چمدان: 'قرآن پدربزرگم و سگم لوئی را باید به ایران ببرم'
- امیر پیام
- بیبیسی
چمدان امیر سلطانی در دو طرف یک دره در شمال تهران خلاصه میشود. دره اوین. جایی که در یک سوی آن امیر به پارتیان، مدرسه بینالمللی میرفت که شعارش عشق، عشق و عشق بود و در سوی دیگر آن، زندان اوین قرار داشت که نمادی از سرکوب، نفرت و خشونت بود.
میگوید از کودکی هدفش این بوده که در زندان اوین را باز کند. چرا از کودکی؟ چون به یاد دارد صفحه اول روزنامههای بعد از بهمن ۵۷ را که چه طور تصاویر خونآلود اعدامیها را منتشر میکردند. یکی از آنها دایی مادرش بود. دیگری پدر یکی از همکلاسیهایش در مدرسه پارتیان بود.
پارک ملی طاقها
گفتگو با امیر سلطانی را فردای مصاحبه با سحرخواجهنوری ضبط کردیم. من و آلن (فیلمبردار) از شهر بلاف در جنوب یوتا و مماس با مرز شمالی قلمرو قوم ناواهو به سمت شمال حرکت کردیم. امیر سلطانی هم با یک پرواز کوتاه از شهر سالت لیک به مواَب (Moab) آمد.
شهر مواَب در مرکز ایالت یوتا، یکی از جذابترین اما کمتر شناختهشدهترین مقصدهای گردشگردی در آمریکاست. پارکهای ملی این منطقه با صخرههای رُسی که رودخانه کلورادو و باران طی هزاران سال و با تقلید از داوینچی آنها را تراشیده، کاملا متمایز از دیگر جاذبههای طبیعی آمریکا است. بخشهایی از این طبیعت بیهمتا را در فیلمهای جان وین و ایندیانا جونز میشود دید.
علت قرار گذاشتن ما در این شهر هم همین بود. میخواستیم فردای مصاحبه، صبح اول وقت که نور برای فیلمبرداری عالی است، با امیر سلطانی به پارک ملی طاقها برویم و بخشی از گفتگو را آنجا ضبط کنیم. همه چیز را از یک ماه پیش هماهنگ کرده بودیم به غیر از دو اتفاقی که کم مانده بود ضبط چمدان امیر را متوقف کند؛ اول، آتشسوزی در دامنه کوههای اطراف مواَب و دوم هشدار سازمان هواشناسی درباره گرمای بیسابقه و تخمین ثبت رکورد تازه در مواَب در ماه ژوئن.
توضیح تصویر،پارک ملی طاقها، مواَب - یوتا
در حقیقت آتش سوزی از پنجره خانه اجارهای که در آن مشغول ضبط گفتگو بودیم پیدا بود و روی گوشی دائما هشدار دریافت میکردیم که ممکن است با عوض شدن جهت باد ناچار به تخلیه فوری آنجا شویم.
برای مصون ماندن از تهدید دوم، تصمیم گرفتیم صبح خیلی زود به پارک ملی طاقها برویم تا قبل از بالا آمدن کامل خورشید و اوج گرفتن آفتاب، فیلمبرداری را تمام و به سوی شهر سالتلیک حرکت کنیم؛ چرا که باید از لوئی هم فیلم میگرفتیم (از دقیقه ۱۷ به بعد).
از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهیدپادکسترادیو فارسی بیبیسیپادکست چشمانداز بامدادی رادیو بیبیسی
برنامه ها
پایان پادکست
لوئی که امیر سلطانی بعد از تشخیص سرطان از یک مرکز نگهداری سگها به خانه آورده، یک لحظه آرام و قرار نداشت. با دیدن امیر دمش را به قدری سریع حرکت میداد که فقط رد آن را در هوا میشد دید. چیزی شبیه رد شمشیر سامورایی یوجینبو . گویی نگران بود که نکند یک ثانیه از عمرش بگذرد و او آن را به غایت سگانه نزیسته باشد. شاید هم رهایی از سلول انفرادی که در مرکز نگهداری سگها نصیبش شده بود، طعم آزادی و ابعاد زمان را برای او متفاوت از ما معنی کرده بود.
به غیر از لوئی از قرآن خطی که امیر سلطانی گفته بود در چمدانش باید به ایران بازگرداند هم باید فیلم میگرفتیم (در دقیقه ۲۳ ببینید). این قرآن از سلطانعلی سلطانی شیخالاسلامی، پدربزرگ امیر که نماینده بهبهان در دور هجدهم مجلس شورای ملی بود به جا مانده و او اصرار دارد که باید آن را روزی به ایران بازگرداند تا به کتابخانه مرکز دائره المعارف اسلامی هدیه کند و کنار سایر کتابهای اهدایی پدربزرگش قرار گیرد.
امیر سلطانی به غیر لوئی یک گله فیل هم در آپارتمان خود دارد. همه اعضای این گله را یک جا از مغازهای در شهر برکلی - شمال کالیفرنیا - خریده.
توضیح تصویر،امیر سلطانی میگوید گله فیلهایش روزی به سوی ایران روانه خواهند شد
"همان روزی که شبکه پیبیاس حق پخش تلویزیونی مستندم - رستگاری در شهر سگی (Dogtown Redemption) را پرداخت این فیلها را خریدم. در حقیقت درون مغازه بودم و حواسم به فیلها نبود. پسربچهای را دیدم که یکی از فیلها را برداشته و به بزرگتری که همراهش بود اصرار میکند آن را بخرد. ناراحت شدم. چون فیلها دوست ندارند از گله جدا بمانند. برای همین هم به مغازهدار گفتم همه فیلها را یکجا به من بفروشد».
مستند رستگاری در شهر سگی درباره داستان بیخانمانهای شهر اوکلند کالیفرنیا است. این مستند که امیر سلطانی برای ساخت آن ۱۰ سال زمان صرف کرد در سال ۲۰۱۶ نامزد دریافت جایزه اِمی شد و چند جایزه دیگر هم از جشنوارههای مختلف جهان کسب کرد. حدود یک دقیقه از آن را به همراه توضیحی درباره علت ساخت آن را در نسخه اولیه چمدان امیر گذاشته بودیم اما از آنجا که هر قسمت تلویزیونی فصل پنجم نمیتواند بیشتر از ۲۷ دقیقه باشد (به اندازه حد فاصل دو بولتن خبری) ناچار شدیم در تدوین نهایی این بخش را حذف کنیم و داستان را روی زندگی شخصی، مهاجرت و کارهای مرتبط با ایران امیر سلطانی متمرکز کنیم.
یکی از شخصیتهای اصلی داستان این مستند، میس کِی، یک زن آسیاییتبار بیخانمان است که از بد حادثه چند وقت بعد از اتمام ضبط این مستند در پی ضرب و جرح توسط اوباش به کما میرود و کمی بعد در بیمارستان میمیرد. نه این که خودش بمیرد. پزشکان از او قطع امید میکنند و از امیر سلطانی که ظرف ۱۰ سال ساخت این مستند به نوعی قیم (گاردین) میس کِی شده بود میخواهند اجازه دهد دستگاه را خاموش کنند.
در بخشی از این مستند میس کِی دوربین را روبروی یک مجتمع آپارتمانی لوکس در سانفرانسیسکو میبرد که هر واحد آن چند میلیون دلار قیمت دارد و رو به دوربین میگوید که خانواده او مالک این ساختمان است.
تصور این که خانوادهای در اوج تمول یکی از اعضای خود را چنین طرد کند مخاطب مستند 'رستگاری در شهر سگی' را به فکر فرود میبرد. چنین حسی را بسیاری از مهاجرانی که مانند امیر سلطانی در سنین کودکی و نوجوانی ایران را به اجبار ترک کردهاند بهتر درک میکنند. حس تلخ طردشدگی.
آرشیو چمدان
نسخه کامل چمدان امیر و قسمتهای اول و دوم و سوم سری جدید را میتوانید در کانال یوتیوب ما و از طریق لینکهای زیر تماشا کنید:
- قسمت چهارم: امیر سلطانی - نویسنده، مستندساز و فعال حقوقبشر
- قسمت سوم: آناهیتا اسکندری - مستندساز و مترجم زبان چینی، ساکن غنا
- قسمت دوم: تهران ونقصری - کمدین و فعال جنبش جان سیاهان مهم است
- قسمت اول: سحر خواجهنوری - تهیهکننده و فعال فرهنگی بومیان ناواهو
برای ارسال نظرات خود درباره چمدان لطفا اینجا کلیک کنید.
منبع خبر: بی بی سی فارسی
اخبار مرتبط: چمدان: 'قرآن پدربزرگم و سگم لوئی را باید به ایران ببرم'
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران