فرهنگ و هنر هفته: سوگ سفر سیاوش، شاعر در خبرگزاری

فرهنگ و هنر هفته: سوگ سفر سیاوش، شاعر در خبرگزاری
بی بی سی فارسی
فرهنگ و هنر هفته: سوگ سفر سیاوش، شاعر در خبرگزاری
  • مسعود بهنود
  • روزنامه‌نگار
۵ ساعت پیش

هفته دوم پاییز به پیشواز یاد اولین سالگرد سفر سیاوش آواز گذشت. فضای مجازی پر شد از یاد کسی که خود را خاک پای ملت ایران می‌خواند. میز روزنامهفروشان، صفحات فیسبوک و اینستاگرام و تلگرام پر شد از یاد وی. هر کس هر عکسی یادگار داشت و هر هنری داشت با یاد محمدرضا شجریان درآمیخت. اولین سالروز سفرش امروز است.

هفته دوم پاییز، نیمه‌تعطیل، چند مرگ دلسوز در میان هنری مردان رخ داد، روز جهانی کودک بود؛ وقتی هنوز مردم فارسی‌زبان دلنگران دخترانی هستند که در سایه طالبان اذن حضور در مکتب ندارند و گاه عکس‌هایی می‌رسد از معلمانی که خودشان زیر نگاه‌اند و به فردا امید ندارند، اما در خانه‌های گلین و فقیرانه خود، دختران را به تحصیل سواد می‌نشانند. بیهوده نیست که نشریات جهان پر است از گزارش‌ها و عکس‌هایی از دختران جوان افغان و بی‌مکتبی‌شان. کارتون‌های قلمداران بزرگ جهان‌ پر است از ترسیم برقع، در ماموریت دریچه سلول انفرادی.

سکوت انقلابی حاکم بر هنر و فرهنگ، رسانه‌ها، کتاب و مراکز تفریحی و فرهنگی نگرانی‌ها را فزون‌تر کرده، در همین زمان دولت انقلابی وعده ارزان می‌فروشد و گران می‌خرد. در این میان صدای یک شاعر با ده‌ها کتاب بلند شد که می‌پرسید چگونه زندگی باید کرد. خبرگزاری گلایه یک از میلیون‌ها را منتشر کرد. صدا از کس برنخاست.

منبع تصویر، Film Emrooz

توضیح تصویر،

روشنی از پشت برقع؛ عنوان گفت‌وگو با آلفرد یعقوب‌زاده

افغانستان در نشریات فارسی

مجلات هفته، هنری یا اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی، همچنان روی جلدها، مقالات و گزارش‌های اصلی خود را به افغانستان و طالبان مخصوص کرده‌اند. از میان عکس‌هایی که روی جلد مجلات رنگین را پرکرده‌اند، بعضی کارهای آلفرد یعقوب‌زاده است.

ماهنامه فیلم امروز مصاحبه‌ای را منتشر کرده از عالیه عطایی دختر هنرمند و ادیب افغانستانی بزرگ شده در ایران. آلفرد یعقوب‌زاده از معدود عکاسانی است که در کنار تصاویر جنگ، زندگی را به تصویر می‌کشد. قاب دوربین او ما را، فرهنگ ما را، زندگی ما را می‌شناسد. او می‌داند تمام مردان افغانستان جنگجو نیستند، بعضی آواز خوانانند، همه از زن نفرت ندارند و همین‌طور دنیای زنان را با رؤیاهای رنگی‌شان در پس برقع‌ها می‌شناسند؛ لبخندها پشت حصارها.

عالیه شاعر و نویسنده این گفتگو تاکید کرده: «برای من سرشار از دین به عکاسی بود که وطنم را بیش از من به من نشان داده؛ او که در بزنگاه‌های مهم تاریخ ۳۵ ساله چشم امین بر مردمان افغانستان و زاد و روزشان داشته است. تلخی اگر هست از فراوانی جنگ است و شیرینی اگر هست از جان مردمانی که زنده‌اند. گیرم که دنیا دیگر دلش نخواهد باور کند این مردمان هم جان دارند. لنز دوربین او جان را دیده و ثبت کرده است.»

یعقوب‌زاده به مصاحبه‌گر می‌گوید: «من و شما هردو آواره‌ایم .من سی و چند سالی است که از ایران به اروپا رفته‌ام و شما هم چند سال است از افغانستان بیرون آمده‌اید و در ایران زندگی می‌کنید. اولین سفری که به افغانستان داشتم، از پاکستان بود. به مرز تورخم رفتم و از آنجا پیاده به طرف افغانستان به راه افتادم. ریش هم داشتم و لباس افغان تنم بود. به عنوان یک دکتر رفته بودم. به من گفتند با پاکستانی‌ها که فارسی صحبت می‌کنی نگو ایرانی هستی. بگو از هرات آمده‌ای چون زبانتان شبیه هراتی است.»

منبع تصویر، iSna

توضیح تصویر،

شاعر کاظم سادات اشکوری

در این ماندآب؟

کاظم سادات اشکوری، کوچک آدمیزادی نیست، با آن طبع خوش شیرین، با آن نجابت ذاتی و بزرگواری. فغان باید کرد که حال او و زندگی او باید از طریق خبرگزاری به گوش‌ها برسد. همو که بندهایی از اشعارش به روزگاران زمزمه شد.

باید پرسید ای شاعر، در کدام زمان سرودی این بیت‌های دلگیر را. از کجا دیدی که به کجا داریم کشیده می‌شویم. کسی نشنید ناله‌ات را.

قبایل رفتهاند و در بیابانها سواری نیست

در این ماندآب یاری نیست

پلنگی میرمد در بیشه خاموش

و بادی میبرد برگ نحیفی را/ کنار نهر

مرا در پیشه میخوانند و میدانم

در این ماندآب یاری نیست

کاظم سادات اشکوری شاعری است که از آغاز دهه چهل در میان شاعران جا داشت. کسی مانند فریدون مشیری و مانند سایه و مانند شاملو…. سید را شاعر می‌دانستند و در هر خم دیدار از او شعر تازه می‌طلبیدند.

او تابستان در سال ۱۳۱۷ در اشکور، یکی از تکه‌های بهشت گیلان متولد شد. درسخوان بود و اهل ادب. در دیارش ماند و خواند تا برای رسیدن به استادان زمان به تهران آمد و رشته جغرافیای انسانی و اقتصادی را در دانشگاه تهران پایان داد. اینک او خود در میان زندان «جغرافیای انسانی و اقتصادی» در سلولی است انگار.

از سال ۱۳۳۷ که در رشت بود، در مجلات ادبی و صفحات ادبی مجلات عمومی اشعارش خوانده می‌شد. به گفته فریدون مشیری نم جنگل داشت اشعارش. شاملو می‌گفت اگر کاظم سادات شکنجه هم بشود صدایش بر نمی‌خیزد. باید برای شاعر پیام فرستاد که شکنجه شد و سرانجام به فریاد آمد با روحی خسته و بیمار.

ما تهرانی‌های بی‌غم اول بار او را در خوشه دیدیم. زمانی که شاملو سردبیر بود و دفتر خوشه پایگاه شاعران و مسافران شاعر، هر یک با سوغاتی از محل. داشت در حوزه مردم شناسی و فرهنگ عامه کار می‌کرد که بسیاری از آن‌ها چاپ شده است. در همه نشریات معتبر ده‌ها شعرش بود.

در بخشی از مصاحبه خبرگزاری ایسنا، او گفته است: «۴۱ سال است از حقوق مادی و بیمه محروم شده‌ام. قبلا دو سه کتاب درمی‌آوردم و چندرغاز حق تألیف می‌دادند و هفت هشت کتاب ویرایش می‌کردم تا چیزی دستم بیاید. الان این‌ها تعطیل شده‌، هر روز هم که می‌روی چهار قلم وسیله بخری، می‌بینی قیمت‌ها چند برابر شده است. این مسأله‌ بزرگی است. من اهل این کشورم و همه عمرم را در این کشور گذرانده‌ام. ۸۳ سالم است و نمی‌توانم بروم کارگری کنم. کجای دنیا چنین است؟»

مرد صاحب ۴۰ عنوان کتاب و ۱۰ عنوان مانده و چاپ نشده گفته است: «من با کسی و آقایان وزارت ارشاد کاری ندارم زیرا اگر قرار بود کاری کنند، در این ۴۱ سال می‌کردند. فقط چه بسا این توقع را داشته باشم بیایند و کتابخانه من را بخرند. می‌فروشم تا چهار روز دیگر اگر زنده باشم، بتوانم زندگی کنم. آدم باید خیلی روحیه داشته باشد که با این وضعیت گفت‌وگو کرده و دانش و اطلاعاتش را منتقل کند؛ خیلی سخت است».

روزگار از کجا به کجایش برد که برکه‌هایی را که سالیان توصیف کرده بود و بدان عشق ورزیده بود «ماندآب» خواند و از پیش فریاد سر داد که «یاری نیست». نشنیدیم و ندانستیم تا سرانجام دردش را به خبرگزاری گفت.

منبع تصویر، Borna

توضیح تصویر،

انجمن نویسندگان مرده

دلقکی می خواهد جلو جنگ را بگیرد

انجمن نویسندگان مرده یکی از نمایش‌های دیدنی چند هفته اخیر بود. ریشه اصلی نمایش در نمایشنامه یک داستان خیلی خیلی خیلی سیاه نوشته مارتین مک دونا است که البته تغییرات عمده‌ای در آن صورت گرفته. در آن نمایشنامه شخصیت اصلی زنی است که از آینده آمده تا جلو جنگی را بگیرد که قرار است اتفاق بیفتد اما توسط هانس کریستین اندرسون نویسنده دانمارکی زندانی می‌شود. در حالی که در این نمایش به جای شخصیت زن، یک دلقک انتخاب شده است.

خلاصه نمایش این که: دلقکی از آینده آمده تا جلوی فاجعه‌ای را که قرار است اتفاق بیفتد، بگیرد.

نویسنده و کارگردان نمایش معتقد است همه ما در وجودمان یک دلقک پنهان که به دنبال آزادی خواهی و حقیقت طلبی است، داریم. دلقک این نمایش برداشتی از دلقک سیرک و همچنین جوکر است. البته می‌دانیم که جوکر موجودی هرج و مرج‌گرا است اما در این نمایش بر وجهه آزادی‌خواهی و مثبت اندیشی او در جهت حمایت از مردم تاکید شده است.

نویسنده و کارگردان نمایش مجتبی جعفری‌پور است و بازیگران حامد شیخی، علی پیله‌‎ور، مجتبی جعفری‌پور، مصطفی خسروجردی، امیرحسین انصاری، ساغر بهنام، تداعی سعیدی‌فر، علی اسدیان، شاهکار هدایت، ملیکا زاهدی، سارا محبی، سایناز نگاهی‌مقدم، صادق کاوانلویی، نازیلا عظیمی، نوید نوبخت، هانیه توانایی، رویا شیخی، مبینا محمدی، سارا عسگری، ملودی خلیل‌زاده و هستی زمان‌وزیری.

جعفری‌پور یادآور شد: این نمایش از همان فضای گروتسک و فانتزی برخوردار است و بر این نکته تاکید دارد که آدم‌ها ممکن است آن چیزی که نشان می‌دهند، نباشند. در این اجرا شاهد حضور ۴ عروسک آدم فضایی، هیزم‌شکن، عنکبوت و آن ابل هستیم که هر کدام نماینده یکی از درون مایه‌های خود دلقک هستند که حضور آنها و طراحی لباس و گریمشان بر بخش فانتزی اثر بیشتر می‌افزاید.

منبع تصویر، M.Kohestani

توضیح تصویر،

درون گوش و استخوان

هویت و جنسیت

تالار این/جا با برپایی نمایشگاه انفرادی مریم کوهستانی، از جمله موفق‌ترین نمایشگاه های پاییزی را امکان داد. عنوان نمایش این بود درون گوشت و استخوان. حاضران هنرشناس با برخورد با مجسمه‌ها به سرعت به معنای این عنوان رسیدند، چنانکه خود اظهارنظر کرده‌اند؛ و بیش از آن که گمان می‌رفت، مقابل مجسمه‌ها تامل کردند.

کیانوش معتقدی، منقد هنری، نوشته: در این مجموعه تاکید کوهستانی بر نوع رابطه خویشتن با خود و دیگری و فقدان مفهوم رابطه در فضایی آکنده از تعلیق است. قطعات مجسمه‌ها این‌بار قابلیت جا‌به‌جا شدن و دستکاری توسط مخاطب را دارند و هر اثر در چیدمانی متفاوت، کنش معنایی تازه‌ای می‌یابد. به‌واسطه همین تمهید است که او با عبور از دو مفهوم «هویت» و «جنسیت»، اشاره‌ای صریح به جایی نامعلوم اما ژرف در پس ذهن‌ مخاطب دارد؛ تجربه‌ای اشتراکی در زمینه فرم و حرکت که ویژگی‌های مدرنیستی مجسمه‌سازی امروز را به ما یادآوری می‌کند، هرچند به شدت بی‌زمان و بی‌مکان است.

در ادامه این تحلیل آمده: آشکارگی بیش از حد سوژه‌ها و بازی‌های خیالی هنرمند، تاکید بر محتوایی است که از گذشته در مجسمه­ های کوهستانی حضور داشته، اما هیچ‌گاه تا این حد صریح نبوده و طرز مواجهه و تلقی‌اش از این «انسان واژه»‌های به کمال نرسیده به نوبه خود عمیق و دراماتیک است؛ چیزی که به روساخت و معنای مدنظر هنرمند وسعت می‌بخشد، انتظام کلی فرم و محتوایی است که نه الزاما از دریچه نقد و نگاهی تکوینی، بلکه در تعاملی حسی و مبتنی بر روایتی شخصی از رابطه هنرمند با تن خود، به منصه ظهور می‌رسد.

منبع تصویر، Film mag

توضیح تصویر،

فتحعلی اویسی (۱۳۲۴- ۱۴۰۰)

'موطلایی آمریکایی' زورگو نبود

مرگ ناهنگام، گاه جامعه را به یاد کسانی می‌آورد که از سرکردگان و برجستگان هنری نبوده‌اند، بلکه از عاشقان فیلم یا تئاتر بودند و ماندند در وسط صف.

فتحعلی اویسی، پیش از انقلاب وقتی در سازمان رادیو تلویزیون ظاهر شد به عنوان «جوان بلند قامت و موطلایی» اما اهل فن و خوش‌زبان و مزه‌انداز می‌شناختند، ولی او را در کارهای فنی می‌دیدند و با عشق ساخت فیلم مستند، کارگردانی و برنامه‌سازی و آواز. تا همایون شهنواز وی را برای بازی در سریال دلیران تنگستان برگزید. و نقش افسر خارجی زورگو. همین نقش برایش ماند.

می‌گفتند که از هالیوود آمده و گریگوری پک و مریلین مونرو را درک کرده. اما خودش فقط می‌گفت من در دانشگاه ایالتی تگزاس درس سینما خواندم. بالاخره هم به عشق خود رسید. چند فیلم کارگردانی کرد که به جایی نرسید. نزدیک انقلاب بود و مردم در شور انقلابی. تا این که به دعوت علیرضا داوودی‌نژاد در فیلمی با عنوان قدغن به بازی گرفته شد. اما این فیلم هم مانند جایزه، فیلم دیگری که داوودنژاد با شرکت نصیریان و رشیدی و ایرن ساخته بود، ضربه انقلاب را خورد.

انقلاب شد، از پا نمی‌افتاد، خارج‌برو هم نبود و به شوخی می‌گفت آن‌ها گردن‌کلفت موطلایی خیلی دارند… این‌جا کم‌اند.

بعد از انقلاب وقتی راضی به بازی در فیلم و سریالی شد که مطمئن شد مطابق میل مردم انقلابی و گرفتار جنگ (با عراق) باشد: سربداران ساخته محمدعلی نجفی و سردار جنگل ساخته بهروز افخمی وی و همان نقش سرهنگ خارجی زورگو. در سال های بعد در فیلم های بسیار بازی کرد. چند فیلم هم کارگردانی که یکی از آن‌ها جایزه جشنواره فجر گرفت و تقدیر شد.

در طول ۴۵ سال فعالیت در سینما و تئاتر علاوه بر کاشف اول (علیرضا داوودنژاد) با فیلم‌های ناصر تقوایی، پوران درخشنده، داریوش مهرجویی، علی حاتمی و کارگردانان جوان هم بازی کرد. با شوخ‌طبعی و صدای خوشی که داشت در هر محیط هنری پذیرفته و مقبول بود.

درگذشتش حتی کسانی که او را جدی نگرفته بودند، به سوگواری کشاند.

منبع تصویر، Sharif Gallery

توضیح تصویر،

نقاشی سایه منصور

اجتماع تنهایان

نمایشگاه آثار سایه منصور با عنوان «اجتماع تنهایی» در گالری شریف برپا بود.

نقاش در گفت‌و‌گو با هنرآنلاین با بیان اینکه ۳۲ اثر با تکنیک رنگ روغن روی مقوا در این مجموعه به نمایش درآمده، گفت: این آثار را در طول یک سال و نیم گذشته کار کردم و ایده آن در واقع پخته شده ایده‌ای است که از زمان پایان‌نامه دانشگاهم داشتم. روی عکس‌های خانوادگی کار می‌کردم و به مفهوم فردیت و جمع می‌پرداختم. زمانی که این مجموعه را نقاشی می‌کردم قصدی برای پرداختن به این مسائل نداشتم اما با توجه به دغدغه‌های خودم در زمان کار متوجه شدم در حال دنبال کردن این داستان هستم.

منصور ادامه داد: وقتی فرد در یک جمع قرار می‌گیرد اثری که جمع روی او دارد و اثری که خودش روی جمع می‌گذارد برایم جالب‌ توجه است و در این آثار به شکل‌های مختلف به این مسئله پرداختم. به عنوان مثال تابلویی دارم که همه خانواده بزرگ من در آن دیده می‌شود و انگار فردیت در آن از بین رفته و فقط جمع مطرح می‌شود. در جایی دیگر افراد در کنار هم هستند و طبیعت حذف شده و جایی دیگر طبیعت پررنگ شده و آدم‌ها حذف شده‌اند. به طور کلی هر تصویری که از دوران کودکی تا به حال دیده بودم در این کارها نقش داشته است و دائماً آدم‌ها را حذف و اضافه می‌کردم تا تضاد حسی انسان در مواجهه با مسائل هستی و نیستی و مرگ آگاهی مطرح شود.

منبع تصویر، Golestan Galllery

توضیح تصویر،

علی گلستانه (۱۳۱۹- ۱۴۰۰)

یکی از بزرگان ۱۳۱۹ رفت

متولدین سال ۱۳۱۹ هر کدام خصلتی مخصوص دارند و داشتند: بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی، احمدرضا احمدی، محمدعلی سپانلو، محمدرضا شجریان و آیدین آغداشلو. یکی از آنان علی گلستانه هفته گذشته بعد از ابتلا به کرونا درگذشت.

گلستانه چنان که نزدیکان و هنرمندان گفته و نوشته‌اند از بسیاری از خصلت‌ها برخوردار بود که وی را متمایز می‌ساخت. سادگی و پرهیز از غرور و خود بزرگ‌بینی از مهم‌ترین‌ها بود.

او ۱۳۵۱ از دانشکده هنرهای زیبای تهران مدرک کارشناسی نقاشی گرفت. و از دهه چهل به طور حرفه‌ای و مداوم و پیگیر به نقاشی مشغول بود. کاری جز این نمی‌کرد. علی گلستانه نقاشی پرکار بود که از لحاظ تکنیک و محتوا آثار متنوعی دارد.

یکی از منقدان نوشته است که مجموعه آثار طبیعت علی گلستانه او را به شهرت به‌سزایی رساند. او از انتزاع به واقعیت حرکت کرد و در میانه راه جهانی متفاوت از دریافت‌های ساده و اشباع شده ما از جهان اطراف را پدید ‌آورد. گلستانه با تکیه بر تکنیک‌های متفاوت و به چالش کشیدن مفهوم سبک در آثارش از مرزهای دریافتگری و دریافت‌نمایی تا سمبولیسم عبور کرد و به هیچ مرزی پایبند نبود.

کارتون هفته

توضیح تصویر،

پاییز در روز جهانی کودک

بیشتر بخوانید:

فرهنگ و هنر هفته؛ نودولتان نابلد، سکوت حاکم، زهرا در مرز، فیلم های ایرانی در جشنواره‌ها

فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده

فرهنگ و هنر هفته؛ همصدایی با همسایه همزبان ، که یار از یار می ترسد، دو فیلم کرد موفق

فرهنگ و هنر هفته؛ مانیفست نوحه‌خوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند

فرهنگ و هنر هفته؛ در سرگیجه و عذاب، مرگ علامه، دلمرده همسایه

منبع خبر: بی بی سی فارسی

اخبار مرتبط: فرهنگ و هنر هفته: سوگ سفر سیاوش، شاعر در خبرگزاری