جشنواره تئاتر ایران و آلمان؛ فستیوال در 'آشفتگی زمانه'
- الهه خوشنام
- منتقد هنری
تصویر نمایش وقتی سالومه گریست/ عکاس سپهر عاطفی
جشنواره هشت روزه "تئاتر ایران و آلمان" از چهاردهم تا بیست و یکم نوامبر پس از بیست و هفت سال، امسال در شرایطی ویژه برگزار شد. بختک پاندمی کرونا همچنان سایه خود را بر همه چیز و همهکس، به ویژه هنرهای صحنهای گسترده است. علاوه بر آن ماجرای افغانستان، جنگ وگرسنگی و آوارگی پناهجویان در پشت مرزها، همه و همه سبب شدند تا جشنواره عنوان دومی هم داشته باشد؛ "تئاتر در آشفتگی زمانه."
فلسفه و تئاتر در یونان باستان همزمان با دموکراسی مطرح شد. شاید آمار و ارقامی هم که از شوق و گرایش جوانان به تئاتر در ایران به گوش ما میرسد، همزاد همان دموکراسیخواهی باشد که قرنها پیش در یونان با فلسفه همزمان شد. سوژههای گوناگون صحنهای شده در بیست و هفتمین فستیوال تئاتر ایران و آلمان را نیز میتوان همان نمایش دموکراسی دانست. صحنههایی که بازیگران این اختیار را دارند که هر چه میخواهند بر زبان بیاورند بدون آن که ترسی از گزمه و گزند داشته باشند.
در میان همه این آشفتگیهای زمانه اما کارگردانان و نویسندگان همچنان کارهای خود را عرضه کردند. "گنج سیلوستر" به کارگردانی بهرخ بابائی مدیر فستیوال در نخستین روز جشنواره به نمایش در آمد. سه کارگردان و نویسنده، ابراهیم مکی، نیلوفر بیضائی و علیرضا کوشک جلالی با سه نمایش تازه و تفکر برانگیز از مهم ترین شرکت کنندگان در این جشنواره بودند.
ابراهیم مکی با "پرسشنامه" یکی از معضلات امروزی ما را صحنهای کرد. نمایشنامه در واقع الهام گرفته شده از یک لطیفه غربی است که سال ها پیش در ایران با بازیگری پرویز صیاد و فخری خوروش به اجرا در آمده بود. اما مشکل پرسشنامه بیشتر به زمان حال ما باز می گردد. آقای مکی میگوید من خودم آن قدر گرفتار این پرسشنامهها هستم که گاه حتی از عهده پست کردن یک نامه معمولی هم بر نمی آیم. به هر کجا که می روی اول باید یک پرسش نامه چندین صفحهای را در هر شرایطی که هستی پر کنی تا بتوانی کارت را انجام دهی. همان مشکلی که برای بازیگر این نمایشنامه منوچهر نامور آزاد پیش آمد.
سگ هاری او را گاز گرفته و او برای دریافت آمپول ضد هاری به بیمارستان آمده است. پرستار،"مرضیه ابیوردی" آن قدر او را سوال پیچ میکند که فرصتی به مرد نمی دهد تا مشکل خود را با او در میان بگذارد. سرانجام پرسشنامهای چهل و چند صفحه ای در برابر او میگذارد تا تازه پس از پر کردن به داد مرد بیچاره برسد. ابراهیم مکی با نثری محکم و منسجم، روان و بدون دست انداز این گفت و گو میان مرد و پرستار را آن چنان پیش میبرد که تماشاگر نیز در تمام لحظات خود را در همان موقعیت حس میکند. ظاهرا نمایشنامه با فاجعه آغاز می شود و به فاجعه میانجامد. فاجعه ای که آنچنان در طنز تنیده شده که تماشاگر، هم از این طنز سیاه خنده اش می گیرد و هم احتمالا گریه.
نمایشنامه با وجود این که مکان و زمان مشخصی ندارد ولی پرسناژها اسامی روسی دارند. آقای مکی اما برایش اصل مطلب مهم است.
ابراهیم مکی، میگوید که "مهم اصل خود مطلب است. یک چیز رئالیستی نیست که با واقعیت روز تطبیق داشته باشد. بایستی با حقایق روز تطبیق کند که این مطابقت را دارد. کمی ماورای زمانی و مکانی باید به این مسائل نگاه کنیم. من آداپته نمی خواستم بکنم."
از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهیدپادکستبه عبارت دیگرگفتگو با چهرههای سیاسی، هنری و ادبی از تلویزیون فارسی بی بی سی.
برنامه ها
پایان پادکست
آقای مکی چندین نمایشنامه در زمینه تئاتر پوچی نیز دارد این نمایشنامه اما ورای آن پوچی هاست.
به گفته وی این نمایشنامه "کاریکاتوری است از مسائل روز. نتیچه پوچیِ بعضی از کارهای بروکراتیک است. اگر از بالا نگاه کنیم میخندیم و اگر در توی آن باشیم رنج میبریم. مسائلی که از حد پوچی میگذرد باید به آن خندید."
نمایشنامه دیگری که در درازای عمر بیست و هفت ساله فستیوال کم تر غیبت داشته، "پا برهنه، لخت، قلبی در مشت" علیرضا کوشک جلالی نویسنده و کارگردان نامدار در آلمان و در ایران است. نمایشی الهام گرفته شده از یک حادثه واقعی که در شهر "زولینگن" آلمان رخ داد. چند جوان متعلق به گروه"نازی" ساختمانی را که چند خانواده ترک در آن اقامت داشتند به آتش کشیدند و نه نفر در این حادثه جان باختند.
این نمایشنامه هر سال با بازیگران ایرانی و آلمانی و گاه با کارگردان های متفاوت به روی صحنه آمده است.
از علیرضا کوشک جلالی علت این همه تکرار را پرسیدم: "مسئله عرضه و تقاضاست. فقط این کار نیست. در تئاتر "باوتورم" نمایشنامه ای به نام "کنترا باس" بیش از سیزده سال روی صحنه بود که جزئی از فرهنگ شهر کلن شده بود. یا در انگلستان نمایشنامه "تله موش" از" آگاتا کریستی" بیش از شصت سال است که در لندن اجرا می شود. مثل موزه های لندن است هر کس که می رود باید حتما شبی این نمایش را ببیند. کاری هست در برادوی که بیش از سیزده هزار اجرا داشته است. زمانی که تماشاچی هست نمایش هم اجرا می شود. متاسفانه در ایران سیستم رپرتواری نیست. در ایران اگر می توانستند سیستم رپرتواری را نگاه دارند مثلا شهر قصه را می تواستند حد اقل ماهی سه یا چهار شب اجرا کنند حتما ملت میرفتند و پر میشد. متاسفانه به خاطر کمبود سالن و دیگر مسائل، نمایشی به صورت رپرتواری نداریم."
از آقای جلالی می پرسم هر بار که این نمایش را میبینیم تغییراتی در آن داده شده است. آیا این تغییرات بنا به مسائل روز است یا یک دوباره نگری است؟
او میگوید که "برتولت برشت کارهائی را که انجام می داد خودش می رفت تفسیر میکرد و تغییراتی در آن میداد. هر اجرا با اجرای دیگر تفاوت هائی داشت. من هم همین کار را می کنم. گاهی هم به مناسبت مسائل روز تغییراتی در آن میدهم."
از او میپرسم که اجرا به زبان فارسی به همان زیبائی و شیرینی اجرا به زبان آلمانی است؟
او میگوید: "نه. هیچ کاری به زبان دیگر به شیرینی زبان اصلی نیست. ترجمه هائی هم که از شاعران ما به زبانهای دیگر شده است مسلما به زیبائی زبان اصلی نیست."
اما در این نمایشنامه تفاوت در این جاست که نویسنده زبان مادری اش فارسی است.
کوشک جلالی میگوید که "به زبان فارسی پنج نفر در ایران کارگردانی کردند و من هم یک بار این کار را کردم. چون متن در آغاز به زبان آلمانی نوشته شده، بسیاری از اصطلاحات برای آلمانی زبان قابل فهم است ولی برای فارسی زبانان چون آنها را نمیشناسد درکش هم مشکل است. من در زبان آلمانی با بعضی از کلمات بازی کردهام. اسم کارگر ترک علی است. وقتی آن بچهها در آتش میسوزند پیرزن همسایه سخت احساس تنهائی میکند و می گوید"اِلی، اِلی" کارگر ترک تصور میکند که او اسم علی را اشتباها تلفظ میکند. در حالی که پیرزن در واقع حضرت مسیح را صدا میزند که برای آلمانی قابل فهم است. مسئله دیگر تنهائی این پیرزن است که در آلمان بیشتر قابل درک است. در ایران هنوز هم گرمای خانوادگی وجود دارد."
منبع تصویر، Sepehr Atefi
توضیح تصویر،نمایش بازی در بازی به کارگردانی نیلوفر بیضائی
و اما آخرین شب فستیوال شاهد نمایش"بازی در بازی" نیلوفر بیضائی کارگردان و نویسنده بودیم.
قصه دو بازیگر زن و مرد که دائما با هم در باره مسائل زنانه و مردانه بحث میکنند و زن از نقشی که به او داده شده ناراضی است. نقشی که کارگردان به او تحمیل کرده است. مشاجره میان آن دو آن قدر بالا میگیرد که کار به دخالت تماشاگران حاضر در صحنه می انجامد. ملیحه بابائی، ستاره سهیلی، حمید سیاح زاده، شیلان شهبازی، هرمین عشقی، مرتضی مجتهدی و حمید رضا مهنانی، بازیگران این نمایش هستند.
نیلوفر بیضائی توضیحی دارد در مورد آن دو دلقکی که در آغاز نمایش رقص کنان به صحنه میآیند: "آن دو شخصیت یادآور نوعی از دلقلک هستند و در واقع دو روح رها شده تر یا کودک تر هر کدام از این شخصیتها هستند و نگاه کلیشه ای دیگر بازیگران را ندارند و آغاز و پایان نمایش را در دست دارند. اتفاقات در صحنه را جور دیگری زندگی میکنند. در هر صحنه با نگاه "گروتِسک" نگاه می کنند و زاویههای دیگری را باز میکنند. در این دو نفر تعصب و کلیشه وجود ندارد. روح ناخودآگاه آن آدم ها هستند. امکان سومی را نشان میدهند.
از خانم بیضایی پرسیدم در نمایش حس مالکیت طلبی مرد به رخ کشیده میشود. آیا ما زنان هم همین حس بهتر است بگویم انحصار طلبی را نداریم؟
او در پاسخ میگوید: "بحث بر سر خوب بودن یا بد بودن مرد یا زن نیست. ما کلیشهها را مورد سوال قرار میدهیم. مردها هم به طور تاریخی نگاهی را گرفته اند که باز تولید میکنند."
گفتم در یکی از صحنهها کارگردان به دختر میگوید نقشی را که او بازی میکند به رای گذاشته و اکثریت پذیرفته است. حق همیشه با اکثریت است. دختر اما به او میگوید تاریخ ثابت کرده که در بسیاری از موارد حق با اقلیته ولی اکثریت زورش بیشتر است. آیا شما میخواستید نوعی آزادیخواهی را مطرح کنید و بحث را به مسائل سیاسی و اجتماعی بکشانید؟
منبع تصویر، Sepehr Atefi
توضیح تصویر،نمایش بازی در بازی به کارگردانی نیلوفر بیضائی
خانم بیضائی میگوید: "دقیقا آن چیزی است که در پشت نگاه من است. در واقع ما باید این در هم تنیدگی زنانگی و مردانگی خودمان را بپذیریم. دیالوگ زمانی ممکن هست که شما در یک شرایط برابر وجود داشته باشید. آن وجهی است که در تفکر بسیاری از روشنگران هم چیزی که ندیدند همین مسئله نابرابری جنسیتی است. همه مردان بزرگ هم که این اندیشهها را داشتند مثل کانت و دکارت و ... دیگر اندیشهورزان چون خودشان مرد بودند به این مسئله که برابری جنسی چقدر برای برقراری دموکراسی مهم است، نپرداختند".
از او پرسیدم این نمایشنامه با الهام از رمان "عقل آبی" شهرنوش پارسی پور نوشته شده است. در حالی که شاید همه این حرفها را بدون الهام از عقل آبی هم به راحتی میشد بیان کرد؟
در پاسخ به من خانم بیضائی گفت که "من اصولا در کار تئاتر همیشه ادبیات را در نظر داشتم. مثل بوف کوریا داستان های کوتاه مهشید امیر شاهی. اما در مورد این رمان من نگاه دیگری دارم. این رمان از این نظر مهم است که برای اولین بار یک زن با نگاه زنانه به فلسفه می اندیشد".
در ادامه به خانم بیضایی گفتم از آغاز تا پایان فلسفه غرب و شرق گفته میشود از نگاه زنانه. از سهروردی و خیام و سایر فلاسفه گرفته به آن پرداخته می شود اما با نگاه زنانه.
وی پاسخ داد که این "نوعی چالش برای خودم بود با مواد ادبی که خیلی مهم است و کوشش کردم که لایه های جدیدی را مطرح کنم" و "متن سال نود و نه نوشته شده و نصفه کاره گذاشته بودم. بعد که به سراغ آن رفتم همین رابطه "می تو" را در آن دیدم."
منبع تصویر، Sepehr Atefi
توضیح تصویر،نمایش بازی در بازی به کارگردانی نیلوفر بیضائی
در این صحنهها دموکراسی طلبی جوانان نیز نقش ویژهای داشتند."ماهیها بغلم کنید" با متن و کارگردانی علیرضا شیلسرو آرام قاسمی، "وقتی سالومه گریست"، متن و کارگردانی حسام الدین توکلی، "بوف" و "پزشک پوشالی" ترجمه شادروان هوشنگ حسامی و کارگردانی رضا حسامی، "نگار و کوراوغلو" نویسنده و کارگردان نگار بقراطی، "ژاندارک در آتش"، نوشته محمد رحمانیان و کارگردانی فرید تهرانی و "باز هم می خواهم بگویم" با تنظیم و بازی مهشید دهقانی همه و همه هر آن چه را که می خواستند گفتند و به صحنه آوردند.
منبع خبر: بی بی سی فارسی
اخبار مرتبط: جشنواره تئاتر ایران و آلمان؛ فستیوال در 'آشفتگی زمانه'
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران