قهرمانی در عصر رسانههای استبدادزدهی اجتماعی
«قهرمان» مسیر متفاوتی را نسبت به فیلمهای قبلی فرهادی در پیش میگیرد. فیلم او این بار به پیامدهای منفیِ رفتاری نسبتا صحیح و اخلاقی میپردازد. تنش فیلم ریشه در تضاد فرد و جامعه، فرد و خانواده دارد که رسانههای اجتماعی به آن دامن میزنند. فشار اجتماعی برآمده از اقتدار مردانه و تعصب در آن فیلمهای فرهادی که در ایران ساخته است، بدون شک همیشه مهمترین بخشِ «کلان-تصویر» آثار اوست. از سوی دیگر در اینجا صحنههایی از جامعهای را میبینیم که در آن همه اعم از زن و مرد به دنبال اهداف کوچک خود هستند. نقد اجتماعی که فرهادی در زیرمتن فیلمهای قبلیاش وارد میکرد، در «قهرمان» سهم عمده را به خود اختصاص میدهد. از سوی دیگر، فیلم داستانی محدود به ایران ندارد، مفاهیمی چون «نیکی»، «قهرمانی»، «انسانیت»، «اخلاق» و «حق» فقط مختص یک مکان نیست. «قهرمان» در درجهی اول روایتی از عصر رسانههای اجتماعی است.
توجه:
ممکن است از خلال این مقاله داستان فیلم برای خواننده مشخص شود.
مدخل داستان
آوردن خلاصهی داستانِ پردهی اول فیلم مفید است: رحیم سلطانی دو روز از زندان مرخصی میگیرد تا بدهیاش را به طلبکاری که او را به زندان انداخته، جور کند. نیمی از بدهی یک هفته پیش از آزادی به صورت بادآورده جور شده است: فرخنده، دوست دختر رحیم در خیابان یک کیف زنانه با مقادیر زیادی سکهی طلا پیدا کرده است. از طرفی رحیم از همسرش جدا شده و پسرش که مشکل تکلم دارد با خواهر بزرگترش، ملیحه زندگی میکند. او قصد دارد زمانی که دوران محکومیتش تمام میشود، با فرخنده ازدواج کند. روزی که از زندان بیرون میآید، با شوهرخواهرش نزد بهرام، طلبکارش میرود و پیشنهاد معامله میدهد و میگوید که نیمی از پول را نقد میپردازد. اگر طلبکار شکایت خود را پس بگیرد، به این فکر میکند که تا از زندان خلاصی یابد، بقیهی بدهی خود را با کار بپردازد. با این همه، طلبکار خلاف وعده عمل میکند. برای بقیهی پول چک میخواهد. وقتی حسین، شوهر خواهر رحیم، که به سختی میتواند اجاره بهای خانهی خودش را بپردازد، تصمیم میگیرد چکی بنویسد و میخواهد بدهی را تحویل بگیرد، از همسرش ملیحه سوال میکند که رحیم چگونه پول را به دست آورده است. رحیم که ابتدا در پاسخ به خواهر و شوهرخواهرش در مورد منبع پول طفره میرود، پس از مدتی تصمیم میگیرد کار درست را انجام دهد. تصمیم میگیرد طلاها را به صاحبش تحویل دهد. تلفن زندان را روی آگهی مربوط کیف گمشده مینویسد. وقتی زنی که ادعا میکند صاحب کیف است (و بعد میفهمیم که او هم صاحب اصلی کیف نیست)، به زندان زنگ میزند، مسئولان زندان متوجه ماجرا میشوند و بر آن میشوند از موضوع برای دستگاه زندان که هفتهی پیشترش یک زندانی در توالتش خودکشی کرده است، کسب آبرو کنند. رحیم در رسانهها مطرح میشود، او را در سراسر کشور قهرمان معرفی میکنند و پردهی دوم فیلم آغاز میشود.
دروغ و حقیقتی که مردم از نزدیکترین افرادِ زندگیشان پنهان میکنند، از عناصر ضروری فیلمهای فرهادی است. دروغهایی که از نقطهای به بعد در فیلمهایش سر بر میزنند، به هیولاهایی تبدیل میشوند که روح شخصیتها را میجوند. روند مشابهی در «قهرمان» وجود دارد.
وقتی زندانی طلاهایی را که پیدا کرده بود، به دلیل اینکه نمیتواند کل بدهی را راه بیاندازد، به «صاحب»اش برمی گرداند، بسیاری از مردم تحت تأثیر قرار میگیرند. اما کسانی هم هستند که متفاوت فکر میکنند و کل ماجرا را ساختگی قلمداد میکنند. در این میان، سخن حق از دهان طلبکار درمیآید: «این وظیفهی هر کسی است که پولی را که در کوچه پیدا کرده به صاحبش برگرداند، این کار که اسمش قهرمانی نیست.»
تنش روانی فزاینده
پوستر قهرمان، ساخته اصغر فرهادیشاید در حوادث غمانگیز و سنگین موجود در فیلمهای فرهادی، هیچ لحظهی پرتنشی از خطر بین زندگی و مرگ وجود نداشته باشد. او به عمد روی موضوعهای سادهتر کار میکند و در این سناریوها، با کنار هم قرار گرفتنِ صحنههایی که افراد با مواضع مخالف را رو در رو مینهد، تنش روانی به تدریج افزایش مییابد.
از سوی دیگر در «قهرمان» پس از مدتی رحیم نه تنها با طلبکارش، بل با همهی کسانی که در «قهرمان» اعلام شدنش نقش داشته اند، درگیر میشود. زیرا مانند همیشه در ماهیت رسانههای اجتماعی، ارزشهایی مانند «قهرمانی» بلافاصله قطب مخالف خود را پدید میآورد. دروغ و حقیقتی که مردم از نزدیکترین افرادِ زندگیشان پنهان میکنند، از عناصر ضروری فیلمهای فرهادی است. دروغهایی که از نقطهای به بعد در فیلمهایش سر بر میزنند، به هیولاهایی تبدیل میشوند که روح شخصیتها را میجوند. روند مشابهی در «قهرمان» وجود دارد. رحیم در مخمصه قرار میگیرد زیرا دروغهای اولیه و بی ضرر او و اقدامات او برای تغییر وضعیت به نفع خود در رسانههای اجتماعی جور دیگر منعکس میشود.
رسانه مکانی است که امروز میتوان در آن قهرمان بود و فردا رسوا. به نظر میرسد که «قهرمان» نه تنها رسانهها را بل جامعه را نیز مکانی به شدت ناامن میبیند. شاید این اشتباه کاراکتر اصلی فیلم فرهادی است که به ارزشهای مشترک جامعه اعتماد میکند. زیرا ارزشهای زیادی هست که انسانها را به هم نزدیک میکند اما معلوم نیست قابل اعتماد هستند یا نه.
فرهادی مخاطب را در جایگاه ویژهای در فیلم قرار میدهد. وقتی اوضاع بر ضد کاراکتر اصلیاش میشود و به تدریج تعداد کسانی که عمل او را دسیسهآمیز مییابند، زیادتر میشود، ما هنوز جزو کسانی هستیم که میدانیم که رحیم اصل قضیه را راست گفته و نسبتا اخلاقی عمل کرده است. بله، از نظر عاطفی همیشه با او هستیم، اما امکان ندارد راهبردی را که رحیم در دوران قهرمانی و بعد از آن ادامه داد، نبینیم. زیرا رحیم با نیکی کردن به انزوای خود عقبنشینی نمیکند. برعکس، او میخواهد فایدهی کردار نیک خود را ببیند. بدیهی است که فرهادی از ما میخواهد که تزِ بدبینها را که میگویند «هیچ کار خیری بدون توقع انجام نمیشود»، در گوشهی ذهن خود نگه داریم. در نگاه اول فکر میکنیم اشکالی ندارد که رحیم از این امکان استفاده کند. اما در مورد اینکه آیا فشار او از طریق موسسات خیریه و رسانهها بر طلبکارانش اخلاقی است یا نه، سردرگم هستیم. فرهادی در این مرحله مخاطب را بر سرِ دوراهی رها میکند. بهرامِ طلبکار را بخصوص در ابتدا فردی بدخلق، سنگدل و سختگیر نشان میدهد. اما بعدتر که کار و کاسبی مختصر بهرام را میبینیم، حتا اگر دلمان با رحیم باشد که تمام تلاشش را میکند که تا آزاد شود بدهیاش را بپردازد، باز هم به این فکر میکنیم که اگر جای طلبکار بودیم که از طریق رسانهها و شبکههای اجتماعی تحت فشار قرار گرفته است، آیا چگونه عمل میکردیم.
فضای ناامن جامعه و رسانه
رحیم با تصمیم خود برای به دست آوردن آزادی از طریق رسانهها، خود را در فضایی ناامن و لغزنده مییابد که در آن، تصاویر شبکههای اجتماعی، قاضی و مجری امور است. بالاخره رسانه مکانی است که امروز میتوان در آن قهرمان بود و فردا رسوا. به نظر میرسد که «قهرمان» نه تنها رسانهها را بل جامعه را نیز مکانی به شدت ناامن میبیند. شاید این اشتباه رحیم است که به ارزشهای مشترک جامعه اعتماد میکند… زیرا ارزشهای زیادی هست که انسانها را به هم نزدیک میکند اما معلوم نیست قابل اعتماد هستند یا نه.
وقتی در صحنهی کوتاهی رحیم و فرخنده با حالتی مزاحآمیز خود را جای یابندهی کیف و صاحب اصلی کیف میگذارند، حس میکنیم که این موضوع، میتوانست در یک فیلم کمدی انتقادی هم خوب کار کند، اما فرهادی مثل همیشه از شوخطبعی دوری میکند. او به ساحَت تراژدی تعلق دارد. اینکه کسانی که رحیم را قهرمان میدانند، با کوچکترین وزش نسیمی در شبکههای اجتماعی تغییر موضع میدهند و واقعیت تصویر و علایق خود را بالاتر از هر چیز دیگری مینهند، در واقع ازموتیفهای کمدی نوآر است. در هر مرحله از رویداد، میتوان مشاهده کرد که همهی نهادهای خیریه و اجتماعی در درجهی اول بر اهداف خود تمرکز میکنند و «نیکوکاری» فقط مربوط به تصویر سازمانی آنها است. «قهرمان» صحنههای تأثیرگذاری را از عصری ارائه میکند که در آن فواید نیکی به منصهی ظهور میرسد، و نه معنای واقعی نیکی. در این فیلم، نقد اجتماعی بیشتر از فیلمهای قبلی فرهادی مطرح است. صحنهای را که طلبکار به رحیم میگوید: «نظام از تو استفاده میکند» نمیتوان فراموش کرد.
میبینیم که رحیم اصلا از این روند آشفته نیست و فقط روی هدف خودش متمرکز شده است. اما به سمت فینال، وجدان او نیز او شروع به ناراحت شدن میکند. برخلاف روند کلی فیلمهای قبلی فرهادی، کاراکتر اصلی غرور و شخصیتش را در اینجا حفظ میکند. اگر روی روایت تمرکز کنیم، میتوان دید که فرهادی در قابهای گستردهتری نسبت به فیلمهای قبلیاش کار میکند. شاید به همین دلیل است که فرهادی با دقت بیشتری به توصیف صحنهی داستان میپردازد. دوربین او در بسیاری از صحنهها حرکت میکند و برخی از نماهای او بلند هستند. اما به فرمالیسم نمیگراید و نمیگذارد حضور دوربین و تدوین چندان حس شود. در نهایت میتوان گفت که او به خصوص در قسمت اول فیلم ضرباهنگ آرامتری اتخاذ کرده است و عجلهای برای ورود به داستان ندارد.
تحول «قهرمان»
اگرچه منتقدان اغلب همقولاند که فیلم کمی طولانی است، اما «قهرمان» را از ابتدا تا انتها میتوان با علاقه و کنجکاوی تماشا کرد. رحیم آن وقت قهرمان نمیشود که تصمیم میگیرد طلای یافته را به صاحبش برگرداند؛ او وقتی از ظاهر و آرایههای پیشینش خود را میپیراید و روانهی زندان میشود، حَملهای قهرمانانه از خویش نشان میدهد: او از زندان اول تا زندان آخر با گذشتن از مسیر جامعه متحول میشود.
«قهرمان» صحنههای تأثیرگذاری را از عصری ارائه میکند که در آن فواید نیکی به منصهی ظهور میرسد، و نه معنای واقعی نیکی. در این فیلم، نقد اجتماعی بیشتر از فیلمهای قبلی فرهادی مطرح است. صحنهای را که طلبکار به رحیم میگوید: «نظام از تو استفاده میکند» نمیتوان فراموش کرد.
درونمایهی فیلم نه آدم قهرمان که مسئلهی قهرمانی است: از اینجا شروع کنیم که به جز نازنین (دختر طلبکار)، صاحب دروغین کیف و مسئولان زندان، بقیهی آدمهای فیلم، هر کدام در لحظه یا لحظاتی حَملههای کوتاه قهرمانانه از خود بروز میدهند، و تا با واکنش رو به رو میشوند، دوباره به قالب قبلی خود فرو میروند. فرهادی اینجا خصلت نهادینه شدهی یک جامعهی استبداد زده را نشان میدهد. ترس از خارج شدن از صف. و در مقابل میل کوتاه و گذرای به اعتراض را. هیچکس جز کودکان -مثل دیگر فیلمهای او- متوجه این موضوع نیست، با این تفاوت که اینجا فرهادی برخلاف فیلمهای دیگرش، اعتبار بیمنتها برای کودکان قایل نشده است. جامعهی بیاخلاق شده بسیار مصر است کودکان را هم به ورطهی خود بکشاند و کودکان بیدفاع هم که در زیر فشار خانواده لکنت زبان پیدا کردهاند، گاهی چارهای جز گردن نهادن ندارند.
ایرادها و انتقادهای وارده
منتقد کارکشتهی گاردین، پیتر برادشاو، ایراد گرفته است که چرا رحیم همان اول نرفت کیف را تحویل ادارهی پلیس دهد. در پاسخ او به همین مختصر بسنده کنیم که این منتقد، پلیس و نهادهای امنیتی جامعهی ایران را با معادلان آن اُفیسها درجامعهی هلسینکی عوضی گرفته و از پلیس ایران بیخبر است.
کس دیگری ایراد گرفته است که چرا ما زن مُطَلّقهی رحیم را نمیبینیم. بله، ما او را نمیبینیم، اما در کُنهِ رفتار دشمنانهی باجناق قبلیِ رحیم و دختر او، نازنین، حضور پر تاثیرِ آن زن را کاملا حس میکنیم. این را همین جا بگوییم که فرهادی در تمام فیلمهایش زیر و زبر سناریو را با چنان چفت و بست محکمی به هم متصل کرده است که در اختلافات زناشویی که به جدایی زوج منجر میشود، بیشتر با تکیه به شگرد کاتارسیس، ما تماشاگران معمولا سمت مرد میایستیم (مثلا در فیلم «جدایی نادر از سیمین» با دخیل کردن پدر شوهری که در مرحلهی ترمینال بیماری آلزایمر قرار دارد و نه تنها ما را که خود کارگردان را سر صحنه به گریه وا میدارد، و نیز در همین فیلم با حضور پسربچهای که لکنت زبان دارد و در دعوای پدر و مادر سمت پدر ایستاده است)… درستی یا نادرستی این ترجیحِ کارگردان محل بررسی و نقد دیگری است که از حدود این نوشته برمی گذرد.
اغلب آدمهای فیلم، هر کدام در لحظه یا لحظاتی حَملههای کوتاه قهرمانانه از خود بروز میدهند، و تا با واکنش رو به رو میشوند، دوباره به قالب قبلی خود فرو میروند. فرهادی اینجا خصلت نهادینه شدهی یک جامعهی استبداد زده را نشان میدهد. ترس از خارج شدن از صف. و در مقابل میل کوتاه و گذرای به اعتراض را. جامعهی بیاخلاق شده بسیار مصر است کودکان را هم به ورطهی خود بکشاند و کودکان بیدفاع هم که در زیر فشار خانواده لکنت زبان پیدا کردهاند، گاهی چارهای جز گردن نهادن ندارند.
باز گفته شده است که ما شیراز را در این فیلم جز در صحنهی نقش رستم نمیبینیم. اما شیراز این نیست که کارگردان ما را در هر پلان به حافظیه ببرد. روابط اجتماعی و بخصوص خانوادگی و فشارِ به نسبت کمترِ مردان روی زنان و کودکان در مقایسه با بقیهی شهرهای مرکزی برای این سناریو لازم بوده است و شیراز یکی از مناسبترین مکانها برای این امر بوده است. درضمن نباید از پلان کوچههایی که یک سرش تا دامنهی کوه امتداد مییابد و از نقش استعاری کوه در فیلم به سادگی گذشت.
انتقاد شده است که: چرا سوالاتی که از همان ابتدا باید به طور حرفهای توسط خبرنگارِ خبرسازِ تلویزیون مطرح میشد، بعدتر توسط مدیر منابع انسانیِ فرمانداری بیان میشود. غافل از این که تلویزیون به درخواست پلیس دست به ساختن این ویدیو زده است، و هدف اصلی آبرو سازی برای مسئولان بی کفایت زندان بوده است. این ویدیوسازیِ تلویزیون تماشاگر را به یاد فیلمهای اعترافهای اجباری میاندازد، انگار که نگاتیو آن فیلمها باشد.
فرهادی در «قهرمان» مثل همیشه زبان بسیار موجز، دو پهلو و پر ایهامی در روایت سینمایی خود دارد. تاکنون از نظر سیاسی ـ اجتماعی شاهد نقدی به این ریشهای در سینمای او نبودهایم. اگر او شناسنامهی یک کشور دیگر در دستش بود، احتمالا هنردوستان آن دیار بیشتر به وجودش افتخار میکردند.
منبع خبر: رادیو زمانه
اخبار مرتبط: قهرمانی در عصر رسانههای استبدادزدهی اجتماعی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران