۱۲۰ روز خدمت در مرز افغانستان؛ بیدریغ، بیمنت
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله – جواد شیخالاسلامی: یک زن و شوهر فعال و با روحیه و پرانگیزه را تصور کنید که ۱۲۰ روز از خانه و زندگیشان زدهاند و عین ۱۲۰ روز را در مرز به مهاجران افغانستانی خدماترسانی کردهاند. این زوج که در قالب خیریه جهت فعالیتهای زیادی در مرز میلک انجام دادند، چند روز پیش بر سر فعالیتهای چندماهه خودشان یک نقطه گذاشتند و با انتشار یک پست اینستاگرامی از مرز خداحافظی کردند. حالا ما به سراغ آنها رفتهایم تا از تجربه حضورشان در مرز بشنویم. از اینکه چرا رفتند؟ چه کار کردند؟ حرف دل مهاجران چه بود؟ و و و…
روایت مسعود نیکدل از ۱۲۰ روز زندگی و فعالیت در مرز را بخوانید:
من و همسرم ۱۲۰ روز در مرز بودیم
من مسعود نیکدل هستم. بنده و همسرم، سرکار خانم شیما رئیسی، بیش از یک سال است که در قالب یک خانواده گردشگر طرفدار محیط زیست، در حال سفر در سیستان و بلوچستان هستیم و روستا به روستا سفر میکنیم تا با ریشههای واقعی بحران محیط زیست استان آشنا شویم. تکیه اصلی ما در این سفرها بر یک جمله استوار است، «ما ایرانیم». یعنی ایران، ملت ایران هستند و همه موفقیتها و راه حل همه مشکلات، به مردم بستگی دارد. شغل اصلی من هم طراحی و ایدهپردازی هنری و تدریس در دانشگاه است. نخبگان خیریه جهت که در حوزه محرومیتزدایی پایدار در سیستان و بلوچستان فعالیت دارند و با حیطه فعالیتهای من هم آشنا بودند، برای رسیدگی به وضعیت بحران پناهجویان افغانستانی از ما درخواست همکاری و همراهی کردند، ما هم به عنوان وظیفه خود وارد جریان شدیم. کار ما طراحی اصول اولیه و پایههای تفکری این پویش بود و به همین جهت، در این مدت به عنوان مسئول رسانهای پویش نیز فعال بودیم تا بتوانیم تمام اهداف پویش را محقق کنیم. این کار، نیاز به حضور دائمی در منطقه مرزی را طلب میکرد، به همین دلیل خانواده ما به مدت ۱۲۰ روز از ۱۳۰ روز پویش را در منطقه مرزی حضور داشت تا همه جوانب کار را مدیریت و کنترل کنیم.
خیریه جهت، خادم مردم سیستان و بلوچستان
خیریه جهت، روی کاغذ، در تاریخ ۱۱/۰۷/۹۷ به ثبت رسید. اما خیریه جهت یک خیریه ساده نبود که به این سادگی شکل بگیرد. این خیریه مدتها بود که توی قلب بچههای دانشگاه سیستان و بلوچستان شکل گرفته بود و مدتها بود که برای شکلگیری دقیق و قرار گرفتن در مسیر درست، در حال آماده شدن. سال ۱۳۸۲، وقتی دانشجوهای دانشگاه سیستان و بلوچستان در زاهدان به سالن غذاخوری میرفتند، بعد تحویل گرفتن غذا با دو قابلمه بزرگ روبرو میشدند که میتوانستند قبل از خوردن غذا اضافه آن را در آن دو قابلمه بریزند؛ یک قابلمه برنج و یک قابلمه هم خورشت. حالا تصور کنید که این چند هزار قاشق برنج و خورش تجمیع میشد، در حالی که هیچ دانشجویی با یک قاشق غذای کمتر، آسیب نمیدید. آن غذاهای دستنخورده، بستهبندی میشد تا به مناطق کم بهره مثل زاهدان برود. این اولین قدم جمعی از دانشجوهای نخبه دانشگاه ما بود، اما حالا این حرکت خیلی بیش از پیش متفکرانه شده و در سطوح بالاتری به فعالیت ادامه میدهد. حالا برای رسیدگی به چنین حرکتهای عمومی که به ما به آنها فعالیتهای اورژانسی میگوئیم، فقط به طراحی و نظارت به فرایند میپردازد. چرا؟ چون کمکهای اورژانسی، بنا به اسمشان، فقط جوامع را از بحران اولیه خارج میکنند. برای از بین بردن بحران، باید فکر و عمل اساسی کرد و بچهنخبههای جهت، اهل این کار بودند. حالا جهتیها ایجاد کننده مشاغل پایدار در مناطق مختلف سیستان و بلوچستان و ایجاد چرخههای دقیق آموزش، ایجاد شرایط برای تولید مواد اولیه در منطقه، صنایع تبدیلی محلی، ایجاد بازار فروش و رساندن نان به سفره مردم هستند. این کار باید به روشی انجام میشد که عزت مردم را حفظ کند و استقلال آنها را خدشه دار نکند. این وسط شاید لازم بود پلهایی ساخته شود، مدارسی ایجاد بشود یا مساجدی به پا گردد. هر زیرساخت اجتماعی، فرهنگی، شهری، روستایی و صنعتی لازم باشد، بچههای جهت، مسیر را هموار میکنند و با همراهی مردم همان منطقه، سنگها را برمیدارند.
