وای از آن لحظه که چشمانِ حسن (ع) باز نشد
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، روایت شهادت حضرت امام حسن مجتبی (ع)، یکی از غمانگیزترین روایتهای تاریخ اسلام است؛ روایت تلخ خیانت و جسارتی که به تنهایی امام (ع) انجامید. غربت امام (ع) را نه فقط در روزهای سخت بعد از شهادت امیرمؤمنان (ع) و خیانت برخی از بستگانش مانند عبیدالله بن عباس، بلکه در طعنههای برخی اصحاب وفادار که دلیل آن صلح را نمیدانستند هم، میتوان دید. این غریبانه زیستن، با حضور زنی، چون جعده، دختر اشعث کندی، در خانه امام (ع) و در قامت همسر او، بسی شدت یافت.
تلخی غربت امام مجتبی (ع)، با شهادت مظلومانهاش از آن زهر قتّالی که معاویه برای جعده فرستاده بود، پایان نیافت؛ دشمنان حتی در تشییع پیکر وی نیز، هتاکی را به حد اعلا رساندند؛ تابوتش را تیرباران کردند و مانع دفن سبط اکبر (ع) در کنار جد بزرگوارش، محمد مصطفی (ص) شدند. آنچه در ادامه میخوانید، خلاصهای از آن روایتِ تلخِ غریبانه است که روزنامه خراسان به آن پرداخته است:
ناکامی در ترور شخصیت امام مجتبی (ع)
طبری در تاریخ خود، «تاریخ الرسل و الملوک»، به نقل از امبکر دختر مسور آوردهاست که معاویه بارها و از طُرُق مختلف، سعی کرد امام حسن مجتبی (ع) را مسموم کند؛ اما هربار آن حضرت، به صورتهای گوناگون، نجات پیدا میکرد. مدینه، در روزهای پایانی حیات امام مجتبی (ع)، به شدت توسط عمّال بنیامیه کنترل میشد.
هرچند که سعید بن عاص، حاکم منصوب معاویه، سعی میکرد در امور مربوط به بنیهاشم، زیاد مداخله نکند، اما مروان بن حکم که دشمنیاش با خاندان رسولخدا (ص)، شهره خاص و عام بود، از هیچ کاری برای ایذا و آزار امام مجتبی (ع) خودداری نمیکرد.
قصه غربت و شهادت
دختر اشعث، مدتها بود که با عوامل حاکم مدینه ارتباط داشت و اخبار خانه امام حسن (ع) را، از طریق پدرش به آنها میرساند. به نوشته شیخ مفید در «الارشاد»، معاویه که میخواست برای فرزندش یزید بیعت بگیرد و پادشاهی را در نسل خود موروثی کند، در پیغامی محرمانه به مدینه، حاکم را واداشت به جنایتی هولناک دست بزند و سبط اکبر (ع) را به شهادت برساند. مروان، مأموریت تطمیع جعده را برعهده گرفت؛ وعده مال فراوان و ازدواج با یزید که ظاهراً، قرار بود بعد از معاویه، بر سریر قدرت تکیه زند، آن زن بیاستعداد را که در داغ فرزند نداشتن میسوخت، قانع کرد که با قاتلان، همکاری کند.
او زهری قاتل را از مروان گرفت و در انتظار فرصتی برای جنایت نشست. تا آنکه روزی از روزهای ماه صفر فرا رسید؛ آن روز، روز گرمی بود. طبق روایت اسناد تاریخی، امام مجتبی (ع)، خسته از کار روزانه به خانه برگشت تا دمی بیاساید؛ تشنه بود؛ آب طلب کرد و جعده، در کوزهای، برای امام (ع) آب آورد؛ آبی که به آن زهر قتّال آلوده بود. امام مجتبی (ع) آب مسموم را نوشید و شد، آنچه نباید میشد. طبق گزارش مسعودی در «مروجالذهب»، فرزند زهرای اطهر (س)، سه روز پس از مسموم شدن در قید حیات بود و سپس، شربت شهادت نوشید.
میخواستند آن حضرت را در کنار جدش، به خاک بسپارند، اما امویان مانع شدند و حتی تابوتی را که پیکر مطهر امام حسن (ع) در آن حمل میشد، تیرباران کردند. امام حسین (ع) و بنیهاشم، به اجبار، امام حسن مجتبی (ع) را در قبرستان بقیع و در کنار مرقد مطهر مادر امیرمؤمنان، فاطمه بنت اسد (س)، به خاک سپردند.
منبع خبر: خبرگزاری دانشجو
اخبار مرتبط: وای از آن لحظه که چشمانِ حسن (ع) باز نشد
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران