هنر و فرهنگ هفته؛ مانیفست نوحه‌خوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند

هنر و فرهنگ هفته؛ مانیفست نوحه‌خوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند
بی بی سی فارسی
هنر و فرهنگ هفته؛ مانیفست نوحه‌خوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند
  • مسعود بهنود
  • روزنامه‌نگار
۱۰ دقیقه پیش

هفته غمناکی بود، اهل شعر و ادب، موسیقی، نمایش، سینما، نقاشی، همه یکصدا بودند با مردم افغانستان و به ویژه محصوران دره پنجشیر. اما اصولگرایان حامی دولت روز به روز به امارت اسلامی طالبان نزدیک‌تر می شوند. حتی دعوت مدیر روزنامه کیهان از اصلاح‌طلبان برای حضور در دره پنجشیر، جز افزودن بر لعن و طعن طنزپردازان حاصلی نیافت.

اینک همزمان با روزهای کم صدایی که در افغانستان می‌گذرد و حتی تعیین نام رییس دولت و وزیران طالبان نیز تحرکی به آن نداد، فضای سیاسی ایران نیز در سکوت نسبی می‌گذرد. یک همصدایی درونی در سکوت دو دولت اتفاق افتاده است. چندان که خبرها حاکی است که عبدالکریمی‌های دانشگاه کابل هم اگر نگریخته باشند، نامه اخراج در انتظارشان هست. هنرمندان ایرانی هم نگرانی‌هایشان کم از افغان‌ها نیست. هنرمندان ایرانی به خصوص دختران بازیگر، نیز نگران آینده و کار خودند. گرچه دختران هنرمند کابل، دو روزی در خیابان دیده شدند.

با این همه سومین هفته شهریور، چند نمایش روی صحنه بود، چند فیلم با استقبال مردم روبرو بود. بیشترین توجه در تئاتر نثار "در انتظار گودو" شد، در میان فیلم‌ها درخت گردو با بازی درخشان پیمان معادی که قصه تکان دهنده بمب‌های شیمیایی صدام حسین را به میدان آورده، از همه پرفروش‌ترست.

در دنیای کتاب، وزیر جدید ارشاد وعده داده که در تغییر مقامات عجله نکند. پس عجب نیست اگر بیگانه آلبر کامو با ترجمه لیلی گلستان توسط نشر مرکز به چاپ چهلم رسید. امری که کمیاب است، آن هم در مورد کتابی که چند ترجمه دیگر هم از آن منتشر شده است.

منبع تصویر، Kargadan

توضیح تصویر،

در حسرت عاشقی

"می‌بوسمت در بین طالب‌ها، نمی‌ترسی"

مجتبی احمدی در شماره این هفته مجله کرگدن که به افغانستان هم توجه بسیار دارد، گزارشی خوب ساخته است درباره ادبیات معاصر افغانستان، شجاعت شاعران در سرودن درد و زخم و عشق.

به نوشته این گزارشگر شعر افغانستان دراین چند دهه، پا به‌ پای درد‌های آن سرزمین زیبای زخمی آمده است؛ گاهی پرشور و امیدآفرین زیسته است، و گاهی خسته وغمگین زیسته است. زنده‌یاد عبدالقاهر عاصی ۳۳ سال پیش درکابل سروده بود: "شب را گریستیم،‌ سحر را گریستیم/ ما گام گام سفررا گریستیم/ وقتی که می‌زدند سپیدارباغ را/ ما یک‌ به یک صدای تبر را گریستیم / دست و دهان بسته به فریاد آمدیم/ یعنی که خون جگر را گریستیم.."

و اردیبهشت همین امسال بود که در یک انفجار، چندین کودک بی‌پناه وبی‌گناه رفتند و سیدضیاء قامسی با استقبال از شعر عاصی سرود: "گاهی پدر شدیم و پسر را گریستیم/ گاهی پسر شدیم و پدر را گریستیم/ هر روز و شب، درست چهل سال می‌شود/ ساعات تلخ پخش خبر را گریستیم.

و اما عشق، رامین مظهر سروده: از فردا نمی‌ترسی/ می‌بوسمت دربین طالب‌ها، نمی‌ترسی/ می‌بوسمت درگوشه مسجد، نمی‌لرزی/ در بین عطر وحشی سنجد... نمی‌لرزی/ می‌بوسمت در بین بغض و سوگواری‌ها/ می‌بوسی‌ام در دار و گیر انتحاری‌ها// تو مومن استی و نمازت بوسه‌هایت ست/ تو فرق داری،اعتراضت بوسه‌هایت است// در بین زخم و خون و تاول‌ها، بگیر ازلب/ در بین شلیک مسلسل‌ها بگیر ازلب.

منبع تصویر، N.Tadayoun

توضیح تصویر،

همدستی سرمایه‌داری و مرگ

تحولات جدید فرهنگی

درد دل غمگین اهل هنر و قلم گاه به دریدن گریبان‌ها توام می‌شود. چنان که سردبیر هفته نامه کرگدن در شروع شماره‌ای که با زحمت بسیار روی میزها رفته نوشته: تحریمی که بدان گرفتاریم، منحصر به اقتصاد و سیاست نیست. چون نیک بنگری، تحریم‌‌های فرهنگی و عقیدتی شدیدتر و غلیظ‌‌تر به اجرا درآمده‌اند و درمی‌آیند. اگر از سر نیاز و زیرکی توانسته‌ایم در دورزدن "اکونومیک سنکشن" مهارتی ستودنی پیدا کنیم، در امور "کالچرال" دور که نزده‌ایم هیچ، خود بر ضخامت و بلندی دیوارهاش افزوده‌ایم.

به نوشته علی میرفتاح برخی از مقامات اگرچه مداوما برای بازکردن راه‌های بسته اقتصادی می‌کوشند و هیچ تلاشی را برای رفع تحریمی‌ها فرو نمی‌گذارند، اما به فرهنگ و هنر که می‌رسند، از تحریم استقبال می‌کنند، یعنی اندک روزنه‌های باقی‌مانده را نیز به دست خود گل می‌گیرند، زورشان برسد، پای هر فیلم و عکس و کتاب غربی را قلم می‌کنند که به این‌جا نرسد.

ایران، روزنامه دولت از نخستین روزهای تحولات جدید نام‌های جدیدی به‌جای تکنوکرات‌ها و متخصصین گرفت. ۱۵ماه بعد از نزول اجلال ویروس جانگیر و جهانگیر کرونا، نام‌های تازه‌ای به جای کارشناسان سیاست خارجی و اقتصاد و تحولات جامعه‌شناختی نشستند. مقاله ابوذر نامی از صنف نوحه‌خوان در روزنامه دولت، نشانه تحول تازه بود.

ابوذر بیوکافی در اولین مقاله خود در اولین هفته انتشار روزنامه ایران نوشته است: یکی از موضوعات جدی برپایی هیأت‌های عزاداری اباعبدالله الحسین در محرم بحث حکمرانی هیأت است. طبق استانداردهای دنیا ما ۶ شاخصه داریم که در بحران‌های حاکمیت تصمیم‌گیری می‌کند و وقتی سیستم حاکمیت و ساختارهای آن در جامعه به سمت شبکه‌ها برود و آنها بتوانند تأثیر بگذارند، بنابراین نیاز است که بین مردم و حاکمیت یک جریان و شبکه میانی تشکیل شود تا مفاهیم بلند خود را با نیازهای مردم همسو کنند و در یک مسیر دوطرفه تصمیم درست اتخاذ شود.

مقاله روزنامه دولت حکایت دارد که: در کرونا چون بحث ما مدیریت مناسک دینی است و مناسک دینی بر اساس ساختارهای بانک جهانی نمی‌گنجد، بنابراین مقام معظم رهبری شاخص‌های حکمرانی دینی را می‌شمارند که شش تای آن به جریان کرونا و مدیریت مناسک دینی سازگاری دارد.

نویسنده در توصیف مقام و موقع نوحه خوانان نوشته: جامعه متدین ما یکسری عناصر تأثیرگذار دارند و آن هم مداح و سخنران و مسئول هیأت‌ها هستند و آن سو هم روشنفکران و جامعه علمی است که این دو طیف باهم بر سر موضوعاتی درگیرند. تعارضی که اکنون به وجود آمده این است که هیأتی‌ها می‌گویند روضه امام حسین دارالشفاست و کسی در آن کرونا نمی‌گیرد و اهل علم می‌گویند که این حرف‌ها نیست.

منبع تصویر، Kargadan

توضیح تصویر،

روی جلد شماره جدید کرگدن

افغانستان قربانی کیست؟

درخبرست چند گروه فیلمبرداری که تهیه فیلم مستند برای سیمای جمهوری اسلامی را در نظر داشتند از همان روزهای نخست تسلط طالبان راهی افغانستان شده‌اند و ساخته‌هایشان به آن‌ها صفت تطهیر طالبان داده، حتی کسانی در طالبان به همین عنوانشان می‌خوانند. برخی نشریات هم از ابتدا در مخالفت با طالبان نوشته‌اند. چنان که روزنامه سازندگی، همزمان با اعلام اسامی وزیران طالبان، از "کابینه وحشت" خبر داد.

روزنامه‌های دولتی و نزدیک به جناح اصولگرا، خبرنگارانی را به کابل و هرات فرستاده‌اند که با استقبال طالبان روبرو شده‌اند. اما نشریات مستقل یا اصلاح طلب همچنان به انعکاس نظر مردم و همدلیشان با مردم (به ویژه زنان) افغان با احتیاط ادامه می‌دهند. اما در فضای اجتماعی کماکان فضا باز است و تحلیلگران بی‌پروا نظر خود را بیان می‌کنند.

احمد زیدآبادی در کانال تلگرام خویش نوشته: واقعیت این است که در شرایط حاضر از جمهوری اسلامی کار خاصی علیه طالبان برنمی‌آید. بنابراین مشخص نیست که منتقدان و مخالفان سیاست جمهوری اسلامی در افغانستان، چه نوع عملی را از آن مطالبه می‌کنند. طبعاً حمایت لفظی خشک و خالی از "جبهه مقاومت" که از میزان توانایی، نیرو و گستردگی آن اطلاع دقیقی در دست نیست، نه کمکی به آن جبهه می‌کند نه سبب رضایت منتقدان می‌شود و نه مورد تحمل دائمی طالبان است!

این تحلیلگر تاکید کرده که: منتقدان قاعدتاً باید نوعی اقدام عملی را مد نظر داشته باشند. اقدام عملی می‌تواند شامل ارسال کمک‌های مالی یا تسلیحاتی به "جبهه مقاومت" باشد، اما چنین اقدامی با توجه به جغرافیای افغانستان نه فقط عملی نیست بلکه به مثابه اعلان جنگ به طالبان است.

"قصه‌ای دیگر ساختند"

مهدی یزدانی خرم در ستون خود نوشته: این روزها احمد مسعود و یاران‌اش قصه‌ تازه‌ای ساختند و از روز گذشته توانستند شهرهای بسیاری را علیه بزدل‌های متعفن بشورانند. نمی‌دانم در کوتاه‌ مدت و با توجه به حناق غرب و موضع نامشخص ایران که انگار هنوز تصمیم قطعی نگرفته با این وحوش چه کند، چه اتفاقی خواهد افتاد اما حرکتی که تاجیکستان در حمایت از مسعود نشان داد من را یاد پیوندهای فرهنگی بسیار عمیقی انداخت که انگار بسیاری فراموش‌اش کرده‌ بودند.

نویسنده رمان "سرخ سیاه" تاکید کرده: باید با ط.ا‌.ل.ب ساخت اما به نظرم جو عمومی، معادلات را به هم زده. مسعودِ جوان هم استراتژیست خوبی بوده با دست خالی، هم از ظرفیت‌های تاریخی و فرهنگی‌ای که در این منطقه‌ گسترده غبارآلود شده به خوبی استفاده کرده. در عین‌حال در کشوری چون افغانستان که معمولن قومیت بر ملیت می‌چربیده از "ملیت" سخن گفته و برای من که همیشه خواننده‌ مسائل افغانستان بوده‌ام این اتفاق بسیار مهمی‌ست.

در ادامه نوشته یزدانی خرم آمده: چه دوستان خوش‌شان بیاید چه نه، در منطقه یک مرد و جریان کاریزماتیک متولد شده که خارج از قواعد جهان کانالیزه‌شده‌ این چند دهه عمل کرده و نکته‌ مهم در این است که او سیاست‌مداری و جنگ را با هم پیش برده.

"منافع"

عباس عبدی نوشت: موضع (جمهوری اسلامی) ایران در برابر طالبان یک نکته مثبت داشت و این که نشان داد همه ادعاهای ارزشی دروغ بود و فقط منافع مهم است.

به نوشته این جامعه‌شناس: ایراد اصلی به این سیاست نیز در تشخیص نادرست این منافع است والا کسی معترض نیست که چرا اینجا ارزش‌ها را زیر پا گذاشته‌اند؟

"دالان کمک"

عمادالدین باقی از دیدگاه حقوق بشری می‌نگرد که نوشته: ایدئولوژی طالبان نه با منشور حقوق بشر که حتی با حداقل‌های حقوق‌بشر هم هیچ سازگاری ندارد، چگونه می‌توان انتظار داشت که رفتاری انسانی داشته باشند. تثبیت قدرت طالبان، تثبیت تروریسم در منطقه است.

به نظر این فعال بشردوستی: امروز خط مقاومت، در پنجشیر است. راه رهایی از تروریسم در منطقه از پنجشیر می‌گذرد. قهرمانان پنجشیر نیازی به مداخله نظامی دولت‌های ایران و کشور دیگری ندارند فقط باید مورد حمایت معنوی و داوطلبانه قرار گیرند، باید کمپین حمایت بشر دوستانه از پنجشیر راه بیفتد. قوانین بین‌المللی حکم می‌کند که دالان کمک‌های بشردوستانه به پنجشیر که در محاصره وحشیانه طالبان است گشوده شود ولو به قهر (در صورتی که طالبان ممانعت کنند).

"ما در کنج عافیتیم"

علی ورامینی در مقاله‌ای در اعتماد سوی دیگر ماجرا را دیده و نوشته: حتی دروغگوترین افراد هم در ذهن و ضمیرشان راستگویی را ستایش می‌کنند و بزدل‌ترین‌ها، شجاعت را. در روانشناسی اخلاق، بعضی از صاحب‌نظران به این اصل باور دارند؛ به اینکه آدمی فارغ کنش‌اش، ذاتاً ستایش کننده خیر است. اینکه این‌روزها برای نوشتن درباره مقاومت پنجشیر و به اشتراک‌گذاری عکس احمدمسعود از یکدیگر سبقت می‌گیریم، از این منظر هم قابل تحلیل است، وگرنه ما که یا به کنج عافیت خزیدیم یا به هر دری می‌زنیم که خودمان را به آن کنج برسانیم، چه نسبتی با احمد مسعودی داریم که از کنج عافیت به کنه بلا می‌آید تا برای هموطنانش و برای آزادی بجنگد.

به نوشته این روزنامه‌نگار: چند وقت دیگر (به‌زودی)، سرخط خبرها عوض می‌شود و احساسات ما برای فرد و وضعیت دیگری غلیان می‌کند؛ وضعیتی ایده‌ئال برای ساختار سلطه. هیچ مقاومت عمیقی شکل نمی‌گیرد، ماکسیموس‌ها قربانی می‌شوند و ما هم هوراکشان به زندگی روزمره بر می‌گردیم.

گزارش درد در اردوگاه

وقتی طالبان به کابل رسید، زهرا مشتاق در قلب حادثه بود. حادثه یعنی بهت‌زدگی دنیا، یعنی غنی ناگهان آرام و بی صدا گریخت و طالبان به دولت رسید.

به نوشته او: "نیروهای سازمان ملل آمده‌اند به اردوگاه ادیمی. حالا همه سخت‌گیرتر و جدی‌تر شده‌اند. هیچ‌کس به ما محل نمی‌گذارد. ما را راه نمی‌دهند داخل اردوگاه. اردوگاه در محل اداره امور اتباع و مهاجرین است. دارند نظامی‌ها را سرشماری می‌کنند و حرف‌های‌شان را می‌شنوند. می‌گویند طالبان عفو عمومی اعلام کرده. می‌گویند طالبان حتی آنها را بخشیده. با آنکه نظامی‌اند. با آنکه با ادوات نظامی و ماشین‌ها تسلیم ایران شده‌اند. ظهر است. باد داغ سیستانی می‌وزد. از آن بادهای صد و بیست روزه."

منبع تصویر، Z. Moshtagh

توضیح تصویر،

در قلب حادثه

توصیف فضا چنین است: چادرهای اردوگاه ملاشریف را نه آدم‌ها که باد صبحگاهی است که تکان می‌دهد. تمام چادرهایی که هلال احمر برای پناهجوها برپا کرده خالی است؛ چادرهایی که شدت باد آنها را فرسوده و جابه‌جا پاره کرده است. خانواده‌ها بیشتر از یک روز اینجا نمانده‌اند و رد مرز شده‌اند. چند روز پیش یکی از زن‌ها داخل همین چادرها نوزاد دخترش را به دنیا می‌آورد. درست مثل خانواده‌ای که پسر نه ساله‌اش را تا حد مرگ از دست می‌دهد.

و قصه غم افزای مردم: خانواده‌ای با دو بچه. یک دختر کوچک و یک پسر نه ساله. قاچاقچی‌های آدم‌بر آنها را به مرز می‌رسانند. زمانی طولانی راه رفته‌اند. در خستگی، با گرسنگی. امر و نهی شنیده‌اند تا رسیده‌اند به دیوار طولانی، خیلی طولانی مرز. ارتفاعی سه و نیم متری را بالا رفته‌اند. زن، مرد، بچه. در هر سن. دیوار صاف، سیاه و سیمانی. زن‌ها ناخن نداشته‌اند. چنگ زده‌اند و از دست‌های قلاب شده مردها رفته‌اند بالا. علامت شان نورهای لیزری سبز و نارنجی بوده. آدم‌برهای این طرف، سبز و آن طرفی‌ها، نارنجی. اول زن و دختر کوچکش. بعد مرد خواسته بچه‌اش را بفرستد بالای دیوار؛ آدم‌بر گفته اول خودت برو. بچه‌ات را می‌دهم بالا. شب، روز شده. همه در دشت گریخته‌اند و خبری از بچه نشده.

در ادامه این توصیف دلگزا: زن و مرد فقط گریه کرده‌اند. کل دیوار طولانی را هروله‌کنان صد دفعه رفته‌اند و آمدند. فکر کردند شاید بچه از جایی دیگر این طرف دیوار انداخته شده باشد. نبوده. نیروهای مرز دل‌شان سوخته و پا به پای آنها گشته‌اند. بالاخره پسر بچه را پیدا کرده‌اند. آن سوی مرز. با تعرض‌های پیاپی. بچه خونین. لباس‌های پاره و امعا و احشا بیرون ریخته. پسرک مرده به نظر می‌رسد. کسی متوجه نبض ضعیفش می‌شود. او را به بیمارستان می‌برند.

گزارش خانم مشفق در اعتماد چنین ادامه می یابد: زن‌ها و بچه‌های زیادی در مسیر رسیدن به مرز توسط قاچاقچی‌ها مورد تجاوز قرار می‌گیرند. آنها سکوت می‌کنند. شاید چون چاره دیگری ندارند. شاید فکر می‌کنند این آخرین حقارتی است که در این مسیر دردناک ناچار به تحمل آن هستند. شاید فکر می‌کنند گذر از مرز، ورود به دروازه خوشبختی باشد. کسی چه می‌داند. یک گنجشک داخل یکی از چادرها به تکه نانی که شاید از دست بچه‌ای به روی زمین افتاده باشد نوک می‌زند. یک روز گرم تابستانی است.

منبع تصویر، Farhikhiegan

توضیح تصویر،

تئاتر بی‌نام طالبان

تئاتر خودمانی طالبانی

از دو هفته پیش که طالبان به کابل رسیدند و در مقدمشان محمداشرف غنی رییس جمهور فرار کرد و با زحمتی خود را به تاجیکستان رساند، عروس شهرهای افغانستان بی‌هیچ گونه جلب رضایتی به آغوش طالبان درآمد. سکوتی نگران کننده همه جا را در برگرفت که شاید معجزه‌ای رخ دهد و تفاهمی شکل گیرد و طالب آن نباشند که در دولت قبلی بود.

صادق امامی خبرنگار روزنامه فرهیختگان که در افغانستان است، هفته پیش در ارگ هرات به دیدن مسئول فرهنگی هرات رفته در آن جا گرفته است. طالبان می‌خواهد نشان دهد که با هنر و تئاتر مشکلی ندارد و این نمایش را تدارک دیده که تصویر سابقش را ترمیم کند.

به نوشته خبرنگار فرهیختگان، پایان‌بخش مراسم ارگ هرات، اجرای تئاتر ۵ هنرمند هراتی و دیدار با مولوی راشد بود. این نشان داد که طالبان مخالفتی با تئاتر ندارد و این نمایش را به همین دلیل برگزار کردند تا این موضوع را به‌عینه نشان دهند. با این حال طالبان با اجرای تئاتر توسط بانوان مخالف است و اجازه بازی را به آنها نمی‌دهد.

نکته مهم در این تصویری که از فیلم مستند فرهیختگان گرفته شد، آنجاست که نشان می دهد همزمان با این نمایش چند نفر با کلاشنیکف در گوشه ای ایستاده و مراقبند که تئاتر از چارچوب‌ها خارج نشود.

منبع تصویر، Oxford Univercity

توضیح تصویر،

دختری با چشمان آبی

فیلم‌های ایرانی در فستیوال‌ها

علیرضا میراسدلله نویسنده و نقاش و فیلمساز با ارائه پنجمین فیلم مستند خود توانست جایزه بهترین فیلم مستند جشنواره فیلم کوتاه آکسفورد را به دست آورد.

میراسدلله که پیش از این نیز فیلم مستندی از دختری در آفریقا ساخته بود این بار دختری ویتنامی را به تصویر کشیده با چشم‌هایی به رنگ آبی. این دختر و خانواده‌اش در روستای خودشان روی خوش ندیده‌اند. خانواده گربه‌ها لقب گرفتند و آزار دیدند.

فیلم "دختری با چشمان آبی" پیش از شرکت در فستیوال بین‌المللی فیلم کوتاه آکسفورد، در پنج جشنواره بین‌المللی دیگر هم ارایه شد و توانست جوایزی را به خود اختصاص دهد.

همزمان با این موفقیت، شیرین نشاط فیلمساز معتبر ایرانی - آمریکایی نیز با فیلم سرزمین رویاها در بخش افق‌های گسترش یافته در جشنواره بین‌المللی ونیز درخشید. نویسنده سناریو این فیلم ٰژان لوک گریه روشنفکر مشهور فرانسوی بوده است.

خبرها نشان می‌دهد لیلی امیرپور، فیلمساز ایرانی- آمریکایی هم با فیلمی به نام مونا لیزا و ماه خونین در بخش مسابقه فستیوال ونیز حضور دارد؛ لیلی پیش ازین دو فیلم دیگر هم ساخته بود که در سطح بین‌المللی وی را مشهور کرد.

زالاوا ساخته ارسلان امیری تنها فیلمی است از سینمای ایران که در جشنواره ونیز امسال حضور دارد. این فیلم در آخرین روزهای جشنواره در بخش مسابقه هفته منتقدان بین المللی به نمایش درآمد و جایزه هفته منتقدین و جایزه بهترین فیلم از نگاه هیات داوران انجمن بین‌المللی فیلم (فیپرشی) را از آن خود کرد.

منبع تصویر، A.Amraeei

توضیح تصویر،

سال گوش

سال نشنیدن گوش‌ها

هفته ۲۳ ام سالی که در جهان سال گوش نامگذاری شده، اما نشان می‌دهد که کسی گوش شنیدن سخن هنرمندان و اهل فرهنگ را ندارد. مهدی محمودیان چند هفته ایست در اوین میهمان قوه قضاییه است، مجید سعیدی عکاس هم به جمع زندانیان اضافه شده این عکاس برجسته رفته بود برای عکس برداری از پناهنده‌های افغان. می‌گویند روزنامه‌نگارانی که در این چند هفته به زندان فراخوانده شده‌اند، بیش از این‌اند، منتها با وعده آزادی به زودی از آن‌ها خواسته شده سروصدا نکنند.

بیشتر بخوانید:

  • هفته هنر و فرهنگ؛ در سرگیجه و عذاب، مرگ علامه، دلمرده همسایه
  • هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ در خرمن هنر، سوگ دخترکان کابل، سینماهای خالی
  • هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ شاعر در پیاده‌رو، شکست کلید فرهاد
  • هفته هنر و فرهنگ؛ سونامی در راه، مرز خنده و گریه، آینده‌بینی
  • هنر و فرهنگ هفته؛ مصدق‌های تئاتر، ناقوس ۹۶ سال خاموش، پشت پرده یک فیلم سیاسی
  • هفته هنر و فرهنگ؛ هیچ در میان ما، اندر بلای سخت، بازار گرم طنز
  • هفته هنر و فرهنگ؛ دردی یکساله شد، صادق خان برگشت، اتاق آزاد بسته، دستی گرم محبت
  • هفته هنر و فرهنگ، فجر سوت و کور، تنهایی ننه علی، مرگ ساندویچ فری

منبع خبر: بی بی سی فارسی

اخبار مرتبط: هنر و فرهنگ هفته؛ مانیفست نوحه‌خوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند