از مونالیزا تا شربت گل؛ رمزگشایی از جبر جغرافیا
- حسن سربخشیان
- نویسنده و عکاس
مجموعه "ناظران میگویند" بیانگر نظر نویسندگان آن است. بیبیسی میکوشد تا با انتشار مطالبی از طیفهای گوناگون، چشمانداز متنوع و متوازنی از دیدگاهها ارائه دهد.
مجموعه "ناظران میگویند" بیانگر نظر نویسندگان آن است. بیبیسی میکوشد تا با انتشار مطالبی از طیفهای گوناگون، چشمانداز متنوع و متوازنی از دیدگاهها ارائه دهد.
در این مطلب، نویسنده روایت عکس مجله نشنال جئوگرافیک که به "مونالیزای افغان" معروف شده و زندگی دختر افغان را از دهه ۱۹۸۰ تا اکنون مرور کرده است.
مجله معتبر نشنال جئوگرافیک در شماره ویژه خود که به تاریخ ژانویه سال ۲۰۲۲ منتشر شده، یکی از چهار جلد این مجله را به عکسی از افغانستان اختصاص داده است. عکس جلد پیرزن هفتاد ساله بنام حفیظه را نشان میدهد که چهره ای پریشان و خسته دارد. این عکس را کیانا حائری عکاس جوان ایرانی-کانادایی در سال ۲۰۱۹ در بدخشان گرفته است. در توضیح عکس کامل که اکنون بخشی از آن روی جلد مجله نقش بسته، نوشته شده است: حفیظه از پنجره خانه کوچک اش که در نزدیک فیض آباد پس از تصرف روستای او توسط طالبان در سال ۲۰۱۹ در آنجا پناه گرفت، به بیرون نگاه میکند. وقتی یکی از چهار پسرش به طالبان پیوست، حفیظه به فرمانده التماس کرد که اجازه دهد او به خانه بیاید. اما فرمانده طالب به او میگوید: "شما دو پسرت را به دولت و یک پسر به شبه نظامیان [ضد طالبان] داده اید. "این یکی مال ما خواهد بود."
کیانا حائری در توضیحی تکمیلی در اینستاگرام خود نوشته است: "چهار تن از پسران حفیظه مسیرهای مختلفی را در زندگی در پیش گرفتند. پسر ارشد او، حمیدالله (۴۶ ساله) که در دهه ۹۰ در کنار نیروهای ربانی جنگیده بود، به یک گروه شبه نظامیضد طالبان پیوسته است. ملا نورالله ( ۴۴ ساله) ، که قبلا معلم بود، به طالبان پیوسته بود و رحمت الله (۳۳ ساله) و زین الدین (۲۷ ساله) توسط نیروهای اردوی ملی افغانستان استخدام شدند. ماه گذشته با حفیظه و یکی از پسرانش صحبت کردم تا ببینم پس از تسلط طالبان بر افغانستان در کجا هستند. حفیظه برای گذراندن وقت با پسرش که به طالبان پیوسته است به روستای خود در پلنگدره بازگشته است اما هنوز زخمش خوب نشده است." زخمی که عکاس به آن اشاره میکند در واقع زخم باز روی گلوی حفیظه است که در عکس نمایان است و بنا به گفته پزشکان این زخم از غم و اندوه ایجاد شده است.
این سومین عکس از زن افغان است که از سال ۱۹۸۵ به این سو روی جلد این مجله معتبر آمریکایی نقش میبندد. دو جلد پیشین متعلق به عکس شربت گلا (دختر افغان) است، هر سه عکس اما در موضوع مشترک اند و (زن آواره افغانستان) را به تصویر میکشند. در قیاسی گذرا انگار حفیظه آینده همان دو تصویر شربت گلا را به نمایش میگذارد که به مرور در برابر چشم ما پیر و فرسوده شده است. اما باید کمی دقیق تر به داستان زندگی این دو زن نگریست. خصوصا که بسیاری شربت گلا ، دختر چشم سبز افغانستانی را با پرتره مونالیزا ی هنرمند پرآوازه ایتالیایی، لئوناردو داوینچی مقایسه میکنند.
