فرهنگ و هنر هفته؛ هفته دهم سکوت، گلستان زیر ۱۰۰، روز حافظ رند

فرهنگ و هنر هفته؛ هفته دهم سکوت، گلستان زیر ۱۰۰، روز حافظ رند
بی بی سی فارسی
فرهنگ و هنر هفته؛ هفته دهم سکوت، گلستان زیر ۱۰۰، روز حافظ رند
  • مسعود بهنود
  • روزنامه‌نگار
۲۴ مهر ۱۴۰۰ - ۱۶ اکتبر ۲۰۲۱

هفته دهم از کابینه غریب و ناآشنا می گذرد. سکوتی حکمفرماست. نه سخنی از نگرانی خوزستان و کمبود آب، نه صدایی از کارگران هفت تپه می‌رسد به گوش. دیگر کسی نمی‌پرسد واکسن چه شد، کرونا چرا هنوز از خانواده ها یکی را می دزدد. اما همچون دلشوره اهل هنر و فرهنگ برجاست. وقتی می شنوند که رییس کابینه وعده داده که بعد از معیشت مردم اولویت به فرهنگ می‌رسد، اهل تئاتر و هنرهای تجسمی و فیلم و موسیقی، بیشتر به فکر فرورفته، از خود می‌پرسند چه خواهد شد.

تغییر فله‌ای مدیران بالا و پایین، انتصاب صدها نفری که از داشتن شغل جدید مشعوف هستند، از مهم ترین اخبار شهر است. تلفن‌های تبریک و آگهی‌های تبریک خطاب به صاحبان تازه مناصب که در روزنامه‌های محلی چاپ می‌شود، خود حکایت از دلگرمی مردم به روزهای خوش آینده می‌دهد.

انگار کن دهکده وسترن را گروهی پرکرده اند، از راه دور آمده. رییسشان نه می ترساند و نه مهر برمی انگیزد. مردم نوک پا می‌روند آب می‌کشند و به کلبه می‌برند. شهر خلوت و در انتظار. هراز گاه از پشت پنجره دستی پرده را با احتیاط کمی کنار می‌کشد و پرده باز برمی‌گردد سرجایش. ده هفته می گذرد. مردم در سکوت می گذرند و نیم نگاهی به این گروه و رییسشان می اندازند. از همه خراب‌تر حال زنان دهکده است که غروب‌ها جمع می‌شدند در کناری و می گفتند و می خندیدند. و حالا کسی بیکار و عاطل مانده که نی‌لبک می‌زد، شب‌های مردان کافه را سرور می بخشید.

ماهنامه‌های کودکان هم با تمام قوا کوشش می‌کنند که امید و شادمانی را در ذهن کودکان و نوجوانان بکارند، اما وای به وقتی که نوجوانان خود دست به قلم می‌برند. سروده‌ای از عروسک سخنگو نشان می‌دهد که نوجوانان استعاره و تلمیح را هم خوب می دانند و قوطی خالی کنسرو آناناس را خوب می‌شناسند.

منبع تصویر، S.Iranmehr

توضیح تصویر،

حافظیه، آب زده

شوخی با روز حافظ

روز حافظ شیرازی بود، شب تفال بود و دست زدن به دامن لسان الغیب تا مگر مژده ایام به کام دهد. همان زمان، سایه اقتصادی‌نیا خطاب به مدیران سانسور و حذف به کنایه نوشت: چه پیله‌ای است به ترجمه‌های فرنگی می‌کنید که از این سطر شراب را بردار، از آن سطر آبجو را حذف کن وقتی شخصیت داستان ته پاریس یا ونیز نشسته؟ آنها را که نه کسی می‌خواند و نه بر کسی اثری دارد. اصل لذت مستی در دیوان حافظ است آقا! چرا چشمتان را بسته‌اید و سرتان را در برف فرو کرده‌اید؟ محال است کسی حافظ بخواند، طلوع می بر مشرق پیاله را ببیند، و وسوسه نوشیدن به سراغش نیاید: زاهد خام که انکار می و جام کند/ پخته گردد چو نظر بر می خام اندازد.

به نوشته طنزگونه این منقد ادبی: بعد، این چه پیله‌ای است که زن و مرد در صحنه‌های وصف‌شده در کتاب‌ها نزدیک هم نشوند؟ چیست آن صحنه‌های مصنوعی با صدجور اگر و مگر؟ در دیوان حافظ زن و مرد، مرد و مرد، پیر و جوان، بزرگ و کوچک در آغوش هم برهنه می‌غلتند. بله، مست و برهنه. چرا خودتان را به کوچۀ علی‌چپ زده‌اید؟ چرا چشم بسته‌اید؟ چرا مسئولین رسیدگی نمی‌کنند؟ بیت‌المال را حرام می‌کند وزارت‌ ارشاد، از آن بدتر وزارت اطلاعات می‌افتد پی چهار تا شاعر و نویسنده‌ای که به خدا قسم، به خدا قسم، اگر به همان رفقایشان که دم در زندان برایشان ایستاده‌اند بگویند دو سطر از این شاعر زندانی از حافظه بخوان، نمی‌تواند بخواند، به‌جایش به دوربین لبخند می‌زند و حافظ می‌خواند!

خانم اقتصادنیا افزوده: از مسائل جنسی نگویم که انواع بی‌آبرویی‌های خوراک رسانه‌های غربی در آن است و مایۀ سوء‌استفادۀ دشمن. نمی‌گویند اینها فاسدند؟ همجنسگرایی و دگرجنسگرایی عین آب زلال در کتاب جریان دارد و پیر و جوان هم نمی‌شناسد. همه لخت‌وپتی‌اند و مشغول افساد فی‌الارض و حتی السماوات! تعارف و دررو عرفانی هم ندارد. از آن گذشته، این شاعر رادیکال است و انقلابی. می‌خواهد... فلک را بگشاید و طرحی نو دراندازد و زیر بار اعتدال و اصلاح نمی‌رود هیچ‌جور. روشنفکران چه عزت و قدری نصیبش می‌کنند. چرا کیهان چیزی درباره‌اش نمی‌نویسد؟ چرا صداوسیما برنامه نمی‌سازد؟ انقلاب حافظ مخملی هم نیست، مسلحانه است:عقاب جور گشوده‌ست بال بر همه شهر/ کمان گوشه‌نشینی و تیرآهی نیست

هفته هنر و فرهنگ، میدانداری نوحه‌خوانان، دلمردگی، هنر نیمه‌جان

هفته هنر و فرهنگ؛ هفته اعتراض، هفته مردمی مستاصل

منبع تصویر، M. BEHNOUD

توضیح تصویر،

ابراهیم گلستان، بعد از ظهر پنجشنبه ۲۲ مهر

نرسیده به ۱۰۰

برخوردها در زمانه برخورد نام کتابی است از ابراهیم گلستان که از چهل سال قبل در کشو میز نویسنده پنهان و منتظر مانده بود. گهگاه دوستان و بستگانی که در جمع بودند و از هر در سخن می رفت، خوانده می شد و پرسش مقدر این بود که: راستی چرا آن را چاپ نمی کنید، حیف است. گلستان هم مثل همیشه که کاری را نخواهد، راست و حسینی می گفت ضرورتی نمی بینم. چه اثری دارد. مردم که کسی یا کسانی را بت کنند دیگر از ذهنشان دور نمی شود. «خب نشود، به من چه. این همه نکته نادرست درباره آدم های، سیاسی، ادبی و هنری در کله آدم ها فرو رفته… تازه کجا چاپ کنم… وزارت حسینیه ارشاد مگر اجازه می دهد...» .

