پیام سیاسی کره‌جنوبی برای اسکار ۲۰۲۱ چیست؟

پیام سیاسی کره‌جنوبی برای اسکار ۲۰۲۱ چیست؟
خبرگزاری دانشجو

 به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، «فرار از موگادیشو» فیلمی اکشن و درام محصول سال ۲۰۲۱ کره‌جنوبی به کارگردانی ریو سونگ وان است که داستان آن براساس رویداد‌های واقعی در جریان جنگ داخلی سومالی می‌گذرد. در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ برای پذیرفته‌شدن در سازمان ملل متحد، رقابتی بین دو کره در آفریقا جریان دارد تا رای کشور‌های آفریقایی را به دست بیاورند. همزمان با رقابت سفرای شمال و جنوب کره برای نزدیک شدن به رئیس‌جمهور سومالی، این کشور درگیر یک جنگ داخلی بزرگ می‌شود. این فیلم، جزئیات فرار خطرناک کارمندان سفارت کره شمالی و جنوبی را به تصویر می‌کشد که در آتش‌بار این درگیری‌ها گیر افتاده‌اند. فرار از موگادیشو با هزینه تولید ۲۴میلیارد وون، به‌طور کامل در نیمه‌دوم سال ۲۰۱۹ در مراکش فیلمبرداری شد و کار‌های پساتولید آن در مه ۲۰۲۰ آغاز شد.

با این حال، اگرچه پیش‌بینی می‌شد این فیلم در تابستان ۲۰۲۰ اکران شود، اما اکران آن به دلیل ادامه‌دار شدن پاندمی کرونا به تعویق افتاد. سرانجام فیلم در ۲۸ جولای ۲۰۲۱ توسط لوته اینترتینمنت در قالب IMAX منتشر شد و به‌طور کلی نقد‌های مثبتی از سوی منتقدان دریافت کرد که صحنه‌های اکشن، داستان فکاهی، کارگردانی و بازی‌های واقع‌گرای آن را تحسین کردند. در عرض ۵۶ روز پس از اکران، این فیلم از رکورد ۳٫۵ میلیون بلیت فروخته‌شده عبور کرد و اولین فیلم کره‌ای در سال ۲۰۲۱ شد که پس از کرونا موفق به فروش این تعداد بلیت شده است. درحال حاضر این فیلم براساس گفته انجمن فیلم کره، با فروش ۲۹٫۰۵ میلیون دلار آمریکا و ۳٫۶۰ میلیون بلیت، پرفروش‌ترین فیلم سال ۲۰۲۱ در کره‌جنوبی است؛ هرچند این رقم با رقم‌های قبل از دوران کرونا برابری نمی‌کند. فرار از موگادیشو به‌عنوان نماینده کره‌جنوبی برای جایزه اسکار بهترین فیلم بین‌المللی در نود‌وچهارمین دوره جوایز اسکار برگزیده شد.

در ادامه، فیلم فرار از موگادیشو در سه سطح بررسی شده است. بخش اول به تکمیل سیاست‌های کلان دولت کره در عرصه بین‌الملل توسط سینمای این کشور می‌پردازد که فرار از موگادیشو یک نمونه عیان آن است. این فیلم و به‌طور کل رویه حضور موفق کره در سینمای جهان را با وضعیت جهانی سینمای ایران هم مقایسه کرده‌ایم. در بخش بعد به چگونگی سربرآوردن فیلمسازی مثل ریو سونگ وان پرداخته شده که امروز می‌تواند نماینده شایسته‌ای برای کره در مجامع بین‌المللی باشد. فاصله گرفتن از اسطوره‌سازی‌های بی‌مورد و نگذاشتن تمام تخم‌مرغ‌ها در سبد فیلمساز‌هایی که یک‌بار موفق بوده‌اند، مسیری بوده که کره تا به‌حال پیموده و باعث شده هرسال دستش از فیلم‌های قابل‌عرضه خالی نباشد و البته یک نکته دیگر ساختار آن سینمایی است که یک سبزی‌فروش دوره‌گرد را روی صندلی کارگردانی می‌نشاند و رسیدن به سطوح بالای آن مستلزم برخورداری از رانت‌های طبقاتی نیست.

به‌عبارت دقیق‌تر اگرچه کره هم درگیر نظام طبقاتی است، اما بعضی از حوزه‌های مهم و حیاتی که عموما حوزه‌های تخصصی هستند را کاملا در قبضه طبقات برخوردار قرار نداده است. در بخش سوم متن، به مساله اتحاد دو کره که فیلم فرار از موگادیشو برای زمینه‌سازی ذهنی آن تلاش می‌کند، پرداخته شده است. این اولین فیلم کره‌ای نیست که چنین موضوعی را پی می‌گیرد و در این بخش به چنین آثاری پرداخته شده است. همین هم خودش موضوع مهمی است که در اکثر کشور‌های دنیا دیده می‌شود. جریان غالب سینما، همسو با منافع ملی و خط‌مشی‌های کلی حاکمیتی حرکت می‌کند. این تا جایی ادامه پیدا می‌کند که با رصد سینما در کشور‌های مختلف می‌توان به سیاست‌های کلان دولت‌ها در عرصه بین‌الملل پی برد.

با کم‌شدن قدرت هژمونی آمریکا و نیرو گرفتن چین، مسائل ژئواستراتژیک شرق آسیا هر روز اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند و اتحاد دو کره یکی از این موضوعات است. امسال هم پرفروش‌ترین فیلم جهان یک فیلم چینی است که راجع‌به جنگ کره ساخته شده است. معلوم نیست که اگر جهان مجددا دوقطبی شود، دقیقا در هر گوشه آن چه اتفاقی خواهد افتاد، اما اگر سال ۲۰۲۵، طبق پیش‌بینی‌های جدید، هم زمان رسیدن چین به جایگاه نخست اقتصاد در دنیا باشد و هم زمان اتحاد دو کره، می‌توان گفت برخلاف آلمان شرقی و غربی که با تک‌قطبی شدن دنیا متحد شدند، کره شمالی و جنوبی همزمان با دوقطبی شدن مجدد جهان متحد می‌شوند. جالب اینجاست که نشریه‌های تخصصی در حوزه روابط بین‌الملل، برای تحلیل چنین مواردی فیلم‌های چینی و کره‌ای را بهانه و دستمایه قرار می‌دهند.

فیلم‌های کره‌ای تکمیل‌کننده سیاست‌های کلان دولتی در عرصه بین‌الملل

فیلم با حک شدن این عبارات در تیتراژ ابتدایی‌اش آغاز می‌شود؛ «کره‌جنوبی تا پایان دهه ۸۰ عضو سازمان ملل متحد نبود. در آن زمان آفریقا که بیشترین تعداد رای در سازمان ملل متحد را داشت به عرصه جنگ سیاسی دوکره تبدیل شده بود. در سال ۱۹۸۷، دولت کره جنوبی دیپلمات‌های خود را به موگادیشو، پایتخت سومالی اعزام کرد.» سپس در دانشگاه ملی سومالی یک آشنایی ابتدایی بسیار گذرا با سفیر کره‌جنوبی و بعضی از کارمندانش پیدا می‌کنیم و بعد دوربین به گیت بازرسی فرودگاه می‌رود. یک زن آمریکایی وسایلش را روی میز بازرسی گذاشته تا مامور سومالیایی فرودگاه بازرسی‌شان کند، اما این مامور سومالیایی، جواهرات زن را در روز روشن می‌دزدد و کسی حریفش نیست. فیلم همین‌جا مخاطبش را با این قضیه آشنا می‌کند که روایت، پا در چه جهانی می‌گذارد.

سومالی همین امروز هم به سرزمین دزدان دریایی مشهور است و البته کسی چندان پا به خاک آن کشور نمی‌گذارد تا معلوم شود که در خشکی آن چه خبر است. یک مامور امنیتی کره‌جنوبی، پس از این زن پشت گیت بازرسی می‌آید و لای برگه پاسپورتش مقداری اسکناس گذاشته و به این ترتیب می‌تواند بی‌دردسر عبور کند. او در کیفی که با خودش آورده بود، هدایای رئیس‌جمهور کره برای رئیس‌جمهور سومالی را حمل می‌کرد. خود این مامور هم برای سفیر کره دغل‌بازی‌هایی در می‌آورد و بعد شاهد رقابت بین سفرای کره‌جنوبی و شمالی برای جلب‌نظر از رئیس‌جمهور سومالی هستیم. اما دیری نمی‌گذرد که یک اتفاق هولناک تمام این افراد را به هم نزدیک می‌کند و آن اتفاق، رخ دادن یک جنگ داخلی بزرگ و خونین در سومالی است.

یک طنز فکاهی و دلنشین، یک اکشن واقع‌گرا و یک فضاسازی پرهیجان که استرس روحی بی‌جا به مخاطبش وارد نمی‌کند، باعث می‌شود که فیلم تا انتها کشش داشته باشد و آن تاثیرگذاری‌هایی که می‌خواسته روی ذهن مخاطبش داشته باشد را انجام بدهد. موضع سیاسی فیلم صریح است، اما گل‌درشت نیست و با اینکه جو موگادیشو را علیه کارمندان سفارت دو کره نشان می‌دهد، تصویری سیاه‌تر از سومالی و آنچه در واقعیت سراغ داریم، نشان نداده است. یعنی نه اینکه فیلم طرف مسلمانان یا آفریقایی‌ها باشد، بلکه می‌دانسته اگر در تحقیر و تخریب آن‌ها از یک حدی زیاده‌روی کند، پس زده خواهد شد. البته یک‌سری ناشی‌گری‌هایی درمورد نمایش زیست مسلمانان وجود دارد که معلوم می‌کند یک فیلمساز کره‌ای، آشنایی کمی با مسلمانان دارد.

مثلا به اشتباه تصور می‌شود زمان نماز خواندن، از لحظه شروع اذان تا لحظه پایان آن است و همین زمان برای فرار از داخل سفارت انتخاب می‌شود یا جملاتی که به عربی روی خودرو‌ها و در و دیوار‌ها نوشته شده‌اند، عمدتا مهمل و بی‌معنی هستند. اگر تا به‌حال یک پیوند دلی بین مردم دو کره در فیلم‌ها و سریال‌های مختلف نشان داده شده بود و این موضوع گاهی حتی بین ماموران امنیتی دو کشور هم به نمایش درآمده بود، حالا این همدلی بین متناظرترین سطح از مناسبات دو کشور، یعنی بین دیپلمات‌های شمال و جنوب، نمایش داده می‌شود. ساخته‌شدن فیلم مثل فرار از موگادیشو و ارسال آن به‌عنوان نماینده کره در اسکار ۲۰۲۲ چند نکته مهم دارد که قابل‌توجه هستند.

اول اینکه کره‌ای‌ها بعد از موفقیت هرکدام از افرادی مثل پارک چان ووک، کیم کی دوک، بونگ جون هو یا امثال اینها، تمام سینمایشان را روی یک نفر قمار نکردند. چیزی شبیه موج پساکیارستمی یا پسافرهادی در سینمای کره به راه نیفتاد که هرکدام چند دهه به طول بکشد و تا سال‌های سال تنها همان نفر اولی که موفقیت کسب کرده بود، به‌عنوان شاخص سینمای کره به جهان معرفی شود. اگر کره‌ای‌ها هم مثل ما با قضیه برخورد می‌کردند، از ۲۰۰۵ تا به‌حال فقط فیلم‌های پارک ووک به اسکار می‌رفت یا لااقل سالی که او فیلم داشت، بقیه جرأت نفس‌کشیدن نداشتند، اما می‌بینیم که آن‌ها به خیلی‌ها میدان دادند و نتیجه‌اش را دیدند. نکته بعدی مضمون این فیلم و فیلم‌های متعدد دیگری است که به‌عنوان نماینده کره به سینمای جهان معرفی شده‌اند.

تا به‌حال کجا دیده شده که یک فیلم کره‌ای ضد منافع ملی این کشور ساخته شود تا به این ترتیب بتواند از جشن‌ها و جشنواره‌های خارجی جایزه بگیرد؟ ما می‌بینیم وقتی بحث اتحاد دوکره در دستورکار شمالی‌ها و جنوبی‌ها قرار می‌گیرد، مشهورترین فیلمسازان این کشور همگی به‌خط می‌شوند و در همین راستا فعالیت می‌کنند و جشنواره‌های جهانی هم مجبورند خودشان را با این درونمایه‌ها تطبیق بدهند؛ هرچند ممکن است اتحاد دو کره جزء استراتژی‌های مقبول آمریکا یا اروپا نباشد. اما در ایران چنین جا افتاده که تنها با نمایش تصویری منفی از جامعه ایران می‌توان در آن سوی آب‌ها به موفقیتی دست یافت. ظاهرا این در ایران به یک فرمول تبدیل شده است که به‌جای کیفیت، می‌توان از ابزار‌های سیاسی برای دیده شدن استفاده کرد و یک جریان رسانه‌ای قوی می‌خواهد در داخل کشور این را جا بیندازد که فیلم‌ها می‌توانند ضد ایران ساخته شوند، اما حتی با اینکه جایزه گرفتن‌شان به همین دلیل است، افتخاری برای سینمای ایران محسوب خواهند شد.

چنان‌که مشاهده می‌شود، وقتی سیاست اتحاد دو کره از سال ۲۰۰۲ توسط دولت‌های این کشور‌ها مطرح می‌شود، چند سال قبل از آن سینما سراغ این موضوع رفته است و طی تمام این سال‌ها همه فیلمسازان بزرگ کره به چنین موضوعی پرداخته‌اند و با سیاست‌های کلان ملی همراه بوده‌اند، اما فیلمسازان ایرانی لااقل باید به لایحه قصاص یا بعضی از ساختار‌های اجتماعی ایران انتقادات جدی بکنند تا بتوانند در جشنواره‌های خارجی دیده شوند. این فیلم‌ها فقط در جشنواره‌ها دیده می‌شوند نه اینکه مثل آثار کره‌ای، در گیشه هم موفق باشند و وقتی کیفیت از کار‌ها حذف شود، فیلمسازان مجبور خواهند شد که مرتبا باج‌های سیاسی بیشتری بدهند. چنان‌که می‌بینیم، فیلم فرار از موگادیشو قبل از اینکه با سایر آثار غیرانگلیسی‌زبان در مراسم اسکار هماوردی کند و جایگاه آن در جدول نامزد‌ها دیده شود، در فضای نقد‌های سیاسی و نزد مخاطبان جایگاه مناسبی پیدا کرده است؛ اما آن دسته از فیلم‌های ایرانی که مورد اشاره قرار گرفتند، پس از کسب جایزه در جشنواره‌های خارجی، تازه مطرح می‌شوند و به‌بهانه حضور در جشنواره‌های خارجی و برخورداری از پخش‌کننده خوب، باید به‌عنوان نماینده ایران در اسکار انتخاب شوند.

فیلمی که بدون کسب عناوین این جشنواره‌ها یا عناوین مربوط به مراسم اسکار هم معتبر است و دیده می‌شود، در اسکار شانس بهتری خواهد داشت، چون این مراسم با اعطای جایزه به آن اعتباری کسب خواهد کرد، اما فیلم‌های دیگری که به‌جای کیفیت از خودزنی‌های سیاسی برای دیده‌شدن استفاده می‌کنند، مرتب باید دُز این خوردنی‌ها را بالاتر ببرند تا ناکام نمانند. هرچند کسانی که این جایزه‌ها را می‌گیرند یا طرفداران‌شان؛ نخواهند بپذیرند، اما بحث جایزه‌های سینمایی با مباحث کلان بین‌المللی ارتباط تنگاتنگی دارد و ما عمدتا در این مذاکرات فرهنگی در موضع ضعف قرار می‌گیریم. فیلم‌های کره‌ای به اتحاد دو کره می‌پردازند و فیلم‌های ایرانی باید تکمیل‌کننده ادعا‌های حقوق بشری غربی‌ها درمورد ایران باشند تا جایزه بگیرند. اصلا ما آیا می‌توانیم فیلمی را به اسکار بفرستیم که در آن خبری از دادگاه و پاسگاه نباشد و شانسی هم برای خودمان متصور باشیم؟

داستان عجیب یک کودک یتیم و فقیر کره‌ای که ستاره کارگردانی شد

ریو سونگ وان در سال 1973 در اونیانگ، شهر کوچکی در استان چونگ چئونگ جنوبی به دنیا آمد. با توجه به اینکه در دوره جوانی او، انتخاب کمپانی‌های داخلی فیلم در کره، به دلیل سانسور شدید دولتی، بیشتر به فیلم‌های تبلیغاتی و جریان اصلی محدود می‌شد، ریو جوان اغلب فیلم‌های اکشن جنبشی‌تر و آزادانه‌تر شبیه به آثار کمپانی برادران شاو در هنگ‌کنگ را به‌عنوان سرلوحه آینده کاری‌اش انتخاب می‌کرد. برادران شاو نام بزرگ‌ترین شرکت تولید فیلم در هنگ‌کنگ بود که از سال 1925 تا 2011 فعالیت می‌کرد و بعد با چند شرکت دیگر ادغام شد. تماشای فیلم ضداستعماری و اکشن «استاد مست» از جکی‌چان او را به یک طرفدار مادام‌العمر این فضای فیلمسازی تبدیل کرد و ریو جوانی خود را صرف آموختن دانش و گسترش عشق خود به فیلم‌های اکشن سبک هنگ‌کنگی کرد.

او در آرزوی اینکه روزی کارگردان سینمای رزمی شود، در کلاس‌های تکواندو شرکت کرد و در دوران راهنمایی به مدت سه سال پول ناهار خود را پس‌انداز کرد تا یک دوربین هشت میلی‌متری بخرد و با آن فیلم‌های کوتاه بسازد. داستان زندگی ریو سونگ وان و محیطی که او و چندین ستاره نامدار دیگر در عرصه کارگردانی فیلم‌های کره‌ای پرورش پیدا کردند، خودش داستان شیرین و جالبی دارد که شاید بهانه‌ای مثل حضور فیلم «فرار از موگادیشو» در مراسم اسکار، برای پرداختن به این ماجرا‌ها فرصت مناسبی فراهم کند. ابتدا شاید برای رفع سوءتفاهم، این توضیح لازم باشد که ریو نام‌خانوادگی یا اصطلاحا فامیلی ریو سونگ‌وان است، چون نام فامیلی کره‌ای‌ها برخلاف ایرانی‌ها، اعراب و غربی‌ها، قبل از اسم کوچک افراد می‌آید. ریو پس از آنکه والدین خود را در دوران راهنمایی از دست داد، تنها نان‌آور خانواده‌اش شد.

او بعد در سال 1992 دبیرستان را رها کرد و به مدت 6 ماه کار کرد تا به اندازه کافی پول جمع کند و بتواند هزینه‌های اولیه زندگی یک سال خانواده‌اش را تامین کند. پس از آن به یک کارگاه خصوصی فیلم پیوست و شهریه خود را از طریق چندین شغل نیمه‌وقت پرداخت کرد؛ به‌عنوان کارگر ساختمانی، سرایدار هتل، راننده گاری سبزیجات و حتی مربی در یک آموزشگاه رانندگی غیرقانونی. ریو، در آن روز‌ها یکی از طرفداران کارگردان جوان ناشناخته‌ای به نام پارک چان‌ووک بود؛ شوکه‌کننده‌ترین پدیده سینمای جهان در اوایل قرن 21 و خالق سه‌گانه انتقام که از کوئنتین تارانتینو در آمریکا گرفته تا سینمای هنری اروپا، بعد‌ها خیلی از جریان‌های پیشروی سینما تحت‌تاثیر آن قرار گرفتند. در سال 1992، ریو به‌عنوان منتقد، به ملاقات پارک رفت و آن دو به‌سرعت با هم دوست شدند.

ریو با چند سال تجربه به‌عنوان دستیار کارگردان در راهرو‌های Whispering و همکاری با پارک چان‌ووک در 1997، آماده بود تا حرفه خود را شروع کند. او ابتدا برای ساخت یک فیلم بلند تمام‌عیار برنامه‌ریزی کرده بود، اما مسائل مختلف مجبورش کرد در عوض، فیلم‌های کوتاه جداگانه‌ای بسازد که شخصیت‌ها و مضامین مشترک داشتند. در سال 1998 فیلم کوتاه او «رامبل» عنوان بهترین فیلم را در جشنواره فیلم کوتاه بوسان به ارمغان آورد و یک سال بعد او قراردادی را برای ساخت یک فیلم بلند از رامبل و سه دنباله بعدی را امضا کرد که یکی از آن‌ها فیلم کوتاه «مرد مدرن» بود. فیلم او نه‌تن‌ها مورد علاقه تماشاگران بود، بلکه برنده بهترین فیلم در جشنواره فیلم کوتاه کره در سال 1999 شد.

در دوره‌ای که فیلم‌های پرفروشی مانند «شیری» و «منطقه امنیتی مشترک» در سینمای کره بسیار محبوب بودند، فیلمی به نام «بد بمیر» که به نام «درام اکشن» شهرت پیدا کرد، به یک پدیده تبدیل شد. ریو با اولین کارگردانی خود به «بچه اکشن» معروف شد. او با بازی خود در این فیلم همراه با برخی دوستان و حتی برادر کوچکش ریو سونگ-بام، شروعی توفانی داشت و این فیلم به یک کالت موفق تبدیل شد و ریو به‌خاطر اولین بازی استادانه‌اش از چپ و راست تمجیداتی دریافت کرد. در سال 2008 هالیوود هم حق کپی‌رایت این فیلم را خرید و به بازسازی آن پرداخت، هرچند موفقیت نسخه کره‌ای را به دست نیاورد. ریو در سال 2002 در سری اول سه‌گانه انتقام به کارگردانی پارک چان‌ووک با نام «همدردی با آقای انتقام» بازی کرد.

سال بعد قرار شد بونگ جون‌هو یک نمایشنامه ژاپنی به نام «پیرپسر» را کارگردانی کند، اما پارک ووک آن را ساخت و خود بونگ «خاطرات قتل» را جلوی دوربین برد که دیوید فینچر چند سال بعد از روی آن «زودیاک» را کارگردانی کرد. «پیرپسر» دومین قسمت از سه‌گانه انتقام بود و به یکی از معروف‌ترین فیلم‌های شرقی تبدیل شد و با اینکه ریو در این فیلم بازی نکرد، می‌شود با توجه به آن، وضعیت آن سال‌های سینمای کره را بهتر شناخت. جمعی خلاق و ضدجریان که در آن پارک ووک، بونگ جون‌هو و ریو سونگ‌وان، بی‌اینکه شهرت امروزشان را داشته باشند کار می‌کردند و هالیوودی‌ها نسخه‌های بازسازی‌شده و البته ضعیف‌تری از این فیلم‌ها را می‌ساختند که بیشتر دیده می‌شد. این درحالی بود که گاهی حتی دولت وابسته کره‌جنوبی هم علیه استعداد‌های بومی خود و به نفع اولویت‌های آمریکایی کار می‌کرد؛ طوری که انتقاد از آمریکا در فیلم‌های آمریکایی، راحت‌تر از فیلم‌های کره‌ای بود.

در این حلقه‌های نوپرداز و خلاق کره‌ای، آن روز‌ها فیلمساز جوان دیگری که او هم داشت به قول خودش بی‌اینکه دست از عشق به سینما بردارد، با مشکلات اقتصادی زندگی‌اش می‌جنگید، حضور داشت به نام هوانگ دونگ-هیوک؛ کسی که سال 2011 فیلم بسیار تاثیرگذار «سکوت» را ساخت و این روز‌ها با سریال دوران‌ساز «بازی مرکب» نامش سر زبان‌ها افتاده است. به هرحال ریو در 2005 بازیگر سومین سری از سه‌گانه انتقام پارک ووک با نام «همدردی با بانوی انتقام» هم بود و همان سال خودش فیلم «مشت گریان» را کارگردانی کرد.

مشت گریان از بسیاری جهات نشان می‌داد که او فراتر از برچسب‌های آسان و مرز‌های سبک سنتی، بالغ شده است و ریو حالا دیگر بیشتر از یک بچه اکشن بود. پس از آن ریو فعالیت‌های مختلفی در سینما انجام داد، ازجمله فیلم بی‌انصاف یا در ایران معروف به ستمگران در 2010 که راجع‌به مافیای پلیس کره بود و پرونده برلین با موضوع یک جاسوس کره‌شمالی در 2011. کهنه‌سرباز در 2015 و جزیره کشتی جنگی در 2017 که با موضوع جزیره هاشیما، جزیره‌ای دورافتاده که توسط ژاپن در سواحل ناکازاکی رها شده بود و تعداد بی‌شماری از کره‌ای‌ها در طول جنگ جهانی دوم در آن به کار اجباری فراخوانده شدند، ازجمله پروژه‌های بعدی او بودند.

سینمای کره در خدمت سیاسـت اتحاد شمـال و جنوب

جزیره کشتی جنگی، یعنی آخرین فیلم ریو قبل از ساخته شدن فرار از موگادیشو، تا حدودی دغدغه امروز او را که در فیلم جدیدش دیده می‌شود هم در خودش پنهان کرده بود. در این فیلم به‌طورکلی صحبت از استثمار کره توسط ژاپن است، نه کره‌جنوبی یا شمالی. دغدغه اتحاد دو کره از ۲۰۱۷ به بعد به شکل فزاینده و پربسامدی در سینمای کره‌جنوبی دیده می‌شود؛ از سری دوم «قطار بوسان» یا فیلمی مثل «ریزش خاکستر» که آثاری کاملا تفریحی هستند تا سکانس‌هایی در فیلم بسیار مشهور «انگل» که دو خانواده فرودست را به دو کره تشبیه می‌کرد یا حتی فیلم‌هایی مثل سری اول و دوم «باران پولادین» در ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹ که مستقیما به این مساله می‌پرداختند. حتی در سریال مشهور این روز‌ها یعنی «بازی مرکب» هم به مساله کره‌شمالی و دورافتادگی مردم دو سرزمین از همدیگر اشاره شده است.

در سری اول باران فولادین، یک استاد دانشگاه خطاب به شاگردانش می‌گوید بعد از پایان جنگ سرد، آلمان شرقی و غربی مجدد به هم پیوستند، اما دو کره چرا هنوز از هم جدا مانده‌اند؟ یکی از دانشجو‌ها پاسخ می‌دهد شاید به‌خاطر اینکه استقلال کره توسط خودش به دست نیامد بلکه با رقابت بیگانگان فراهم شد و معلم سری به نشانه تایید تکان می‌دهد. امسال فیلم چینی «نبرد دریاچه چانجین» هم درباره حضور چین در جنگ کره و رویارویی‌اش با آمریکاست. مساله اتحاد کره در شرق آسیا دغدغه مهم این روز‌های مردم آن مناطق است و گویا آن‌ها برای فرار از نظم نوین جهانی که پس از جنگ دوم پدید آمد و با تک‌قطبی شدن دنیا در سی سال پیش کاملا شمایل یک‌جانبه‌ای گرفت، دست و پا می‌زنند. آنچه سینمای کره به‌عنوان رویای اتحاد شمال و جنوب مطرح می‌کند، تنها یک وهم یا آرزو نیست و در عالم واقعیت هم گام‌هایی برای آن برداشته شده است. اتحاد کره که در آینده محتمل به نظر می‌رسد، در ماه ژوئن سال ۲۰۰۲ میلادی با قطعنامه دوجانبه کره‌جنوبی و کره‌شمالی بدون پادرمیانی کشور سوم گام‌های اولیه‌اش را برداشت.

این قطعنامه که به قطعنامه پانزده ژوئن مشهور است، در آوریل ۲۰۱۸ میلادی به مراحل پایانی نزدیک‌تر شد و با برگزاری یک نشست، قطعنامه دیگری با عنوان پَنمونجوم بین دو کره امضا شد. در این قطعنامه کشور‌های کره‌شمالی و کره‌جنوبی توافق کردند به‌صورت صلح‌جویانه برای اتحاد دوباره کشور گام بردارند. از سال 2010 روابط دو کره گرم‌تر شد و از 2011 گفتگو‌ها درباره چگونگی هماهنگ‌کردن نظام مالیاتی و اقتصادی دو سرزمین شروع شدند. این اتفاق می‌تواند تاثیر بسزایی در تغییر موازنه قدرت جهان داشته باشد؛ چیزی که به جزئیات آن در فیلم‌های کره‌ای هم کم‌وبیش اشاره می‌شود و به‌طور قطع مردم کره و در مقیاسی کلی‌تر مردم شرق آسیا، معنی اشاره‌های آن را بهتر از سایر مخاطبان دنیا می‌فهمند. در زمینه اقتصادی، اتحاد دو کره موجب می‌شود دسترسی به کارگرانی با مُزد کم که بیشترشان ساکنان فقیر کره‌شمالی هستند، برای کشور جدید فراهم شود و همچنین معادن کره‌شمالی که همگی دست‌نخورده و ناشناخته هستند، مورد بهره‌برداری قرار بگیرند.

همچنین کره‌شمالی دارای زمین‌های کشاورزی بسیار زیادی است که می‌تواند نیاز کشاورزی را هم به‌خوبی تامین کند و با ترکیب این مزیت‌ها با فناوری پیشرفته و ثروت سرشار در کره‌جنوبی، یک ابرقدرت اقتصادی به‌وجود خواهد آمد. براساس یک پژوهش از شرکت گلدمن ساکس (یک شرکت آمریکایی در زمینه خدمات مالی که بخش عمده فعالیت‌های آن ارائه خدمات مربوط به مدیریت دارایی و مدیریت سرمایه‌گذاری است)، این‌گونه برآورد شده است که در سال ۲۰۵۰ میلادی، کشور کره متحد اقتصادی قوی‌تر از ژاپن خواهد داشت. همچنین در زمینه نظامی هم قدرت این دو کشور به میزان بسیار قابل‌توجهی افزایش خواهد داشت و کشور کره متحد از قوی‌ترین کشور‌های جهان در زمینه نظامی و ارتش سایبری خواهد شد. در غالب فیلم‌های کره‌ای که راجع‌به اتحاد دو سرزمین ساخته شده‌اند، می‌توان تمایل به ترکیب قدرت هسته‌ای در شمال و فناوری اقتصادی در جنوب را مشاهده کرد.

مثلا ریزش خاکستر یا باران پولادین دیالوگ‌هایی دارند که به نوعی موضع‌گیری‌هایی صریح در این مورد به‌حساب می‌آید؛ بمب‌های هسته‌ای کره‌شمالی که برای به دست آمدن و تثبیت آن‌ها بخشی از مردم کشور سال‌ها هزینه داده‌اند، باید حفظ شود تا به‌عنوان محافظی در قبال اقتصاد کره‌جنوبی عمل کند. این قضیه هم چیزی نیست که صرفا تراوشات ذهنی فیلمسازان کره‌ای باشد و در عالم واقع راجع‌به آن فکر شده است. به گزارش نشنال‌اینترست (یک نشریه آمریکایی در زمینه روابط بین‌الملل)، این احتمال وجود دارد که موشک‌های هسته‌ای کره‌شمالی در کشور جدید باقی بمانند و کره متحد به‌عنوان یک ابرقدرت هسته‌ای هم لقب بگیرد که با ترکیب ویژگی جنگ‌افزار هسته‌ای و فناوری‌های پیشرفته کره‌جنوبی، روند پیشرفت فناوری هسته‌ای در این کشور نیز شتاب بیشتری پیدا کند.

این‌ها همه درحالی است که مشکل اساسی حل‌نشده برای این نظام تقسیم‌شده همچنان باقی است. پیامد‌های عملی تاکید چند دهه‌ای بر این نکته که جنوب و شمال یک ملت تقسیم‌شده واحد نیستند، بلکه یک رابطه بین‌دولتی هستند، ممکن است یکپارچگی را به‌رغم شوق فراوانی که برای آن وجود دارد، با مشکلاتی مواجه کند. به‌عبارتی احساسات جمعی که کره تقسیم‌شده را توجیه می‌کند، خطر قابل‌توجهی دارد. تنها دستیابی به یکپارچگی ذهنی که دیدگاه و موقعیت متفاوت طرف مقابل را در برمی‌گیرد، به حل این قضیه کمک خواهد کرد و اینجاست که ماموریت سینما آغاز می‌شود. از آنچه در کره‌شمالی برای آماده‌سازی ذهنی مردم در این زمینه می‌گذرد، اطلاعات چندانی وجود ندارد، اما اقدامات کره‌جنوبی که در ویترین جهانی قرار می‌گیرند، کاملا مشخص هستند.

شروع این جریان با فیلم شیری در 1999 بود؛ یک اکشن کره‌ای پرخرج و اولین بلاک‌باستر کره‌ای که شروع صنعت جدید فیلمسازی کره هم محسوب می‌شد. در بخشی از این فیلم، پارک مو یونگ، شخصیت اصلی فیلم، مونولوگی دارد که در آن توضیح می‌دهد چگونه آب‌های کره‌شمالی و جنوبی آزادانه در کنار هم جریان دارند و چگونه می‌توان ماهی را در هر دو آب یافت بدون اینکه بداند به کدام آب تعلق دارد. پس از آن زمان، تابه‌حال «حرکت تاجوکگی» (کانگ‌جی گیو، 2004)، «توفان» (کواک کیونگ‌تاک، 2005)، «به دانگ ماکگل خوش آمدید» (پارک گوانگ‌هیون، 2005)، «برادر» (جانگ هون، 2010)، «به درون آتش» (لی جائهان، 2010)، «پرونده برلین» (ریو سونگ‌وان، 2011)، «نبرد گوجی» (جانگ هون، 2011)، «مخفیانه، عالی» (جانگ چول‌سو 2013) و فیلم‌های مختلف دیگری مانند «نبرد یونپیونگ» (کیم هاک‌سون 2015) ظاهر شده‌اند که به‌طور کامل به این موضوع در قالب‌های جنگی، اکشن جاسوسی یا کمدی انسانی می‌پردازند. در سال 2017 فیلم «همکاری» به کارگردانی کیم سونگ‌هون با بازی هیون بین و یو هه‌جین، با حضور دو کارآگاه کره‌ای از شمال و جنوب، در تعطیلات سال نوی کره‌ای اکران شد و 7.8 میلیون نفر را پای گیشه کشاند و همان سال فیلم جسورانه باران پولادین هم به پرده‌ها رسید که موضعی شفاف‌تر و واضح‌تر در این زمینه داشت. از 2017 به بعد این ایده را در سینمای کره می‌توان پررنگ‌تر و صریح‌تر دید.

منبع خبر: خبرگزاری دانشجو

اخبار مرتبط: پیام سیاسی کره‌جنوبی برای اسکار ۲۰۲۱ چیست؟