۱۰ فیلم که با همان سکانس ابتدایی زهره ترک‌تان می‌کنند

۱۰ فیلم که با همان سکانس ابتدایی زهره ترک‌تان می‌کنند
باشگاه خبرنگاران

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، مانند اولین جمله‌ی یک رمان، سکانس ابتدایی یک فیلم نیز بسیار مهم است. مخاطبان تنها یک بار تحت تاثیر قرار می‌گیرند و اولین سکانس‌های یک فیلم، بزرگ‌ترین شانس یک فیلمساز برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب است. سکانس ابتدایی شانس بزرگ فیلمساز برای شکل دهی به حال و هوای فیلم، معرفی شخصیت‌ها و تم‌های کلیدی و نشان دادن قدرت خلاقیت شان است. یک سکانس ابتدایی بی نقص، تمامی این کار‌ها و حتی بیشتر را انجام می‌دهد، اما در ژانر ترسناک است که برخی از قوی‌ترین و تحریک کننده‌ترین سکانس‌های ابتدایی تاریخ سینما خود را عیان می‌کند.

به دلیل محتوای ترسناک یا ناخوشایند و یا شوکه کننده ابتدای فیلم، این سکانس‌های تکان دهنده نهایت تلاش عامدانه کارگردان برای تاثیرگذاری بر مخاطب هستند. این سکانس‌ها به مخاطب می‌گویند که آن‌ها باید انتظار یک تجربه ترسناک بسیار جدی را داشته باشند که البته هر کسی توان تحملش را ندارد. برای برخی ها، این سکانس هشداری برای ادامه ندادن است قبل از آنکه بدترین اتفاق رخ دهد، اما برای برخی دیگر، این سکانس‌ها نشان از چیزی ماندگار است هر چند ممکن است از لحاظ روانی آزار دهنده باشد. در ادامه این مطلب می‌خواهیم شما را با ۱۰ فیلم بسیار ترسناکی آشنا کنیم که در همان سکانس اول مخاطب را زهره ترک کرده و در ترس و وحشت فرو می‌برند.

۱۰- Final Destination (۲۰۰۰)

اگر سری فیلم‌های Final Destination به موفقیتی دست یافته باشد، آن پارانویایی کردن مخاطبان در مورد مرگ در اثر حوادثی بسیار دقیق، اما به شدت ترسناک است. برای تمام این اضطراب‌های جدید باید ممنون سکانس ابتدایی اولین فیلم این فرانچایز باشیم. الکس و همکلاسی‌های دبیرستانی اش در آستانه ترک نیویورک برای سفر به پاریس با پرواز شماره ۱۸۰ هستند. در هواپیما، اما به الکس الهام می‌شود که هواپیما در هوا منفجر شده و همه کشته خواهند شد. چیزی که به عنوان یک آشفتگی و تلاطم ساده در هنگام بلند شدن هواپیما آغاز می‌شود به فاجعه ختم می‌گردد.

به دنبال ایجاد یک حفره در بدنه هواپیما، تکان‌های آن شدیدتر می‌شوند و مسافرانی که هنوز به صندلی هایشان بسته شده اند به بیرون پرتاب می‌شوند. آن‌هایی که آنقدر خوش شانس هستند که به بیرون کشیده نشوند، بعد از انفجار هواپیما، در آتش می‌سوزند. این سکانس به خوبی نشان می‌دهد که مسافرت هوایی در اندک مواردی که دچار حادثه می‌شود، تا چه اندازه می‌تواند مخاطره آمیز و ترسناک باشد.

۹- It Follows (۲۰۱۴)

جایی بین یک فیلم ترسناک تاثیرگذار و یک کابوس سوررئال، فیلم It Follows یک اثر تحسین شده از دیوید رابرت میچل در مقام کارگردان و نویسنده است. داستان این فیلم ترسناک در مورد شخصیت جی است که قربانی یک هویت رازآلود دارای قدرت تغییر چهره می‌شود که دائماً او را تعقیب کرده و در تمام مدت پشت سر او راه می‌رود. تنها راه منتقل کردن این نفرین، داشتن رابطه جنسی با کسی دیگر است. این فیلم هیپنوتیزم کننده و پرتعلیق با موسیقی متن جذاب و کلاسیک Disasterpeace جذاب‌تر نیز شده است و می‌توان گفت که تماشای فیلم It Follows تجربه جذابی است. هویت مرگبار فیلم می‌تواند هر کسی باشد و هر لحظه ظاهر شود و علم به این موضوع، مخاطب را دائماً در یک تعلیق ناخوشایند گرفتار نگه می‌دارد.

میچل رابرت حال و هوای فیلم خود را در همان سکانس اولیه سرد و بیروحش به نمایش می‌گذارد، جایی که آنی نیمه عریان در وحشت کامل از خانه اش بیرون می‌رود. با نادیده گرفتن خواهش‌های پدر و همسایه اش، سوار ماشینش شده و از آنجا می‌رود. در ادامه سکانس می‌بینیم که آنی در تاریکی نشسته و تنها نور چراغ‌های ماشینش باعث شده چهره اش مشخص باشد، در حالی که پشت تلفن با چشم‌هایی اشکبار به والدینش می‌گوید که دوستشان دارد. اما مخاطب نمی‌بیند که آنی از چه چیزی فرار می‌کند، اما اتفاقی که برایش رخ می‌دهد را می‌بینند. در یک کات ناگهانی، جنازه به پشت خوابیده آنی را در ساحل می‌بینیم در حالی که یکی از پاهایش شکسته و به شکلی باورنکردنی به سمت بدنش خم شده است.

۸- A Quiet Place (۲۰۱۸)

داستان فیلم A Quiet Place در دنیایی روایت می‌شود که موجوداتی که با صدا شکار می‌کنند، تقریباً نسل انسان را منقرض کرده اند. در این شرایط، خانواده‌ای بدنبال این فاجعه، برای بقا تلاش می‌کنند. لحظات پرتنش و ترسناک زیادی در این فیلم وجود دارد، جایی که کوچکترین سروصدایی می‌تواند عواقب مرگباری در پی داشته باشد.

اما این داستان احساسی و عاطفی خانواده در قلب روایت فیلم است که باعث می‌شود A Quiet Place یک تجربه منحصربفرد در ژانر وحشت مدرن باشد. جان کرازینسکی به عنوان کارگردان، نویسنده و بازیگر فیلم، از همان ابتدا مخاطب را در دنیای سکوت فرو می‌برد، جایی که می‌بینیم اعضای خانواده در کنار هم با دقت و مراقبت کامل برای تولید نکردن کوچکترین صدایی، به دنبال آذوقه می‌گردند.

مخاطب می‌داند که صدا خطرناک است هر چند هنوز مشخص نیست چرا. وقتی کوچکترین فرزند خانواده علیرغم هشدار پدر، باتری‌هایی را در داخل یک اسباب بازی قرار می‌دهد، می‌دانیم که اتفاق بسیار بدی در آستانه وقوع است. بدون اطلاع دیگران، این کودک در راه خانه اسباب بازی اش را روشن می‌کند. صدای آژیر در فضایی مملو از سکوت طنین انداز می‌شود در حالی که پدر خانواده تلاش می‌کند این صدا را خفه کند. اما دیگر خیلی دیر شده است.

کودک توسط یکی از موجودات مرگبار و در کسری از ثانیه قاپیده می‌شود و مخاطب و اعضای خانواده از غم و اندوه صحنه‌ای که همین حالا دیده اند به حال خود رها می‌شوند، حادثه‌ای تراژیک که نه تنها به این زودی‌ها فراموش نمی‌شود بلکه باید کوچکترین ضجه‌ای به خاطر آن نیز نداشت.

۷- Midsommar (۲۰۱۸)

فیلم ترسناک Midsommar ساخته‌ی تحسین شده‌ی آری آستر در مورد یک زوج ناشاد به نام‌های دنی و کریستین است که همراه با دوستانشان به یک منطقه دوردست در سوئد سفر می‌کنند تا برای اولین بار شاهد جشن‌های موسوم به میانه تابستان باشند. علیرغم مناظر خیره کننده، خیلی زود این گروه شاهد وقوع یک سری رسومات عجیب و سادیستی می‌شوند که خود آن‌ها نیز ناخواسته بخشی از آن‌ها می‌شوند.

این فیلم یک تجربه سینمایی ترسناک، اما همزمان پاک کننده است که بین زیبایی و خشونت توازن برقرار می‌کند در حالی که به روایت رابطه پرآشوب و مشوش بین دنی و کریستین می‌پردازد. آستر برای ایجاد یک حال و هوای تاریک از همان ابتدای فیلم، زمان را از دست نمی‌دهد. فیلم Midsommar با شات‌های از جنگل‌های برف گرفته همراه با صدا‌های فرشته وار آغاز می‌شود که حالتی آرام بخش دارد.

ناگهان زنگ خوردن تلفن این آرامش را قطع کرده و فیلم وارد فضای داخلی و تاریک یک خانه می‌شود. دنی یک پیام صوتی نگران کننده برای والدینش می‌فرستد در مورد اینکه ایمیلی ترسناک از خواهرش دریافت کرده است، در حالی که والدین او را ظاهراٌ خوابیده در رختخواب می‌بینیم. اما چیزی در اختفا در حال رخ دادن است که همه از وقوع آن مطمئنند، اما نمی‌دانند دقیقاً چیست. جیغ‌های غیرقابل کنترل دنی تایید می‌کند که بدترین اتفاق ممکن رخ داده است: خواهرش خود و والدینش را کشته است. تماشای واقعیت ناخوشایند این سکانس به اندازه کافی ترسناک است، اما این بازی تکان دهنده فلورنس پوگ است که حال و هوای اتفاقات ادامه داستان را فاش می‌کند.

۶- Martyrs (۲۰۰۸)

به عنوان یکی از تکان دهنده‌ترین و خشن‌ترین فیلم‌هایی که موج نوی سینمای وحشت فرانسه را شکل داده است، فیلم Martyrs ساخته پاسکال لوژیه به هیچ عنوان فیلمی مناسب برای افراد نازک دل نیست. فیلم که پر از شکنجه‌های روحی و فیزیکی متنوع است، در مورد دختری به نام لوسی است که می‌خواهد از کسانی که در دوران کودکی او را شکنجه کرده اند، انتقام بگیرد. در ادامه فیلم پیچشی ترسناک‌تر گرفته و شرایط را برای او دشوارتر می‌کند وقتی که تنها دوست لوسی به نام آنا، یک در مخفی را در خانه فرد آزار دهنده لوسی پیدا می‌کند. با توجه به داستان ناخوشایند فیلم Martyrs، به شیوه‌ای مناسب، سکانس ابتدایی فیلم مخاطب را برای وحشتی که انتظارش می‌رود آماده می‌کند.

بعد از سکانس خلاصه‌ای که در آن لوسی جوان و خرد شده را می‌بینیم که از دست رباینده اش فرار می‌کند، در ادامه شاهد صبحانه خوردن عادی یک خانواده هستیم. برای آن‌ها یک صبح عادی یکشنبه دیگر است و سپس صدای زنگ در به گوش می‌رسد. پدر پاسخ داده و می‌بیند که آنا پشت در است و پس از باز کردن در، آنا با تفنگ او را می‌کشد و در ادامه دیگر اعضای خانواده را نیز به قتل می‌رساند. خشونت این سکانس بسیار واضح، ترسناک و حال بهم زن است. اما این سکانس ابتدایی به خوبی کشتار و خشونتی که در ادامه فیلم آمده و حتی بدتر از قبل است را پیشگویی می‌کند.

۵- It (۲۰۱۷)

اگر تنها یک دلیل برای ترس سینمارو‌های امروزی از دلقک‌ها وجود داشته باشد، آن دلیل بازی به شدت ترسناک و هیپنوتیزم کننده‌ی بیل اسکارشگارد در نقش پنی وایز در اقتباس از رمان It نوشته‌ی استفن کینگ است. این فیلم ترسناک در مورد گروهی از دوستان است که با هم متحد می‌شوند تا با یک هویت ترسناک که قرن هاست کودکان را در شهرشان می‌خورد مبارزه کنند و یکی از آن‌ها نیز کسی است که به تازگی یکی از نزدیکانش را به خاطر این دلقک خوفناک از دست داده است. در حالی که مینی سریال ساخته شده در سال ۱۹۹۰ بخش‌های شوکه کننده‌ی اصلی رمان کینگ را ماستمالی کرده است، نسخه سینمایی سال ۲۰۱۷ کاملاً برعکس عمل کرده است به ویژه در سکانس ابتدایی فیلم که شخصیت جرج توسط پنی وایز گرفتار شده و کشته می‌شود.

این سکانس با تعقیب شدن پرهیجان یک قایق کاغذی توسط جرج در یک خیابان باران گرفته آغاز می‌شود در حالی که یک موسیقی متن بسیار ترسناک نواخته می‌شود. قایقش از او دور شده و وارد یک دریچه فاضلاب باز می‌شود و مشخص می‌شود که این قایق را پنی وایز گرفته و به پسرک پیشنهاد بازگرداندنش را می‌دهد. بازی ترسناک اسکارشگارد نشانه‌ای واضح از این موضوع است که این اقتباس سینمایی مسیری بسیار تاریک‌تر را در پیش می‌گیرد.

اما تا زمانی که جرج دستش را برای گرفتن قایق کاغذی دراز می‌کند هنوز اتفاقی نیفتاده و تازه آن زمان است که وحشت واقعی آغاز می‌شود. در این سکانس نه تنها شاهد قطع شدن دست کودک بیچاره هستیم بلکه مخاطب در کمال درماندگی باید نظاره گر کشیده شدن این کودک مثله شده و در حال جیغ زدن به درون دریچه فاضلاب و مرگی حتمی است.

۴- Murder Me, Monster (۲۰۱۸)

بعد از یک سری گردن زدن‌ها در منطقه‌ای دوردست در کوه‌های آند، یک افسر پلیس به نام کروز خود را در یک تعقیب و گریز ترسناک و سوررئال برای پیدا کردن قاتل هیولایی مسئول این کشتار‌ها می‌بیند. اتفاقاتی که پس از آن رخ می‌دهد یک ماجراجویی کابوس وار و پرخشونت است در حالی که این افسر پلیس با دنبال کردن یک سری سرنخ با عبارت تکراری «منو بکش، هیولا» مواجه می‌شود. فیلم ترسناک آرژانتینی Murder Me, Monster یکی از آن فیلم‌هایی است که توصیه می‌کنیم افراد رقیق القلب به تماشایش ننشینند. این فیلم ترکیبی از وحشت بدنی و رازآلودگی است که تحمل و جرأت مخاطب را به بوته آزمایش می‌گذارد. با این وجود هیچ سکانسی از فیلم را نمی‌توان ترسناک‌تر و ناخوشایندتر از سکانس آغازین فیلم دانست.

این سکانس که در یک برداشت بلند گرفته شده، با مرگ تازه‌ترین قربانی قاتل آغاز می‌شود، زنی که گلویش بریده شده و سعی دارد با نگه داشتن سرش، از مرگ خود جلوگیری کند. اما تلاش او برای نگه داشتن سرش بیهوده است درحالی که زخم گردنش به وضوح دیده می‌شود و در قالب یک کلوزآپ به تصویر کشیده می‌شود. تماشای این سکانس بسیار ناخوشایند است، اما این صداگذاری فیلم است که باعث می‌شود تماشا کردن این سکانس دشوار باشد. تمام چیزی که در این سکانس شنیده می‌شود، نفس نفس زدن قربانی و صدای ناخوشایند بیرون زدن خود از زخم است. تصویر این سکانس به اندازه صدای آن ناخوشایند و تکان دهنده است.

۳- When A Stranger Calls (۱۹۷۹)

فیلم ترسناک اواخر دهه هشتاد که اکنون دستکم به خاطر سکانس ابتدایی اش به یک فیلم کالت کلاسیک تبدیل شده، در مورد یک پرستار بچه مهربان به نام جیل است که توسط یک قاتل سایکوپات مورد تهدید قرار می‌گیرد. کل فیلم When A Stranger Calls چیز‌هایی برای کشاندن مخاطب به دنبال خود دارد، اما این سکانس ابتدایی فیلم است که یکی از بهترین ارائه‌های ژانر وحشت به شمار می‌آید. در این سکانس می‌بینیم که جیل بعد از خواباندن بچه‌ها می‌خواهد کمی استراحت کند. سپس یک تماس تلفنی ترسناک دریافت می‌کند که در آن یک صدای یخی از او می‌پرسد آیا به بچه‌ها سر زده است یا خیر.

در حالی که جیل در ابتدا این تماس تلفنی را یک سر به سر گذاشتن ساده می‌بیند، تماس‌ها ادامه داشته و همان شخصیت سوال همیشگی و تکراری اش را می‌پرسد. رفته رفته، تنش بالا می‌گیرد وقتی تماس‌ها بیشتر و ترسناک‌تر می‌شوند. در نهایت صدای زنگ خوردن تلفن خود دلیلی کافی برای وحشت کردن مخاطب است. از همین فضای شوم می‌توان فهمید که اتفاق خوبی رخ نخواهد داد؛ و وقتی مشخص می‌شود که تماس‌ها از داخل خانه گرفته می‌شوند، وحشت به اوج جدیدی می‌رسد در حالی که جیل تلاش دارد از خانه فرار کند.

۲- Antichrist (۲۰۰۹)

در میان کلکسیون ناخوشایند و چالش برانگیز لارس فون تریر، هیچ کدام به اندازه فیلم Antichrist تحریک کننده و تکان دهنده نیست. در این فیلم، ویلم دفو و شارلوت گینزبرگ در نقش زوجی بی نام بازی می‌کنند که به کلبه جنگلی شان می‌روند، پایان هفته‌ای که قرار است به ابزاری برای فراموش کردن مرگ پسربچه شان تبدیل شود. اما این تعطیلات خیلی زود به یک کابوس شیطانی تبدیل می‌شود وقتی هویتی ترسناک خود را از طریق زن داستان به نمایش می‌گذارد. پیش درآمد ویرانگر فیلم مربوط به مرگ کودک است. در این سکانس که به صورت سیاه و سفید و اسلو موشن فیلمبرداری شده و روایت می‌شود، می‌بینیم که زوج داستان در حال عشق بازی هستند بدون اینکه بدانند بچه شان از رختخواب خارج شده است.

با موسیقی متن بسیار احساسی و زیبایی که به گوش می‌رسد، فضایی رمانتیک ایجاد می‌شود، اما سرعت پیشرفت داستان عامدانه کند نگه داشته می‌شود. در حالی که پسربچه از پنجره بالا رفته و بیرون را نگاه می‌کند، در حالی که یک خرس عروسکی را در دست دارد، بینندگان از اتفاقی که قرار است رخ دهد باخبر می‌شوند، اما هیچ قدرتی برای متوقف کردن اتفاقی هولناک که در حال رخ دادن است، ندارند.

۱- Jaws (۱۹۷۵)

در تابستان سال ۱۹۷۵، فیلمی از راه رسید که چهره صنعت سینما را تغییر داد. همین فیلم مسئول ترساندن نسل‌های زیادی از آب و شنا کردن در دریا‌ها شد و این فیلم البته Jaws نام داشت. شاهکاری از استیون اسپیلبرگی که در آن دوران کارگردانی ناشناخته بود، فیلم Jaws در مورد یک رییس پلیس در شهری کوچک و ساحلی است که با تشکیل گروهی متفاوت سعی در شکار یک کوسه سفید غول پیکر دارد که تاکنون چندین نفر را خورده است.

با ترکیب تنش، وحشت و ماجراجویی در یک بسته بندی بسیار دقیق و جذاب، فیلم Jaws تاثیری غیرقابل انکار بر کسانی گذاشته که آن را تماشا کرده اند و همه چیز با سکانس ابتدایی فیلم آغاز می‌شود. این تریلر کوسه‌ای بی نقص و ماندگار با سکانسی آغاز می‌شود که در آن یک دختر نوجوان به نام کریسی همراه با دوست سرخوشش برای یک آب تنی آخر شبی به دل دریا می‌زند.

اما در شرایطی که دوستش به خاطر مست بودن نمی‌تواند به او بپیوندد، کریسی خود را تنها در حال شنا کردن می‌بیند و البته این فکری است که او در ذهنش دارد، اما چنین نیست. موسیقی متن مور مور کننده جان ویلیامز وارد داستان می‌شود و مخاطب با تصویری از نزدیک از چیزی که زیر آب شنا می‌کند مواجه می‌شود، چیزی که هر لحظه به پا‌های این شناگرِ در آستانه‌ی مرگ نزدیک می‌شود.

سپس با اوج موسیقی ویلیامز که به اندازه تصاویر، مخاطب را در وحشت فرو می‌برد، پا‌های شناگر در دهان کوسه گرفتار می‌شوند. کریسی با خشونت تمام به این طرف و آنطرف کشیده می‌شود در حالی که جیغ می‌زند و در نهایت به طور کلی زیر آب می‌رود؛ و با این سکانس، بسیاری از سینمارو‌ها برای همیشه شنا کردن در آب‌های آزاد را فراموش کردند.

منبع: روزیاتو

انتهای پیام/

منبع خبر: باشگاه خبرنگاران

اخبار مرتبط: ۱۰ فیلم که با همان سکانس ابتدایی زهره ترک‌تان می‌کنند