انتشار آخرین کتاب ابراهیم گلستان، در عین حال اولین کتاب روایتی اوست، که نقل واقعیت است و تخیل در آن جایی ندارد. چند سالی است دیگر کتاب های گلستان در تهران نیز چاپ می شود و خریداران بسیار هم دارد. او آخرین تن از نسل بزرگان ادب و هنر ایران معاصرست. درست یا غلط نوشته می شود «نسلی که دیگر زاییده نخواهد شد. نسلی که با رفتنشان عزت از ادبیات زبان فارسی می رود». گلستان خود چنین صفت بخشی ها را نمی‌پذیرد.

مهدی یزدانی‌خرم نویسنده و منقد کارآمد سه مصاحبه با ابراهیم گلستان داشته که می توان گفت از مجموع مصاحبه ها و گفت و شنود های مکتوب شده گلستان بهتر به حساب می آید. او همین هفته در صفحه خود نوشته: «ابراهیم گلستان وارد صدمین سالِ زنده‌گی‌اش می‌شود. بارها درباره‌اش نوشته‌ام و این بخت را که در نزدیکِ دو دهه آشنایی‌ام با او ساعت‌ها هم‌صحبتی داشته‌ام با مردِ پیچیده‌ی ادبیات، سینما و فکرِ ایران.»

مهدی یزدانی از آخرین گفتگوی خود با نویسنده بزرگ گزارش داده و افزوده: سه شب پیش که تلفن کردم تا تبریک بگویم چاپِ «برخوردها در زمانه‌ی برخورد» را به او و این‌‌که چه اتفاق بزرگی‌ست انتشار این جستارِ درخشان (درباره‌اش مبسوط‌تر خواهم نوشت). گفت «این مهم‌ترین کار من است» گفتم «حتا از داستان‌هاتان هم مهم‌تر؟» گفت «مهم‌تر، چون خواسته‌ام به مردم بگویم چه رفت در روزهای خلعِ‌ید و چه فکرهایی کار را خراب کردند».

نویسنده رمان سرخ سیاه معتقد است که « گلستان چه با داستان‌ها، چه جُستارها، چه مقالات، چه ترجمه‌ها و چه گفته‌های‌اش یکی از موثرترین آدم‌ها در کارِ من است و قطعا بسیاری چون من. او بود که بسیاری بُت‌های روزگاران را شکست، هرچند صراحت‌اش گاهی برآشوبنده است اما اگر دقیق شویم در او و گفته‌های‌اش نکته‌هایی را می‌بینیم که کم‌تر کسی در ادبیات ما آن‌ها را درک کرده. تاکید او بر «فهمیدن» روزگار و دورشدن از کلماتِ انتزاعی و مفاهیمی که دهه‌هاست ما را کُند‌کرده در فهمیدن. و اما نثرش... وای از این هم‌چینی کلمات برای ساختن آوایی که مخاطب را متوجه حرکت، سکوت یا حس‌های متفاوت می‌کند».

نگارنده دیروز از آقای گلستان گله کردم که چرا ما را به گمراهی می اندازید. متولد آخرای مهر ۱۳۰۱ هستید، به قاعده سال آینده چنین روزهایی باید جشن صدسالگی برایتان گرفت. الان تازه ۹۹ ساله هستید.

•خب چه فرقی می کند؟

•تا موقعی که قرآن متعلق به ابوی را نشان نمی‌دهید که تاریخ تولد بچه های آقای تقی گلستان در پشت جلد آن نوشته شده، می شود به دلخواه عمل کرد…

•این قرآن مجید تا این اواخر بود. تا زمانی که خواهر بزرگم زنده بود. نزد او بود ولی …

•حقیقت این است که ابراهیم گلستان بعد از آن که اسرار گنج دره جنی دومین فیلم داستانی بلند او، از پرده سینماها پایین کشیده شد و ساواک او را به بازجویی کشاند و به زندان، دیگر فرصت و امکانی برای ساخت فیلم و هم انتشار نوشته‌هایش ندید. خروس آخرین بود. گرچه نامه به سیمین هم ده سال پیش، به اصرار و همت دکتر عباس میلانی- که متن را خوانده بود - به هزار خون دل چاپ شد.

کتاب برخوردها در زمانه برخورد اینک منتشر شده، گرچه به نظر می‌رسد از نظر خوانندگان کتاب، بهترین کتاب و نوشته ابراهیم گلستان نیست اما همین اندازه که نویسنده چنین اعتباری به این نوشته خود می دهد و آن را «بهترین کتابم» می‌خواند، جای تامل دارد.

منبع تصویر، Reza Javidi

توضیح تصویر،

افسانه ببر، صدرالدین زاهد

بعد از ۴۰ سال در چارسو

هفته پیش در تهران، نمایش تک نفره «افسانه ببر» نوشته داریو فو، با برگردان، طراحی، کارگردانی و بازی صدرالدین زاهد برای قدیمی ها خاطره ساز بود. زاهد بعد از نزدیک چهل سال به تالار چهارسو در مجموعه تئاتر برگشت

کجایند تهرانی های قدیم که در روزهای جنبش مردم در خیابان ها، می ایستادند به تماشای نمایش های خیابانی زاهد. کجایند هنرشناسان که در جشن هنر شیراز و به عنوان دستیار پیتر بروک نامدار او را به یاد دارند. بعد از برخورد هنرمندان ایرانی تیاتر با پیتر بروک - زاهد گروهی که به اسم بازیگران شهر ایجاد کرد، که چه ظرفیت غریبی در این هنر ایجاد کرد. زاهد در سال ۵۴ یکی از چهارستونی بود که تالار چهارسو را افتتاح کرد.

افسانه ببر تک نفره‌ای که اثری درباره رابطه انسان و طبیعت است به ارتباط یک سرباز زخمی چینی و یک ببر می‌پردازد که در این رابطه هر دو آنها به یکدیگر کمک می‌کنند. سرباز چینی با شرکت در راهپیمایی بزرگ مائو، از منچوری حرکت می‌کند اما در میانه راه در درگیری با سربازان دشمن زخمی شده و از ادامه مسیر بازمانده و از دوستان خود جدا می‌شود. حالا او درگیر سیلاب عظیمی شده و به‌سختی می‌تواند جان خود را نجات دهد. به امید نجات به غاری پناه می‌برد اما آنجا با ببری روبرو می‌شود و ...»

این اجرای یک نفره بارها در نقاط مختلف دنیا از مونترال، پاریس و لندن توسط صدرالدین زاهد اجرا و کارگردانی شده، اما هر نسل حقی بر آن دارد. اما حاشیه خبر نیز بر متن جا دارد. در سال های دور وقتی که با عده ای از اهل نمایش، گروه بازیگران شهر را راه اندازی کرد، نمایشنامه هایی آماده شد که آربی آوانسیان، نعلبندیان، پیتر هانتکه، چخوف، پیر آندلو و بیژن مفید کارگردنی کردند. آیا این خوابی شیرین است یا وهم که همزمان با اجرای افسانه ببرد در چهارسو، نمایش «داستان باغ وحش» ادوارد به کارگردانی مهدی پاشایی در تالار قشقایی و نمایش «تن ها» که علیرضا معروفی نوشته و کارگردانی کرده در تئاتر شهر اجرا می شود.

ناگفته نماند که صدرالدین زاهد در نزدیک چهل سال حضور در پاریس، بعد از انقلاب ۵۷ کارهای فراوانی انجام داد که افسانه ببر از جمله کوچک ترین ها بود،.

آن ها که در اوایل دهه پنجاه با کارگاه نمایش و فعالیت شبانه روز، یک خاطره بزرگ از دوران اوج گیری هنر برجا گذاشتند، هیچ یک نمانده اند تا بتوان گفت به چه کارند. از آن قافله فقط صدرالدین زاهد به یادگار مانده. وجود غنیمت.

منبع تصویر، Art net

توضیح تصویر،

نمایش سگ سورتمه

کارخانگی یا سگ سورتمه

نمایش پرگفتگوی هفته قبل "کارخانگی" نوشته فرانتس کسافر کروتس نمایشنامه نویس آلمانی است که در برداشت سینا نصراللهی کارگردان که نام وی به عنوان نویسنده نمایشنامه هم ذکر شده، تبدیل به سگ سورتمه شده است.

جهانی که فرانتس کروتس در نمایش‌نامه «کار خانگی» خلق کرد، مربوط به فضای پس از جنگ اروپاست که زندگی بی معنا شده. رابطه سرد ویلی و مارتا، افراط ویلی در نوشیدن الکل و تصادفی که نتیجه این زیاده‌روی است و خانه‌نشینی و مبادرت به کار خانگی، نشانه‌هایی است از زندگی پساجنگ. ویلی که توانایی کارکردن بیرون از خانه را از دست داده و این روزها مشغول «کار خانگی» است، به‌تدریج اقتدار خویش را از دست داده و نسبت‌به بارداری همسرش، مارتا، مشکوک است. مارتا در پاسخ به طعنه‌‌های ویلی، خانه را برای مدتی ترک می‌کند. این چرخه معیوب درنهایت با مرگ فرزند به پایان می رسد.

محمدحسن خدایی در نقدی پیرامون نمایش سگ سورتمه نوشته: قصه کروتس مربوط است به اخلاقِ پدر-مادری. همان نکاتی که در مباحث تولیدمثل و تصمیم‌گیری‌های روزانه والدین در قبال فرزندی که به دنیا آورده‌اند، شکل می‌یابد. درواقع با پیچیده‌شدن مناسبات دوران مدرن، نسبت والدین و فرزندان هم دچار فراز و فرودهای غیرقابل‌ پیش‌بینی شده است. کروتس البته به دورانی می‌پردازد که اروپا، افتان و خیزان از ویرانی و فجایع جنگ فاصله گرفته و در تلاش است به زندگی عادی بازگردد.

اما نمایش سگ سورتمه به گفته نصرالهی روی جبر محیط که ماهیت و هویت انسان‌ها را تغییر می‌دهد، تاکید زیادی دارد و نام نمایش نیز استعاره‌ای از زندگی سگ‌های سورتمه است که جبر محیط باعث شده آنها هویت خود را از دست بدهند و کارایی یک «یابو» را پیدا کنند.

این نمایش می باید دو سال پیش روی صحنه می رفت اما قرنطینه و شیوع کرونا همه حساب ها را به هم ریخت. بار ها به تاخیر افتاد تا سرانجام از هفته دوم مهر امسال امکان اجرا یافت. برداشتی از یک نمایشنامه آلمانی نوشته کسافر کروتس با ترجمه رضا کرم رضایی. این نمایشنامه ۲۰ سال پیش نیز چندی با عنوان کارخانگی به صحنه رفت.

در بروشور نمایشنامه نوشته اند که کودکان زیر ۱۵ سال و زن های باردار از حضور در سالن محروم اند. کارگردان توضیح می دهد که از آنجا که خانم‌ها در دوران بارداری دچار حساسیت و وسواس می‌شوند ممکن است خشونت نهفته‌ای که در این نمایش وجود دارد، آنها را اذیت کند.

سینا نصراللهی بلافاصله توضیح می دهد که البته در نمایش شاهد هیچ خشونت عریانی نیستیم اما همین که اتفاقات بدون اغراق و در کمال خونسردی رخ می‌دهد برای تماشاگر ترسناک است.آدم‌های این نمایش هویت خودشان را از دست داده‌اند و به آدم‌های افسرده و یخی تبدیل شده‌اند که حتی پیشنهاد یک جنایت را هم با خونسردی و بی تفاوتی مطرح می‌کنند و انجام می‌دهند اما در عین حال کاملاً باورپذیر هستند.

آدم‌های این نمایش هویت خودشان را از دست داده‌اند و به آدم‌های افسرده و یخی تبدیل شده‌اند که حتی پیشنهاد یک جنایت را هم با خونسردی و بی تفاوتی مطرح می‌کنند و انجام می‌دهند اما در عین حال کاملاً باورپذیر هستند.

سارینا رمضانی نژاد، بهار زندی، علیرضا شریفی، سپیده ضیایی و مرتضی کوهی کهن بازیگران «سگ سورتمه» هستند که در تالار مولوی به صحنه رفته.

منبع تصویر، M.B

توضیح تصویر،

قباد شیوا، استاد نقاشی و گرافیک

بزرگ و کوچک‌ها در گالری

ایرنا اول هفته خبر داد که نمایش آثار هنرمندان پیشکسوتی همچون قباد شیوا و رضا عابدینی کنار هنرجویان جویای نام، در گالری های پایتخت، مژده‌ای است برای گالری‌گردان.

قباد شیوا و رضا عابدینی از جمله هنرمندان پیشکسوت اند که این خبرگزاری ذکر کرده اما در جمع هنرجویان جویای نام، بسیاری از کسانی که نام برده شده چنان هم جویای نام نبوده اند. بسیاری از آنان برای چندمین بار است که نمایشگاه گروهی یا انفرادی دارند و حتی در گالری های خارج از کشور هم از آنان استقبال شده است

نمایشگاه انفرادی قباد شیوا استاد برجسته گرافیک و نقاشی در گالری ثالث برقرار است و نمایشگاهی با عنوان تحدید در گالری دستان ۲ متعلق به رضا عابدینی است

شگفتی استمراری نمایشگاه انفرادی نسترن رحیمی است در گالری آ، چنان که تاریکی معلق که نمایشگاه انفرادی سوگل امیاری در گالری شکونه است. و شرایط ناپایدار عنوان نمایشگاه نقاشی زینب موحد است در گالری شیرین. چنان که نمایشگاه انفرادی مهین منفرد در نگارخانه نگر. اما نمایشگاه آثار هادی علیجانی با عنوان درجست و جوی فضای گم شده در گالری اثر . اما نمایشگاه آثار ساناز علوی با عنوان نگانتروپی و نمایشگاه آثار مینا محسنی با عنوان دیوارها و تیرها در گالری اعتماد. چریکه خاموش در گالری مژده نقاشی های پیمان رحیمی زاده

یکی از هنرمندانه ترین کارهای هفته متعلق به مینا قهرمانی بود که نمایشگاه انفرادی وی گالری عصر برپاست، با نگاهی خردمندانه و جستجوگر، در حالی که عنوان آن راه از چپ باریک می‌شود تعیین شده است

خاوران نامه در نگارخانه لاله نمایشگاهاه انفرادی مهمی است با عکس های مینا سی سی . چنان که نمایشگاه انفرادی سلیم صالحی در گالری ایرانشهر.

همزمان ۱۸ نمایشگاه گروهی در طول هفته در گالری های تهران برپا بود.

کسانی که از آنان به عنوان پیشکسوت نام برده شده، عموما کسانی هستند که کارهایشان در خارج از کشور به فروش می رسد و خود نیز زمانی را در کشورهای دیگر گذرانده اند. اما نمانده اند. نیکزاد نجومی نقاش برجسته هفته پیش در یکی از اتاق های کلاب هاووس وقتی سخن از آخرین روزهای زندگی اردشیر محصص نقاش نامدار ایرانی و کاریکاتوریست صاحب نام در نیویورک سخن می گفت چند بار نتوانست بغض خود را پنهان دارد.

از آن سو قباد شیوا چندی پیش در پاسخ خبرنگاری که از وی پرسید با شرایطی که دارید چرا در روزهای بعد انقلاب که در آمریکا بودید نمانید، پاسخ داد که: من در این خاک متولد شدم. آنجا در نهایت من یک غریبه هستم، اما اینجا من با شما حرف می زنم. وقتی برگشتم هیچی نداشتم. از خرید قاشق چایخوری شروع کردم. منتها من عاشق این مملکتم و با دنیا هم ارتباطم را دارم. من تاجر نیستم که مثلا بگویم الان آنجا کار هست و دیگر نروم ایران. هنوز در خط خودم هستم. با سیاست هم کاری ندارم. من به عنوان یک طراح مولف عاشق کارم هستم.

منبع تصویر، Hadi Heidari

توضیح تصویر،

ایرج یکه زارع (۱۳۲۰-۱۴۰۰)

آن کاریکاتور های مردمی

ایرج زارع، از استخوان خردکرده‌های کاریکاتور مطبوعاتی و از قدیمی‌های این هنر، درگذشت. او از هنرمندانی بود که شیوه و قلمش، تاثیر فراوانی بر نسل بعدی گذاشت؛ نسلی که خود به استادانی موثر در عالم کارتون و کاریکاتور تبدیل شدند.

جواد علیزاده (کارتونیست نامدار) درباره او گفته است: من در نوجوانی و اوائل دهه پنجاه، تحت تاثیر کارتون‌های ژورنالیستی و کاراکترهای فوق‌العاده کمیک و بامزه ایرج زارع در مجله کاریکاتور قرار گرفته بودم. شخصیت‌ها و قیافه کاراکترهای زارع با آن فرم بینی و چشم‌های چپ و آناتومی‌ و فیگورها، همین‌جور هم و بدون توجه به سوژه کاریکاتور، کلی آدم را به خنده وا می‌داشت چه برسد به این‌که سوژه و دیالوگ هم به آنها افزوده می شد!

کامبیزدرم بخش استاد کاریکاتور می گوید: زارع از قدیم‌ در کنار بوتیک‌داری و تجارت فرش، کاریکاتور می‌کشید. به همین رو کمتر فرصت حضور در دفتر مجله کاریکاتور را پیدا می‌کرد و چون دفتر در طبقه چهارم یک ساختمان در خیابان فردوسی بود، گاهی از خود هنرمندی و تردستی نشان می داد. چنان که با من رسید در محل و یادش آمد کاریکاتوری کشیده و نیاورده و دوستان منتظرند. دستش خیلی قوی و سریع بود. در فاصله کوتاه قلم و کاغذ برداشت و همان طور که پشت فرمان ماشین نشسته بود طرح را کشید و تمام.

ایرج زارع تا اواخر دهه هفتاد نیز در مطبوعات (به ویژه روزنامه ایران) فعال بود و قلم زد اما پس از آن به یک انزوای خودخواسته فرو رفت. شاید به همین دلیل است که نسل جدید چندان با نام او آشنا نیست. در سال‌های پایانی به فراموشی دچار شده بود.

پیام ۱۶ سالگان

توضیح تصویر،

ماهنامه عروسک سخنگو

از هفته‌های گذشته:

فرهنگ و هنر هفته: سوگ سفر سیاوش، شاعر در خبرگزاری

فرهنگ و هنر هفته؛ نودولتان نابلد، سکوت حاکم، زهرا در مرز، فیلم های ایرانی در جشنواره‌ها

فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده

فرهنگ و هنر هفته؛ همصدایی با همسایه همزبان ، که یار از یار می ترسد، دو فیلم کرد موفق

فرهنگ و هنر هفته؛ مانیفست نوحه‌خوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند

فرهنگ و هنر هفته؛ در سرگیجه و عذاب، مرگ علامه، دلمرده همسایه

منبع خبر: بی بی سی فارسی

اخبار مرتبط: فرهنگ و هنر هفته؛ هفته دهم سکوت، گلستان زیر ۱۰۰، روز حافظ رند