دهه هشتاد میلادی را افغانستان با اشغال نظامی این کشور توسط اتحاد جماهیر شوروی سابق آغاز کرده بود و دنیای غرب نیازمند نگاهی دیگر به فاجعه در حال وقوع در آن سوی کره زمین بود. جنگی که به مدت یک دهه به ویرانی بیشتر افغانستان و آوارگی میلیونها نفر منجر شد. اولین بار تصویر دختر ۱۱ ساله ای در کمپ آوارگان افغانستانی در پاکستان در دسامبر سال ۱۹۸۴ توسط استیومک کوری عکاس نام آشنای آمریکایی مجله نشنال جئوگرافیک ثبت شد تا بر روی جلد شماره یک صد و شصت و هفتم این مجله نقش ببندد .
اما هیچ کس حتی عکاس آن عکس نیز نمیدانست این دختر زیبا چه نام دارد. او تنها به عنوان دانش آموز یک مدرسه مذهبی معرفی شده بود تا بدل به تصویر نمادین پناهندگان افغانستانی در رسانهها ی غرب بشود.
از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهیدپادکستبه عبارت دیگرگفتگو با چهرههای سیاسی، هنری و ادبی از تلویزیون فارسی بی بی سی.
برنامه ها
پایان پادکست
در موفقیت آن عکس برای برانگیختن افکار عمومیغرب البته هیچ شکی نبود چرا که در میانه جنگ ویرانگر چهرهای معصوم و وحشتزده را به نمایش میگذاشت و بر روی جلد مجله همراه عکس این دختر زیبا نوشته شده بود: "چشمان شکار شده یک دختر آواره افغان حکایت از ترس او دارد". اما هفده سال زمان لازم بود و جنگی دیگر تا دنیا به هویت این دختر زیبا پی ببرد. در این مدت کسی سراغ او نرفت تا ببیند چه بر سر او آمده است. تا اینکه جنگ دیگری در افغانستان در گرفت و این بار به جای اتحاد شوروی سابق که دچار فروپاشی شده بود، رقیب دیگر پا به این کشور بلا زده گذارد. جنگ آمریکا با طالبان و القاعده در سال ۲۰۰۱ امکانی فراهم کرد تا عکاس این بار به سراغ دختر افغان برود تا بلکه هویت او را کشف کرده و از سرنوشت وی دنیای غرب را آگاه کند. استیو مک کوری همراه یک گروه تلویزیونی مجله نشنال جئوگرافیک به پاکستان سفر کرد و علاوه بر دیدار و عکس برداری مجدد از این دختر، از مراحل جستجویش نیز مستندی تلویزیونی با نام در جستجوی دختر افغان ساخته شد. راوی مستند در ابتدا با کلمه "معما" سخناش را آغاز میکند و به مخاطب اطلاعاتی از محل کمپ ناصر باغ در پاکستان میدهد و از دختری سخن میگوید که چشمان فراموش نشدنی او آتشی بر جان مخاطب میانداخت و توسط مک کوری در حدود ۱۷ سال پیش عکاسی شد.
زمانی که جستجوی مک کوری به نتیجه رسید و دخترک را پیدا کرد، دیگر از آن چشم های زیبا خبری نبود! او بیست و هشت ساله شده بود و مادر. بار دیگر عکس وی برای دومین بار روی جلد مجله نشنال جئوگرافیک در تاریخ اپریل ۲۰۰۲ نقش بست تا شاید جهانیان بار دیگر شاهد رنج مردم افغانستان باشند که این دختر راوی آن بود. مخاطب این بار زنی را میدید که با پوشش برقع مخصوص زنان افغانستان، عکس دختر چشم سبز را در دستانش نگه داشته است. و کلمه "پیدا شد" به رنگ قرمز روی جلد حک شده که حکایت از پایان جستجوی دختر افغان داشت. بیننده البته با عکس بدون پوشش او در سن ۲۸ سالگی هم مواجه میشود اما هیچ اثری از آن زیبایی مسحور کننده نمییابد. گرد پیری و رنج زندگی او را به فرد دیگر بدل کرده است.
اسمش شربت گلا و اهل ننگرهار افغانستان و مادر چهار فرزند است. او در جوانی پیر شده بود. زندگی اش با سختی بسیار روبرو بود و شهرت اش هیچ ارمغانی برای بهبود اوضاع نابسامان زندگی خود و خانواده اش را بهمراه نداشت. او حتی نمیدانست که عکس اش بر روی جلد مجله منتشر شده و در دنیا مشهور است.
اینجا شاید زمانی بود که اوضاع به نفع او تغییر کند و روزگار بهتری را تجربه نماید اما این گونه نشد. این زن بار دیگر به فراموشی سپرده شد تا اینکه در سال ۲۰۱۶ نام او بار دیگر در مطبوعات منتشر شد، او متهم بود که با کارت شناسایی جعلی به پاکستان وارد شده است. افتخار فردوس، روزنامه نگاری که در اکتبر سال ۲۰۱۶ عکس شربت گل را در توییترش منتشر کرد، مینویسد: او به خاطر جعل کارت شناسایی در محل دادگاهی در پیشاور دیده میشود. به دنبال بازداشت دو هفتهای و با اخراج وی از پاکستان و با کمک رییس جمهور وقت افغانستان، شربت همراه چهار فرزند خود به کابل سفر کرد تا زندگی جدیدی را شروع کند.
اما اینبار توجهها به شربت بیشتر شد و داود اعظمی از سرویس جهانی بیبیسی در مصاحبه ای اختصاصی با شربت گل که در ژانویه سال ۲۰۱۷ منتشر شد به جزییات بیشتری از زندگی وی پرداخت. او در مصاحبه با داود اعظمی میگوید؛ زمانی که هشت سال داشت مادرش را به خاطر ابتلا به آپاندیس از دست داد. بعد از آن به اتفاق پدر، برادر و چهار خواهرش به پیشاور و اردوگاه پناهندگان کوچه قرهی مهاجرت کرده و در چادر زندگی میکردند. او همچنین از آرزوی خود به منظور دایر کردن یک خیریه یا یک بیمارستان برای کمک به کودکان یتیم و زنان بیوه افغانستان میگوید که بتوانند در صلح زندگی کنند.
اما انگار زندگی این زن قرار نبود روز خوش ببیند، او که در ۱۳ سالگی ازدواج کرده بود اکنون مبتلا به بیماری هپاتیت سی بود. همسر و دخترش را نیز بر اثر این بیماری از دست داده و در پیشاور به خاک سپرده تا بعد از ۳۵ سال زندگی در پاکستان اخراج شود.
در همین مصاحبه است که شربت از دلیل دستکاری کارت شناسایی اش در پاکستان و جعل آن سخن گفته و دو دلیل امکان تحصیل فرزندان و فروش خانه اش در پاکستان را دلیل جعل مدرک شناسایی ذکر میکند چرا که بدون کارت شناسایی امکان فروش خانه اش را نداشت.
این در حالیست که در مصاحبهای که همزمان با انتشار عکس دوباره او در سال ۲۰۰۲ روی جلد مجله منتشر شده نوشته شده است: وقتی شربت شش سالش بود پدر و مادرش را بر اثر بمباران هواپیماهای روسی از دست داده و مجبور به ترک افغانستان همراه با برادرش بود. آنها که در سرمای زمستان به پاکستان فرار کرده بودند بعد از اقامت در غاری به کمپ آوارگان رفتند.
اما دوران خوش زندگی در کابل با خروج نیروهای آمریکایی در ماه اوت امسال و بر سر کار آمدن مجدد طالبان در افغانستان این زن را در موقعیت اجباری ترک وطن قرار داد. او که یک بار در مصاحبه ای از زندگی در دوران طالبان راضی به نظر میرسید و دلیل اش را "صلح" موجود در آن زمان بیان کرده بود، اکنون در پایان دهه چهارم عمر خود، به مقصد جدیدی در ایتالیا به عنوان "پناهنده" وارد شده است.
اما چرا مقایسه مونالیزا با شربت گلا صحیح نیست.
تابلو معروف لئوناردو داوینچی با نام مونالیزا به معنی "بانو لیزا" در حدود پانصد سال پیش توسط هنرمند شهیر ایتالیایی و به سفارش همسر خانم لیزا ژکوندو که از طبقه اشراف و تاجر ابریشم اهل فلورانس بود، در بیست و پنج سالگی او و به مناسبت تولد دومین فرزندشان کشیده شد، ولی هیچگاه بدست سفارش دهنده نرسید و تا مدتها در محل زندگی این هنرمند بود تا اینکه در جریان سفرش به فرانسه، داوینچی این تابلو را به پادشاه این کشور فروخت. این تابلو که در طی سالیان زیاد به مرور توسط هنرمند تکمیل شده بود، به لبخند ژوکوند هم معروف است و در سالیان دور برای مدتی در اتاق خواب ناپلئون بناپارت امپراطور فرانسه نصب بود و اکنون بیش از دویست سال است که در موزه لوور پاریس در معرض بازدید عموم است.
هر دو زن (شربت گلا و مونالیزا)، پنج فرزند بدنیا آوردند (یک فرزند شربت گلا در گذشته است) و آنچه در مقایسه این دو زن شرقی و غربی برای مخاطب مورد توجه قرار میگیرد، شهرت بی حد آنهاست و شباهت دیگری بین این دو وجود ندارد. تابلو مونالیزا بدون شک متاثر از هنر بینظیر خالق اثر است که همزمان با دوره رنسانس (مدرنیته و تولدی دوباره) در اروپا آن را نقاشی کرد، اما درباره عکس شربت گلا وضعیت جور دیگریست. او قربانی نظام جهانی است که بین دو جنگ وحشتناک و ویرانگر گرفتار آمده است. یک بار ابرقدرت شرق و بار دیگر ابرقدرت غرب سرنوشت او و مردم افغانستان را به نابودی کشاندند و اکنون غرب ناجی او شده تا به دیار بانو لیزا سفر کند. شربت، نماد آوارهگی و درماندگی مردمان شرق است که جبر روزگار و تقدیر تاریخی آن را برایشان رقم زده است. مقایسه چهره او با مونالیزا هم هیچ دردی از میلیونها دختر افغانستانی دوا نکرد که حدود چهار ماه است از رفتن به محل تحصیل شان در زمان حاکمیت طالبان منع شده اند. جنگ ها را قدرت های بزرگ آغاز میکنند اما مردمان عادی کشورهای ضعیف تاوان پس میدهند. افغانستان بعد از پایان اشغال این کشور توسط اتحاد شوروی، میتوانست به جامعه ای دیگر بدل شود که نشد. دو دهه بعد، این کشور خیز برداشت تا با کمک دیگر کشورها به وضعیتی قابل قبول در سطح جهانی برسد و بدور از افراط گری مذهبی به سوی آینده ای روشن برود که فساد حاکم در میان مسئولان و نیز تحجر مذهبی موجود در میان افراطی ها باعث شکست این حرکت شد.
عکسهای نمادین همچون عکس شربت توسط رسانهها ی غربی و در جهت فرهنگسازی و تاریخ نگاری تصویری عصر حاضر، به صورت وسیع منتشر و به حافظه جمعی ما بدل میشوند. عکس دختر افغان بدون آنکه حتی هویت اش و نامش برای سالها مشخص باشد، منتشر شد و هویت انسان شرقی در رسانه های غربی نادیده گرفته شد. این در حالیست که به ندرت عکسی بدون ذکر نام "فرد آمریکایی" حاضر در عکس، در مطبوعات آمریکایی منتشر میشود. خصوصا اگر آن شخص حاضر در عکس یک سرباز نظامیارتش آمریکا باشد. اما این مساله در خصوص افراد عادی حاضر در عکس ها از شرق، همواره بصورت ناشناس و یا بی نام منتشر میشود.
در قیاسی دیگر بین تابلوی مونالیزا و پرتره شربت باید به ویژگی "زن" بودن در هر دو جامعه توجه کرد. بستر و خاستگاه پیدایش تابلوی مونالیزا به دوران رنسانس و شکوفایی اروپا باز میگردد که به جرات میتوان گفت در جوامعی نظیر ایران و افغانستان ما اکنون با فاصله ای پانصد ساله با اروپا در حال تجربه کردن آن روزگار اروپا هستیم. زن، در جامعه ای نظیر افغانستان وجود ندارد یعنی دیده نمیشود. این خاصیت جوامع مرد سالار مذهبی است. در این نوع جوامع، شربت تا کودک است ممکن است دیده شود و مورد توجه قرار گیرد که همینطور هم شد و چهره او در یازده سالگی بدل به نماد آوارگی برای غرب شد، اما تا به زن بودن قدم گذارد فراموش شده و در زیر فشار جامعه و خانواده که همواره او را نادیده میگیرند به همان چهره ای بدل شد که برای بار دوم جلد مجله را مزین کرد. موجودی ناپیدا، معماگونه پشت پوششی که سر تا پای او را پوشانده است، ایستاده تا مبادا چشم نامحرمان بر او بیفتد. شربت جایش در پستوی خانه است و مقایسه اش با مونالیزا درست نیست. در چنین وضعیتی خاطره جمعی قوم نیز اجازه خودنمایی به زن نمیدهد.
مونالیزا را در موزه لوور باید به تماشایش رفت که پشت شیشهای ضد گلوله محافظت میشود. حق بیمه این اثر بیش از ۹۰۰ میلیون یورو را شامل میشود و ارزش این تابلو بیش از پنجاه میلیارد یورو برآورد شده است. سالانه حدود ۲ میلیون نفر توریست برای تماشای آن به پاریس سفر میکنند.
داریوش شایگان متفکر و فیلسوف معاصر ایرانی در کتاب "آسیا در برابر غرب"، معتقد است توریسم، آخرین بلایی است که تمدنهای زنده را تهدید میکند. "توریست هنری کسی است که میخواهد با مطالعه و تماشای آثار هنری، چیزی بیآموزد، چیزی دریابد، چیزی به معلومات خویش بیفزاید. توریست زائر امروزی است. توریست حاکم مطلق تمدنهاست. موزه ها را برای او میسازند، هتلها را برای او بر پا میکنند، معبدها را برای او به نمایش میگذارند، مقدسات را برای او بی سیرت میکنند. توریست میخواهد همه چیز را هر چه زودتر بدست آورد. میخواهد هر چه زودتر ببیند، بهره بگیرد، ببرد و به خانه باز گردد"
مقایسه این دو پرتره با هم آیا بدل کردن شربت به یک عنصر توریست پسند (برای کسب درآمد از طریق فروش عکس و پوستر) نیست؟ بخش زیادی از مشکلات شربت گلا و حفیظه ناشی از جبر جغرافیاست که همچون بسیاری دچارش هستند و با تسلط دوباره طالبان بر افغانستان بعید است چشم انداز روشنی را پیش روی مردم آن کشور متصور شد. شاید هم تنها به دیدن عکس آنها روی جلد نشریات غرب بسنده کنیم به امید اینکه تاریخ مسیر خود را طی کرده و سرنوشت مردم این کشور را روشن کند و روزی فرا برسد که شربت به آرزوی خود برای کمک به مردم افغانستان دست یابد.از مونالیزا تا شربت گلا
منبع خبر: بی بی سی فارسی
اخبار مرتبط: از مونالیزا تا شربت گل؛ رمزگشایی از جبر جغرافیا
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران