. بهترین برخورد امروز هم همان رویکرد شهروندی است. ولی متاسفانه با توجه به تمام اجحافات و عدم توسعه‌یافتگی که در رویکرد کلان در مملکت وجود دارد، ما هنوز به نقطه ای نرسیده‌ایم که همه مردم به عنوان شهروند رسیده و قلمداد شوند. به همین خاطر است که مردم در هویت قومیتی و عشایری خود مانده‌اند. برای همین هم وقتی به مردم عرب می‌گویید عرب زبان، به آنها توهین می‌کنید. همچنین این نوعی جداسازی است. بارها در صداوسیما وقتی می‌خواستند تجمع مردم ایران را نشان بدهند، بخش عربی را در تصاویر نمی‌آوردند. اعتراض شد و بعد مجبور شدند اول به عنوان جنوبی و جدیداً با شکل و شمایل عربی نشان بدهند. وقتی مردم را به عنوان عرب زبان می‌بینید، طرح های عمرانی هم که ایجاد نمی‌شود، به نوعی این مردم را بخشی از این مملکت به حساب نمی‌آورید و این‌ها عامل مهمی است برای اینکه مردم خوزستان خود را جزوی از ایران و مردم ایران ندانند. می‌گویند وقتی صاحبخانه ما را نمی‌خواهد، ما چه دلیلی داریم که خودمان را وصل کنیم؟

روزها از اعتراضات خوزستان گذشته است. سدهایی باز شده‌اند. گفتند که با باز شدن سدها آب به استان آمده است. آیا اتفاق خاصی افتاده است؟ فکر می‌کنید برای آینده نزدیک چه پیش‌بینی‌ای می‌شود کرد؟

آب را باز کردند. ولی این آب که باز شده سهمیه پائیزی و زمستانی استان است. کم‌آبی در پیش خواهیم داشت. بارندگی به آن صورت نخواهیم داشت که بخواهد ذخایر آبی منطقه را تامین بکند. الان مناطق شمالی رودخانه در استان چهارمحال و بختیاری که زمانی کوهی از برف بود، خشک شده است. این ذخیره پائیزه است. سوال این‌جاست که به نیاز آب در فردا چه جوابی می‌خواهند بدهند؟ این‌ها طرح‌های کوتاه‌مدت است. اینکه مردم اعتراض نمی‌کنند، بخشی به هوای گرم برمی‌گردد. بخشی به بیداد ویروس کرونا و انتشارش در تجمع‌ها برمی‌گردد. همچنین قول‌هایی هم از سوی مجموعه رهبری و آقای رئیسی داده شده است. مسئله جابجایی دولت هم وجود دارد. از طرفی هم مردم عشایری که اعتراض می‌کنند، بعضاً گوش به فرمان روسای قبایل‌شان هستند. در اینجا هم روسای قبایل را خواستند و در ملاقاتی با معاون آقای روحانی و دبیر شورای امنیت ملی، شمخانی، که خودش اصالتاً عرب است، از آنها خواستند که این مسئله را ساکت کنند. اکثر این روسای قبایل هم تحت فرمان هستند. مردم فعلا سکوت کرده‌اند تا ببینند که چه روی می‌دهد. اما اگر مسئله کاملا مورد رسیدگی و مدیریت قرار نگیرد، طرح‌های عمرانی ایجاد نشود، به وضعیت بیکاری توجه نشود و مردم خوزستان را جزوی از ایران ندانند و مشارکت ندهند، این وضعیت آتشی زیر خاکستر است و هرآن امکان شعله‌ور شدنش وجود دارد.

با سپاس از وقتی که در اختیار خط صلح قرار دادید.

مطالب مرتـبط

    • دستکم ۴ تجمع اعتراضی برگزار شد
    • معوقات مزدی و بیمه‌ای کارگران در سه واحد صنفی
    • هفته ای که گذشت؛ نگاهی به گزارشات محیط زیستی در ایران
    • دستکم دو تجمع اعتراضی برگزار شد
    • اعتراضات بهبهان؛ آزادی ۲ شهروند، همزمان با تداوم بازداشت ۱۱ تن دیگر

برچسب ها: آب اعتراضات خوزستان بحران آب خط صلح خوزستان سدسازی سدسازی و نابودی منابع آب شماره 124 ماهنامه خط صلح

بدون نظر

نظر بگذارید

منبع خبر: هرانا

اخبار مرتبط: مجید الهامی در گفتگو با علی کلائی: احساس می‌کنیم طرحی وجود دارد که خوزستان آبادی و عمران نبیند