بحران افغانستان: بودوباش پناهجویان در اردوگاههای آمریکایی
- سام فرزانه
- بیبیسی، واشنگتن
تصویر حامد و توییت انتقادی او از وضعیت غذای اردوگاه فورت بلیس
حامد احمدی، پناهجوی افغانی که حالا در آمریکاست، عکسی از ظرف غذایش در حساب توییتری خود منتشر کرده بود و زیر آن نوشته بود که «قصد شکایت» ندارد اما این همه چیزی است که از شب تا صبح برای خوردن در اختیار دارد. دو تکه کوچک فیله مرغ، کمی نان و دو پر طالبی و کمتر از آن هندوانه. توییت او به انگلیسی بود و خیلی زود بسیاری به آن واکنش منفی نشان دادند.
او در توییت خود نوشته بود که جان پناهجویان [در آمریکا] در خطر نیست اما زندگی آنها در این اردوگاهها (کمپها) چندان راحت و خوشایند نیست.
حالا دهها هزار نفر از پناهجویان افغان در اردوگاههای آمریکاییها زندگی میکنند. روزهای آنها بیشتر به انتظار برای پایان رسیدن دوره کارهای اداری میگذرد. با تمام شدن دوره کارهای اداری، آنها میتوانند وارد جامعه آمریکا شوند. اردوگاههای آمریکاییها تازه تاسیس هستند و هنوز برای پذیرایی از این همه پناهجو آمادگی کامل ندارند.
توضیح تصویر،سه نمونه از غذاهای اردوگاه فورت پیکت
حامد در اردوگاهی در منطقه مرزی دو ایالت تگزاس و نیومکزیکو ساکن شده است. پناهجوی دیگری که در پایگاهی در ایالت ویرجینیا است گزارش مشابهی از وضعیت بود و باش پناهجویان ارائه میکند.
گروهی از کاربران توییتر وظیفه خود دانستند تا با حامد همدلی کنند و جواب منتقدان تندروی او را بدهند. این گروه به او خوشآمد گفتند و چند نفری پیشنهاد دادند وقت بیرون آمدن از اردوگاه حاضرند او را به رستوران دعوت کنند. یکی از منتقدان او زنی از اعضای حزب جمهوریخواه آمریکا در ایالت نوادا بود که به او پیشنهاد کرده بود «به افغانستان بازگردد». زن دیگری از اعضای همین حزب در ویرجینیا هم مقایسهای کرده بود بین غذایی که او در اختیار دارد و سفره خالی کهنهسربازان بیخانمان آمریکایی.
حامد میگوید که از دور با وضعیت فرهنگی آمریکا آشنایی داشته و ناسزاها و تهدیدهایی که شنیده برایش «سخت» بود اما «غیرقابل انتظار» نبود. تهدیدها هم او را نترساند. چون میگوید که داخل اردوگاه جایش امن است: «بیشتر از این که مرا ترسو و فراری میگفتند اذیت میشدم».
«آمدن من ناشی از ترس نیست، بیشتر ناشی از ناچاری است.» حامد میگوید که حتی فرصتی برای خداحافظی درست با مادرش را هم نداشته است: «مادرم تاکید کرد که کولهپشتیات را بگیر و فورا راه بیفت. فرصت برای فکر کردن و تصمیم گرفتن نداشتم. با یک تماس باید خود را به فرودگاه میرساندم.»
مقامهای اردوگاه اما تصمیم گرفتند جور دیگری با توییت حامد برخورد کنند: «چند روز بعد من را پیدا کردند و اول از من تشکر کردند و بعد از من خواستند که با آنها همکاری کنم. تا انتقادها را به آنها برسانم که بتوانند در کیفیت غذا و نظم ساعات غذا بیشتر توجه کنند». او و هفت داوطلب (رضاکار) دیگر حالا به مسئولان این اردوگاه کمک میکنند. نتیجه این همکاری اینکه وضع به «اندازه قابل توجهی» بهتر شده است: «حالا اگر کسی بخواهد میتواند دو بار در هر وعده غذا بگیرد.»
فروش الکل به افغانها ممنوع
دکان کوچکی در اردوگاه آنها هست که افغانها میتوانند سیگار یا مایحتاج دیگرشان را از آنجا بخرند. معمولا صفی طولانی جلوی این دکان تشکیل میشود. افراد باید حدود نیم ساعت تا یک ساعت در آنجا منتظر نوبتشان بمانند.
توضیح تصویر،توضیحی که در دکان اردوگاه فورت پیکت درباره فروش الکل نوشته شده است
رها، نام مستعار یکی از زنان پناهجوی افغان است که در اردوگاه «فورت پیکت» است. در آنجا هم دکان کوچکی برای خرید دارند. این فروشگاه در اصل برای سربازان و کارمندان این پایگاه ارتش است. در آنجا آبجو و شراب هم میفروشند اما نه به افغانها. متنی در آنجا گذاشته شده که روی آن نوشته شده است: «برای مهمانهای افغانی ما نمیتوانیم که بیر (آبجو)، شراب و بعضی اجناسی که مربوط به قوای نظامی آمریکا میشود، به فروش برسانیم. متشکر»
رستوران هم به افغانها ساندویچهایی با گوشت خوک نمیفروشد.
گاهی بعد از چند ساعت صرف وقت برای گرفتن غذا، چیز زیادی به آنها که در انتهای صف بودند نمیرسد. در این مواقع میتوانند به رستوران بروند.
توضیح تصویر،نمونهای از میانوعدههایی که در اردوگاه فورت پیکت میدهند
به جز وعدههای اصلی غذا که بابت آن پولی نمیپردازند، در این اردوگاه به پناهجویان میانوعدههایی هم به رایگان داده میشود. در بستهها، هم میوه پیدا میشود، هم نوشیدنیهای گازدار، هم بیسکوییت و هم تنقلات دیگر. رها میگوید: «گاهی اطفال و بعضی مردم هستند که چندباره در صف میروند و کسی ردشان نمیکند.»
غذاخوری فورت پیکت، در روزهای اول، هر غذا را با کارد و چنگالهای پلاستیکی به پناهجویان میداد اما حالا قاشق هم به این بستهبندی اضافه شده است.
توزیع لباس؛ از شال خبری نیست
در اردوگاهها به پناهجوها لباس داده میشود. رها میگوید که لباسها «دقیقا اندازه هرکسی نیست. گاهی دخترها لباسهایی که بهشان میرسد را با هم عوض میکنند.»
لباسها بیشتر تیشرت، شلوار و بلوز هستند. گاهی کفش و دمپایی هم میدهند. رها در بستههایی که دیده، خبری از لباس زیر نبوده است. زنها هم لباسهایی مثل دامن یا شال نمیگیرند. آنها که محجبه هستند باید همان شالهایی را که از افغانستان با خود آوردهاند تمام مدت به سر کنند.
اگر کسی لباس اضافه داشته باشد میتواند آنها را بدهد تا برایش بشویند. اگر فوری بخواهد لباسهایش شسته شود یا باید پول داده و از ماشینهای لباسشویی آنجا استفاده کند یا آنکه با پودر دستی لباسش را بشوید. پودر شستوشوی دستی حالا چند روزی است که به اقلام بهداشتی اضافه شده است.
توضیح تصویر،نمونهای از یکی از بستههای مواد بهداشتی که به پناهجوها داده میشود
اقلام بهداشتی در بستهبندی ارائه میشود و این طور که رها شنیده اینها بستههایی هستند که خیرین آنها را تهیه کردهاند.
زندگی همگانی با خانوادههای دیگر زیر یک سقف، این بخشهای مهاجرت را برای زنان افغان سختتر کردهاست. بعضی برای آنکه حداقلی از فضای خصوصی خود را داشته باشند، ملحفهای را دور تختخوابشان میپیچند.
تختخوابها دو طبقه هستند. شانزده تا از آنها را در هر طبقه گذاشتهاند. هر طبقه هم چهار سرویس توالت و حمام دارد. مردان و زنان مجرد جدا از بقیه زندگی میکنند.
بازی با سربازان
اطفال در محوطه اردوگاه بازی میکنند. گاهی با خودشان و گاهی با سربازان آمریکایی. گروهی از سربازان آمریکایی چه زن و چه مرد، گاهی با مردان جوان افغان همبازی میشوند. فوتبال و گاهی والیبال بازی میکنند.
چند تایی اسباب بازی هم به کودکان داده شده است. رها میگوید: «اطفال خیلی از کار بزرگترها سر در نمیآورند، میدوند و بازی میکنند و خوشحال در صفها میایستند. به سربازان «های» (Hi) میگویند و از خوشی مشت میزنند.»
زندگی در خیمه
حامد میگوید که در اردوگاه «فورت بلیس»، پناهجویان در خیمه (چادر) زندگیکنند. هوای این خیمهها به کمک دستگاههای تهویه خنک است. حدود پنجاه نفر در هر کدام از این چادرها زندگی میکند. او میگوید شاید نود درصد از ساکنان این اردوگاه در خیمهها زندگی کنند.
در این خیمهها برای خواب پناهجویان، تختهای تاشو گذاشتهاند.
چندتایی هم اتاق هست که به خانوادهها اختصاص داده شده است. حدودا پانزده نفر در هر کدام از این اتاقها زندگی میکند.
فورت بلیس در منطقه بیابانی واقع شده است. در میان هزاران نفر پناهجویی که در این پایگاه هستند شایع شده که مار و عقرب هم در آنجا دیده شده است. به جز آن حشراتی مثل سوسک، ملخ و جیرجیرک هم به وفور در آنجا پیدا میشوند.
«هر روز همهچیز دارد بهتر میشود» حامد میگوید که به نظر او آمریکاییها در حال تلاش هستند تا زندگی در اردوگاهها بهتر شود: «دولت آمریکا برای این حالت اصلا آماده نبود و زیرساخت آماده نداشت. همه چیز همزمان با آوردن پناهجویان ساخته شد.» همهچیزی که او از آن نام میبرد، شامل روندهای اجرایی، محل اسکان و شیوه تهیه غذا هم میشود.
مهاجرت با فرصت کافی
آن چیزی که به چشم حامد آمده، این است که پناهجویان بیش از همه چیز نگران آینده خود هستند. «مردم در اینجا کمی سردرگم هستند و نمیدانند بعد از اینکه از کمپ بیرون شدند، چه قرار است اتفاق بیفتد. مردم میترسند که حمایت نشوند و نتوانند به زودی در جامعه آمریکا ادغام شوند و درآمد داشته باشند و زندگی جدیدشان را شروع کنند.»
خود حامد قرار بود برای تحصیل به آمریکا بیاید. در آستانه گرفتن بورسیه هم هست. اما با روی کار آمدن طالبان، او هم مثل بسیاری که با نهادهای آمریکایی کار میکردند احساس کرد که جانش در خطر است و باید راهی شود.
رها هم قصد داشت برای تحصیل به آمریکا بیاید. امتحان زبان داده بود و با یک استاد دانشگاه در حال مکاتبه بود که بتواند جایی در سیستم دانشگاهی آمریکا برای خود پیدا کند. میگوید: «دوست داشتم با حالت عادی از افغانستان خارج شوم.»
"میشرمم"
رها در کابل زندگی و کار میکرد. چند ماهی بود که اتومبیل (موتر) شخصی خریده بود و «شغل و درآمد خوبی» داشت. اما بازآمدن طالبان او را مجبور به ترک افغانستان کرد: «هیچوقت فکر نمیکردم روزی برسد برای یک بطری آب در صف بایستم و یا از گرفتن یک تیشرت اینقدر خوشحال شوم.»
توضیح تصویر،زنان افغان، روزهایشان را به قصه کردن درباره خانوادهها و آنها که پشت سر جا ماندهاند میگذرانند
در محوطهی باز اردوگاه امکان دسترسی به اینترنت فراهم است. کیفیت اینترنت در آنجا آنقدری خوب است که رها بتواند از اخبار روز مطلع شود: «از شما چه پنهان، تصاویر زنان کشورم را این روزها میبینم، جوانان را، پیران را، همه و همه را که چه شجاعانه به خیابانها میروند و چشم در چشم طالب فریاد میزنند. و من چه کردم؟ فقط فرار کردم. میشرمم از خودم.»
رها احساس میکند که از دوستانش جدا افتاده است. فکر میکند با آنها که در افغانستان ماندهاند نمیتواند درباره مشکلات خود در اردوگاه پناهندگان قصه کند. کسانی که ماندند و با خطر دست و پنجه نرم کرده و زیر بار فشار گرانی و کمبودها دارند خم میشوند. او در پاسخی طولانی به تصمیم خود برای مهاجرت شک میکند: «شاید تصمیم عجولانه گرفتم.» چندتایی از دوستانش را در فرودگاه کابل دیده بود. از چندتایی هم خبر دارد که به کشورهای دیگر رسیدهاند. از گروهی هم بیخبر است: «مثل صحرای محشر، هر کی جان خودش را برداشت و رفت.»
روزهای اردوگاه طولانی است و شبهایش هم به همین ترتیب. آدم در ذهنش با خودش گلاویز میشود. «هنوز فکر میکنم همه این قصهها که تمام شد بر میگردیم خانه. به اتاق خودم و پیش مادرم.» رها میگوید: «وای که چقدر قصه دارم برایش.» اول از همه هم میخواهد برای مادرش قصه کند که چقدر دلش برای او تنگ شده است.
منبع خبر: بی بی سی فارسی
اخبار مرتبط: بحران افغانستان: بودوباش پناهجویان در اردوگاههای آمریکایی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران