آوای خاک؛ سفری درونی در جست‌وجوی خویش

آوای خاک؛ سفری درونی در جست‌وجوی خویش
صدای آلمان

داستان روایت نویسنده است از یک موقعیت. چنین موقعیتی شاید هیچگاه تجربه نشده باشد. شاید هم گوشه‌هایی از آن تجربه نویسنده باشد و یا آن‌چه که از دیگران شنیده است. نویسنده با افزودن چیزهایی از خود، از آن‌چه در خیال داشته و دارد، به آن پروبال می‌دهد تا واقعیتی دیگر خلق کند. پس می‌توان گفت داستان همانا نوشتن موقعیتی از زندگی‌ست که نویسنده خلق کرده است. به بیان دیگر نگاه نویسنده است به موقعیتی که آفریده شده.

چرا داستان می‌نویسیم؟ هر نویسنده‌ای از جهان خویش به دنیای داستان نزدیک می‌شود. یکی در جست‌وجوی پرسش‌هایی از هستی‌ست و از این طریق می‌کوشد حداقل برای خود پاسخ‌هایی بیابد و در همین راستا آن‌چه را که در ذهن دارد با خواننده در میان بگذارد. هدف همانا تحمل‌پذیر کردن بار هستی‌ست. یکی هم می‌کوشد تا با داستان یک سرگرمی برای خواننده بیافریند تا از آن لذت ببرد. کسانی نیز از نویسندگان چه بسا به قصد آموزش دیگران نوشته‌اند، امری که امروزه کمتر اتفاق می‌افتد.

چه کسانی داستان می‌خوانند؟ خواندن داستان به هر صورت که باشد، سرگرمی در آن نقشی اساسی دارد. لذت بردن از داستان، چه عمیق باشد و چه سطحی، با خواننده و از آن‌سو با داستان‌نویس در رابطه است. و این‌جاست که شگردهای داستان‌نویسی و خلاقیت‌های نویسنده راهگشا هستند. خواننده در هر داستانی که به شکلی خود و یا ذهن سرگردان خود را بازیابد،  بدان نزدیک‌تر می‌شود و چه‌بسا در هم‌ذات‌پنداری‌ها با شخصیت‌هایی از آن، جذب آن می‌شود.

نویسنده می‌نویسد تا خود و گذشته خویش، از آن‌چه در ذهن داشته و دارد، را بازکاود. در بازکاوی‌هاست که خود را می‌یابد، چیزهایی را در خود و در دیگران کشف می‌کند که آگاه بدان نبود. احتمال‌ها را می‌بیند، بودوباش و نبودها را. در جولان بی‌پایان عین و ذهن اگر به نتیجه‌ای هم نرسد، حداقل این‌که پرسش‌هایی را طرح کرده است. همین پرسش‌هاست که برای خوانندگان نیز پرسش می‌شوند و چرخه فکر به کار می‌افتد تا جهان را از دریچه‌هایی دیگر ببینیم و یا حداقل این‌که امکان دیدن جهان از دریچه‌هایی دیگر به ذهن راه می‌یابد. و این‌جاست که رمان به فلسفه نزدیک می‌شود، سنت‌شکنی می‌کند، جهان هست و بود را درهم می‌شکند تا راه به جهانی دیگر ببرد.

لذت داستان نیز در همین‌جاست؛ در این‌که نویسنده جهانی نو  با خیالی ناب در برابر جهان موجود خلق می‌کند و در واقع جهان موجود را در برابر جهان داستان می‌گذارد. دو جهان و دو واقعیت؛ واقعیت موجود و واقعیت داستان.

رضا بهزادی در مجموعه داستان «آوای خاک» نیز همین کار را کرده است. نویسنده پناهنده‌ای‌ست ساکن آلمان که بیش از سه دهه پیش مجبور به گریز از کشور شده است. آموزگاری که فکری خلافِ قدرت حاکم داشت. از کار اخراج و به زندان گرفتار آمد. پس از سال‌ها درد و رنج زندان این هم خود شانسی‌ست آزاد شدن و گریز ناگزیر از کشور.

این انسان زخم‌خورده به هر گوشه از زندگی که نزدیک شود، دردهای التیام‌نایافته از درون او سر برمی‌کشند. رهایی از گذشته تا زمانی که توان بازخوانی آن نداشته باشی، ناممکن است. نویسنده هم که باشی، بی‌آن‌که خود اراده کنی، گذشته به داستان‌هایت راه می‌یابند. نویسنده تبعیدی اگر در گریز از کشور موفق بوده باشد، در گریز از گذشته یک شکست‌خورده دایمی‌ست. آنگاه موفق خواهد شد که این واقعیت را به شکلی بپذیرد و با آن کنار آید و آن را رام خویش گرداند.

داستان‌های رضا بهزادی نیز در چنین فضایی سرگردان هستند. از گذشته دور آغاز و به حال می‌رسند. راویان از حال به گذشته سفری در خیال آغاز می‌کنند تا به حوادث جان ببخشند و دگربار، و این‌بار آگاه‌تر و دقیق‌تر، بدان‌ها بنگرند. گاه در استقلال و گاه نیز در تعمق بر درهم‌آمیزی‌هایی از زمان سپری‌شده چیزی نو کشف می‌کنند. مهم پنداری همان کندوکاو است که در تمامی دوازده داستان این مجموعه حضوری جاندار و پویا دارد. انگار نویسنده می‌کوشد هویت خویش؛ آن‌چه را که پشت سر گذاشته، بازیابد و بازکاود.

گذشته در داستان‌های بهزادی به گذشته نزدیک محدود نیست، شخصیت‌های داستان‌ها یک‌بار دیگر به کودکی خویش بازمی‌گردند؛ به محیطی که بالیده‌اند و به آن‌جا رسیده‌اند که به راه انقلاب مبارزه آغاز کنند. نویسنده شخصیت‌های خود را از سال‌های دهه چهل، از سالیان کودکی و نوجوانی خویش در خوزستان دنبال می‌کند. از کارگرانی می‌نویسد که با فرهنگ روستایی یک‌شبه شهرنشین می‌شوند. از جامعه‌ای که در آن دستآوردهای جهان مدرن را در عظمت پالایشگاه نفت در کنار بیغوله‌هایی که نام خانه بر خود دارند، شاهدیم. از کارگرانی که حضور در شهری نوبنیاد دارند و هنوز پایشان و ذهن‌شان در روستا و فرهنگ سنت و خرافه غرق است. از کودکانی که در کوچه‌ها و چه بسا به زیر لوله‌های نفت می‌لولند، به این امید که به وقت بزرگسالی جای پدران را در تأسیسات شرکت نفت بگیرند. کودکانی که رؤیاهایشان به نفت و شعله‌های گاز گره می‌خورد.

در داستان‌های بهزادی همین آدم‌ها هستند که در بحران‌های حاکم، در انقلاب شرکت می‌کنند، کشته می‌شوند، به زندان گرفتار می‌آیند و سال‌ها در حبس می‌مانند، بی‌آن‌که گاه حتی فعالیتی علیه رژیم داشته باشند (احمد آفتاب). و یا تنها به این بهانه که پدری انگلیسی داشته‌اند، محکوم به اخراج از کشور می‌شوند (ریچارد). و یا غرق در اعتقادات،‌ امام حسین و منجی بزرگ را بر درس و مشق ترجیح می‌دهند (محمدعلی). خرافات هم که در سیمای انقلاب بر کشور حاکم بشود، در ریا و تزویر موجود بزرگ‌ترین بازندگان همانا سازندگان کشورند؛ آنان که هوش به کار گرفته‌اند، خیابان و مدرسه و کارخانه ساخته‌اند، (دادا) و یا فکر ساختن در سر داشتند (دایی افشین). انقلاب که از راه رسید، موج گریز نیز آغاز شد و بازگشت به وطن به آرزوی گریختگانی تبدیل شد که چه بسا سال‌ها، تا به وقت مرگ، چشم‌انتظار آن بودند (باران).

داستان‌های این مجموعه به دو بخش «از دور» و «از نزدیک» تقسیم شده‌اند. بخش نخست سراسر در فضای ایران می‌گذرد، بخش دوم اما در خارج از کشور، اگرچه حال و هوای سال‌های دور هیچگاه از ذهن زدوده نمی‌شوند و در هر داستانی به شکلی خود را نشان می‌دهد. «آوای خاک» اما عنوان هیچ داستانی در این مجموعه نیست، اما داستان‌ها نگاه به خاکی دارند که راویان و یا نویسنده خود بر آن بالیده‌اند. از این خاک اما حال جز احساسی گُنگ چیزی بر ذهن نمانده است.

نخستین داستان این مجموعه که عنوان «سوزی» را بر خود دارد، می‌تواند نمادی باشد از ایران پیش از انقلاب. کشور از وجود سرشار نفت به ثروت هنگفتی دست یافته که همین ثروت نه تنها بر اقتصاد، بر فرهنگ و نگاه انسان ایرانی نیز تأثیر گذاشت. سوزی کارگر بازنشسته شرکت نفت است. تمامی داروندار خویش را صرف خرید پودر لباسشویی می‌کند تا از میان کارتن‌های پودر به قطعات فیلی دست یابد که در صورت تکمیل، جایزه بدان تعلق می‌گیرد. همه امید سوزی به ثروتی‌ست بادآورده که در کارتن‌های پودر لباسشویی می‌تواند وجود داشته باشد. آرزو دارد یک فروشگاه و یا مرغدانی بزرگ تأسیس کند. سوزی سرانجام در دست نیافتن به دُم فیل سکته می‌کند و می‌میرد. باید سال‌ها بگذرد تا روزی نوه‌اش کارتن‌هایی را بگشاید که همه هستی پدربزرگ بود و با آن‌ها به بازی بنشیند و در این میان پدر از راه برسد و دریابد که از میان چند فیلی که پسرش از تکه‌های فیل ساخته، چند مجموعه فاقد دم فیل است و یکی از آن‌ها نیز کامل، چیزی که پدر درنیافته و عمر بر آن گذاشته بود.

آخرین داستان مجموعه نیز عنوان «آوینیون» بر خود دارد. داستان زیبایی که در یک روز آفتابی در جنوب فرانسه می‌گذرد. راوی که دانشجویی ساکن آلمان است، به قصد سفر به جنوب اسپانیا با اتومومبیل از آلمان حرکت می‌کند تا از طریق فرانسه خود را به اسپانیا برساند. هدف رسیدن به گرماست و تن سپردن به آفتاب. شب‌هنگام به آوینیون می‌رسد، وارد هتلی می‌شود تا غذایی بخورد و شب را در آن بگذراند. در رستوران هتل با دختری فرانسوی آشنا می‌شود که چون او در سفر است. آن دو به علت صرفه‌جویی در هزینه هتل، شبی داغ و زیبا و سراسر گرم را باهم می‌گذرانند. صبح که از خواب برمی‌خیزد از دختر خبری نیست. جست‌وجو برای یافتن او نیز راه به جایی نمی‌برد. دختر رفته است، خاطره‌اش اما گرم و آفتابی از ذهن جوان مسافر نازدودنی‌ست.

داستان‌های بهزادی ویژگی‌های دیگری نیز دارند و همین آن‌ها را ارزشمند می‌کند. داستان‌ها به اندازه لازم کوتاه هستند. از حاشیه‌پردازی‌های غیرداستانی دورند، به مقاله سیاسی فرونمی‌غلتند، حوادث در بطن داستان‌ها پرورده می‌شوند و شخصیت‌ها آفریده فضای داستان هستند. و این همه نشان از حساسیت نویسنده دارد و کار و آگاهی او بر داستان. ای کاش این حساسیت در این کتاب عمومی می‌شد و چند داستان ضعیف‌تر بدان راه نمی‌یافت.

«آوای خاک» نخستین مجموعه داستانی است که از رضا بهزادی منتشر شده است، این اما بدان معنا نیست که او نمی‌نوشته. از او چندین داستان در سالیان پیش در نشریات آلمانی منتشر شده بود. ترجمه آن داستان‌ها را نیز در این مجموعه می‌توان یافت.

«آوای خاک» را نشر آیدا در بوخوم (آلمان) منتشر کرده است.

 

منبع خبر: صدای آلمان

اخبار مرتبط: آوای خاک؛ سفری درونی در جست‌وجوی خویش