عرفان عامه، اضطراب و نیاز به یاری

عرفان عامه، اضطراب و نیاز به یاری
رادیو زمانه

«خیلی وقت‌ها که پدرم وقت نمی‌کرد یا اصلا حوصله نداشت، به به جای اون برای مشتری‌هاش دعا می‌نوشتم. راسشتو بخاید خیلی وقتا که میدونستم طرف (مشتری) سواد خوندن و نوشتن نداره به جای دعا الکی براش یه سری خطِ الکی می‌کشیدم و تحویلش می‌دادم. اونم اصلا متوجه نمی‌شد فکر می‌کرد واقعا یه دعای خیلی مهمه و براش کار میکنه».

این‌ها روایتِ “دختر سیّد” است، زنی میان‌سال در یکی از روستاهای اطراف سنندج است که پدرش «سید» و دعانویس بوده است. او که سال‌ها پیش به پدرش در دعانویسی و فال‌گیری کمک می‌کرده، به خوبی فضاهای معنایی این‌چنینی را می‌شناسد و اکنون پس از گذشتِ سال‌ها کار و سرِ کار گذاشتن در این حوزه با اطمینانی بالا معتقد است که هیچ چیزِ مؤثری در درونِ این کاغذها و اتاق‌های دعا و رمالی وجود ندارد.

شبیه داستان ملانصرالدین

دختر سید می‌گوید خودِ آن‌ها (یعنی او و پدرش) آن موقع هم می‌دانستند که کاغذبازی‌ها و لفاظی‌هایشان هیج کاری در جهانِ از پیش نمی‌برد. اما می‌افزاید دو دلیل اصلی برای کارشان داشتند: اول نیاز و تقاضای بالایی که برای این نوع کارها وجود داشت و پول و درآمدی آسان نصیبِ دعانویس می‌کرد و دوم ریشه خانوادگی این کار که به آسانی نمی‌توانستند آن را کنار بگذارند. چون مردم از آن‌ها توقع داشتند به این نیازشان پاسخ دهند و راه پیشینیانشان را ادامه دهند.

روایت‌هایی که این زنِ میان‌سال اکنون با خیالِ آسوده و به دور از فشارهای فرهنگی و اجتماعی آن سال‌ها در این‌باره دارد شنیدنی‌اند. می‌گوید در میانِ مردمی ساده‌لوح و ساده‌اندیش به آسانی می‌توان از این راه‌ها هم کسبِ درآمد کرد و هم احترام و منزلت برای خود خرید. همچون داستانی منسوب به ملا نصرالدین که مردمی را در مسجد جمع کرد و می‌خواست چگونه ثروتمند شدن را به آن‌ها یاد دهد. مردم با شوق و ذوق خاصی گِرد او جمع شدند. اما ملا از گفتنِ رازش برای ثروتمند شدنِ آسان خودداری کرد و از مردم خواست پیش از این که رازش را به آن‌ها بگوید هرکدام مبلغی پول به او بدهند تا او هم در ازای آن به آن‌ها یاد بدهد چگونه ثروتمند شود. سپس مردم هم که سودای پولدار شدن در سر داشتند هر کدام مبلغی به او دادند. اکنون که زمانِ افشا شدنِ رازِ ملا نصرالدین سر رسیده بود، بر بالای منبرِ مسجد رفت و گفت: «همان کاری که من اکنون کردم! به همین سادگی». یعنی این که راه حلِ خیالیِ موفقیت و پیشرفت را به مردم بفروشید. این‌گونه به آسانی قبل از آن‌ها خودِ شما ثروتمند می‌شوید.

همه جا هستند، چون همه جا مردم مشکل دارند و از ناچاری به دعانویس رو می‌آورند

مشکلاتِ عینی، راه حل‌های ذهنی

در خاطراتِ دخترِ سید در سنندج، این‌گونه داستان‌ها زیادند.

مثلا او به یاد دارد که در دهه شصت و در زمانِ جنگِ ایران و عراق، پسری جوان نزدِ پدرش می‌آید. می‌گوید به زودی او را به خدمت اجباری سربازی می‌برند و احتمالا به جبهه جنگ فرستاده می‌شود. پسرِ جوان از سید خواسته بود برایش دعایی بنویسد تا او در جنگ محفوظ بماند و کشته نشود. سید هم بدونِ کوچکترین تردید و اما و اگری می‌پذیرد و برای او دعایی می‌نویسد. پس از آن دخترِ سید از پدرش توضیح می‌خواهد که چطور ممکن است با این اطمینان این سرباز را راهی جنگ کند؟ پدرش در جواب می‌گوید: من با این کار اطمینانی در دلِ او به وجود آوردم. در نهایت او یا کشته می‌شود یا زنده می‌ماند. اگر زنده ماند که گمان می‌کند دعای من کارساز بوده و اگر هم مُرد که دیگر مرده است و نمی‌تواند یقه من را بگیرد که چرا دعایت کارساز نبود!

امیدهای کوچک

جمعیتِ زیادی از مردم در همه اقشار و رسته‌ها، ناامید از راه‌حل‌های عینی در مقابله با مشکلاتِ عینی، به ساختنِ امیدی کوچک برای خود بسنده کرده‌اند. یکی از مشتری‌های شیخِ روستای «برقرو» در نزدیکی سروآبادِ کردستان که جوان و تحصیل‌کرده هم هست می‌گوید:

«من خودم میدونم که شاید واقعا اون‌جوری هم که میگن این شیخ نمیتونه آینده رو پیش‌بینی کنه. ولی دیگه واقعا سردرگمم. هیچ راه حل دیگه‌ای جلو خودم نمی‌بینم. اومدم اینجا بلکه با راهنمایی‌های اون بتونم کاری بکنم. حداقل اینجوری امیدمو از دست نمیدم.»

شیخِ برقرو برخلافِ شیخ‌ها و سیدها و دعانویس‌های دیگر، دعا نمی‌نویسد. بلکه مدعی است که سرنوشتِ هر فردی را با مشاهده او می‌خواند و می‌تواند آینده او را هم پیش‌بینی کند. او همچنین در زمینه گیاهان دارویی هم فعالیت می‌کند. حدود ۱۰ سالی هست که در میانِ مردمِ منطقه مشهور شده و به او مراجعه می‌شود. گویا پولی هم از کسی دریافت نمی‌کند. از شهرتش تنها در زمینه رونق کسب و کارش در گیاهان دارویی بهره می‌گیرد. مشتری‌هایش طیفِ متنوعی از مردم و نیازهایشان را در بر می‌گیرد. از جوانانِ کنکوری که می‌خواهند نتیجه آزمونشان برایشان پیش‌بینی شود تا دلداده‌هایی که می‌خواهند بدانند سرانجام به عشقشان می‌رسند یا نه، تا آن‌هایی که چیزی گم کرده‌اند و می‌خواهند پیدایش کنند.

نتیجه‌های نادرستی که از پیش‌بینی‌های برخی از این نوع شیخ‌ها در کردستان حاصل شده، جمعیت زیادی از مردم را به نسبت این نوع باورها مشکوک ساخته و تا حدی از آن‌ها دوری گرفته‌اند. مثلا در رابطه با پیش‌بینی و پیدا شدنِ وسائل گم‌شده روایتی واقعی وجود دارد. مردی نزدِ یک دعانویس می‌رود. می‌گوید موتورش را دزدیده‌اند و از دعانویس می‌خواهد آن را پیدا کند. دعانویش چشمانش را می‌بندد و پس از اندکی تأمل با اطمینان می‌گوید: «موتورت در جاده‌ای در نزدیکی روستای “نگل” است و دو نفر هم سوارِ آن شده‌اند!..». مرد هم در پاسخ می‌گوید: «جناب! منظورِ من موتورِ برق بود که با آن پمپاژهای آبیاری‌ام را راه می‌انداختم نه موتور سیکلت

نمونه‌هایی از این دست نشان می‌دهند افرادی که در زمینه عرفان عامه می‌خواهند کسب و کار و یا شهرت و منزلتی برای خود کسب کنند، در هر حالتی و برای هر کاری به هیچ‌کس «نه» نمی‌گویند. آن‌ها مدعی‌اند در همه امورِ جهان راه حلی دارند و به سادگی می‌توانند مشکلات را حل کنند و آینده را پیش‌بینی کنند. در این راه گاهی بخت و اقبال همراهِ ادعاهای آن‌ها نیست و همچون نمونه موتور سیکلت با یک اشتباه و دقتِ کم در لفاظی از همان آغاز مشخص می‌شود که ادعایشان دروغ محض است، گاهی هم تصادف و شانس با ادعاهای آن‌ها همراه می‌شود و باور به آن‌ها را تقویت می‌کنند.

در نمونه‌ای دیگر پسرِ جوانی در شهرِ سنندج می‌گوید یکی از دعانویس‌ها را که به صورت سیار کار می‌کند، برای دعا نوشتن به منظورِ جلبِ نظرِ دخترِ مورد علاقه‌اش به خانه دعوت کرده. پسرِ جوان در آن لحظه مشغولِ پخت و پز بوده و اجاقِ گازش را روشن نگه داشته. با آمدنِ مهمانش غذا را رها می‌کند و نزدِ دعانویس می‌نشنید. او می‌گوید زمانی که دعانویس وارد شد با عجله آشپزخانه را ترک کرده و یادش رفته فندکش را از اجاق گاز دور کند. درست در زمانی که دعانویس مشغولِ نوشتنِ دعا بوده صدای انفجاری از آشپزخانه بلند می‌شود! فندک در نزدیکی اجاق گازِ روشن بوده، بیش از حد داغ شده و ترکیده است! همین اتفاق که توضیحِ روشن و واضحی هم دارد، به دستاویزی برای دعانویس تبدیل می‌شود. او مدعی می‌شود که ترکیدنِ فندک ناشی از سنگینیِ جوِ خانه در زمانی بوده که او مشغولِ دعا نوشتن بوده و نشانه‌ای است برای راستی ادعاها و دعاهای او.

نمونه یک دعا

عرفان عامه

پندارهایی از نوع باور به کار دعانویس در دسته «دین عامه» یا «عرفان عامه» قرار می‌گیرتد. اینها مجموعه‌ای از باورها و مناسک‌اند که برخلافِ نظامِ معنایی «دین رسمی» راه خاصِ خود را می‌رود، درگیرِ زندگی روزمره مردم است و برای کنش‌های روزمره آن‌ها معناسازی می‌کند. دینِ‌های رسمی و گسترده هم همین کار را می‌کنند اما در سطحی وسیع‌تر، به شکلی نظام‌یافته و مقتدرانه، مانند دم و دستگاهِ کلیساها یا دین‌هایی که نظام‌های سیاسی برای مشروعیت‌بخشی به خود آنها را به کار می‌گیرند و برای آنها تبلیغ می‌کنند.

اگرچه انتظارِ عمومی بر این است که با پیشرفتِ تکنولوژی‌های نوین و بالا رفتنِ سطحِ سواد و آگاهی عمومی، گرایش به دعانویسی و به طورِ کلی دینِ عامه کم‌تر شود اما شواهد خلافِ این موضوع را نشان می‌دهد. هنوز هم حتی در کلان‌شهرهای بزرگِ ایران، دم و دستگاهِ رمال‌ها و فالگیرها و دعانویس‌ها شلوغ است. آمارِ قابل اعتمادی از تعداد و نحوه کارِ آن‌ها وجود ندارد. اما پرس و جوها و شواهدِ شفاهی نشان می‌دهد مراکزِ فال‌گیری و دعانویسی در سطح بالایی به صورتِ پنهان و آشکارا مشغول فعالیت‌اند.

نکته قابل توجه دیگر این است که مشتری‌های «عرفان عامه» در ایران امروزه محدود به تحصیل‌نکرده‌ها و یا غیرشهری‌ها نیستند. بسیاری از زنان و دخترانِ طبقه متوسط و طبقات پایین، جوانان و مردانی که تحصیل‌کرده هم هستند، جزو مشتری‌های عرفان عامه‌اند.

چرا عرفان عامه؟

برخلافِ دین رسمی که بیشتر به مشکلاتِ نظام‌های دینی و سیاسی می‌پردازد تا مشکلاتِ روزمره انسان‌ها، دینِ عامه دقیقا به همین مشکلات روزانه و ایجاد تصور برای حل و فصلِ آن‌ها می‌پردازد. دلیلِ اصلی گرایش به آن هم همین است. به هر حال در شرایطِ استیصال و بی‌پناهی و ناامیدی، پناه بردن به یک امیدِ واهی پرکشش‌تر از نشستن و هیچ کاری نکردن به نظر می‌رسد.

نتایج یک پژوهش دانشگاهی[1] در سنندج نشان می‌دهد که به طور کلی تجربه دین عامیانه در جهانِ امروز، شکلی از دینداری از پایین است که ناشی از تغییرِ شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی انضمامی به عنوان وضعیت کمبود، محرومیت و محدودیت است. بر این اساس، تجربه دینِ عامیانه متفاوت از انواعِ دیگر تجربه‌های دینی است. این تجربه به شکل خاصی با واسطه است و میانجی عمده این تجربه، زندگی روزمره با همه تنوع، پویایی مسائل بزرگ و کوچکِ آن است.

عرفانِ عامه، عاطفی و تجربی است و خود را با مسائل عینی و شخصی زندگی در هم بافته است. قدرتِ آن در معنا بخشیدن به مسائل زندگی روزانه در قالب عقیده‌های دینی و جست‌وجوی راه‌حل‌های دینی برای مسائل عقلانی و غیرعقلانی زندگی است، مسائلی که برآمده از وضعیت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی یک جامعه معین است.

پانویس

[1] . خالق‌­پناه، کمال و همکاران (۱۳۹۴)، دینِ عامیانه، ناکامی­‌های عینی و استراتژی‌های زنانه امیدواری؛ مطالعه تجربه دعانویسی در شهر سنندج، پژوهش­‌نامه مددکاری اجتماعی: شماره ۴.

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط: عرفان عامه، اضطراب و نیاز به یاری