گروه جهادی انقلاب بدون مرز
وقتی یاد مرز میافتم لبخند به لبم میآید، در عین حال این کلمه درد هم دارد. وقتی بدانیم که این خطچینهای روی نقشه را چه کسانی کشیدهاند، بیشتر هم درد خواهید کشید، اما در عین حال مرزها واقعیتهای روی نقشه هستند و حفاظت از آنها وظیفه هر ملتی است. اما شرایط آن روزهای مرز متفاوت بود. حالا دیگر بحث فقط در مورد مواد مخدر و تروریستها نبود. بلکه این مردم عادی بودند که تلاش میکردند از مرز عبور کنند. باید در این منطقه حضور داشته باشید و باید آفتاب سوزان و طوفان شن در تابستانهای سیستان و بلوچستان را لمس کنید تا بدانید با سر و چشم و مجرای تنفسی شما چه میکند. باید هزاران سوزن از سرمای خشک سیستان و بلوچستان به تن شما فرو رفته باشد تا درک کنید که سرمای جانسوز چیست. من نمیخواهم صحنههای دردناک این جریان را برای شما تصویر کنم. از شما یک درخواست ساده دارم. با این چند کلمه جمله بسازید: آفتاب سوزان، دمای ۴۸ درجه، بیآبی، گرسنگی، طوفان شن، مادر و فرزند شیرخوار، دیوار ۴ متری، ۵ روز گرسنگی، ۱۰ روز راهپیمایی و… اگر میتوانید برای این کلمات تصویری به ذهن بیاورید، شما هم به مرز میآمدید. اما عذر شما پذیرفته است. شما نیامدید، چون ما این دردها و رنجها و تصاویر را منعکس نکردیم. بچههای جهت همیشه متفاوت فکر کردهاند و متفاوت عمل کردهاند. تجمیع کمکهایی پر از حس ترحم خیلی ساده است. مواد لازمه ایجاد این فرصت، همه جای مرز را پوشانده بود. اما آیا با کمکهایی از جنس ترحم میتوان درد را تسکین داد؟ میشود با ترحم، محبت کرد؟ میشود مادری را که شیرش خشک شده و نوزادش در حال تلف شدن است، آرام کرد؟ مادری که دستگیر شده و حالا باید دوباره به همان جایی بازگردانده شود که از آن گریخته است. ما عقیده داریم، اصلاً و ابداً. ما به عشق و محبت عمیق نیاز داشتیم و تلاش ما بر تجمیع قطره قطره این عصاره متمرکز شد. کیفیت را جایگزین کمیت کردیم و موفق شدیم. برای اولین بار در ایران، فقط شعار محبت ندادیم. از ریشه، کار را اصلاح کردیم و این سخت بود. اما امکان داشت. باید به تربیت جامعه هم فکر میکردیم. به آرامش روانی جامعه هم اهمیت میدادیم. باید آرامش را به افغانستانیهای مقیم ایران هم تزریق میکردیم تا همه چیز در آرامش به کار گرفته شود. رفتن به مرز، برای ما، فقط یک پویش کمکرسانی و امدادی به پناهجویان نبود. یک پروژه کامل انسانی، ملی، دینی، اجتماعی، سیاسی، روانشناختی و یک آموزش جهانی بود. این پروژهها از آن جنسی است که خیریه جهت، پای آن میایستد. حالا برای اجرایی کردن این پروژه به همراهی بچههای جهادی هم نیاز بود تا در مراحل مختلف و حتی در تسهیل مسیرهای دسترسی به مرز، ما را همراهی کنند. پس یک گروه جهادی ویژه این کار نیز ثبت شد که به نام «گروه جهادی انقلاب بدون مرز» شناخته میشود. این گروه جهادی، تمام زحمات بخش اجرایی و ساماندهی نیروهای آن را به عده گرفت و ثبات فعالیت را تضمین نمود.
منبع خبر: خبرگزاری مهر
اخبار مرتبط: ۱۲۰ روز خدمت در مرز افغانستان؛ بیدریغ، بیمنت
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران